🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسرافیل» ثبت شده است

هر عاشقی در مرتبه اول عاشق خودش است. انسان ابتدا به خودش عالم است. اگر من به دیگران علم دارم، چون دیگران می شوند عین من، و من چون به وجود خود عالمم، به دیگران علم دارم.

اگر به دیگری عشق می ورزد از آن جهت است که او عین وی شده است.

 علم را بخواهد ظهور بدهد می شود عالِم. رزاقیتش می شود کشاورز. حالا عشق یا محبت را بخواهد ظهور بدهد؛ خلق را آفرید. "فخلقت الخلق لکی اعرف"

دنبال آینه می گردد خود را ببیند. آینه ای می خواهد، تا جلوه ی خود را در درون او ببیند. عشق خودش را در او می بیند. صفت علمِ خدا در جبرئیل افتاده. اسرافیل ظهور صفت محیی بودن خداست. خدا می بیند و لذت می برد. حتی شیطان: بل اضلهم الله. صفت مضل بودن خود را در او می بیند.

همه موجودات، آینه هایی هستند که خدا درست کرد تا خود را ببیند. عشق چون مطلق و بی نهایت است یک آینه مطلق و بی نهایت می خواهد. پیامبر وجودی بود مطلق و بی نهایت. خدا توانست صفت عشق و محبت خود را در او ببیند.

**************************************************************************************** 

پیاده شده از فایل صوتی زبدة الاسرار

علامه مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۲۴ دی ۹۷

۰ نظر ۱۲ شهریور ۹۷

هو الحیّ

********

یکی از حقایقی که در عالم ملکوت هست ، و در اصل در ذات خداست ، آن صفت حیات است، صفت حیات در خداوند جزء صفات است که حی یعنی زنده و دارای حیات ، این صفت حیات در این عالم دنیا یک سایه انداخته .

حیات یعنی چه ؟

دو معنی کرده اند ، یک معنی اش محدود است و یک معنی فراگیر است.

می گوییم حیات آن قوه ای است که در یک موجود است و باعث رشد و نمو او می شود ، مثلا درخت قوه ای دارد که این قوه باعث می شود که رشد و نمو کند ، حیوان یک چنین قوه ای دارد ، این قوه را قوه حیات می گویند ، اگر ما این تعریف را درباره حیات کردیم دیگر اینجا جمادات حی نیستند ، زنده نیستند ، چون جمادات قوه ای درونشان نیست که باعث بشود اینها رشد و نمو کنند ، این یک معنای حیات ، که حیات قوه ای است که باعث رشد و نمو موجود می شود ،این معنا دامنه اش محدود است، سنگ و چوب هیچکدام حی نیستند چون رشد و نمو نمی کنند، فقط گیاهان و حیوانات و انسانها حیات دارند ، این یک معنا برای حیات .

اما یک معنای دیگر برای حیات است و آن عبارت است از این که حیات قوه ای در موجود است و آن موجود به واسطه آن قوه می تواند اثر از خودش ظهور دهد ، آن قوه ای که باعث این می شود که موجود بتواند از خودش اثری داشته باشد ،هر موجودی اثری دارد ، آتش اثری دارد که گرما است ، نمک دارای اثری است که شوری است ،هر چیزی در این عالم دارای اثری است ، اگر ما حیات را به این معنا ، معنی کردیم ، آنجا همه ی موجودات عالم دارای اثرند ، یعنی همین نمک هم حی است ،می تواند اثر از خودش نشان بدهد ، شکر حی است ، آب حی است ، خورشید زنده است چون از خودش نور ایجاد کند، اینجا دیگر همه ی موجودات عالم حی اند ،لذا یک حیات ساری و جاری در همه ی  موجودات عالم وجود دارد ،جمادات هم حی اند چون می توانند از خود اثر نشان دهند ،معمولا معنایی که برای اسم حی می کنیم همین است ،تمامی عالم زنده هستند ، همه دارای قوه ای هستند که به واسطه آن قوه می توانند از خودشان اثر بروز دهند.

قوه ای در درونشان هست که باعث می شود نمک شوری از خودش بروز دهد ، همان قوه را می گوییم قوه ی حیات ،شکر قوه ای در آن هست که باعث می شود شیرینی را از خودش بروز دهد ،همان قوه را می گوییم حیات ،حیات و زندگی شکر ، آتش در آن قوه ای است که می تواند آن گرما و حرارت را از خودش بروز دهد ،پس چون همه موجودات عالم  اثر بروز می دهند ، ما موجود بی اثر در عالم نداریم ،پس معلوم می شود درون همه موجودات قوه ای هست ، آن قوه را می گوییم حیات .

