هنر ولایت
هوالهادی
...اگر میخواهیم به این محبت دست پیدا بکنیم ، اوّلا باید حجابها از روی قلب برداشته بشود که نور خداوند به این قلب بتابد و باران رحمت بر زمین این قلب ببارد ، بنابراین این قلب باید تصفیه بشود .
مطلبی که هست برای اینکه این قلب تصفیه و تزکیه بشود ، یک مقداری در دست خودم آدم هست ، امّا مقداری هم در دست خود آدم نیست ، انسان میتواند مقدّماتش را فراهم بکند ، دنیا را کم بکند ...
اگر انسان واقعاً میخواهد به آن محبّت دست پیدا بکند و زمین قلبش را پاک و تزکیه بکند ، باید از این چیزها ( محبت به ... ) بگذرد ، در جایی که حضرت اباعبدالله (ع) از بچه هایش و برادرهایش و خانواده اش و... میگذرد .
مقدّماتش در دست خود انسان است آن حیوان نَفْس اینقدر چاق و فربه شده که حجاب شده است و روی قلب را گرفته است و نمیگذارد که نور خداوند بر این قلب بتابد و نمیگذارد که باران رحمت ببارد ، این حیوان باید کشته بشود .
این حیوان چطور کشته میشود ؟ این حیوان زمانی کشته میشود که مایحتاجش را به او ندهی ، به او آب و علف ندهی ، چیزهایی را که نیاز دارد به او ندهی .
حیوان نَفْس انسان فقط آب و علف که نیست ( یک گوسفند فقط دنبال آب و علف است ) امّا این حیوان نَفْس نه تنها از آب و علف فربه میشود ، بلکه از مقام ، پول ،پس انداز ، یخچال ، تلویزیون ،فرش و... فربه میشود .
اینست که اگر از یک گوسفند آب و نان را بگیرید ، این گوسفند میمیرد ، ولی انسان اینطور نیست ، شما روزه داری های سخت بکنید ، ولی این نَفْس نمیمیرد ، این نَفْس از پول و مقام و جواهرات و خیلی چیزهای دیگر که ما نمیدانیم (حتی ممکن است یک چیز کوچک در خانه باشد که نَفْس انسان به همان توجّه و تعلّق داشته باشد ) پرورش پیدا میکند .
اینست برای اینکه این نَفْس کشته بشود ، باید هر چه را که باعث فربه شدن اوست ، از او گرفته بشود .
انسان کارد را بر گردن این حیوان میگذارد و هی میبرد ، یعنی هی کم میکند ، هر چه را که شما از زندگیتان کم کردید ، در واقع این کارد را بر گلوی این حیوان گذاشته اید و کمی بریده اید ، انسان مقامش را رها بکند ، یعنی کمی بریده است ، پولش را رها بکند ، یعنی کمی بریده است و ...
منتها چیزی که هست به یک جاهایی میرسد که کارد دیگر بر گلوی این نَفْس کار نمیکند ( یعنی انسان خیلی مجاهده کرده است و تعلّق ها را کم کرده است ، دنیا را کم کرده است ). امّا انسان به یک جاهایی میرسد که دیگر کارد ریاضت جواب نمیدهد ، آخرین مرحله ای که میخواهی این کارد را بِکشی و ببری ، دیگر این کارد جواب نمیدهد (یعنی کند میشود ، اینقدر که این گلو ، گلوی ضخیم و عجیبی است ، بالاخره این کارد کند میشود ).
یعنی ریاضت ها ، مجاهدت ها و خلوت ها تا یک جایی تأثیر میکند که انسان فرسوده نشود . انسان معمولاً فرسوده و مأیوس میشود ، میگوید چیزی که ندیدیم . نه اینکه تا آخرین جایی که نَفَس در این حیوان است ، انسان از خداوند هیچی نمیبیند ، به مشاهده نمیرسد . تا انسان به قلبش نرسد ، به مقام مشاهده نمیرسد . قلب انسان مرکز مشاهده خدا است .
تا زمانی که آخرین نَفَس های نَفْس هنوز جریان دارد ، انسان هیچی نمیبیند ، در اینجاست که انسان مأیوس میشود و میگوید که سالهاست که مجاهده کرده ام ، سالهاست که با کارد ریاضت بر گلوی این نَفْس کشیده ام ، مقامم و منصبم و پولم و ... دادم ولی هنوز چشمم باز نشده ، گوشم باز نشده ،زبانم باز نشده است . چون هنوز در مراتب نَفْس است و به قلبش نرسیده است . انبیای الهی مأیوس شدند : سوره یوسف ، آیه ۱۱۰ ( حتّى إذا استیئس الرسل و ظنوا أنهم قد کذبوا ... ) تا جایی که رسولان ما مأیوس شدند ، هی به مردم وعده دادند که نصر خدا میاید ، استقامت و پایداری بکنید ، به خودتان سختی و ریاضت بدهید ، با کفار بجنگید ، کشته بدهید و بکشید ، ولی میبینند که هیچ خبری از فتح و نصر خدا نیست .
تا اینکه به گمان بیفتند که نکند خبری نیست و ما را سرکار گذاشته اند و جبرئیلی و وحی نبوده است ، همه اش خیال بوده است . انبیاء نزدیک بوده که به این طور چیزها بیفتند .
راه مجاهدت خیلی سخت است ، انسان بالاخره به یأس می افتد که بالاخره چه شد ، خبری نشد ، نویدی نیامد . در همین بحث های حافظ که عصر ها خدمتتان هستیم ، حافظ چقدر دست به دامن باد صبا است که ای باد صبا یک بویی از آن صورت بیاور ، من توی زلف گیر افتاده ام . (توی زلف گیر افتاده است " توی سیاهی گیر افتاده است " توی پیچ و تاپ گیر افتاده است " ) یک اشاره ای میخواهد .
جواب میدهد نه ، باید این نَفْس کامل کشته بشود .
بنابراین هر انسانی که در راه مجاهده و ریاضت (خلوت ، ذکر ، فکر و ... ) پا میگذارد ، بالاخره به یک جایی میرسد که نا امید میشود ( رَد خور ندارد ).
همه آنهایی که پا در راه گذاشته اند ، میگویند با مدد ولایت حرکت بکن ، با مدد مولا حرکت بکن .
مولا در مصداق اتَمِّ خودش امیرالمؤمنین است ، امام زمان است ، امّا در مصداق نازلترش هم انسان هایی هستند که خودشان این راه را رفته اند و بازگشته اند ، اینها میگویند در سایه حمایت ما بیائید و جلو برویم و آن جایی که تو خسته و مأیوس شدی من کارد را بر دست میگیرم .
آن ضربه آخر را باید مولا بر حیوان نَفْس وارد بکند ، قدم آخر باید در تابعیّت مولا برداشته بشود .
کیست مولا آنکه آزادت کند
آزاد از چه ؟ آزاد از حیوان نَفْس که این را باید مولا آزاد بکند ، این هنر انسان نیست ، بلکه هنر ولایت است ، هنر ولی خدا است ، هنر مولاست .
بنابراین مقدّمات اینکه چگونه به محبّت خداوند در قلبمان برسیم را خود انسان میتواند فراهم بکند ، مقدّمات اینکه چگونه به آن حبّه برسیم ، به آن بذر برسیم .
این راهش کم کردن دنیا و یاد گرفتن معارف الهی و به اضافه مجاهدات ، ریاضات و... است ( اینها همه چیزهایی است که انسان را در سیر خودش به سوی قلب و پیراستن و تصفیه کردن قلب کمک میکند ) ولی
" طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است ، بترس از خطر گمراهی "
میخواهید از مراتب نَفْس بگذرید ، میخواهید این حیوان نَفْس را بکشید ، این را بی همرهی خضر نکنید ،بی همرهی ولایت نکنید که خطر دارد .
بنابراین :
کیست مولا آنکه آزادت کند
بند رقیّت زپایت وا کند
چون به آزادی نبوّت هادی است
مؤمنان را زانبیا آزادی است
اینست که عرفا قاعده ای دارند که میگویند : نهایت نبوّت ، بدایت ولایت است . یعنی وقتی انسان در مسیر شریعت حرکت میکند و جلو میرود و شریعتش را کامل میکند در یک جایی هست که دیگر باید دستش را به دست ولی بدهد .
انسان تا وقتی که در شریعت است کامل نیست ، برای همین است که فرمودند :
اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ
امروزی که علی بن ابی طالب برای شما به عنوان ولی انتخاب شد ، حالا دین کامل شد و گرنه تا حالا پیغمبر اکرم از آن بُعد نبوّت خودش به میان مردم آمده بود و تبلیغ میکرد . یعنی اگر پیغمبر آن چهره دیگرش را نشان نمیداد ، اگر آن روی علوی خودش را نشان نمیداد ، در ظهور علوی خودش را نمینمایاند ، دین ناقص میماند .
بنابراین سیر در شریعت به تنهایی نمی تواند انسان را به جایی برساند ، چرا ؟ به خاطر اینکه شریعت نَفْس انسان را نمیکشد ، شریعت میگوید : نمازت را بخوان ، روزه ات را بگیر ، حجت را برو و ... آدم خوبی هستی و خدا تو را به بهشت میبرد ولی این پایان کار نیست . تا انسان یک چرخشی نکند و وارد طریقت (باطن دین ) نشود ، دست خودش را به دست اولیاء ندهد ، این انسان سیر را کامل نمیکند که تا آخر برود و به مقام حُب برسد .
انسان مقام حُب را در تحت عنایت اولیاء میتواند پیش برود . آنها هستند که وقتی کارد را بر گردن نَفْس میگذارید ، او هم دستش را بر روی کارد میگذارد و نیرویتان را از او میگیرید (انسان از خودش نمیتواند ، چون این نَفْس چنان پرورش پیدا کرده است که انسان مگر میتواند این نَفْس را بُکشد ، هر روزی با یک ظهوری در مقابل انسان ظاهر میشود ) ...
************************************************************************************************
پیاده شده از فایل صوتی محبت
علامه مروجی سبزواری حفظة الله