🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توحید» ثبت شده است

هوالهادی

... درست است که عشق در اول کار همه چیز را از انسان میگیرد ، ایمانش را میگیرد ، خدایش را میگیرد ، شریعتش را میگیرد ، غنا و ثروتش را میگیرد ، دنیایش را میگیرد و ... اما آنچه را که به انسان میدهد ارزشش از همه اینهایی که داشت بیشتر است .
این دینی که داریم ، در واقع دینی نیست ، این کفر است ، این ایمان ما کفر است ، این خدایی که ما میپرستیم موهوم است ، خدایی است که محصول عقاید خرافی است که داریم ، در بحث هایی توحیدی که دوستان تشریف میاورند آن تبیینی که از توحید میکنیم با آنچه را که مردم دارند مقایسه بکنند و یا بحث هایی که در معاد میشود با حرف هایی را که مردم دارند مقایسه بکنند ‌.
حتی حرفهایی که خیلی از عالمان میزنند و در کتابها نوشته شده است با آن بحث هایی که ما خدمتتان عرض میکنیم ، چقدر تفاوت دارد ( از زمین تا آسمان ) .
اینست که وقتی انسان در عشق می افتد ، عشق شهود میاورد ( انسان میبیند ) ، انسان خدا را میبیند ، معاد را میبیند و ... بعد میبیند آن حرفها کجا و ...
لذا در این اوایل کار این را دقت بفرمائید ، دینتان را داشته باشید ، شریعتتان را داشته باشید ، منتها تعصبی بر رویش نداشته باشید ، هر وقت رفتید و به خدا رسیدید بر رویش تعصب داشته باشید ، اما این دینی را که فعلاً دارید خیلی تعصب نداشته باشید ، این دین باید از دستتان برود ( از بین برود ) ، دین خرافه ای است ، محصول دنیا است ، محصول انسان های دنیایی است ، داشته باشید ، چون بالاخره الان که نمیشود انسان از این دین دست بردارد " از این دین دست بردارد چه کار بکند ، چیزی ندارد " لذا داشته باشید و اعمال شریعت را همه را به درستی انجام بدهید ، فقط چیزی که هست بر رویش تعصب نداشته باشید که انشاالله بعدها به اینکه این دین شما ، بی دینی بوده است و ایمان شما ، کفر بوده است ، به این مطلب شهوداً خواهید رسید و این مسئله برای شما کاملاً آشکار خواهد شد .
به امید آن روز باشید که دینتان خود خدا باشد ، یعنی دینتان به درون وجودتان بیاید ، خدا را در درون خودتان ببینید ، حقایق معاد را در درون خودتان ببینید و ... اینجا به ایمان درستی دست پیدا خواهید کردید ...

************************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی منطق الطیر

علامه حمید رضا مروجی سبزواری

۰ نظر ۲۴ تیر ۹۸

در کل ایام سال دو اسم باسط و قابض حاکم است الا در ماه رمضان که دو اسم ممسک و فاطر بر عالم حاکم می شوند. می فرماید: مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا وقتی که خداوند چیزی را باز کند کسی نمی تواند جلوی آن را بگیرد. ممسک غیر از قابض هست. قابض یعنی فشرده می کند اما ممسک یعنی مانع می شود، می بندد. اسم قابض نمی بندد جلوی چیزی را فقط آن را فشرده می کند اما اسم ممسک مانع می شود. اگر اسم ممسک بر چیزی مانع شود مثلا اسم ممسک بر رزق کسی مانع شود جلوی اسم رازق را می بندد. یا مثلا اسم ممسک به کسی که سالم هست تعلق بگیرد نمی گذارد آن حیات به آدم برسد و آدم مریض می شود. اسم ممسک مانع می شود امساک می کند نگه می دارد. در ماه مبارک رمضان اسم ممسک و فاطر بر مزاج عالم حاکم می شود. اسم ممسک بر مزاج روز حاکم می شود و اسم فاطر بر مزاج شب حاکم می شود. در طی روز اسم ممسک مانع می شود که آدم ها چیزی بخورند و بیاشامند بنابراین دهان ها بسته می شود البته اگر کسانی امدند روزه خوردند، خب این روزه خوردن یک امری ست بر خلاف طبیعت این ایام. کسی که غذا می خورد و آب می نوشد حالا کسانی که عذردارند را نمی گویم، کسانی که سالم هستند، اینها در واقع دارند یک عملی را انجام می دهند بر خلاف مزاج روز و اگر کسی برخلاف مزاج یک شی عملی را انجام دهد این به ضرر خودش هست. مثلا اگر دکتر به کسی گفت که نباید سرخ کردنی بخوری اگر این شخص آمد و سرخ کردنی خورد بر خلاف مزاج خودش عمل کرده و باعث ضرر خودش شده است و چه بسا باعث مرگ جسمانی خودش می شود. پس اگر کسی روزه خورد در این ایام دارد کاری می کند بر خلاف مزاج روز که اسم ممسک بر آن حاکم است و این یک ضرر روحانی بسیار شدیدی عاید شخص می شود. همیشه باید بر مبنای مزاج عمل کرد.