این قوه ی حیات از ناحیه اسم الحی است ، خداوند خودش این صفت حی بودن را دارد ، خداوند هم دارای آثاری است ، همه ی این عالم آفرینش آثار خداست ، پس خداوند هم حی است .

منتها خداوند آن صفت حیات را از خودش دارد اما ، ما آن صفت حیات را از خدا داریم ،یعنی نمک آن صفت حیات را که به واسطه آن شوری دارد از خدا گرفته ، از اینجا معلوم می شود که اسم حی اسم فراگیری است ، چون هیچ موجودی در عالم وجود ندارد که اثر نداشته باشد پس بنابراین اسم الحی ، که از اسماء خداست همه ی عالم آفرینش را تحت پوشش خود گرفته است ، و تمام عالم زنده هستند ، حیات  دارند ، البته چون همه ی عالم تحت اسماء خداوند اداره می شوند ،پس اسم الحی همه ی موجودات عالم را تحت پوشش خود قرار داده و همه ی موجودات از ناحیه این اسم شریف ، دارای حیات هستند ، لذا این است که اسم حی از اسمائی است که ، خیلی فراگیر است و وسعتش به اندازه همه ی عالم آفرینش است ، بعضی از اسماء خداوند فراگیرند ، مثل اسم رحمن ، که رحمتی وسعت کُل شیء ، یا بِرحمَتکَ التی وَسعَت کُلِّ شیء ، که رحمت خداوند کل شیء را گرفته ، همه ی عالم را تحت پوشش خود قرار داده ، لذا رحمت از صفاتی است که عام است ، همچنین اسم حی یک اسم عام است ، که همه ی موجودات عا لم را تحت پوشش قرار داده و باعث شده که همه ی موجودات دارای قوه ای باشند ، که در اثر  این قوه می توانند آثار از خودشان بروز دهند . اگر موجودی این صفت حیات را نداشته باشد ، معدوم است ،این است که همه ی موجودات عالم آفرینش تحت اسم الحی دارند زندگی می کنند .

اصل این اسم در ذات خداست ، و این اسم فراگیر است ، مثلا اگر عزرائیل دارد از خودش اثر توفّی را یعنی جان ستانی را بروز می دهد ، اگر میکائیل صفت رزق بخشی را بروز می دهد ، اگر جبرئیل صفت علم بخشی را بروز می دهد ، اینها همه تحت پوشش اسم الحی هستند ،این اسم حی در عالم ماده مظهری دارد چنان که عرض کردم همه ی حقایق ملکوتی و اسمائی که در ذات خدا هستند اینها همه در عالم ماده دارای اثر هستند دارای مظهری هستند ، خود حیات ،اسم الحی که در ذات خداست ،در عالم ماده مظهری دارد که مظهر آن آب است .

که می گوییم آب مایه ی حیات است ، آب مظهر اسم الحی است ، به واسطه وجود آب است که حیات در این عالم دنیا برقرار است ، بنابراین آب مظهر این صفت است .

از آنجاییکه ، می فرماید آب مهریه ی حضرت زهرا سلام الله علیهاست ، از اینجا معلوم می شود که حضرت زهرا سلام الله علیها ، مظهر اتم اسم " الحی " است ، و بنابراین تمام موجودات عالم حیات خودشان را از حضرت زهرا سلام الله علیها دارند ، لذا باز چنان که عرض کردیم اینها علامت مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها ست ،مثلا طوبی همان علامت مقام انس و محبت کلی است ، که ناشی از قرب به ذات الله است ، این که فرمود آب مهریه حضرت زهراست ، یعنی حضرت زهرا سلام الله علیها مظهر اسم الحی است ، " معدن اسم الحی " است نه مظهر ، یعنی روح حضرت زهرا سلام الله علیها در اثر عروج خودش ، و رسیدن به ذات خدا و اتحاد تام با اسم الحی ، او شده الان منشاء و معدن  همه ی حیات و بنابراین اگر جبرئیل اثری از خودش بروز می دهد یعنی وحی نازل می کند این در اثر این است که دارد حیات خودش را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می گیرد ،اگر عزرائیل اثر از خودش بروز می دهد ،و می تواند جان بگیرد ، این اثر خودش را از حضرت زهرا دارد ،  همین طور اگر درخت اثر از خودش بروز می دهد میوه می دهد ، برگ می دهد ، سایه می دهد ، این از حضرت زهرا سلام الله علیها دارد حیات خودش را می گیرد ، معدن و سرچشمه حیات در نزد حضرت زهراست ، روح او مظهر تام و کامل اسم الحی است ، و هر موجودی حیاتی دارد و ما لحظه به لحظه که داریم نفس می کشیم ، زندگی می کنیم لحظه به لحظه از ناحیه روح حضرت زهرا سلام الله علیها دارد بر ما حیات وارد می شود .

