🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

عالم ذر

سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۸، ۰۵:۱۶ ب.ظ

👈👈 مطلبی بسیار عرشی،
مهم
پایه و اساس

عالم_ذر

هرچند مطلب کمی طولانی است ولی لازم است دقت کافی را در مطالعه و فهم آن بکار گیرید.

👇👇👇

مطلبی بسیار عرشی
مهم
وزین
قابل تأمل و تعمق فراوان

دوستان اهتمام کافی داشته باشند این حقایق و اسرار عرشی را حتما بایستی با طهارت ظاهری و باطنی مسّ کرد و چشید و ادراک و شهود کرد.

و نکته ی قابل تأمل برای آنها که مأنوس با آیات قرآن هستند این که:
از این آیه به آیات دیگر ورود کنید و مبحث ربوبیت و عهد را از اینجا به جاهای دیگر بکشانید.

بطور مثال:
دعای عهد.
عهد ولایت.

فتدبروا جیّداً

أیّدکم الله فی الدّارین بالخیر و العافیة

👈 ادمین

🌅👈 علامه‌ذوالفنون
🌅👈 مروجی‌سبزواری
🌅👈 عالم_ذر
🌅👈 عقل_اول

👈 اول مخلوقی که خداوند او را آفرید، موجودی بود به نام «عقل اول». که شریعت او را لوح محفوظ، کتاب مکنون، قضا و عرش می خواند.

👈 این مخلوق، اتصال تامّ و بی واسطه به ذات خدا دارد و
وجودش‌ شامل‌ وجود
تمامی‌ موجودات‌ عالم است،
همه موجوداتی که از ازل وجود داشته اند تا ابد.

👈 موجودات در عقل اول نه تنها مجرد از ماده اند، بلکه مجرد از صورتهای‌ مادی هم هستند.

مثلاً درخت، در عقل اول نه ماده دارد، نه شکل مادی، نه آثار ماده مثل رنگ و اندازه و طعم و بو.

👈 موجودات در عقل اول، وجودات متکثر و جدا از هم ندارند.

👈 عقل اول، جزء ندارد و کثرتی در او نیست. بلکه یک وجود واحد است. و وجود واحد عقل‌ اول، وجود واحد همه موجودات است و همه موجودات در آن جا به یک وجود واحد موجودند.

منبسط بودیم و یک گوهر همه
بی سر و بی پا بدیم آن سر همه
یک گهر بودیم همچون آفتاب
بی گره بودیم و صافی همچو آب

👈 این همان مرحله ی « رتق » است که قرآن می فرماید:

« أوَ لم یرَ الذین کفروا أنّ السموات و الأرض کانتا رتقاً ففتقناهما »30 انبیا

(آیا ندیدند کسانی که کافر شدند، اینکه آسمانها و زمین بسته بودند پس باز و گشوده شان کردیم)

یعنی آسمانها و زمین، ملائکه و انسانها، انسانها و حیوانات و نباتات و جمادات یک وجود واحد بودند و جدایی و امتیازی بین آن ها نبود.


در مرحله بعد این وجود واحد، یک تجلی کرد و در اثر او موجودات در عالم به کثرت و فراوانی پیدا شدند.

👈 به عقل اول، نور محمدی هم می گویند.

👈 عقل اول، همان نورانیت و روحانیت حضرت محمد بن عبدالله است.

👈 عقل اول به خاطر شدت اتصالی که با خدا دارد و از قرب مطلق برخوردار است، چندان به خدا معطوف است و چنان جمال الهی او را مجذوب خود کرده که یکسره محو در خدا شده و به کلی از خودش غافل است.

👈 ولی موجودات در این مرحله، هر چند دارای شدت وجودی هستند اما یک نقص‌ کلی دارند.

( با اینکه مطالبی که می گوییم مربوط به همه ی موجودات است، ولی ما فقط در مورد انسانها حرف می زنیم)

👈 انسانها در آنجا در مرحله قوه و استعداد هستند و این استعداد را به فعلیت نرسانده اند .