۲ نظر ۳۱ ارديبهشت ۹۸

سری از اسرار صوم را می خواهم خدمتتان عرض کنم، علت اینکه صوم نسبت به عبادت های دیگر یک ارتفاع و بلندی دارد چی هست؟ صوم یک شباهت خیلی عجیبی به خود خداوند دارد. خداوند کسی ست که حضرت امیرمومنین فرمود "التوحید اسقاط الاضافات" یعنی شما اضافات را از خدا بریزید کنار. فرمایش دیگر امیرمومنین این هست که کمال توحید این است که شما صفات را را از خداوند نفی کنید. ما صفات بسیاری را برای خدا ثابت می کنیم. می گوییم خداوند غفورست؛ خداوند ودود است؛ خداوند سمیع هست. با همه ی این صفاتی که برای خداوند ثابت می کنیم خداوند را محدود می کنیم. قید است دیگر. شما می گویید خداوند وجودی ست که عالم است، شما وجود را به عالم بودن مقید کرده اید. این است که اینها هیچ کدامشان خدا نیستند. الله آن خدای حقیقی نیست، الله جامع جمیع اسماء و صفات هست، می گوییم الله وجودی هست که ... مقیدش کرده ایم.

خداوند وجودی ست که شما هیچ صفاتی را با آن نبینید. همان وجود خالی را ببینی. همه را سلب کنی از آن. علیم بودنش را نبینی، سمیع بودنش را نبینی، رب بودنش را نبینی. این را دقت بفرمایید که خداوند وجود است، عدم نیست. منتهی چه وجودی ست؟ وجودی ست که نامحدود است.

... پس بنابراین خداوند وجودی ست که سلب قوام اوست. رکن اصلی خدا سلب کردن و نفی کردن هست. لا الله، از همان اول با لا شروع می کند.

در میان عبادات تنها عبادتی که سلب رکن اوست روزه است. شما در عبادات دیگر باید کار انجام دهی. نماز چی هست؟ نماز عبادتی ست که شما باید در آن حمد انجام می دهی؛ عبادتی ست که باید در آن سوره بخوانی؛ عبادتی ست که باید در آن سجده کنی. تنها عبادتی که سلب محض هست و این سلب قوام اوست روزه هست. بنابراین روزه در میان عبادات یک شباهت عجیبی را ذات خداوند دارد که خداوند وجودی ست که همه ی اضافات از او سلب می شود، روزه هم عبادتی ست که تمام صفات و افعال به از او سلب می شود. در روزه هیچ کاری انسان نباید انجام دهد نخورد، نیاشامد.

... خداوند می فرماید روزه مال من هست به این خاطر است که روزه یک شباهت عجیبی با خدا دارد که خداوند یک وجودی ست که تمام اضافات از او سلب شده است، روزه هم یک وجودی ست که تمام اضافات از او سلب شده ست. ... روزه را اگر بخواهیم تعریف کنیم باید بگوییم نباید بخورد، نباید بیاشامد، نباید سرش را زیر آب ببرد، نباید گرد و غبار غلیظ تنفس کند، نباید لذت های حیوانی ببرد.

