🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب مبین» ثبت شده است

به عقل می گویند روز، به نفس می گویند شب. بحث لیل القدر در اینجا برایتان حل شود. به عقل می گویند روز، یوم الجمع. قلب یا نفس را می گویند شب. لیله. جبرئیل، لیله القدر هست. عقل اول، یوم الجمع هست. یوم می گویند چون که در روز یک نور واحد می تابد. وحدت است. وحدت را ازش تعبیر می کنند به روز یا یوم. این نور به جبرئیل می تابد ازش متکثر می شود. این تکثر چون چیز خوبی نیست ازش تعبیر می کنند به شب.

کثرت خوب نیست وحدت خوب هست. وحدت چون با خدا سنخیت دارد لذا به آن گفته اند نور، روز و یوم و یوم الجمع هم هست. یعنی آن نوری که جمع هست همه اسماء خدا در آن جمع هست. اما این نور که می تابد به جبرئیل، جبرئیل متکثرش می کند. و لذا جبرئیل را می گویند لیل القدر. شب به او می گویند. شب عدم نور هست. روز وجود نور هست. چون نور واحد در عقل اول وجود دارد به آن گفته اند روز. اما وقتی که این می آید به جبرئیل می خورد آن وحدت خودش را از دست می دهد. لذا وحدت وجود ندارد، عدم وحدت ست، عدم با شب تناسب دارد. کثرت نبودن وحدت هست از این جاست که به جبرئیل می گوییم لیل القدر. 

حالا عقل خود پیغمبر یوم الجمع هست. یعنی با عقل اول اتحاد پیدا کرده، عقل پیغمبر روز است روز. در آنجا نور الله به عقل اول خورده و این نور روز هست چون در روز نور وجود دارد و چون همه ی اسماء خدا جمع هست پس عقل پیغمبر می شود یوم الجمع. از آن طرف چون مقام عقل خیلی فعال نیست. پیغمبر لیل القدر نیست قلب کارایی ندارد.

اینجا کار حضرت زهرا ست که چون عقلش قوت پیدا کرده با عقل پدرش، هم نفس خیلی قوت پیدا کرده با جبرئیل اتحاد پیدا کرده، بنابراین حضرت زهرا هم یوم الجمع هست و هم لیل القدر. بنابراین نور الله بر عقل فاطمه تابیده و این عقل را روشن کرده شده روز و چون آن نوری که به عقل فاطمه خورده جامع جمیع اسماء هست همه اسماء را به یک وجود واحد دارد عقل فاطمه می شود یوم الجمع از آنجا می تاباند به قلب خودش می شود لیل القدر چون در قلب فاطمه زهرا دیگر وحدت وجود ندارد. کثرت وجود دارد کثرت عدم وحدت است. عدم برآن حاکم هست لذا این که می گوید انا انزلناه فی لیل القدر.

ما نازل کردیم قرآن را در شب قدر. می شه دو جور تفسیرش کنیم: ما نازلش کردیم از عقل اول به مقام جبرئیل که جبرئیل شب هست. یا بگو نازلش کردیم از عقل پیغمبر به قلب فاطمه. قرآن را در لیل القدر از عقل کل فرقی نمی کند چون عقل پیغمبر همان عقل کل هست از آنجا نازلش کردیم بر قلب فاطمه، آن قلب می شود لیل القدر. فاطمه زهرا درمقام قلب هست. اگر شنیده اید بر قلب امام زمان آن هم عیب ندارد. پس بنابراین فاطمه زهرا از جهت عقلی، عقل اول است، عقل کل هست و از جهت قلبی، لیل القدر می شود. حالا چون نور واحد الله بر قلب فاطمه زهرا نازل می شود و متکثر می شود، عالم آفرینش پدید می آیند و وقتی که پدید آمدند دیگه عالم پیدا می شود و غرض خدا برآورده می شود که می خواست فیض وجود به آخرین مرتبه خودش برسد که تا عالم طبیعت هست این مدیون حضرت زهرا ست لذا می فرماید اگر او نبود شما را خلقتان نمی کردم، اگر او نبود، شما ها در مرتبه عقل هستید. پیغمبر و علی (ع) در مرتبه عقل هستند بنابراین همان جا می ماند.شما فرض کنید نطفه در بدن مرد بماند دیگه بچه که نمی شود باید واحد رحم زن شود تا متکثر شود، کثیر شود. این هم همین است باید نور الله از عقل اول وارد رحم قلب فاطمه شود تا در آنجا متکثر شود و عالم پدید بیاید.

