🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توحید شیخ صدوق» ثبت شده است

عزیزان حقیقت جو می توانید فایل های صوتی شرح توحید شیخ صدوق را دریافت نمایید.

باشد که معرفت به نورانیت مولایمان صاحب العصر و الزمان  عاشقانه قلوبمان را در برگیرد و به او اقتدا کنیم، تا به جد تلاش هایمان را بکار گرفته، راه تزکیه پیش گیریم،  و طرح انقلاب توحیدی در درونمان در وهله اول و در جامعه در مرحله دوم در اندازیم.

شرح توحید شیخ صدوق_جلسه اول

شرح توحید شیخ صدوق_جلسه دوم

شرح توحید شیخ صدوق_جلسه سوم

شرح توحید شیخ صدوق_جلسه چهارم

شرح توحید شیخ صدوق_جلسه پنجم

۳ نظر ۳۱ خرداد ۹۸

انسان با نافله به من نزدیک می شود تا جایی که او را دوست دارم ،تا جایی که در حوزه وجودی من قرار بگیرد ، حب یعنی در حوزه وجودی خدا قرار بگیرد و خدا را ببیند ، و خدا هم انسان را ببیند. وقتی او را دوست داشتم یعنی این لیوان درون دریا قرار گرفت ولی یک وجب .

 إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ اَلَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ اَلَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ اَلَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ

اینجا کنتُ إذا سَمعه ، من گوش این انسان می شوم ، وَ بَصرَهُ الذی یَسمعُ به ، من چشم این انسان می شوم ، یک انسان شیشه ای تو خالی را در نظر بگیرید وقتی زیر آب می برید ، آب می رود داخل گوشش ،آب داخل چشم و دست و پایش می رود این مجسمه را به اندازه یک وجب ببرید زیر آب آن نمی شکند ،آب داخل این مجسمه می رود ، مجسمه آن شخصیت خودش را حفظ می کند ،می فرماید : من چشم اومی شوم یعنی خدا در چشم انسان تجلی می کند ، من گوش او می شوم ، خدا در گوش انسان هم وارد می شود ،زبان او می شوم ،دست او می شوم ، درون دست این انسان تجلی می کنم ،انسان در اثر نافله آنقدر نزدیک می شود که خدا درون تمام وجود این انسان نفوذ می کند اما شخصیت انسان نمی شکند ،انسان خدا را به نحو ساختمان وجودی خودش شکل می دهد ، اگر این انسان از درون دریا برگشت به سوی مردم ،این آدم از خدا پر شده اینجا آن حقایقی را که از دریای وجود خدا گرفته برای مردم حجت است ؟ خیر ، این عرفا فقط انبیائی بودند که فقط نبوتشان برای خودشان بود ،یا برای خانوادشان یا شهرشان بود ، یعنی آن انسانی که از آداب اجتماعی از سنتهای اجتماعی ، از روشهای تربیتی که روحش شکل گرفته ، این انسان وقتی در دریای وجود خدا فرو می رود وقتی خدا درون او وارد می شود ، لذا هرچه این انسان از خدا دریافت کرده برای ما که یک فاصله زمانی با او داریم برای ما حجت نیست ، یا اگر در یک کشور دیگر است حرف او برای من حجت نیست ،چون محیط آنجا با محیط من خیلی فرق می کند ، او ساخته و پرداخته شده جامعه خودش است ، وقتی هم درون خدا فرو می رو د آنها را از دست نمی دهد ، حقایقی را که از خدا گرفته به شکل خودش در آورده ، حرفهایش برای خودش حجت است ،یا نهایتا برای خانواده یا شهرش.

این می شود قرب نوافل که خدا می فرماید من چشم او می شوم ، گوش او می شوم ، البته مقام بزرگی است ،لذا در آخر می فرماید : إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ

هر وقت دعا کند جوابش را می دهم و هرچه از من بخواهد به او می دهم .