...وقتی شما برای تعریف خدا از نفی ها و سلب ها استفاده می کنی پس لیس کمثله شی، هیچ چیزی مثل خدا نیست و هم روزه لیس کمثله شی. بنابراین وقتی انسان روزه دارد می تواند به جایی برست که خدا را با صفت لیس کمثله شی مشاهده کند. بالاترین منطقه ذات خدا همان لیس کمثله شی هست. ... و اگر انسان بتواند به جایی برسد که خدا را با صفت لیس کمثله شی ملاقات کند این بالاترین عبادت است. ... روزه روح را به سمت خدا می برد منتهی روزه ای که به قلب رسیده باشد. این روزه هایی که ما می گیریم اثرش به قلب ما نمی رسد آنقدر که حجاب داریم سد و موانع داریم لذا روح حرکت نمی کند به سوی خدا. لذا وقتی از این دنیا جدا شویم و روح خودمان را ببینیم می بینیم که روح ما در این طبیعت گیر کرده است. خب نماز خواندیم، روزه گرفتیم، خب چه شد؟ اثرش به روح نرسیده است از بس توجه به دنیا شدید است، غفلت ها شدید است؛ آثار این عبادت ها به قلب ما و روح ما نمی رسد. انسان باید کار کند نه تنها در این ماه بلکه در همه ماه ها، با ترک ها، با خلوت ها، با کم کردن دنیا؛ حجاب های درونی را کم کرد.

 

***********************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی اسرار روزه

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۸

از حضرت امام صادق علیه السلام روایت هست که إنَّ الله تبارک و تعالی : که خداوند تبارک و تعالی برای مومن یک چیزی را ضمانت کرده ، اگر کسی اقرار کند به ربوبیت خدا و اقرار کند به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و اقرار کند به امامت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام و آن چیزی را که خدا به او واجب کرده انجام دهد خداوند او را در جوار خودش قرار دهد. 

این مسئله جوار خداوند یعنی چه ؟ اینجا بحثی در عرفان مطرح است به نام مسئله قرب ، قرب را عرفا به دو قسمت تقسیم می کنند ، قرب فرائض و قرب نوافل. اعمالی که ما انجام می دهیم دو قسم است ، یک قسم اعمال مستحب و یک قسم اعمال واجب ،روزه مستحبی یا حج مستحبی می روی، کارهای واجب مثل نمازهای یومیه ،و روزه و حج ،مستحبات یک جور انسان را به خدا می رسانند ،واجبات یک جور دیگر ، آن قربی که از واجبات برای انسان بدست می آید قویتر است از قربی که از مستحبات برای انسان بدست می آید ،یعنی انسان با اعمال مستحب تا یک حدی بالا می رود ولی از آن حد بیشتر نمی تواند ،به واسطه اعمال واجب است که می تواند برود تا ذات خدا برسد ، بنابراین جوار خدا دو جور است ، یک جور قربی است که از مستحبات بدست می آید که می گویند قرب نوافل ، یک جور قرب و نزدیکی است که انسان از واجبات بدست می آورد؛ 

مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ

این عمل صالح یا مستحب است یا واجب ،هر چه روح بالاتر رود اتصالش با خدا قویتر می شود ،اگر صعود کند به سمت خورشید هر چه بالاتر رود با آن انوار نزدیکتر خورشید بیشتر ارتباط برقرار می کند ،روح انسان هرچه برود بالاتر ،خداوند یک وجود ملکوتی است ، روح انسان هم یک موجود ملکوتی است ، خداوند نور است  ،انسان هم روحش نور است ،این روح هرچه بالا برود بیشتر با خداوند اتصال برقرار می کند ،منتها انسان هر عملی که انجام می دهد ،روحش یک درجه قویتر می شود ،مثلا یک چشمه آب می جوشد ،و یک دریا در فاصله صد متری ،این چشمه آب می جوشد تا به دریا برسد ،منتها یک وقت هست این جوشش آب ضعیف است به دریا می رسدولی تا ده متر بیشتر نمی تواند برود ، جوشش این چشمه آنقدر نیست که از ده متر بیشتر برود ، اما یک وقت هست چشمه ای به قدری خروشان است ،وقتی که به دریا میرسد آنقدر می رود که به مرکز دریا می رسد .

روح انسان اینطور است ، اعمال یک وقت هست مستحب است ، روح انسان را به خدا اتصال می دهند منتها در ذات خدا کم پیش می رود این می شود جوار خدا ، همین که روح انسان با خدا متصل شد این می شود جوار ، قرب ، اولین چشمه ای که به دریا متصل شد ،این می شود جوار ، قرب .منتها یک وقت اعمال مستحب است و روح تا چند درجه ای باخدا متصل می شود ،بیشتر نمی تواند برود ،اما واجبات مثل یک چشمه خروشان است ،که وقتی روح با خدا متصل شد آنقدر می رود در ذات خدا سیر می کند که تا همان مراتب عمیق ذات خدا انسان پیش می رود . بنابراین قرب اتصال روح انسان است با ذات خدا ، اما این قرب دو جور است ،یکی قرب نوافل یکی قرب فرائض است ، قرب نوافل  این است که اعمال مستحب که روح را به خدا متصل می کند ،کم در ذات خدا پیش می برد ،انسان الهی و خدایی می شود ولی کم ،اما واجبات نه ، آنقدر انسان را می برد در جوار ذات خدا ، واجبات این قدرت را دارد.

**********************************************************************************************

علامه مروجی سبزواری حفظة الله

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۸

به اسناد مفضل به عمر قال ابا عبدالله علیه سلام و بعد روایت از حضرت امام صادق علیه السلام هست که فرمودند:

               

ان الله تبارک و تعالی ضمن المومنین ضمانا: خداوند تبارک و تعالی برای مومنین یک ضمانتی کرده است،

قال قلت و ما هو؟ پرسید آن ضمانت چی هست؟ قال ضمن لهو ان هو اقر له بالربوبیه لمحمد صلی الله علیه و آله بالنبوه و لعلی علیه السلام بالامامه و ادی ما افترض علیه ان یسکنه فی جواره ضمانتی که خداوند فرموده است این هست که اگر انسان اقرار کند برای خدا به ربوبیت و برای پیامبر اکرم به نبوت. اقرار کند که خداوند رب ماست و پیامبر اکرم نبی ماست و اقرار کند که حضرت علی علیه السلام امام هست و بعد اعمالی را هم که بر او واجب شده است.خب خداوند ضمانت کرده است که او را در جوار خودش اسکان دهد. او را در همسایگی خودش جا دهد.

1. کسی که به ربوبیت خداوند اقرار کند،

2. به نبوت پیامبر اقرار کند،

3. به امامت علی علیه السلام اقرارکند،

4. و همچنین دستورات دین را انجام دهد،

اگر کسی این چهار خصوصیت را داشت خداوند او را در جوار خودش قرار می دهد.  

************************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی شرح توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۲۷ اسفند ۹۷

 

از شوون دیگر لا اله الا الله توحید محبوبیت است.

یعنی یک محبوب و یک معشوق در عالم وجود دارد. توحید محبوبیت این هم از شاخه های توحید ربوبیت است. چرا؟ چون انسان ربش را دوست دارد یعنی اینکه انسان هر کسی را که یک کمالی به او بدهد او را دوست دارد. یک نقصی را از او برطرف کند او را دوست دارد. یک نیازی، یک حاجتی را از او برطرف کند او را دوست دارد.

مثلا در هوای گرم تابستان از بیرون آمده ایم خیلی گرممان هست یک آب خنک را برداریم بنوشیم این آب را دوست داریم. آب برای ما لذت دارد، محبوب ماست. چرا؟ چون تشنگی ما را برطرف می کند. ما دکتر را دوست داریم، فرض بفرمایید یک مریضی داشته اید، صعب العلاج بوده است این پزشک مریضی ما را برطرف کرده است، در قلبمان بک علاقه ای به این دکتر پیدا می کنیم. چرا؟ چون نقصی از ما را برطرف کرده است. آن مریضی ما را برطرف کرده است لذا پزشک ما را ربوبیت کرده است. یا مثلا فرض کنید که خشکسالی بوده است قحطی بوده است، حالا باران آمده، باران را دوست داریم، چرا؟  چون نقصی از ما را برطرف کرده. این است که انسان همیشه رب خودش را دوست دارد.  یک نفر مقروض است، بدهکار است، یک نفر گفته است که من این قرض تو را می دهم،  در اینجا ما این شخص را دوست داریم.به خاطر اینکه نقصی از ما را برطرف کرده.  این است که انسان رب خودش را دوست دارد. و چون ربی غیر از الله  نیست بنابراین انسان ها همه الله را دوست دارند.