حضرت زهرا این دو خصوصیت خودش را یعنی خصوصیت عقل بودن و قلب بودن، این دوتا را در اولاد خودش قرار داد یعنی در یازده امامی که اولاد او هستند این دو مقام را درهمه آن یازده نفر قرار داد بنابراین همه آن یازده امام هم در مقام عقل هستند و هم در مقام قلب. به عبارت دیگر اینها در مقام عقلشان یوم الجمع هستند و در مقام قلبشان لیل القدر هستند. اینها در مقام عقلشان کتاب مکنون هستند و در مقام قلبشان کتاب مبین هستند. در مقام عقلشان قرآن هستند یعنی جمع و در مقام قلبشان فرقان هستند یعنی متفرق. در مقام عقلشان علی هستند و در مقام قلبشان فاطمه هستند. بنابراین اولاد حضرت زهرا این ارث را از مادرشان برده اند. عقل را و قلب را. که اینها از طرفی در مرتبه عقل کل و عقل اول هستند و اتحاد تام با عقل پیغمبر و عقل کل دارند هر دوتایش یکی هست. از لحاظ قلبی در مقام مادرشان هستند لذا این که گفتیم انا انزلناه فی لیل القدر. قرآن را در لیل القدر نازل کردیم یعنی قلب امام زمان آن هم عیب ندارد چون امام زمان در مقام قلب هست مقام قلب هم دارد. و بنابراین اینکه اینها هستند این یازده نفر باید باشند. شما ببینید در کنار حضرت علی حضرت زهرا هست. اگر حضرت زهرا نمی بود حضرت علی نمی توانست به تنهایی عالم را تدبیر کند. چون عرض کردم عقل هست دیگر نمی توانست باز کند این نور را. باید در کنارش فاطمه باشد که این نور از عقل علی به قلب فاطمه بتابد تا بعد از یوم الجمع عقل علی به لیل القدر قلب فاطمه بتابد در آنجا آن نور متجزی شود، جدا شود تا عالم آفرینش پدیدار شود و تدبیر شود. بعد از حضرت فاطمه زهرا دیگر دو نفر نیستند علی و فاطمه نیستند. امام حسن هم در مقام عقل هست هم در مقام قلب. امام حسین هم در مقام عقل هست هم درمقام قلب. امام حسن در مقام عقلش نور الله را می گیرد می تاباند به قلبش، قلب آن را باز می کند تجزیه می کند، عالم طبیعت خلق می شود ایجاد می شود تدبیر می شود به همین ترتبیب تا اولاد دیگر.

این روایت لولاک می خواهد بگوید که حضرت زهرا در مقام قلب هست.

************************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظه الله

۱ نظر ۱۹ بهمن ۹۷

الله جامع جمیع صفات هست. یک وقت هست شما خداوند را با صفت شنوا بودن ملاحظه اش می کنی خداوند می شود سمیع. یک وقت است که با صفت بینا بودن ملاحظه اش می کنی خدا می شود بصیر. یک وقت با صفت خلق کنندگی ملاحظه اش می کنی خدا می شود خالق. اما اگر خدا را با همه ی صفاتش ملاحظه کنی خدا می شود الله. لذا وقتی می گوییم الله یعنی خدایی که جامع جمیع صفات هست.