👈 توضیح مهم:

انسانها محصول و تجلی اسماء الهی هستند.
مثلاً اسم عالم تجلی کرده و عالمان و دانشمندان پدید آمده اند. اسم هادی تجلی کرده انبیا پدیده آمده اند؛ اسم رحمن تجلی کرده، پیامبر اکرم صلوات الله علیه پا به عرصه وجود گذاشته است.
اسم مضلّ تجلی کرده شیطان و جنودش پدید آمده اند؛ اسم متکبر تجلی کرده، فرعون و نمرود پدید آمده اند؛ اسم مَلِک تجلی کرده، سلاطین و پادشاهان پدید آمده اند.

اما همه اینها در عقل اول، یکی بوده اند و عالمان و دانشمندان و انبیا و شیاطین فراعنه و سلاطین، همه یک حقیقت واحده بوده اند.

خود این که اینها یک حقیقت اند، نقص است برای آنها. پس
باید آنها از هم‌ جدا شوند .

👈 دو مطلب در اینجا باید روشن شود:

یکی اینکه: علت یکی بودن اینها در آن جا چیست؟ و چطور می شود که موسی و فرعون یکی باشند؟

دوم این که چطور می شود که اینها از هم جدا شوند؟

در مورد سوال اول که علت یکی بودن چیست؟
باید گفت که شدت‌ وجودی باعث این می شود.

👈 هرچه وجود موجودات شدیدتر باشد، و به خدا نزدیکتر باشد، جهات پافتراق و پتمایز و پدوئیت و پجدایی بین موجودات ضعیف تر می شود. تا آن جا که چون به مقام قرب و اتصال به خدا برسند، همه ی آنها مثل خود ذات خدا یک حقیقت واحد می شوند؛ ولی این وحدت موجودات با یکدیگر، خود یک نقص است.
بلکه
کمال‌ اینها به‌ اینست که:
موسی و هارون از یکدیگر جدا شده، موسی یک موسای بالفعل و دارای تشخص مستقل به خود شود و فرعون هم یک فرعون بالفعل و دارای هویت و تشخص‌ مستقل به خود گردد.
همچنین هر موجودی یک هویت منفرد و یک شخصیت مستقل پیدا کند و این کمال هر موجودی است.

👈 اما این که موجودات چگونه به این کمال دست می یابند، باید گفت چاره اش این است که از آن خلقت متعالی و عنداللهی و از آن مقام قرب خارج شوند و نزول کنند و خلقت مادی بگیرند. چون در ماده دو عامل حرکت و تضاد وجود دارد و تکامل بر دو مبنای حرکت و تضاد حاصل می شود؛ پس چون موجودات، خلقت‌ مادی گرفتند، اولا از یکدیگر جدا می شوند؛ چون ماده ذاتاً متکثر است؛ و لذا موجودات، متکثر شده و از یکدیگر جدا می گردند.

ثانیاً هر موجودی چون برای خودش شخصیت و هویت و وجود مستقل و جداگانه یافت، آن گاه در سایه دو عامل تضاد و حرکت‌ جوهری شروع به یک حرکت‌ باطنی و روحانی و ملکوتی کرده و تبدیل به یک موسای‌ بالفعل و فرعون‌ بالفعل و یک پیامبر بالفعل و یک شیطان‌ بالفعل می شود.

اینست سرّ نزول موجودات از آن عالم قدس و تعالی به عالم پست ماده.

👈اما این حرکت‌ جوهری در همه ی موجودات نیست؛ بلکه فقط در یک موجود جاری است و آن انسان است.👉

زیرا ملائکه کارشان فقط به این است که از یکدیگر جدا بشوند و این بشود جبرئیل، آن بشود میکائیل و آن یکی اسرافیل و آن دیگری عزرائیل و هکذا و بعد از این جدا شدن و یافتن هویت مستقل، دیگر حرکت جوهری در آنها جاری نمی شود و هر مَلِکی از آن مقدار کمالی که دارد بالاتر نمی رود:
« و ما مِنّا إلّا له مقامٌ معلومٌ » ( هرکدام از ما دارای یک مقام و حد وجودی مشخص و ثابتی هستیم).

👈 همچنین حیوانات و گیاهان و جمادات نیز
کمالشان‌ به‌ همان‌ است که
از هم‌ جدا و متمایز گردند؛
این بشود اسب؛ آن بشود گوسفند؛ آن بشود آهو و .... آن بشود سنگ؛ آن بشود آب و هکذا. اما هریک از اینها در همان حدی که هست همانست و دیگر حرکت جوهری در او جاری نمی شود. برای همین است که اسب، اسب تر و درخت، درخت تر نمی شود؛ اما انسان، انسان تر می شود.

