بسمک یا شاهد
*************
در آیه ی 172سوره ی اعراف، در مورد عالم ذر و عهد الست آمده است:
{ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ }
🔷 آنجا که میگوید: «و آنها را شاهد بر خودشان کرد»، خداوند از کلمة «أشهد» استفاده کرده که از شهود و مشاهده میآید.
یعنی آنها را آنقدر تنزل داد و از جوار خودش دورشان کرد که آنها توانستند از سُکر و بیخودی عشق بهوش آمده و به خود آیند و در نتیجه خودشان را مشاهده کنند و تا اعماق وجودشان را ببینند و ضعف و عجز و فقر وجودی خود را شهوداً و عیاناً متوجه شوند و نسبت به این عجز و فقر یک علم شهودی پیدا کنند.
🔴 البته حسن مطلب اینست که چون انسانها در آنجا دارای جسم نیستند و روح محض و وجود ملکوتی و نوری محض میباشند پس چون به خود توجه کنند هم حقیقت خود را و هم خصوصیات خود همچون عجز و فقر خود را و نیاز به رب را کاملاً احساس و مشاهده میکنند و جسمی در کار نیست که حجاب دیدن روح و فقر روحی و وجودی باشد.
بله در دنیای مادّه انسان چون به خود که مینگرد جسم را میبیند، و «خود»ش را جسم می بیند پس همین که نیاز جسم برآورده شد خود را بینیاز به هر کسی میبیند حتی خدا، و همینکه میبیند خودش میتواند نیاز جسم خودش را برآورده کند، خودش را رب خودش میداند و خود را غنی و بینیاز از هر کس میبیند.
و چون احساس غنا و بینیازی از خدا کرد، پس سر به طغیان گذاشته و سر از فرعونیت درمیآورد: (کلا ان الانسان لیطغی ... ) علق 6 و 7
(به درستی که انسان سر به شورش میگذارد و طغیانگری پیشه میکند همینکه خودش را مستغنی و بینیاز ببیند).
⬅️ همچنین به دنیا که مینگرد حقیقت عالم را که خدا باشد نمیبیند بلکه مادّه را میبیند و مادّه حجاب میشود که خدا را نبیند و در نتیجه با ندیدن خدا، انسان بیچاره در ربوبیت خودش قویتر میشود.
اما در آن عالم انسان بدون جسم بوده و لذا «خودِ» واقعی اش را که روحش باشد به خوبی میدیده و فقر روحانی خودش را خوب مشاهده میکند. همچنین خدا را خوب مشاهده میکند و غنای وجودی او را به خوبی میبیند و ربوبیّت مطلقهی او را شاهد میشود و اینست معنای (و اشهدهم علی انفسهم).
🔷 آنجا که فرمود: ( الست بربکم ) آیا من پروردگار شما نیستم؟
این اقرار و اعتراف بعد از آن رؤیت نفس و مشاهدة خویش توسط انسانها از انسانها گرفته شد. بعد از اینکه انسانها عجز خودشان را دیدند این معنا در آنها پیدا شد که: پس او ربّ ما است و او تنها کسی است که میتواند ما را از این نقص وجودی و فقر روحی درآورد و به کمال وجودی و غنای روحی برساند.
🔷 بعد که انسانها گفتند: ( قالوا بلی ) یعنی خدایا ما اعتراف میکنیم که تنها رب ما و ربّ منحصر به فرد ما تو هستی و هیچکس نمیتواند غیر تو این ننگ نقص را از ما بزداید.
*************************
اقتباس از سلسله مباحث اسرار حج
حضرت علامه ذوالفنون مروجی سبزواری