خب این الله یک تابشی دارد، نوری از او ساطع می شود وجودی از او صادر می شود. این وجود در اولین مرتبه ی خودش، در عالی ترین مرتبه ی خودش، عقل اول را تشکیل می دهد. عقل اول همانی هست که در شریعت به او می گویند کتاب مکنون "فی کتاب مکنون و انه  " کتاب مکنون به او می گویند این عالی ترین موجود آفرینش هست و اولین مخلوق خداست. اول ما خلق الله العقل. اولین چیزی که خداوند خلق کرد در روایت هست در اصول کافی عقل است.عقل اول اولین موجود کامل ترین موجود. در مقام قرب الی الله هست. ملکی ست از ملائکه خدا. فلاسفه به آن می گویند عقل کل یا عقل اول، تمام اسماءالله. تمام اسماءالله به عقل اول می تابد. عرض کردم تمام اسماءالله در مرتبه الله جمع هستند همگی.یعنی حی و مرید و سمیع و بصیر و علیم و قدیر و خالق و رازق و سلام و مومن و مهیمن وعزیزو جبار و متکبرهمه اسماءالله همه هزار اسمی که دارد. همه در الله به یک وجود واحد جمع هستند.

مثلا شما دقت بفرمایید نور، نوری که از خورشید ساطع می شود دیگر از هفت رنگ تشکیل شده است: بنفش، نارنجی، آبی، سبز، زرد، نیلی و قرمز. این هفت رنگ هست، همه این هفت رنگ در خود خورشید یک وجود واحد هستند، همه شان به یک وجودند. شما اگر به خورشید نگاه کنید هفت تا رنگ نمی بینید نور سفید می بینید. حالا این نور واحد که جامع همه هزار تا اسم هست، این می تابد به آینه ی عقل اول، در عقل اول هم یک نور تشکیل می شود منتهی آن نور هم یک نور واحد است. باز شما فرض کنید همین نور خورشید هم هفت تا رنگ هست همه شان با هم ترکیب شده اند در خورشید یک نور سفید شما بیشتر در خورشید نمی بینید، فرض کنید او بتابد به یک آینه، خب در همان آینه هم یک نور بیشتر وجود ندارد، یک نور سفید وجود دارد، بعداً در مرتبه دوم از آن نور از آینه می تابد به نفس کل که در شریعت به آن می گویند کتاب مبین یا جبرئیل؛ آن عقل اول را می گویند کتاب مکنون، مکنون یعنی بسته شده یعنی تمام اسماء خدا در او مکنون اند، بسته شده هستند، همه شان به یک وجود واحد هستند اما نفس کل را می گویند کتاب مبین، کتاب باز یا امام مبین. در اینجا اسماء خدا که به جبرئیل برخورد می کنند، به نفس کل برخورد می کنند اینجا در واقع جبرئیل سه کار می کند. یکی این که این نور واحد را بازش می کند.

منشور را دیده اید، منشور یک جسم شیشه ای ست، یک جور خاصی تراش می دهند وقتی نور خورشید به آن می خورد از آن ورش هفت تا رنگ در می آید، تجزیه کننده نور هست. باز یک مثالی بزنم: نور خورشید را درنظر بگیرید، بعد از آن خورشید  شما فرض کنید در آن بالا، بیست متری یک آینه قرار داده اند، در اینجا هم در روی زمین یک منشور قرار داده اند، نور خورشید یک نور واحد بیشتر نیست سفید است، این نور می تابد در آن آینه ای که در آن بالا قرار داده ایم. همه انوار در درون آن آینه می تابند و لذا آینه صاحب یک نور واحد هست، یک نور سفید از آنجا که می تابد به آن منشور، اینجا منشور تجزیه اش می کند به هفت رنگ درش می آورد، این قوس قزح را دیده اید در آسمان؟ رنگین کمان کار همان منشور را می کند. یعنی نور که از آن خورشید می تابد بر ابرها یک حالتی دارند که نور را می شکنندش، تفصیلش می دهند و لذا به هفت رنگ  تبدیلش می کنند. منشور کار همان را می کند. بنابراین ببینید خورشید، آینه، منشور. در خورشید یک نور واحد قرار دارد بعد می تابد در آینه در آینه هم یک نور واحد قرار دارد از آینه می تابد در منشور، منشور جدا می کند، مجزا می کند. و لذا آن نور واحد سفید را به هفت تا رنگ تجزیه می کند.