***********************

حضرت علامه ذوالفنون مروجی سبزواری

مقامات و اسرار حضرت فاطمه علیهاسلام

۰ نظر ۲۱ تیر ۹۷

هو الولیّ

*******

 ابوبصیر یکی از اصحاب امام صادق بود که در کوفه زندگی می کرد. آمد خدمت امام صادق علیه السلام و گفت: «همسایه ای دارم خیلی اهل لهو و لعب است؛ از صبح تا شب آدمهای فاسق و فاسد را جمع می کند؛ اوضاعی دارد؛ ماهم اذیت می شویم.»

 امام فرمود که:  برو به او بگو که «جعفر بن محمد به تو سلام می رساند و می گوید اگر اینها را ترک کردی، جعفربن محمد بهشت را برای تو تضمین می کند.»

ابوبصیر خیلی می رفت پیش همسایه اش و می گفت این کارها را نکن. او هم می گفت من همینم که هستم . حتی همین سفری که ابو بصیر از کوفه می خواست بیاید به مدینه، این شخص به او گفت برو پیش امامت. به او بگو ک همسایه ای دارم چنین و چنان وقتی به او می گویم از کارهایت دست بردار می گوید نمی توانم من همینم ک هستم؛

برای همین آمد پیش امام گفت یک همسایه دارم این چنین است. امام هم آن جواب را داد.

ابوبصیر وقتی که آمد به کوفه، آن شخص آمد به دیدنش. این شخص با یک حالت تمسخر به ابوبصیرگفت: «فلانی رفتی پیش امام؟»  او گفت: « بله رفتم». امام فرمود: «از این کارهایت دست بردار، من بهشت را برایت تضمین می کنم.»

این یک حالتی در او پیدا شد رفت خانه. ابوبصیر دید سروصدایی از او نمی آید و از خانه اش بیرون نمی آید. رفت در خانه اش. دید مریض افتاده در خانه و کسی را هم ندارد. گفت: «چرا اینجوری؟» گفت: « از آن روز که آمدی من مریض شده ام.»

 او نه اینکه از بنی امیه بود و اموالش حرام بود، می گفت من همه ی اموالم را دادم. همه را. هرچه مال از دستگاه بنی امیه جمع کرده بودم یا به صاحبانش برگرداندم یا بخشیدم به فقرا. هیچی دیگر ندارم.

ظاهراً از پشت در گفته بود من لباس ندارم. ابوبصیر هم رفته بود و برایش لباس آورده بود.

حرف یک ولی خدا با این آدم چه می کند و در طول تاریخ با بسیاری از انسانها چه کرده؟

عجیب اند.

هین ک اسرافیل وقت اند اولیا

مرده را زیشان حیات است و نما

 چه خوب است آدم گاهی وقتها از ته دل آرزو کند ای کاش روزی نفس یک ولیّ خدا بمن بخورد.

__________________________

نام این بر زبان امام صادق رفت. و این بود که مریضش کرد و در بستر انداخت.

چند روزی زنده بود

یک عمر در فسق و فجور و لهو و لعب؛ آخر کار نفس یک ولیّ او را می گیرد، این را اینجوری می کند. در چند روزی که مریض بوده در خلوت خانه بر او چه گذشته؟ نمی دانیم. شاید به اندازه ی یک عارف ک پنجاه سال در خلوت خودش ریاضت می کشد و مجاهدت و عبادت و راز و نیاز می کند این بنده خدا در آن چند روز همه ی آنها به سرش می آید.

حافظ در طول پنجاه سال می گوید:

درد عشقی کشیده ام که مپرس

زهر هجری چشیده ام که مپرس

گشته ام در جهان و آخر کار

دلبری گزیده ام ک مپرس

آنچنان در هوای خاک درش

می رود آب دیده ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش

سخنانی شنیده ام که مپرس

سوی من لب چه می گزی که من

لب لعلی گزیده ام که مپرس

همه ی اینها به سر این بنده خدا آمد و این عشق او را چنان آب کرد که دم آخر ابوبصیر بر بالینش نشسته بود بنده خدا گفت ابو بصیر مولای تو به وعده اش وفا کرد.

چی دیده بود؟ نمی دانیم. در بیداری گفت. هنوز ک نمرده بود. او با امام صادق چه راز و نیازها و چه عشوه ها و نازهایی داشته ؟

به یک لحظه. مثل مسی که سالها مس است و به یک لحظه طلا به او می خورد و طلایش می کند.

❤️ عشق اکسیری است ک در یک لحظه عوضت می کند. ❤️

۰ نظر ۱۹ تیر ۹۷