اما قرب فرائض ، فرض کنید آن مجسمه توخالی را ببریم هزار متر زیر آب دریا ، این مجسمه خرد می شود و درهم شکسته می شود اینجا دیگر انسان خدا می شود این تعبیرات خیلی مسامحه است ،مثل مثال دریا که برود داخل مجسمه ، دریا که مجسمه نمی شود ، پرتوی از این دریا تابیده به این انسان ، پُرش کرده ،

در قرب نوافل خدا می شود انسان ، درون انسان تجلی می کند ،اما در قرب فرائض برعکس است ، انسان خدا می شود ،یعنی آنقدر این انسان درون خدا می رود که در اثر فشار هیچ شخصیتی از این انسان دیگر باقی نمی ماند ، هر تشخصی که از محیط اجتماعی و سنتها و آداب و هر چه گرفته خرد می شود ،این انسان اگر برگردد از پیش خدا تعالیمش برای همه ی زمانها و مکانها حجت است ،چون او تعالیمی که ا ز خدا گرفت به شکل وجود خودش درنیاورد ،که وجود خودش محصول جامعه و خانواده اش است ،وجودی برایش نمانده ، پیغمبر اسلام چنین انسانی است ،آنقدر در ذات خدا فرو رفت که شکست ،این انسان خدا شد ، وقتی برگشت به سوی مردم یک خدای مطلق برگشت نه خدای مقید ،لذا این انسان تعالیمش برای همه ی زمانها و همه ی مکانها حجت است ،کسانی که می گویند پیغمبر آخر الزمان بوده اینها اشتباه می کنند ، اینها خیال می کنند پیغمبر ما در قرب نوافل بوده و تشخص خودش را برای خود داشته ، خیر ، او فنا شد .

************************************************************************

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

پیاده شده از فایل صوتی شرح توحید شیخ صدوق

 

 

۱ نظر ۱۶ ارديبهشت ۹۸

از حضرت امام صادق علیه السلام روایت هست که إنَّ الله تبارک و تعالی : که خداوند تبارک و تعالی برای مومن یک چیزی را ضمانت کرده ، اگر کسی اقرار کند به ربوبیت خدا و اقرار کند به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و اقرار کند به امامت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام و آن چیزی را که خدا به او واجب کرده انجام دهد خداوند او را در جوار خودش قرار دهد. 

این مسئله جوار خداوند یعنی چه ؟ اینجا بحثی در عرفان مطرح است به نام مسئله قرب ، قرب را عرفا به دو قسمت تقسیم می کنند ، قرب فرائض و قرب نوافل. اعمالی که ما انجام می دهیم دو قسم است ، یک قسم اعمال مستحب و یک قسم اعمال واجب ،روزه مستحبی یا حج مستحبی می روی، کارهای واجب مثل نمازهای یومیه ،و روزه و حج ،مستحبات یک جور انسان را به خدا می رسانند ،واجبات یک جور دیگر ، آن قربی که از واجبات برای انسان بدست می آید قویتر است از قربی که از مستحبات برای انسان بدست می آید ،یعنی انسان با اعمال مستحب تا یک حدی بالا می رود ولی از آن حد بیشتر نمی تواند ،به واسطه اعمال واجب است که می تواند برود تا ذات خدا برسد ، بنابراین جوار خدا دو جور است ، یک جور قربی است که از مستحبات بدست می آید که می گویند قرب نوافل ، یک جور قرب و نزدیکی است که انسان از واجبات بدست می آورد؛ 

مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ

این عمل صالح یا مستحب است یا واجب ،هر چه روح بالاتر رود اتصالش با خدا قویتر می شود ،اگر صعود کند به سمت خورشید هر چه بالاتر رود با آن انوار نزدیکتر خورشید بیشتر ارتباط برقرار می کند ،روح انسان هرچه برود بالاتر ،خداوند یک وجود ملکوتی است ، روح انسان هم یک موجود ملکوتی است ، خداوند نور است  ،انسان هم روحش نور است ،این روح هرچه بالا برود بیشتر با خداوند اتصال برقرار می کند ،منتها انسان هر عملی که انجام می دهد ،روحش یک درجه قویتر می شود ،مثلا یک چشمه آب می جوشد ،و یک دریا در فاصله صد متری ،این چشمه آب می جوشد تا به دریا برسد ،منتها یک وقت هست این جوشش آب ضعیف است به دریا می رسدولی تا ده متر بیشتر نمی تواند برود ، جوشش این چشمه آنقدر نیست که از ده متر بیشتر برود ، اما یک وقت هست چشمه ای به قدری خروشان است ،وقتی که به دریا میرسد آنقدر می رود که به مرکز دریا می رسد .

