🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توحید» ثبت شده است

یک استفاده دیگر از لا اله الا الله می خواهیم بکنیم که این بحث قوی تر از بحث ربوبیت است و آن اینکه  همانطور که تنها اثر بخش در عالم خداست، تنها وجود بخش هم خداست.

 

این معنا ظریفتر از معنای قبلی است تنها وجود بخش خداست.  یک موجود آثاری دارد، مثلا نمک آثاری که دارد، شور کنندگی هست، سفید هست، یک اثر دیگر هم دارد و آن این است که وجود دارد، همانطور که شوری دارد وجود هم دارد. همانطور که اثر شیرینی دارد وجود هم دارد. همینطور آتش، هم همانطور که آتش گرما دارد وجود هم دارد. پیغمبر هم همانطور که صفت هدایت کنندگی دارد وجود هم دارد، شیطان هم همان طور که صفت گمراه کنندگی دارد وجود هم دارد.

 

همان طور که این لا اله الا الله یعنی همه آثار از آن خداست همینطور هم لا اله الا الله یعنی هیچ  وجود بخشی غیر از خدا در عالم نیست. همه ی موجودات همانطور که اثرشان را از خدا دارند وجودشان را هم از خدا دارند. همانطور که شما در مورد نمک می گویید از اثر شوری نمک از خداست، وقتی که دقت می کنی در نمک می بینید که وجود او مال خداست.

 

۱ نظر ۰۶ اسفند ۹۷

بسم الله الحکیم

************

 

 

چندی پیش کتابی از عزیزی بدستم رسید ک بسیار ارزشمند و مفتاح الفتوح است.

عارف واصل، مرحوم آیت الله شیخ علی آقا پهلوانی ( سعادت پرور) قدس سره، می فرمودند:

مرحوم استاد، علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه برای سالکین متوسط عنایت زیادی داشتند که « رساله ی نور وحدت » خوانده شود و آنان را بیشتر متوجه فکر در وحدت بکنند.

از استاد سوال شد ک چه احتیاج است به فکر در وحدت کردن؟ همان اعمال شرعیه، خود، شخص را ب مقصد می رساند.

استاد فرمودند:

فکر در وحدت، یعنی مراقبه و توجه ب حق. اعمال شرعیه بدون آن منتج نیست؛ یک عمر کسی خدا را کنار قرار دهد و خود را کنار، و عبادت حق کند؛ این جز بُعد چیزی نتیجه نمی دهد؛ باید مراقبه و توجه ب حق ب آن طوری ک شایسته ی اوست باشد تا نتیجه بخش باشد.

___________________________________________

فایل پی دی اف رساله نور وحدت حوراء مغربی

 

نسخه خطی رساله نور وحدت حوراء مغربی

 

تقدیم ب مشتاقان کوی دوست

۳ نظر ۱۷ مهر ۹۷

بسمک یا صبور یا شکور

******************

باز ماه ماتم و ماه تجلّی آن نازنین معشوق و عاشق حق رخ می نماید.

و جای تو در بین ما خالی است.

به یاد محرم سال 93

که تو بودی و شهر

سیاهپوش مظلومیتهای حسین بن علی

تو بودی و منبر حسینیه ای که رونق داشت؛

تو بودی و بیانات عرشی و ملکوتی که جان شیفتگان حسین را صیقل می داد.

محرم سال 93

با تو سیری بود در وجه اطلاقی حسین بن علی

مظلوم کربلا

نه

مظلوم تمام اعصار و دوران.

محرم سال 93

تو بودی و کشف الاسرار وجود حسین و زینب علی

تو بودی و شبهایی که لیلة القدر و لیالی عشر بود.

تو بودی و شبهایمان لیلة الإسرای مسجد الاقصای کربلا بود.

تو بودی و نغمه های عارفانه ای که عرشیان و ملکوتیان هم به پایش « فلیتنافس المتنافسون » بودند و « یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعین ».

تو بودی و شبهای مستی و مستانگی در بارگاه حضرت سیدالشهدا علیه السلام.

تو بودی ساقی آن شراب طهوری که « خِتامُهُ مِسک » بود و  « بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبین »؛ شراب سُکرآوری از جنس خون، متبرک به مُهر « ثارالله »؛ شرابی که « لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُون »

چه شبهای عاشقانه ای.

چه شبهای پر نوری.

چه شبهای بی نظیری که مثالی در زمین نداشت؛

ختام مسک حقایق ناب محمدی و حسینی را برویمان گشودی؛

و جامهای تهی و

دلهای مشتاق و

چشمهای اشکبارمان را

با « ماء مَعین » انوار حسینی و زینبی

مستغرق ساختی و

ما در آن شبها

بی آنکه بدانیم و هشیار باشیم؛

غرقه در انوار حق بودیم و تجلیات اسمای حسنای الهی که با اسم حسین و زینب و عباس

مهمانمان ساختی.

آقاجان

به یاد آن بزم عارفانه و عاشقانه

به یاد آن سال و به یاد شبهای پر خاطره ای که بی خود از خویشمان می کردی و ما را با صفای وجودت به مهمانی عرشیانی می کشاندی که صاحبش حسین بن علی بود و زینب بنت علی علیهم السلام.

کجایی ساقی شراب طهور؟

کجایی استاد و هادی و معلم علوم و اسرار نامکشوف اهل بیت؟

کجایی که دلهای سوخته ی ما بسی تنگ است برای همنشینی و مصاحبت با قلب رؤوف و آن نگاه شیدا کننده ات که از بند این عالم پر زحمت و پر تزاحم برهانیمان و تن های تبدار و بیمار و خسته ی ما را در نهر جاری کوثر فاطمه علیها سلام الله غسل تطهیر دهی و ما را با خود به وجه اطلاقی مان سوق دهی تا دمی بیاساییم و طعم شیرین استقرار در دارالقرار جنت حق و جنت المأوای باری تعالی و دار السلام عشق و نور و ایمان را در وجود عطش زده ی ما سرازیر سازی؟

کجایی خطیب نورانی و حکیم متأله؟

کجایی مظهر نقاوت؟ شور نجابت؟ مظهر صبر و استقامت؟

دریغ از این فراق

دریغ از این هجران

دریغ از این سوز و درد بی پاسخ

_______________________________

ازین پس به بهانه ی این ماه و مظهر هویت حقه ی الهیه حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیهما السلام

رشحاتی از آن مجالس نورانی را در این جایگاه رفیع به خدمت شیفتگان اهل بیت تقدیم می داریم تا بلکه همه ی عالم و عالمیان بدانند که اگر تو در بین ما نیستی و در حبس جهل جاهلان و عناد معاندان اسیری، ولی بدان، که معروف سماواتیان و مشهور عرشیانی.

طوبی لک یا سیدی.

۱ نظر ۱۸ شهریور ۹۷

بسمک یا هادی مَنِ استهداه

*********************

هاجر سالکی بود که با رسیدن به بیابان مکه به این مرحله دست یافت که از اورشلیمِ عالم مقیدات بیرون آمده و ابراهیم و جبرائیل هم او را گذاشته و برگشته بودند؛ زیرا دیگر حضورشان لازم نبود و هاجر به وجود مطلق دست یافته بود و چنین شد که او را حیرت و اضطراب و سرگشتگی درگرفت.

او از طرفی هیچ انسان و حتی هیچ ملکی را همراه خود نمی دید و خود را تنهای تنها می دید؛ و این بود که سرگشته به هرسویی می دوید و گویی گمشده ای دارد که می خواهد او را بیابد و با او آرام شود.

طفل عقلش زائیده شده و به دنیا آمده بود و این طفل آب می خواست تا سیراب شود.

این سرگشتگی و حیرانی و اضطراب روحانی در هاجر، در وضعیت ظاهری او به صورت حیرت و سرگشتگی بین دو کوه صفا و مروه ظهور کرد و طفل عقلش به صورت اسماعیل.

او چندین بار حیران و سرگردان، در طلب آب برای طفل عقلش بین دو کوه، به این طرف و آن طرف می دوید و می خواست از جایی برای این طفل آبی و رمق حیاتی بیابد.

ولی خسته و مأیوس و درمانده خود را به کنار این طفل کشاند که مدتها برای پیدا کردن این طفل در خود فرو رفته و ریاضت ها کشیده بود و مجاهدت ها نموده بود و آن را در خود بارور ساخته و او را به دنیا آورده بود نمی توانست این طفل را سیراب کند.

اما ناگاه اتفاق عجیبی افتاد و آن اینکه در اوج درماندگی و ناامیدی دید که آن آبی که برای طفل عقلش در میان کوه و سنگ دنبال می گشت، اکنون از زیر پای این طفل در حال جوشیدن است و اینجا بود که هاجر دریافت که رسیدن به مقام عقل، یعنی رسیدن به مقام توحید و وحدت، و انسانی که در مقام توحید است دیگر برای حیات خودش و ادامه ی زندگی اش نیاز به هیچ امری غیر خودش و در بیرون وجود خودش ندارد. چرا که رسیدن به مقام توحید یعنی اتحاد با اسماء حسنی و صفات علیا.

یعنی اتحاد با اسم « حیّ »، « علیم »، « قدیر » ، « مرید »، « سمیع » ، « بصیر » و هکذا.

بنابراین، سرچشمه ی آب حیات را در خودش می یابد و در نتیجه آب حیات از خودش می جوشد و سالک از خودش و « من لدن نفسه » عالم می شود ( علم لدنی یعنی علم از پیش خود ). از خودش قدرت می جوشد و سالک از درون خودش قادر می شود. لذا سالک در این مرحله علم را از خودش دارد، حیات را از خودش دارد، قدرت را از خودش دارد و هکذا.

و در نتیجه به علم لدنی، حیات لدنی و قدرت لدنی دست پیدا می کند. البته این که می گوییم از خودش، معلوم است که منظور این نیست که اینها را بطور مستقل از خودش دارد بلکه چون سالکی که در مقام عقل است یا در مقام توحید است، خدا در او تجلی یافته، و محل ظهور اسماء حسنای خدا شده است و خدا تمام زوایای وجودش را پر کرده؛ پس اگر می گوییم حیات و علم را در درون خود می بیند که می جوشد یعنی در واقع از خداست که می جوشد و سالک چنین احساس می کند که دارد از خودش می جوشد...

پس همانطور که اسماعیل، ظهور جسمانی عقلانیت هاجر بود؛ چشمه ی آب نیز ظهور حیاتی بود که در اثر اتصال نفس هاجر با اسم « حیّ » در درون هاجر جوشیدن گرفته بود.

چنین شد که هاجر فهمید که اکنون که به مرتبه ی عقل و مقام توحید رسیده است، دیگر نه حاجت به معلم بشری دارد؛ یعنی ابراهیم، و نه حاجت به معلم ملکوتی یعنی جبرئیل. بلکه اکنون همان عقل کلی که بدان دست یافته برایش کافی است که در واقع به خدا رسیده و خدا برایش کافی است.

ما تا اینجا دو سفر از اسفار اربعه ی هاجر را اشاره کردیم که البته هر سالک برای رسیدن به خدا باید چهار سفر را طی کند.

.... سفر اول هاجر، سفر از اورشلیم تا دروازه ی اورشلیم بود و این سفر در معیت ابراهیم علیه السلام بود.

در سفر دوم مرحله ی اول را که سفر از دروازه ی اورشلیم تا سرزمین مکه بود در معیت جبرئیل و جذب جبرئیلی حرکت کرد؛ اما جبرئیل او را در بیابان مکه رهایش کرد و تنهایش گذاشت و از اینجا به بعد، بقیه ی سفر از آن بیابان تا خود کعبه را با جذب خدا حرکت کرد.

این در حالی بود که هاجر به مرحله ی عقل کامل رسیده بود و هاجر، عقل شده بود و البته از آنجا که انسانهای کامل حالات و مقامات روحانی آنها در خارج نیز ظهور جسمانی دارند، پس ظهور عقلانیت هاجر، اسماعیل بود و اسماعیل، عقل مجسّم و مجسّد هاجر بود.

هاجر پس از طی سفر دوم و سیر از حق به حق ( از اورشلیم به مکه و از مکه به کعبه ) به میان قبیله ی جرهم بازگشت و در میان آنها با اسماعیل ( یا همان مظهر خارجی بالحق بودن هاجر ) می گشت و دین خدا را که توحید باشد در میان مردم تبلیغ می نمود. البته سالک چون در سفر دوم که در عالم حق و در مراتب توحید سیر می کرده و در واقع از مرتبه ی ادنای حق که توحید است به مرحله اعلای حق که وحدت است عروج یافته، و این توحید و وحدت را عالی ترین مقام هایی که در عالم متصور است، یافته؛ لذا در بازگشت به میان خلق همان توحید را در میان مردم تبلیغ می کند؛ منتها توحید را برای عامه ی مردم و وحدت را برای خواص مردم.

اینکه در مورد هاجر می بینیم که خود هاجر با این که سالک اصلی اوست، ولی اسماعیل تبلیغ می کند و جُرهُمیان را به توحید می خواند، در واقع اسماعیل همان هاجر است و در سفر سوم و چهارم این حق است که به جای سالک حرف می زند:

{ وَ ما یَنطِقُ عنِ الهوی * إن هوَ إلا وَحیٌ یوحی }

سالک مادامی که هنوز در طبیعت است از روی هوا و میل نفسانی سخن می گوید و نطقش و سخن گفتنش از روی فرمان قوه ی شهوت است و بعبارت دیگر از روی وسوسه های شیطانی است؛ اما چون از این سفر بازگشت و به میان خلق آمد سخنانش از روی الهامات الهی است و در واقع خداست که دارد از زبان او سخن می گوید...

در مورد هاجر باید گفت که چون حق بودن هاجر، تجسم خارجی یافته بود و اسماعیل همان مرتبه ی حق بودن هاجر است و گفتیم که در سفر چهارم، حق است که تبلیغ می کند، پس همان که اسماعیل تبلیغ می کرد یعنی حق تبلیغ می کرد و یعنی هاجر تبلیغ می کرد.

البته در واقع باید گفت که نبوت و رسالت از آن ِ هاجر بود ولی از آنجا که طبق حدیث قرب نوافل در داستان حضرت مریم علیها سلام خواهیم آورد، حق زبان انسان می شود و چون اسماعیل، مظهر و تجسم یافته ی نفس حقانی هاجر است؛ پس هاجر، رسالتش را در میان مردم از زبان اسماعیل انجام می دهد.

*****************************

برگرفته از کتاب « اسرار حج »

تألیف  آیت الحق، عارف متألّه حضرت علامه مروجی سبزواری،

شاگرد برجسته ی حضرت شیخ علی پهلوانی      

۱ نظر ۰۵ شهریور ۹۷

هو المعبود

*********

حضرت علامه مروجی سبزواری در یکی از جلسات شرح توحید شیخ صدوق در مفهوم باطنی عبادت فرمودند:

درحقیقت عبادت عبارت است از حرکت روحی که دارای وجود مقیّد است بسوی وجود مطلق .

حال برای چه یک وجود مقیّد می خواهد به سوی وجود مطلق حرکت کند ؟

برای اینکه وجود مقیّد همان قیدش باعث آزارش می شود ، احساس آزار و ناراحتی و حبس می کند ، می خواهد برود وجودش را به وجود مطلق ملحق کند و از زندان دربیاید ، مثل ماهی داخل تنگ آب ، که می خواهد خودش را درون دریا بیاندازد ، این می شود معنی عبادت....

بسم الله الحیّ القیّوم

******************

چندی پیش به مدد مثنوی مولوی، با بزرگ نازنینی آشنا شدم که نفسی حقانی و وجودی ربّانی دارد و عارفی سوخته و موحدّی متأله است. طی چند صباحی حشر و نشر روحی و وجودی با این انسان بزرگ و والا، انسی عجیب با وی گرفتم و دل به نفس رحمانی وی سپردم تا بلکه قدری از شوریدگیهای جانم کاسته گردد.

هرچند در این عهد و زمانه صاحبان اندیشه های نوین و افکار پویا و موحدان و متألهان جایگاهی در بین اهل جمود و حجاره ندارند و اسیر محبس تنگ نظری جاهلان و غافلان اند، لیک خود حق سبحانه و تعالی وعده های شیرین در کتاب حکیم خویش داده که بسی امیدآفرین و رغبت دهنده ی تداوم راه و مسیر بر حق دین مبین اسلام و آیین شریف قرآنی است که فرمود:

« یریدون لیطفئوا نور الله بأفواههم و الله مُتِمُّ نوره و لو کره الکافرون»

و یا:

« و نریدُ أن نمُنَّ علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین»

**********************

بارالها

تو خود از مکمن غیب صدور اهل طریقت و شریعت محمدی آگاهی و هیچکس بهتر از تو واقف بر امور نیست، 

به لطف و مرحمت خویش بر ما عنایتی کن تا جزو عباد قلیل شکور تو باشیم و از جرگه ی « لَظلوم کفّار » نباشیم که این عارفان برجسته و حکیمان وارسته را بر گردن ما دین عظیمی است.

بار الها

این مسیر به فرموده ی مولایمان امیرالمؤمنین علیه آلاف التحیة و الثنا، صعب مستصعب است و « أنا عبدٌ ذلیل ضعیف حقیر مسکینٌ مستکین»؛

به حق مولایمان « قَوِّ علی خدمتک جوارحی و اشدد علی العزیمة جوانحی»

**********************

به لطف و مدد الهی بر آن شده ایم تا گامی هرچند کوچک در راستای معرفی آیت الحق و التوحید « حضرت علامه شیخ حمید رضا مروجی سبزواری» برداریم؛ که او نیز بسان آن پریروی حقیقی که فرمود: 

« إنّی کنتُ کنزاً مخفیّاً فأحببتُ أن أعرف»

که گنج پنهانی بود و حبّ به شناخته شدن داشت؛

و تاب مستوری نداشت؛

این درّ مکنون نیز به طلب دلهای سرگشته و شوریده و حقیقت جوی ما، سزاوار شناخته شدن هست و مستوری بر وی روا نیست.

از حضرت حق سبحانه و تعالی توفیق راه می طلبیم و امید یاری داریم.

لعل الله یحدث بعد ذلک أمراً

۲۶ نظر ۰۴ تیر ۹۷