اگر این پزشک را خوب کرد، اثر این پزشک که شفا دهندگی است مال خداست. پس من اگر پزشک را دوست دارم یعنی خدا را دوست دارم. اگر پزشک و را شفا داد و ربوبیت کرد، یعنی خدا را شفا داد و ربوبیت کرد. اگر هوا گرم است و من می آیم خانه و آب خنک را دوست دارم یعنی اثر این آب که سیراب کنندگی است و مال خداوند است یعنی خداوند دارد مرا ربوبیت می کند یعنی خداوند را دوست دارم. پس من که این آب را دوست دارم  یعنی خدا را دوست دارم.

************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی شرح توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۲۴ اسفند ۹۷

ازتوحید ربوبیت، توحید معبودیت در می آید.

بنابراین چون رب یکی ست، معبود هم یکی ست. و عبادت عبارت است از حرکت تکاملی انسان به سوی یک کمال. یک کمالی را انسان  در جایی در نظر میگیرد همین که انسان حرکت می کند می رود سوی آن کمال، این عبادت می شود. وقتی که انسان گرسنه هست و می رود به سمت سفره نان این می شود عبادت. حرکت انسان به سوی کمال می‌شود عبادت.

وقتی که ما گفتیم که همه آثار عالم مال خداست، بنابراین اگر نان سیر کننده است یعنی خداوند است که سیر کننده است. اگر من دارم می روم به سوی نان تا آن را بخورم و خودم را سیر کنم یعنی دارم نان را عبادت می کنم اما در واقع اثر آن که سیرکنندگی ست مال خداوند است یعنی دارم خدا را عبادت می کنم. اگر من تشنه هستم و می روم به سمت لیوان آب تا تشنگی خودم را برطرف کنم اثر سیراب کنندگی مال خداست،  من همینجور که دارم می روم به سوی لیوان آب یعنی لیوان آب را عبادت می کنم یعنی خدا را دارم عبادت می کنم.

کامل شدن انسان در گرو چیست؟ کامل شدن یعنی  اینکه از آثار موجودات استفاده کنیم. یعنی از اثر آب استفاده کنم خودم را سیراب کنم، یعنی از اثر نان استفاده کنم خودم را سیر کنم، از اثر لباس استفاده کنم خودم را بپوشانم، از اثر نمک استفاده کنم غذا را شور کنم، از اثر شکر استفاده کنم و غذا را شیرین کنم؛  از اثر معلم استفاده کنم خودم را دانا کنم. ببینید کامل شدن انسان در گرو این است که انسان آثار موجودات را به خودش انتقال دهد، اثر آب را به خودش؛ اثر نان را به خودش؛ آن وقت این می‌شود عبادت. یعنی من که می خواهم بروم به سراغ نان و اثر آن را به خودم انتقال دهم می می‌شود عبادت نان، من که می خواهم بروم به سوی معلم و اثر معلم را که دانایی ست به خودم انتقال دهم این می شود عبادت معلم و چون آثار مال خداست  من که دارم معلم را عبادت می کنم یعنی دارم خدا را عبادت می کنم. رفتن به سوی نان و عبادت نان یعنی دارم خدا را عبادت می کنم.

یعنی همه موجودات عالم دارند یک حقیقت را عبادت می کنند و آن الله است.  

رب یعنی صاحب اثر وقتی من به سوی موجودات حرکت می کنم تا اثر آنها را به خودم انتقال دهم، من در واقع خدا را دارم عبادت می کنم. آثار همه مال خداست. همیشه انسان به سوی رب حرکت می کند؛ همیشه انسان رب را عبادت میکند، انسان خالق خودش را عبادت نمی کند. ما اگر خدا را عبادت می کنیم از این جهت نیست که خدا ما را خلق کرده است چه بسا کسانی که اصلا نسبت به خلق خودشان اعتراض داشته باشند. اگر پدر و مادر خودمان را تشکر می‌کنیم ستایش می‌کنیم نه از این جهت است که ما را به دنیا آورده اند  شاید اصلا کسی باشد که اعتراض داشته باشد که چرا مرا به دنیا آورده اند. اگر ما از آنها تشکر می‌کنیم ستایش شان می کنیم از این جهت است که ما را ربوبیت می کنند. ما را بزرگ مان کرده اند، حوایج مان را برطرف کرده اند. همیشه انسان رب خودش را عبادت می کند. شما چرا از دکتر تشکر می کنید؟ چرا به سوی دکتر حرکت می کنید؟ برای اینکه دکتر مریضی من را شفا می دهد. چرا به سوی نان حرکت می‌کنم؟ چون نان گرسنگی من را از بین می‌برد. به سوی پزشک می شود عبادت او، حرکت به سوی نان می‌شود عبادت آن، چرا؟ چون اینها من را کامل می کنند و چون آثار اینها مال خداست، پس من خدا را عبادت می کنم.

این می شود توحید عبودیت.

************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

 

۰ نظر ۱۵ اسفند ۹۷

الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ (سوره رعد آیه ۱۴)

 کسانی که غیر خدا را می خوانند ، غیر خدا را می خوانند یعنی مشترکین؛ مثلاً فرض کنید که می گفتند ملائکه رب هستند، مثلا فرض کنید که می‌گفتند این بتها رب هستند، این یک جور، جور دیگر ما ها الذین یدعون من دونه  کسانی که غیر خدا را می خوانند؛ مثلاً ما که مریض می شویم می‌گویم ای دکتر به دادم برس، غیر از تو هیچ کس نمی تواند برای من کار کند، وقتی که مقروض میشویم می‌رویم خانه کسی و می‌گوییم به دادم برس،

 هیچکس را ندارم. کسانی که غیر خدا را می خوانند. 

نمی خواهم بگویم که انسان به اسباب تمسک نکند، به اسباب استقلال  ندهیم، این بد است. اگر این دکتر نباشد من بیچاره ام؛  اگر این بنده خدا  نباشد قرض من را بدهد،  من بیچاره ام. الذین یدعون من دونه  شامل ما هم می شود. مشترکین می گفتند بت ها را به ما هستند،  مثلاً فرض کنید ملائکه رب ما هستند، فرعون رب ماست، چیزهای دیگر رب ماست. ما هم مثل اینها هستیم،  ما هم غیر خدا را می خوانیم، می‌گوییم دکتر،  وقتی مریض می شویم می گویید دکتر اگر تو به داد ما نرسی ما میمیریم. آقا قرض دارم اگر تو به داد من نرسی  و قرض مرا ندهی  می افتم زندان.او هم جزو این کفار و مشترکین  به یک طریقی هستیم. الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ کسانی که غیر خدا را می خوانند، لا یَسْتَجیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ جوابی نمی یابند،  هیچ جوابی نمی یابند. درست است که از نظر ظاهری ممکن است جوابی بیابد،  اما آن جواب نیست. 

قرآن مثال می زند  إِلاّٰ کَبٰاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمٰاءِ لِیَبْلُغَ فٰاهُ وَ مٰا هُوَ بِبٰالِغِهِ می فرماید این ها مثل آدم هایی می مانند که تشنه هستند،  دیدید وقتی آب از آن بالا می ریزد پایین کف می کند، دیدید مثلا آبشار وقتی از آن بالا با فشار آب می ریزد پایین کف می کند. آنها تشنه هستند دستشان را می برند زیر این  کف ها،  فکر می‌کنند آب است. در قبل می فرمود سراب است خیال می کردند آب هست حالا  اینجا می فرماید کف ها را خیال می کردند آب هست. دستشان را می برند زیر کف ها می آورند بالا که بگذارند در دهانشان می بینند که هیچی نیست. مثل همان سراب  آنجا خیال می‌کردند آب است سراب بود. 