👈 فقط انسان است که هم کما‌ل‌ اول را پیدا می کند؛ یعنی انسان از سایر موجودات یعنی ملائکه و حیوانات و نباتات و جمادات جدا می شود و نیز خود انسانها از یکدیگر جدا می شوند و این می شود زید و آن، عمرو.

سپس یک حرکت‌ در جوهره و باطن و روح او ایجاد می شود و او را در مسیر تکامل خود پیش می برد تا به بی نهایت کمال خودش برساند.

ملائکه و حیوانات و نباتات و جمادات در خدمت انسان هستند که او را در مسیر حرکت‌ تکاملی کمک کنند.

حیوانات و نباتات و جمادات، از جهت‌ جسمانی به او کمک می کنند و حاجات‌ جسم او را برآورده می کنند؛ و ملائکه از جهت‌ روحانی به او کمک کرده و حاجات روح او را برآورده می کنند تا انسان آرام آرام در مسیر حرکت خود به سوی کمال نهایی اش گام بردارد تا به عین‌ ثابت خودش برسد.

بنابراین انسان از عقل اول باید تا حد مادی نزول کند و به عالم ماده وارد شود. اما چیزی که هست این سفر از عقل به ماده یک باره نیست. بلکه قبل از رسیدن به حد مادی باید در همان عالم ملکوت دو مرحله ی دیگر را غیر از عالم عقل بپیماید تا به عالم ماده برسد:
یکی مرحله نفس و وجود نفسی؛
و دیگری مرحله عالم مثال و وجود مثالی.

عقل اول یک تجلی می کند و در اثر تجلی او، نفس کل یا به تعبیر شریعت، جبرئیل، کرسی یا قَدَر پدید می آید و آن وجود واحد عقلی در اثر تجلی و تنزل، تبدیل به وجود نفسی می گردد.

وقتی عقل اول به مرحله وجود نفسی رسید، اولین تکثر خود را پیدا می کند و صاحب چهار جهت می شود:
جهت وجود بخشی یا علم بخشی ( معلم ) و شریعت به این جهت نفس کل، جبرئیل می گوید.

جهت حیات بخشی ( محیی ) و شریعت به این جهت نفس کل، اسرائیل می گوید.

جهت رزق بخشی ( رزاق ) و شریعت به این جهت نفس کل، میکائیل می گوید.

و بالاخره جهت انتقال دهندگی از نقص به کمال ( ممیت ) و شریعت به این جهت نفس کل، عزرائیل می گوید.

منتها نفس کل را علی الإطلاق جبرئیل می گویند چون عالی ترین جهت نفس کل همان جهت جبرئیلی اوست.

بنابراین آن وجود واحد عقلی در مرتبه دوم، تبدیل به وجود متکثر می شود و علت اینکه به این وجود متکثر چهار ضلعی نفس می گویند برای این است که نفس، ذاتاً متکثر است و چنان که بر عقل، وحدت غلبه دارد، بر نفس، کثرت غلبه دارد.

لذا نفس کل آن وجود واحدی را که از عقل می گیرد متکثرش می کند.

سپس نفس کل یک تجلی می کند و در اثر آن عالم‌ مثال و موجودات مثالی پدید می آیند.

در عالم‌ مثال، موجودات اولین تشخص و هویت خود را پیدا می کنند به این معنا که یک انسان کلی پیدا می شود که وجود این انسان جامع و در بر گیرنده تمامی انسانهایی است که از ازل تا ابد آمده اند و می آیند.
یک گوسفند وجود دارد که وجودش جامع و در بر دارنده تمامی گوسفندهایی است که از ازل تا ابد آمده اند و می آیند.

یک درخت سیب کلی و جامع وجود دارد، یک درخت سرو کلی و جامع، یک طلای کلی و جامع، و هکذا.

👈 هر نوعی که در این عالم ماده وجود دارد یک
فرد کلی و جامع در عالم‌ مثال دارد.

✅ آن انسان ملکوتی و مجرد و نوری را مثال ( به قول فلاسفه)، ربّ النوع و مدبرات‌امر ( به قول قرآن )می گویند.

