درد عشق
هو العشق
... تمامیت عشق به درد و سوز هست .
ملائکه عشق دارند ولی درد ندارند ، چرا عشق دارند ؟ چون در حوزه جاذبه هستند ، حیوانیت ندارند و به منطقه ظلمانیت نزول نکرده اند .
آن ها در منطقه جذب نورانیت خدا هستند .
لذا عشق دارند اما درد ندارند .
درد مال آدم است ، سوز مال آدم است ، چون درد در اثر فراق است .
این که انسان در اول کار وقتی جذب او را میگیرد وارد همان منطقه نورانیت میشود در اوائل که آن منطقه جذب را احساس میکند . انسان است دیگر ( ملائکه در همان مرتبه ای که هستند خوش هستند هر ملکی یک مرتبه ای دارد که از آن بالاتر نمی تواند برود و به همان مرتبه ای که دارد راضی است ) انسان که یک وجود لایتناها دارد یعنی وقتی وارد منطقه جذب الهی میشود بیشتر میخواهد به هر مقامی که رسید مقام بالاتر را میخواهد ، سِرِّ ایجاد درد در این است .
انسان در اول کار که عشق خدا در قلبش افتاد " مطلبی که وجود دارد " نه این که نرسیده است ، هنوز واصل نشده است ، درد دارد ، سوز دارد ، هِی گریه میکند ، هِی میسوزد و ناراحت است که چرا نرسیدم ؟ چرا بالاتر نمیروم ؟ هِی بالاتر را میخواهد .
انسان یک وجودی دارد که میتواند صعود کند یا نزول کند .
لذا وقتی که در محیط جذب خدا قرار میگیرد یکمرتبه احساس میکند که یک نیرویی دارد او را به سمت خودش میکشد که به این میگوییم عشق و عشق خدا در دلش پیدا میشود .
از آن حَدی که دارد خوشش نمیاید میخواهد بالاتر برود ، بالاتر که میرسد باز میخواهد بالاتربرود .
عاشق همیشه دردمند است تا زمانی که به اصل ذات برسد و فانی بشود ، در آنجاست که دیگر آرام میشود ، آنجا دیگر مرتبه آرام شدن انسان است ، به سکون میرسد ، به ثبوت میرسد ، آنجا دیگر گریه هایش تمام میشود .
اصل سوز و گریه و درد و زاری خوب است اما کمال مطلق نیستند .
سالک باید به جایی برسد که آرام بشود ، نه دردی ، نه گریه ای ، نه عشقی ، آن موقع کی است ؟ وقتی که به فنا رسید و از فنا برگشت وقتی که وجودش در ذات خدا ریخت .
مثل رودخانه ای که از همان بالای کوه که راه می افتد میخواهد به سوی دریا برود ، هِی خودش را به این سنگ میزند به آن سنگ میزند ، این طرف آن طرف میرود ، عشق دریا را دارد و ناآرام است ، وقتی که به دریا رسید آرام میشود ...
*********************************************************************
علامه حمید رضا مروجی سبزواری
پیاده شده از فایل صوتی منطق الطیر