محبت روح به جسم
پی اون شداید مرگ و سکرات موت این است که عزراییل می خواهد قطع تعلق کند.
این نکته در فهم معنای مرگ خیلی مهم هست که مرگ زمانی بر انسان عارض می شود که روح، دیگر نیازی به آن جسم ندارد. یعنی از این جسم استفاده های خودش را کرده باشد؛ کمالات خودش را بدست آورده باشد. دیگر نیازی به این جسم ندارد. اینجا دیگر این روح، جسم را به عنوان ابزار نمی خواهد. اما آن محبتی که پیدا کرده است، آن، کار را مشکل کرده است . محبت نمی گذارد که روح، جسم را رها کند. ملک الموت این محبت را قطع می کند. وگرنه آن تعلق تدبیری را روح قطع می کند چون دیگر به این، نیاز ندارد .
عرض می کنم پنجاه سال در این خانه نشسته خب محبت پیدا کرده ولو این که الان یک خانه ی دیگر ساخته است؛ این را نیاز ندارد اما ولش نمی کند. یعنی تعلق تدبیری اش را برداشته است اما اصلاحش نمی کند. اگر رطوبت داد؛ اگر جایی از آن خراب شد، درستش نمی کند؛ الان یک خانه جدید دارد. اما آن محبتی که به آن خانه دارد نمی گذارد که آن را رها کند؛ نمی گذارد که این خانه را خرابش کنند و لذا روح این طوری هست که آن جنبه تعلقی و تدبیری اش را بر می دارد. لذا می بینید که از سنین چهل-پنجاه به بعد می بینید که اگر انسان مریض شد دیرتر خوب می شود؛ زخم ها دیرتر جوش می خورند؛ شکستگی ها دیرتر مرمت می شود چون دیگر روح تعلق خودش را برداشته، تدبیر خودش را برداشته خیلی دیگر به حال این جسم تدبیر نمی کند. ولی خب البته آن محبت هست.
جهاد اکبر و کشتن نفس یعنی قطع محبت به این جسم و بالااخره هر چیزی که انسان در دنیا به دست آورده به مقامش علاقه پیدا می کند به هر چیزی که مربوط به جسم می شود. یعنی روح هم تعلق پیدا می کند به جسم و هر چیزی که متعلق به این جسم هست؛ مثل خانه انسان، ماشین انسان، فرش، یخچال، تلویزیون، مقام، پول. هرچی متعلق به جسم هست دیگر. این ها هستند که در زمان مرگ کار انسان را دشوار می کنند.
***********************************************************************************
علامه مروجی سبزواری
پیاده شده از فایل صوتی مقامات انسان