نور خداوند از مرتبه الله می تابد به آینه ی عقل اول، دست به آن نمی خورد یعنی آن نور همان جور که واحد است همان جور سفید هزار تا اسم در یک نور واحد جمع اند، در اسم نور این را دقت کنید که یکی از اسماء خداوند اسم النور است البته نور همان است که فلاسفه به آن می گویند وجود. منتهی فلاسفه به آن می گویند وجود، در قران به آن می گویند نور. این نور همان وجودی ست که از اسماء خدا می تابد به آینه عقل اول و تمام اسماء الله همه شان در این اسم نور جمع هستند. بنابراین در عقل اول که این می آید این جامعیت خودش را حفظ می کند نور؛ از آنجا که می تابد به جبرئیل، جبرئیل اسماء را بازش می کند یعنی تبدیل به هزار اسم می کند؛ این یک کار. یک کار دیگر هم می کند جبرئیل و آن این که اسماء را تنزل می دهد به عالم طبیعت یعنی مثلا اسم هادی را تنزل می دهد به عالم طبیعت می شود پیغمبر. لذا پیغمبر همان اسم الله هست. اسم هادی هست اما ضعیف شده آمده به این جا، شده پیغمبر.  پیغمبر عبدالهادی هست. یا مثلا علی (ع) مظهر این عدل است لذا علی (ع) می شود مظهر اسم العدل می شود عبد العدل. به هر حال همه موجودات عالم اینها همه شان این جبرئیل وقتی اسماء را باز کرد از امر اینها را تنزلشان می دهد می آورد به عالم پایین عالم ماده، تبدیل شان می کند به وجود مادی؛ این هم یک کار. لذا تمام موجودات عالم اسماءالله هستند. اسماءالله فقط آنها نیستند که در ذات خدا هستند. ماها همه مان اسماءالله هستیم ماها همه مان نازل شده ازاسماء خدا هستیم یکی نازل شده ی اسم رحمان هست، یکی نازل شده ی اسم لطیف هست، یکی نازل شده اسم منتقم هست، یکی نازل شده ی اسم جبار هست. خلاصه همه ی ماها، همه موجودات عالم. مثلا یک برگ گل، این مظهر اسم لطیف هست لطیف وقتی می آید پایین یکجا تبدیل می شود به برگ گل، یک جا تبدیل می شود به آب. این می شود عبداللطیف. به هر حال این هم یک کار که وقتی اسماء را باز می کند از هم این ها را تابش می دهد می آورد به پایین تبدیل شان می کند به موجودات مادی. یک کار سومی هم می کند و آن اینکه باز با همان اسمایی که در درون خودش هست اینها را تدبیرشان می کند چون بالااخره جبرئیل این جور نیست که اسماء را تنزل داد آورد به عالم ماده، خودش خالی شود از اسماء؛ نه! وقتی نور خورشید از خورشید می تابد در آینه درست است که این نور در آینه حضور دارد، خورشید که از نور خالی نشده است که یا اگر آینه می تابد بر آن منشوراین نور از درون آینه خالی نمی شود که این هست در درون آینه همین است وقتی جبرئیل تنزل داد اسماء را آورد پایین خودش از اسماء خالی نمی شود که بعدا دوباره یک کار دیگه ای که می کند  با اسمائی که درون خودش هستند اینها را تدبیرشان می کند، با اسم هادی که در درون خودش هست پیغمبر را تدبیرش می کند،  با اسم لطیف آن برگ گل را تدبیرش می کند. 

 

***************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۰۹ بهمن ۹۷