روح انسان اینطور است ، اعمال یک وقت هست مستحب است ، روح انسان را به خدا اتصال می دهند منتها در ذات خدا کم پیش می رود این می شود جوار خدا ، همین که روح انسان با خدا متصل شد این می شود جوار ، قرب ، اولین چشمه ای که به دریا متصل شد ،این می شود جوار ، قرب .منتها یک وقت اعمال مستحب است و روح تا چند درجه ای باخدا متصل می شود ،بیشتر نمی تواند برود ،اما واجبات مثل یک چشمه خروشان است ،که وقتی روح با خدا متصل شد آنقدر می رود در ذات خدا سیر می کند که تا همان مراتب عمیق ذات خدا انسان پیش می رود . بنابراین قرب اتصال روح انسان است با ذات خدا ، اما این قرب دو جور است ،یکی قرب نوافل یکی قرب فرائض است ، قرب نوافل  این است که اعمال مستحب که روح را به خدا متصل می کند ،کم در ذات خدا پیش می برد ،انسان الهی و خدایی می شود ولی کم ،اما واجبات نه ، آنقدر انسان را می برد در جوار ذات خدا ، واجبات این قدرت را دارد.

**********************************************************************************************

علامه مروجی سبزواری حفظة الله

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۸

و یک نکته دیگر هست که خداوند در اینجا خودش را به عنوان اله معرفی کرده یا در همان بسم الله می گوییم بسمِ الله، به نام الله که الله مسبب هست. چرا خداوند خودش را به عنوان الله دارد معرفی می کند که اله غیر از الله نیست؟ البته ما خدا را از جنبه الوهیتش می توانیم بشناسیم، از جنبه ربوبیتش می توانیم بشناسیم، یعنی از جهت کارگرانیش، جهت اثربخشی اش. خداوند دو جهت دارد یک جنبه ذات. مثلا یک  معلم را در نظر بگیرید این معلم یک جهت جهت ذاتش هست که خودش خودش هست، یک معلم خودش خودش هست یک وجودی دارد، ذاتی دارد برای خودش معلم از جنبه وجودش و ذاتش هیچ ارتباطی با ما ندارد، ما هم با او هیچ ارتباطی نداریم، خودش برای خودش یک موجود است من هم برای خودم یک موجود  او هم برای خودش یک موجود است؛ نه او به من ربط دارد. یعنی وجود های ما هیچ ربطی به هم ندارد. از جهت ربوبیت معلم یعنی از جهت اثر بخشی معلم یعنی از جهت اینکه معلم به من علم می آموزد مرا ربوبیت می کند. من از این جهت علم آموزی با معلم در ارتباط هستم. یک پزشک را در نظر بگیرید این پزشک برای خودش یک ذات و وجودی دارد اما وجودش هیچ ربطی به من ندارد، او برای خودش من برای خودم. اما من از چه جهتی با  پزشک در ارتباط هستم؟ از جهت ربوبیتش یعنی از جهت شفا دهندگی اش، او مرا شفا می دهد. معلم مرا علم می آموزد. ما از چه جهت با نان در ارتباط هستیم؟ نان برای خودش یک وجود هست من هم برای خودم یک وجود هستم. هیچ ربطی به هم نداریم. او ذاتش برای خودش یک چیز دیگری هست. من از جهت ربوبیت نان با آن در ارتباط هستم، چون نان مرا سیر می کند. ببینید ما با هر موجودی که در ارتباط هستیم از جهتی که او یک کمالی را در ما ایجاد می کند با او در ارتباط هستیم. ما با خدا هم همین گونه هستیم. ما با ذات خدا اصلا هیچ گونه آشنایی نداریم نمی توانیم به آن برسیم به ذات خدا به وجود خدا. هویت خدا را ما اصلا نمی توانیم بشناسیم. ما یک وجود محدودی هستیم و خداوند یک موجود نا محدود. ما از جهت ربوبیت خدا با خدا اتصال داریم یعنی از جهت اینکه خداوند ما را خلق کرده است، ما را رزق می دهد، ما را سیر می کند و امثال اینها. وَ الَّذِی هُوَ یُطعِمُنی وَ یَسقِینِ(79) وَ إِذَا مَرِضت فَهُوَ یَشفِینِ خدایی که ما را اطعام می کند، ما را آب می دهد، ما را شفا می دهد، ما را روزی می دهد از جهت ربوبیت خداوند است که ما با خداوند در ارتباط هستیم. و هر چقدر که ما انسان ها خدا را بشناسیم جهت ربوبیت او را شناخته ایم نه جهت ذات خدا را بخواهیم بشناسیم این نه این برای ما انسان ها امکان ندارد. خداوند با جهت ذات خودش و وجود خودش با ما اتصالی ندارد. آن ذاتش خودش برای خودش من هم برای خودم، هیچ گونه آشنایی بین ذات من و ذات خدا نیست، اصلا نمی توانیم ذات خدا را بشناسیم. یک وجود محدود چگونه می تواند یک موجود محدود را بشناسد؟ بنابراین اگر خدا را می شناسیم، علم داریم، عرفان داریم؛ اینها همه از جهت ربوبیت خداوند است چون خدا با ربوبیتش با انسان ها اتصال برقرار می کند. به او آب می دهد، نان می دهد. یک مادر را در نظر بگیرید؛ مادر از جهت ربوبیت با بچه های خودش در ارتباط است. از جهت ربوبیت و برطرف کنندگی نیازها هست که یک مادر با بچه های خودش در ارتباط است.