آن گاه از انسان کلی و جامع، وجود یکایک انسان ها یکی پس از دیگری و به تدریج و به نوبت تنزل می کنند و حالت مادی می گیرند.

👈 در عالم مثال، تشخص و جدایی بین انواع برقرار می شود و انواع از یکدیگر جدا می شوند، اما بین افراد برقرار نمی شود. اما در عالم ماده حتی افراد هم از یکدیگر جدا می شوند و در نتیجه
انسانها اولین کمال خود را می یابند که
تشخص و استقلال وجودی است.

موسی از فرعون جدا می شود؛ احمد از ابوجهل جدا می شود؛ طبیب از حکیم جدا می شود؛ زن از مرد، عالم از جاهل، سیاه از سفید...

سپس همه ی اینها وارد مرحله دوم کمالشان می شوند که ورود در چرخه حرکت جوهری است ، و باطن و روح و جوهر وجود آنها شروع به حرکت می کند و از حد ماده و همنشینی با ماده بالاتر می رود تا به ملکوت برسد و چرخه « إنّا لله و إنّا إلیه راجعون » کامل شود.

👈 آیات 172 و 173 سوره اعراف که اشاره به عالم ذر و عهد الهی دارند، ترجمه لفظی همین حقایقی هستند که در عالم مثال به طور تکوینی اتفاق افتاده.

شریعت، از این عالم مثال تعبیر به عالم ذر می کند ( یا شهر جابرسا )

👇در عالم ذر چه گذشت؟👇

{ و إذ أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذریّتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألستُ بربّکم قالوا بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیامة إنّا کنّا عن هذا غافلین }

( و یاد آر زمانی را که پروردگار تو از اولاد آدم از پشتها و اصلاب ایشان تمامی ذریه ایشان را بیرون کشید و پیش روی خود حاضر کرد و ایشان را « شاهد » بر « خودشان » نمود و از آنها اقرار گرفت که: « أیا من ربّ شما نیستم؟»
همگی آنها اقرار و اعتراف کردند که: « بله ما شهادت می دهیم که تو ربّ مایی »

خداوند این اقرار و اعتراف را از شما گرفت که مبادا چون به عالم دنیا رفتید و در آن جا ربّ دیگری اختیار کردید، یا برای خدا در ربوبیتش شریک گرفتید، بعد در روز قیامت بگویید: ما از ربوبیت منحصره تو غافل بودیم.

✅ سرّ گرفتن آن اعتراف این بود که قرار بود انسان موجودی مادی و خاک نشین شود. وجودش با جسم همراه شود و در دنیای مادی به زندگی ادامه دهد. اما در عالم مادی توجه انسان به جسمش معطوف می شود و یک اشتباه بزرگ مرتکب شده و آن این که خیال می کند که حقیقت او جسم است نه روح و از روحش که حقیقت اوست غافل می شود. چون خودش را عبارت از جسم می داند. پس نیازهای واقعی اش را همان نیازهای جسمانی می بیند و چون نیازهای جسمانی انسان در دنیا برآورده می شود، پس انسان اشتباهاً دنیا را ربّ خود می بیند و موجودات دنیایی را ربّ خود می پندارد.

برای این که انسان دچار چنین اشتباهی نشود، خداوند در آن عالم بی جسمی که انسان ها تا اعماق وجود خودشان را می دیدند، و خدایشان را با شأن ربوبیت، بی پرده می دیدند؛ انسانها را متوجه حقیقت خودشان کرد، و از آنها عهد گرفت بر ربوبیت خودش تا اگر انسانها عالم به دنیا آمدند و در این جا به خطا رفتند و از ربوبیت خدا روی گرداندند یا برای خدا شریک در ربوبیتش گرفتند نتوانند در قیامت ادعا کنند که خدایا ما از ربوبیت تو غافل بودیم.

۹۸/۱۰/۰۳

نظرات  (۱)

۰۷ دی ۹۸ ، ۲۰:۱۴ حیاتی حسن

عالی بود لطفا نحوه تهیه کتاب های استاد را بنویسید با مشخصات کامل کتابها .با تشکر و ارزوی سلامتی و موفقیت برای استاد و همه 

پاسخ:
سلام و درود
فعلا امکان تهیه کتاب وجود نداره.
تیراژ محدودی چاپ شده بود. تا إن شاء الله بعد از رهایی حضرت استاد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی