🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باطن دین» ثبت شده است

هوالحکیم

... یک چیز برایشان مهم بود ، یا موقعیتشان ، یا مقامشان ، یا شغلشان ، یا اعتبارشان ، یا شریعتشان و ... برایشان بت شده بود اینها نتوانستند بیایند .
هر کسی یک آستانه مقاومتی دارد ، مقاومت میکنند تا مرز مال ، همینکه که قرار باشد مالشان را بدهند دیگر نمیایند ، بعضی ها با آدم هستند تا پای موقعیت و مقامشان ، همینکه که احساس میکنند موقعیتشان به خطر می افتد ، دیگر با آدم نمیایند و یا بعضی ها هستند تا پای آبرو ، همینکه احساس بکنند آبرویشان میخواهد به خطر بیفتد با آدم نمیایند ( بعضی ها دیگر خیر ، تا پای جان هم هستند ، میگیوید حاضرم جانم را هم از دست بدهم ) .
مردم آستانه مقاومتشان فرق میکند ، این امتحانات هم برای همین هست که معلوم بشود آستانه مقاومت هر کسی چقدر هست و یا بعضی ها آستانه مقاومت شان تا شریعتشان هست ، یعنی همین که ببینند شریعتشان دارد از دست میرود ، دیگر نمایند .
انسان باید شریعت را حفظ بکند ، تا به آخر هم حفظ بکند ، اما میخواهم بگویم برای بعضی ها بت شده است ، همان نمازشان بت شده است ، همان حجابشان حجاب شده است و ... بت شدنش بد است ، لذا اینقدر شریعتش را دوست دارد که به هیچ وجه حاضر نیست آن را از دست بدهد و معمولاً بیشتر مشایخ در قدیم الایام میخواستند کسانی را بپذیرند و امتحان بکنند ، بیشتر یا با جنبه شریعت امتحان میکردند و یا با یک بحث حیثیتی ( مثلاً آبرو ) .
شمس تبریزی به آن بنده خدا میگوید اگر میخواهی شاگرد من بشوی ، بیا بنشینیم سرچهار راه ، سر چارسوق شهر ( مثلاً مثل همین چهارراه امامزاده ما که محل مرکزی هست ) بنشینیم و تو شراب بخور و من هم نگاه بکنم که هم آبرویت برود و هم مردم بگویند آدم بی دینی هستی و ...
اینطور امتحان میکردند ، گفت نه من نمیایم ، چه بسا که مثلاً هم خدا را که میگوید حرام هست و هم از مردم دیگر ، بالاخره میخواهد در میان مردم باشد ، مردم چه میگویند ؟ مردم میگویند آدم فاسقی هست .
اینست که این امتحانات را انجام میدهند به خاطر اینکه ببینند چه کسی واقعاً مردش هست و تا کجا میخواهد بیاید ، مرز مقاومت و استقامتش تا کجا هست و ...
در احوال حضرت امیر هست که ۳ گروه ناکثین و مارقین و قاسطین ( اینها یک عده ای بودند که از حضرت جلو بودند ) مثلاً فرض کنید ، حضرت فضائلش که مخفی نبود ، وقتی که میایند و میگویند بیا و از گناهی که کردی استغفار کن " با معاویه صلح کردی ، از گناهی که کردی استغفار کن " دارند از حضرت جلو میزنند و یا قبلاَ برایتان گفته ام که داشتند به جنگ میرفتند ( ظاهراً جنگ نهروان بود ) که حضرت به یک سرزمینی میرسند و ظهر وقت نماز میشود ، حضرت میفرمایند که این زمین عذاب شده است ، من اینجا نماز نمیخوانم ، هر وقت از اینجا رد شدیم نماز میخوانم ( یک عده نماز خواندند ، گفتند ما همینجا میخوانیم ) یک نفر بود که گفت تا این مرد نماز نخواند من هم نمیخوانم ، یک عده نماز خواندند و همینطور که حرکت میکردند ( لشکر حرکت کردنش سنگین هست ) مردم هِی دیدند به غروب نزدیک میشوند و گفتند نمازمان از دست میرود و نماز خواندند تا بالاخره همه نماز خواندند ، شب شد ، و فقط یک نفرشان نماز نخواند ( گفت تا این مرد نماز نخواند من هم نمیخوانم ) دیگر وقتی از آن سرزمین گذشتند حضرت به آن شخص گفت که حالا برخیز و اذان ظهر را بگو ، گفت که الان دیگر شب است ، چه اذانی ؟ حضرت تکرار کردند اذان ظهر را بگو ، او اذان ظهر را گفت ، حضرت گفتند اقامه را هم بگو ، او اقامه را هم گفت ، بعد دیدند که خورشید برگشت ( یکی از موارد رد شمس همینجاست ) که میگویند حضرت خورشید را برگرداندند .
همه از حضرت جلو زدند ، هیچکس نمیفهمد که این انسانی هست که فرموده :
علی مع الحق و الحق مع علی
یعنی نماز نخواندش هم حق هست ، اینها از چه پیروی میکنند ، کدام دین را پیروی میکنند ( حضرت نماز نمیخوانند ولی اینها نماز میخوانند ) اینها از کدام دین پیروی میکنند ؟ مرجع تقلیدشان چه کسی هست ؟ خُب در جایی که علی دارد میرود و نماز نمیخواند ، یعنی اینها میخواهند بگویند که اگر نماز نخوانیم به جهنم میرویم ؟ اگر قرار باشد به جهنم بروند ، خُب علی جهنم میرود ، علی که به جهنم نمیرود ( اینها از کدام دین پیروی میکنند ؟ از کدام امام ؟ از کدام مرجع تقلید میکنند ؟ ) وقتی که مرجعشان نماز نمیخواند ...
اینها را بترسیم که در یک جایی میبینی که از امام جلو میزنیم .
همین ها هستند که وقتی امام زمان ظهور میکند ، میگویند که :
إِذا قام الْقائِم (ع) جاء بأَمر جدید کما دعا رسول اللَّه فی بدو الإِسلام إِلی أَمر جدید
میگویند چرا امام احکامی که میگوید ، چیز دیگری هست ، نه اینکه امام در آنجا به باطن دین عمل میکنند ، اینها حتماً میخواهند که رفتار امام در چهارچوب رساله عملیه باشد ...
اصلاً اگر امام آمد و گفت بنشین و شراب بخور ، یعنی انسان باید در اینجا با امام بحث بکند که حرام است.

... همین ها هستند که وقتی امام زمان ظهور میکند ، میگویند که :
إِذا قام الْقائِم (ع) جاء بأَمر جدید کما دعا رسول اللَّه فی بدو الإِسلام إِلی أَمر جدید
میگویند چرا امام احکامی که میگوید ، چیز دیگری هست ، نه اینکه امام در آنجا به باطن دین عمل میکنند ، اینها حتماً میخواهند که رفتار امام در چهارچوب رساله عملیه باشد ...
اصلاً اگر امام آمد و گفت بنشین و شراب بخور ، یعنی انسان باید در اینجا با امام بحث بکند که حرام است .
اینست که بعضی ها از امام جلو میزنند ( بعضی ها از حقیقت جلو میزنند ) ، یک چهارتا چیزی به عنوان دین یاد گرفته اند ، به عنوان شریعت و همان را بت کرده اند و اصل قرار داده اند ، حقیقت و ملاک قرار داده اند و بعد همین ها هستند که بر علیه امام زمان شمشیر میزنند " به امام اعتراض میکنند " و لذا امام چه بسیار از همین مسلمان ها را میکشد ، چه بسیار دشمنانی دارد که از خود فقها هستند ( فقیه است دیگر ، میبیند کاری که امام دارد میکند با ملاک هایی که از فقه و احادیث استنباط میکند جور درنمیاید و مخالفت میکند ) .
باید این بت ها را بزنیم و بشکنیم ، چیزهایی که در نظر ما بت شده اند ( اینها را باید بشکنیم ) ...

******************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی منطق الطیر

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۱۹ مرداد ۹۸

این همه تبلیغ دین در جامعه هست اما فساد هم هر روز داره گسترده تر می شود. تبلیغ دین کم نیست، بالااخره در صدا و سیما هست، در مجلات در کتاب ها. شما اگر قبل از انقلاب را ملاحظه بفرمایید یک مجله مکتب اسلام بود خب این چاپ می شد، نبود دیگه همین یک مجله مذهبی بود ما هم چشممون به این بود که کی بیاید این مجله، انواع دیگر مجلات بود اما مذهبی همین یک دانه بود، این آخرها یک نسل نو هم شروع شد به چاپ شدن خیلی دیر. ... الحمدالله بعد از انقلاب اسلامی کتاب های دینی مجلات دینی اصلا فوران می زند. اما شما می بینید که با همه ی این تبلیغاتی که می شود اما فساد هم دارد جلوتر می رود دلیلش این هست که این دین به عمق وجود انسان ها نمی رسد، به قلبشان نمی رسد به قلب نمی رسد آقا. من گوینده قدرت این که این دین را به قلب مردم وارد کنم ندارم. یعنی مشکل دو طرفه هست: نه مردم پذیرا هستند که من این را وارد قلب مردم کنم بالااخره مردم باید یک آمادگی داشته باشند، من هم قدرت اینکه دین را به قلب مردم برسانم ندارم. پیام های خدا را به روح انسان ها برسانم ندارم. این سیر بدهم انسان ها را از ظلمات به نور خب خودم باید نور رسیده باشم   

شیخ نورانی ز ره آگه کند               

با سخن هم نور را هم ره کند

جهد کن تا مست و نورانی شوی     

تا حدیثش را بود نورش شوی

این هست دیگر به هر حال خود انسان نورانی شده باشد تا انسان ها را یک سیر دهد از ظلمات به نور. عرض کردم اینها دیگر نفس ولی می خواهد، ولی باید باشد که الله ولی الذین آمنوا خدا ولی ست، چه کار می کند؟ یخرجهم من الظلمات الی النور مردم را از ظلمات به نور هدایت می کند ولی می خواهد که بر جان انسان ها بخورد و  پیام خدا را به روح برساند. اگر به روح رسید این جا ست که پیام آشنا شنید. یک پیامی از خدا شنیده به وجد می آید، یک مرتبه می خواهد منفجر کند این وجود دنیایی را آزاد شود اینجاست که انسان یک چیزی در خودش احساس می کند، احساس می کند از درون در یک حالت اضطرابی هست، از درون یک تکانی دارد می خورد مثل یک زنی که موقع وضع حملش شده احساس می کند این بچه دارد یک تکانی می خورد، می خواهد دیگه زاییده شود و بیاید بیرون، پیام خدا اگر به روح انسان ها برسد، مشکل این هست که من پیام را به گوش شما می رسانم فایده ندارد آقا، پیام خدا باید به قلب برسد. تبلیغ کار ولی هست کار من نیست. منتهی از بد روزگار اولیا رفتند پنهان شدند چهره در هم کشیدند، من باید حرف بزنم. من لایق منبر نیستم، من لایق تبلیغ نیستم، من باید خودم به نور رسیده باشم. وقتی حرف زدم این حرف به روحت رسید این حرف در زیر وجود دنیایی به اهتزاز در بیاید بخواهد فشار وارد کند، درد زاییدن انسان را می گیرد. زایش روح. بعد اینجاست که انسان دنبال یک ماما می گردد.


فایل صوتی زایش روح از سلسله مباحث مقامات انسان

*********************************************************************************************

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

پیاده شده از فایل صوتی مقامات انسان

۰ نظر ۲۱ خرداد ۹۸

هوالهادی

...اگر میخواهیم به این محبت دست پیدا بکنیم ، اوّلا باید حجابها از روی قلب برداشته بشود که نور خداوند به این قلب بتابد و باران رحمت بر زمین این قلب ببارد ، بنابراین این قلب باید تصفیه بشود .

مطلبی که هست برای اینکه این قلب تصفیه و تزکیه بشود ، یک مقداری در دست خودم آدم هست ، امّا مقداری هم در دست خود آدم نیست ، انسان میتواند مقدّماتش را فراهم بکند ، دنیا را کم بکند ...
اگر انسان واقعاً میخواهد به آن محبّت دست پیدا بکند و زمین قلبش را پاک و تزکیه بکند ، باید از این چیزها ( محبت به ... ) بگذرد ، در جایی که حضرت اباعبدالله (ع) از بچه هایش و برادرهایش و خانواده اش و... میگذرد .
مقدّماتش در دست خود انسان است آن حیوان نَفْس اینقدر چاق و فربه شده که حجاب شده است و روی قلب را گرفته است و نمیگذارد که نور خداوند بر این قلب بتابد و نمیگذارد که باران رحمت ببارد ، این حیوان باید کشته بشود .
این حیوان چطور کشته میشود ؟ این حیوان زمانی کشته میشود که مایحتاجش را به او ندهی ، به او آب و علف ندهی ، چیزهایی را که نیاز دارد به او ندهی .
حیوان نَفْس انسان فقط آب و علف که نیست ( یک گوسفند فقط دنبال آب و علف است ) امّا این حیوان نَفْس نه تنها از آب و علف فربه میشود ، بلکه از مقام ، پول ،پس انداز ، یخچال ، تلویزیون ،فرش و... فربه میشود .
اینست که اگر از یک گوسفند آب و نان را بگیرید ، این گوسفند میمیرد ، ولی انسان اینطور نیست ، شما روزه داری های سخت بکنید ، ولی این نَفْس نمیمیرد ، این نَفْس از پول و مقام و جواهرات و خیلی چیزهای دیگر که ما نمیدانیم (حتی ممکن است یک چیز کوچک در خانه باشد که نَفْس انسان به همان توجّه و تعلّق داشته باشد ) پرورش پیدا میکند .

۱ نظر ۰۱ خرداد ۹۸

انسان مثل یک حوضی می ماند که گرد و  خاک و غبار هی می ریزد می ریزد، منتهی چیزی که هست  هی که می ریزد آرام ته نشین می شود.

انسان با خودش نگاه می کند یک حوض شفاف، صاف، تمیز؛ لذا خب خوشش می آید. اما تا خودش را می اندازد تو این، اینها پا می شوند دور و برش را می گیرند؛ می بیند ظلمانی شد. لذا حالا انسان پا بگذارد به درون خودش، به منطقه درونی خودش بعد می بیند که چه ظلمتی ست، چه حیوانیت ست! و لذا معمولا سالکان که به این مرحله که می رسند، از خودشان یک وحشت عجیبی فرا می گیرد اینها را اصلا.

به هر حال چیزی که هست وقتی به اینجا رسید انسان، در ظاهر خودمان را می بینیم که انسان های خوبی هستیم دیگر. از باطن خودمان، این نکته مهم هست بارها این را عنوان کرده ایم دین باید به قلب برسد. دین باید به باطن نفوذ کند. اینی که ما داریم در ظاهر هست.

ما یک شریعت ظاهری داریم: نمازی می خوانیم، روزه ای می گیریم، حج می رویم به اماکن مقدسه می رویم. به هر حال انجام می دهیم اعمالمان را دیگر. اینها به باطن نرسیده اند، قلب یک حظی ندارد از دین. دین به قلب نرسیده است. "ولما  یدخل الایمان فی قلوبکم"

ببینید این که فرموده اند امام صادق (ع) "هل الدین الاّ الحبّ و البغض" مگر دین چیزی جز حب و بغض هست؟ خب ما که می گوییم دین نماز هست، روزه هست، حج هست، انفاق هست، جهاد هست. امام صادق (ع) می فرماید دین حب و بغض هست. چه جوری اینها با هم جمع می شود؟ اونی که می فرماید دین جز حب و بغض نیست دارد دین قلبی را معرفی می کند. دین قلبی را معرفی می کند.

اگر به راستی انسان قلبش با نورخدا آشنا شد این دین نفوذ کرد به درون قلب انسان و قلب انسان نور خدا را دید. منتهی شرطش حداقل سفر اول را طی کند انسان. این حجاب حیوانیت را بزند کنار؛ این حیوانیت نفس را بکشد. کشتن نفس، کشتن نفس که

 ما کشته نفسیم بسا بخت که برآِید                       از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم

این حیوانیت نفس باید کشته شود. این گاو نفس باید کشته شود. این گرگ نفس باید کشته شود. این ها باید از سر راه برداشته شود. جهاد اکبری که می گویند همین هست.

جهاد اکبر مقدمه حرکت به سوی عالم اخلاص هست.

مقدمه حرکت به سوی عالم نور هست.

جهاد اکبر این مهم هست که مردم معمولا از این غافل اند.

اگر به راستی این جهاد اکبر انجام شد؛ این حیوانیت نفس کشته شد، حداقل انسان از درون ظلمت وجود خودش رفت بیرون. در نور قرار گرفت. این جاست انسان، خب نور است دیگر می بیند گرم شد. لذت دارد وقتی به خورشید نگاه می کند می بیند سراسر زیبایی ست. ا

ین جاست که می بینی تمام هوش و حواس این انسان می گوید من او را می خواهم. من سرچشمه نور را می خواهم. می خواهم بروم پیش او. وقتی نورش روی زمین اینقدر برای من گرما می آورد حیات می آورد؛ لذت می آورد، زیبایی می آورد پس خودش چی هست؟!

این جاست که انسان عشق پیدا می کند. عشق در اینجا پیدا می شود در آخر سفر اول پیدا می شود، که انسان از ظلمت خودش به نور برسد.

وقتی که این عشق پیدا شد دیگر انسان دشمن می شود با هر چیزی که ضد نور هست. اگر انسان این سفر را انجام داد این حیوانیت نفس را زد کنار و با نور روح خودش آشنا شد یعنی در میدان نور خودش قرار گرفت بعد سرش را بالا می گیرد می بیند آن منبع نور در آن بالا ست.

ذات خدا که اصل و سرچشمه نورست در آن بالاست. آنقدر این انسان محبت پیدا می کند عشق پیدا می کند به این منبع نور به این وجود مطلق به این ذات خدا که دیگر فقط و فقط او را می خواهد و هر چه غیر از اوست دشمن می دارد.

********************************************************************** 

پیاده شده از فایل صوتی سلسله مباحث مقامات انسان

علامه ذوالفنون مروجی سبزواری

۰ نظر ۱۰ دی ۹۷