************************************************************************

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

پیاده شده از فایل صوتی شرح توحید صدوق

۰ نظر ۲۸ فروردين ۹۸

 

از شوون دیگر لا اله الا الله توحید محبوبیت است.

یعنی یک محبوب و یک معشوق در عالم وجود دارد. توحید محبوبیت این هم از شاخه های توحید ربوبیت است. چرا؟ چون انسان ربش را دوست دارد یعنی اینکه انسان هر کسی را که یک کمالی به او بدهد او را دوست دارد. یک نقصی را از او برطرف کند او را دوست دارد. یک نیازی، یک حاجتی را از او برطرف کند او را دوست دارد.

مثلا در هوای گرم تابستان از بیرون آمده ایم خیلی گرممان هست یک آب خنک را برداریم بنوشیم این آب را دوست داریم. آب برای ما لذت دارد، محبوب ماست. چرا؟ چون تشنگی ما را برطرف می کند. ما دکتر را دوست داریم، فرض بفرمایید یک مریضی داشته اید، صعب العلاج بوده است این پزشک مریضی ما را برطرف کرده است، در قلبمان بک علاقه ای به این دکتر پیدا می کنیم. چرا؟ چون نقصی از ما را برطرف کرده است. آن مریضی ما را برطرف کرده است لذا پزشک ما را ربوبیت کرده است. یا مثلا فرض کنید که خشکسالی بوده است قحطی بوده است، حالا باران آمده، باران را دوست داریم، چرا؟  چون نقصی از ما را برطرف کرده. این است که انسان همیشه رب خودش را دوست دارد.  یک نفر مقروض است، بدهکار است، یک نفر گفته است که من این قرض تو را می دهم،  در اینجا ما این شخص را دوست داریم.به خاطر اینکه نقصی از ما را برطرف کرده.  این است که انسان رب خودش را دوست دارد. و چون ربی غیر از الله  نیست بنابراین انسان ها همه الله را دوست دارند.

اگر این پزشک را خوب کرد، اثر این پزشک که شفا دهندگی است مال خداست. پس من اگر پزشک را دوست دارم یعنی خدا را دوست دارم. اگر پزشک و را شفا داد و ربوبیت کرد، یعنی خدا را شفا داد و ربوبیت کرد. اگر هوا گرم است و من می آیم خانه و آب خنک را دوست دارم یعنی اثر این آب که سیراب کنندگی است و مال خداوند است یعنی خداوند دارد مرا ربوبیت می کند یعنی خداوند را دوست دارم. پس من که این آب را دوست دارم  یعنی خدا را دوست دارم.

************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی شرح توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۲۴ اسفند ۹۷

ازتوحید ربوبیت، توحید معبودیت در می آید.

بنابراین چون رب یکی ست، معبود هم یکی ست. و عبادت عبارت است از حرکت تکاملی انسان به سوی یک کمال. یک کمالی را انسان  در جایی در نظر میگیرد همین که انسان حرکت می کند می رود سوی آن کمال، این عبادت می شود. وقتی که انسان گرسنه هست و می رود به سمت سفره نان این می شود عبادت. حرکت انسان به سوی کمال می‌شود عبادت.

وقتی که ما گفتیم که همه آثار عالم مال خداست، بنابراین اگر نان سیر کننده است یعنی خداوند است که سیر کننده است. اگر من دارم می روم به سوی نان تا آن را بخورم و خودم را سیر کنم یعنی دارم نان را عبادت می کنم اما در واقع اثر آن که سیرکنندگی ست مال خداوند است یعنی دارم خدا را عبادت می کنم. اگر من تشنه هستم و می روم به سمت لیوان آب تا تشنگی خودم را برطرف کنم اثر سیراب کنندگی مال خداست،  من همینجور که دارم می روم به سوی لیوان آب یعنی لیوان آب را عبادت می کنم یعنی خدا را دارم عبادت می کنم.

کامل شدن انسان در گرو چیست؟ کامل شدن یعنی  اینکه از آثار موجودات استفاده کنیم. یعنی از اثر آب استفاده کنم خودم را سیراب کنم، یعنی از اثر نان استفاده کنم خودم را سیر کنم، از اثر لباس استفاده کنم خودم را بپوشانم، از اثر نمک استفاده کنم غذا را شور کنم، از اثر شکر استفاده کنم و غذا را شیرین کنم؛  از اثر معلم استفاده کنم خودم را دانا کنم. ببینید کامل شدن انسان در گرو این است که انسان آثار موجودات را به خودش انتقال دهد، اثر آب را به خودش؛ اثر نان را به خودش؛ آن وقت این می‌شود عبادت. یعنی من که می خواهم بروم به سراغ نان و اثر آن را به خودم انتقال دهم می می‌شود عبادت نان، من که می خواهم بروم به سوی معلم و اثر معلم را که دانایی ست به خودم انتقال دهم این می شود عبادت معلم و چون آثار مال خداست  من که دارم معلم را عبادت می کنم یعنی دارم خدا را عبادت می کنم. رفتن به سوی نان و عبادت نان یعنی دارم خدا را عبادت می کنم.

یعنی همه موجودات عالم دارند یک حقیقت را عبادت می کنند و آن الله است.  

رب یعنی صاحب اثر وقتی من به سوی موجودات حرکت می کنم تا اثر آنها را به خودم انتقال دهم، من در واقع خدا را دارم عبادت می کنم. آثار همه مال خداست. همیشه انسان به سوی رب حرکت می کند؛ همیشه انسان رب را عبادت میکند، انسان خالق خودش را عبادت نمی کند. ما اگر خدا را عبادت می کنیم از این جهت نیست که خدا ما را خلق کرده است چه بسا کسانی که اصلا نسبت به خلق خودشان اعتراض داشته باشند. اگر پدر و مادر خودمان را تشکر می‌کنیم ستایش می‌کنیم نه از این جهت است که ما را به دنیا آورده اند  شاید اصلا کسی باشد که اعتراض داشته باشد که چرا مرا به دنیا آورده اند. اگر ما از آنها تشکر می‌کنیم ستایش شان می کنیم از این جهت است که ما را ربوبیت می کنند. ما را بزرگ مان کرده اند، حوایج مان را برطرف کرده اند. همیشه انسان رب خودش را عبادت می کند. شما چرا از دکتر تشکر می کنید؟ چرا به سوی دکتر حرکت می کنید؟ برای اینکه دکتر مریضی من را شفا می دهد. چرا به سوی نان حرکت می‌کنم؟ چون نان گرسنگی من را از بین می‌برد. به سوی پزشک می شود عبادت او، حرکت به سوی نان می‌شود عبادت آن، چرا؟ چون اینها من را کامل می کنند و چون آثار اینها مال خداست، پس من خدا را عبادت می کنم.

این می شود توحید عبودیت.

************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

 

۰ نظر ۱۵ اسفند ۹۷

الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ (سوره رعد آیه ۱۴)

 کسانی که غیر خدا را می خوانند ، غیر خدا را می خوانند یعنی مشترکین؛ مثلاً فرض کنید که می گفتند ملائکه رب هستند، مثلا فرض کنید که می‌گفتند این بتها رب هستند، این یک جور، جور دیگر ما ها الذین یدعون من دونه  کسانی که غیر خدا را می خوانند؛ مثلاً ما که مریض می شویم می‌گویم ای دکتر به دادم برس، غیر از تو هیچ کس نمی تواند برای من کار کند، وقتی که مقروض میشویم می‌رویم خانه کسی و می‌گوییم به دادم برس،

 هیچکس را ندارم. کسانی که غیر خدا را می خوانند. 

نمی خواهم بگویم که انسان به اسباب تمسک نکند، به اسباب استقلال  ندهیم، این بد است. اگر این دکتر نباشد من بیچاره ام؛  اگر این بنده خدا  نباشد قرض من را بدهد،  من بیچاره ام. الذین یدعون من دونه  شامل ما هم می شود. مشترکین می گفتند بت ها را به ما هستند،  مثلاً فرض کنید ملائکه رب ما هستند، فرعون رب ماست، چیزهای دیگر رب ماست. ما هم مثل اینها هستیم،  ما هم غیر خدا را می خوانیم، می‌گوییم دکتر،  وقتی مریض می شویم می گویید دکتر اگر تو به داد ما نرسی ما میمیریم. آقا قرض دارم اگر تو به داد من نرسی  و قرض مرا ندهی  می افتم زندان.او هم جزو این کفار و مشترکین  به یک طریقی هستیم. الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ کسانی که غیر خدا را می خوانند، لا یَسْتَجیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ جوابی نمی یابند،  هیچ جوابی نمی یابند. درست است که از نظر ظاهری ممکن است جوابی بیابد،  اما آن جواب نیست. 

قرآن مثال می زند  إِلاّٰ کَبٰاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمٰاءِ لِیَبْلُغَ فٰاهُ وَ مٰا هُوَ بِبٰالِغِهِ می فرماید این ها مثل آدم هایی می مانند که تشنه هستند،  دیدید وقتی آب از آن بالا می ریزد پایین کف می کند، دیدید مثلا آبشار وقتی از آن بالا با فشار آب می ریزد پایین کف می کند. آنها تشنه هستند دستشان را می برند زیر این  کف ها،  فکر می‌کنند آب است. در قبل می فرمود سراب است خیال می کردند آب هست حالا  اینجا می فرماید کف ها را خیال می کردند آب هست. دستشان را می برند زیر کف ها می آورند بالا که بگذارند در دهانشان می بینند که هیچی نیست. مثل همان سراب  آنجا خیال می‌کردند آب است سراب بود. 

خداوند در این رابطه دو تا مثال می زند. اینها در واقع افرادی هستند که متوسل می‌شوند به اسباب دنیا. اینها مثل افرادی می مانند که تشنه هستند، کف ها را می بینند، مشت شان را می برند در زیر این کف ها پر می کنند، پر، خیال می کند آب است تا می آید می برد جلوی دهان خودش، از بین می رود. می فرماید حال این جور آدم ها إِلاّٰ کَبٰاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمٰاءِ کسی که دستش را می برد زیر این کف ها،  لِیَبْلُغَ فٰاهُ برای اینکه برساند به دهانش و سیراب کند خودش را،  مٰا هُوَ بِبٰالِغِهِ   اما نمی‌تواند برساند به دهانش، وَ مٰا دُعٰاءُ الْکٰافِرِینَ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ خواندن کفار جز ضلالت و گمراهی نیست.

کافری که می گوید این بت رب من است و حوایج من را برطرف میکندِ، پزشک رب من است و مرا شفا میدهد، این آقا رب من است و در گرفتاری ها به دادم می رسد قرضم را ادا میکند. اینکه ما دیگران را به جز خدا می خوانیم، مثل این هست که کف برداشته‌ایم ببریم جلوی دهان مان و از آن بخوریم. درست است که ممکن است نزد پزشک برویم و خوب شویم اما این خوب شدن خوب  شدن واقعی نیست از آن طرف روح مان تخریب شده است. روح من چون به غیر از خدا استقلال داده این روح سیاه شده است. این روح شرک ایجاد شده است. یا اگر به مغازه ام استقلال دادم، می گویم اگر این مغازه نباشد از کجا بخورم، من دارم می شوم جزء الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ من دارم غیر از خدا را می خوانم. غیر از خدا را به عنوان سبب قرار دادم،  روح من آلوده می‌شود در اینجا،  روح من گمراه می شود در اینجا. وقتی دارم می گویم اگر من نباشم شما از کجا می‌خواهید زندگی کنید که در واقع من خودم را رب  قرار دادم، در حالی که این مغازه،  این پزشک، این من، این آن،  همه کف هایی هستنددر حالی که یک سبب ساز است. آنی که رزق دهنده است، مغازه نیست الله است. آنی که مرا اداره می کند الله است. بنابراین لا الله الا الله معنی اش یعنی این.

***********************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة االله

۱ نظر ۱۴ اسفند ۹۷

 

توحیدی که ما می گوییم و با آن خو کردیم، توحید ظاهری است، یعنی مثلا خدا یکی هست و دو تا نیست، یعنی یگانگی، این شرکی است  ما خیال می کنیم که اعتقاد به توحید داریم ولی در واقع این اعتقاد به توحید نیست.

اینکه جز خدا نیست یعنی چه ؟ این باید شکافته شود، بنابراین این اعتقادی که ما داریم اعتقاد توحیدی نیست، معمولا حساب و کتابها در قیامت بر مبنای توحید است، ارزش انسانها در پیشگاه خدا بر مبنای توحید است، و توحیدی که ما داریم خیلی ظاهری و ناقص است.

 

یک انسان وقتی در سیر و سلوک عرفانی شروع می کند به بالارفتن، هر مرتبه ای که بالا می رود، می فهمد مرحله قبلش شرک بوده، عجیب است، شرک تا آخرین لحظات از انسان دست برنمی دارد، مگر جایی که انسان در ذات خدا فانی شود، بحث لااله الّا الله بحث فنای در ذات خداست، تا زمانی که انسان احساس کند که "من" هستم، تا زمانی که انسان از وجود خودش آگاه باشد، که من هستم و این کتاب پیش روی من است، خلاصه از وجود خودش خبر داشته باشد این انسان در شرک است، مگر به جایی برسد که اصلا انسان از خودش بی خبر شود، فنای در ذات خدا شود، اگر انسان به آنجا نرسد به حقیقت توحید نرسیده، تا زمانی که انسان از وجود خودش خبر دارد،که من هستم .

عرفای الهی می گویند: وجودک ذنب لا یقاس به ذنب، اصلا وجود تو گناه است، هیچ گناهی به اندازه وجود انسان همین که بداند من هستم، گناه بزرگی است، یعنی من هستم و خدا هم هست؟ این می شود شرک، از نظر آنها گناه غیبت و دروغ و تهمت و...گذشته از اینها، اینکه انسان در مقابل خداوند اظهار وجود کند این گناه هست لذا می فرماید:

همه هرچه هستند از آن کمترند                که با هستیش نام هستی برند

خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبائی را که فرمودند: جا دارد که خداوند سعدی را به خاطر همین یک بیتش ببخشد و به بهشت ببرد.

لا یتناهی خیلی است، موجودی که اصلا حد ندارد، هرچه بروی اوست و جز او نیست، و انسان در مقابل چنین وجودی بگوید من هستم جا ندارد.

بنابراین انسان به توحید واقعی نمی رسد مگر زمانی که انسان از خودش بی خبر شود و در ذات خدا فانی شود تا زمانی که انسان احساس می کند من هستم و از وجود خودش آگاه هست این انسان در شرک است هنوز . شرک این نیست که بگوییم دو خدا در عالم هست، این شرک جلی است، اما شرکهایی دیگری هست که خدا هست و من هم هستم. نمی خواهیم بگوییم همه عالم خداست، اینکه انسان از خود غافل شود یعنی چنان محو در خدا باشم که از خودم غافل باشم، نه اینکه من نیستم یا من خدا هستم، نه وجود هم دارم اما از وجود خود بی خبر باشم، از وجود خود فانی شوم، اگر به اینجا رسید.

گاهی انسان چنان محو تلویزیون می شود که از خود غافل می شود، از گرسنگی و تشنگی خود غافل است انسان در پیشگاه خدا اینطور می شود، البته این میسر نمی شود جز با مشاهده، یعنی ببیند انسان، همینطور که انسان تلویزیون را می بیند و محو آن می شود، انسان باید به رویت خدا برسد، و تا زمانیکه به شهود نرسیده حاصل نمی شود، معمولا انسان در مقابل کمال و زیبایی خود را می بازد، و با شنیدن عاشق  نمی شود، انسان باید ببیند، وقتی که دید عاشق می شود، هر چقدر بشنویم خدا زیباست، خدا کمال مطلق است، خدا جمال و جلال مطلق است، این فرق می کند ،به این عشق و فنا نمی گویند.

 این است که  کمال توحید فانی شدن در ذات خداست  و فراموش کردن از خود و به این مقام انسان نمی رسد جز با شهود و رویت خداوند .

خیرُ العبادة قول لااله الّا الله

از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم: که بهترین عبادت قول و گفتن لااله الّا الله است.

************************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۱ نظر ۱۴ اسفند ۹۷

 

مرحوم شیخ مفید کسی بود که در مسئله توحید حق بزرگی بر گردن شیعه دارد که بحث امامت را یک بحث علمی کرد، بقول امروزی ها تئوریزه اش کرد، و توحید را بصورت علم درآورد، و نقل هست که وقتی ایشان از دنیا می رود و وقتی او را به خاک می سپارند، روز بعد که سرقبرش می آیند می بینند کاغذی که سه بیت شعر نوشته شده بود، و در زیر آن امضای امام زمان علیه السلام بود و معلوم می شود آن سه بیت  شعر را امام زمان علیه السلام نوشتند:

لا صَوَّتَ النَّاعِیَ بِفَقْدِکَ اِنَّما

یَوْمٌ عَلی آلِ الرَّسُولِ عَظِیمٌ

اِنْ کُنْتَ قَدْ غَیَّبْتَ فِی جَدَثِ الَّثری،

فَالْعِلْمُ وَ التَّوْحِیدُ فِیکَ مُقِیمُ

وَالْقائِمُ الْمَهْدِیُّ یَفْرَحُ کُلَّما

تَلِیَتْ عَلَیْهِ مِنَ الدُّرُوسِ عُلُوم...

 

آن روزی که منادی ندای مرگ تو را  داد روزی بود که بر آل رسول سخت گذشت، یک انسان از دنیا میرود که نه امام بوده و نه رسول، هرچند که تو رفتی و در دل خاک پنهان شدی، اما علم توحید در تو مقیم بود، در تو رسوخ کرده بود، و حضرت قائم خوشحال می شود آن زمانی که کتابهای تو را برایشان می خوانند، یعنی هر وقت کتابهای تو را برای من می خوانند خوشحال و شاد می شوم.

این انسان، این مقام را از کجا پیدا کرده ؟

 از علم توحید

***********************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزوازی حفظة الله

۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۷

توحید چیزی است که ساختار وجودی انسان را شکل می دهد، همانطور که ساختار شکل انسان، استخوان بندی انسان هست، و جسم انسان را شکل می دهد، فرض کنید این بنا را که می خواهند درست کنند، آن چیزی که اصل استخوان بندی این بنا هست تیرآهن و پایه ها هست، پایه هرچه مستحکمتر باشد و ستونها و تیر آهن ها قویتر باشد، خانه استحکامش بیشتر خواهد بود، از لحاظ شخصیت روحانی هر چه انسان علمش در توحید قویتر باشد، استخوانبندی و ساختار روح قویتر است و در پیشگاه خداوند انسانها به قدر غور و نفوذی که در توحید انجام دادند، قلب انسان ارزش پیدا می کند، چون بالاخره شما اگر خداوند را حد اعلای عالم آفرینش قرار دهی هر کسی که خدایی تر باشد طبیعی است که به خدا نزدیکتر می شود، و خدایی شدن انسان در گرو این است که انسان بتواند در مرحله اول علم توحید را در خودش پیاده کند، و بعد عملش، عمل توحیدی باشد، کسی که بتواند واقعا ذاتش را توحیدی کند، به او می گویند مخلَص و آن کسی که بتواند عملش را توحیدی کند می گویند مخلِص، مقام مخلَصین خیلی بالاتر است، کسی که بتواند ذاتش را توحیدی بکند، ذاتش را از هر گونه غیرخدایی پاک کند، و غایت حرکتهای عرفانی همین است، عارفان الهی آمدند انسان را در همین مرتبه، مخلَص بودن، یعنی ذاتی باشد که انسان وقتی به کسی نگاه می کند جز خدا در او نبیند، یعنی هر چه انسان نگاه می کند خدا ببیند، اگر  حرف می زند، حرفهای او انسان را به یاد خدا بیندازد، اگر انسان می نشیند، بلند می شود، می خوابد، همه ی حرکاتش انسان را به یاد خدا بیندازد، و در وجودش و قلبش غیر خدا پیدا نشود، در قیامت هم انسان به مقدار توحیدی شدن ارزش پیدا می کند، عمل خوب است منتها بالاتر از عمل، توحیدی شدن انسان است، ذات خالص شود.

***********************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۷