خداوند در این رابطه دو تا مثال می زند. اینها در واقع افرادی هستند که متوسل می‌شوند به اسباب دنیا. اینها مثل افرادی می مانند که تشنه هستند، کف ها را می بینند، مشت شان را می برند در زیر این کف ها پر می کنند، پر، خیال می کند آب است تا می آید می برد جلوی دهان خودش، از بین می رود. می فرماید حال این جور آدم ها إِلاّٰ کَبٰاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمٰاءِ کسی که دستش را می برد زیر این کف ها،  لِیَبْلُغَ فٰاهُ برای اینکه برساند به دهانش و سیراب کند خودش را،  مٰا هُوَ بِبٰالِغِهِ   اما نمی‌تواند برساند به دهانش، وَ مٰا دُعٰاءُ الْکٰافِرِینَ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ خواندن کفار جز ضلالت و گمراهی نیست.

کافری که می گوید این بت رب من است و حوایج من را برطرف میکندِ، پزشک رب من است و مرا شفا میدهد، این آقا رب من است و در گرفتاری ها به دادم می رسد قرضم را ادا میکند. اینکه ما دیگران را به جز خدا می خوانیم، مثل این هست که کف برداشته‌ایم ببریم جلوی دهان مان و از آن بخوریم. درست است که ممکن است نزد پزشک برویم و خوب شویم اما این خوب شدن خوب  شدن واقعی نیست از آن طرف روح مان تخریب شده است. روح من چون به غیر از خدا استقلال داده این روح سیاه شده است. این روح شرک ایجاد شده است. یا اگر به مغازه ام استقلال دادم، می گویم اگر این مغازه نباشد از کجا بخورم، من دارم می شوم جزء الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ من دارم غیر از خدا را می خوانم. غیر از خدا را به عنوان سبب قرار دادم،  روح من آلوده می‌شود در اینجا،  روح من گمراه می شود در اینجا. وقتی دارم می گویم اگر من نباشم شما از کجا می‌خواهید زندگی کنید که در واقع من خودم را رب  قرار دادم، در حالی که این مغازه،  این پزشک، این من، این آن،  همه کف هایی هستنددر حالی که یک سبب ساز است. آنی که رزق دهنده است، مغازه نیست الله است. آنی که مرا اداره می کند الله است. بنابراین لا الله الا الله معنی اش یعنی این.

***********************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة االله

۱ نظر ۱۴ اسفند ۹۷

 

توحیدی که ما می گوییم و با آن خو کردیم، توحید ظاهری است، یعنی مثلا خدا یکی هست و دو تا نیست، یعنی یگانگی، این شرکی است  ما خیال می کنیم که اعتقاد به توحید داریم ولی در واقع این اعتقاد به توحید نیست.

اینکه جز خدا نیست یعنی چه ؟ این باید شکافته شود، بنابراین این اعتقادی که ما داریم اعتقاد توحیدی نیست، معمولا حساب و کتابها در قیامت بر مبنای توحید است، ارزش انسانها در پیشگاه خدا بر مبنای توحید است، و توحیدی که ما داریم خیلی ظاهری و ناقص است.

 

یک انسان وقتی در سیر و سلوک عرفانی شروع می کند به بالارفتن، هر مرتبه ای که بالا می رود، می فهمد مرحله قبلش شرک بوده، عجیب است، شرک تا آخرین لحظات از انسان دست برنمی دارد، مگر جایی که انسان در ذات خدا فانی شود، بحث لااله الّا الله بحث فنای در ذات خداست، تا زمانی که انسان احساس کند که "من" هستم، تا زمانی که انسان از وجود خودش آگاه باشد، که من هستم و این کتاب پیش روی من است، خلاصه از وجود خودش خبر داشته باشد این انسان در شرک است، مگر به جایی برسد که اصلا انسان از خودش بی خبر شود، فنای در ذات خدا شود، اگر انسان به آنجا نرسد به حقیقت توحید نرسیده، تا زمانی که انسان از وجود خودش خبر دارد،که من هستم .

عرفای الهی می گویند: وجودک ذنب لا یقاس به ذنب، اصلا وجود تو گناه است، هیچ گناهی به اندازه وجود انسان همین که بداند من هستم، گناه بزرگی است، یعنی من هستم و خدا هم هست؟ این می شود شرک، از نظر آنها گناه غیبت و دروغ و تهمت و...گذشته از اینها، اینکه انسان در مقابل خداوند اظهار وجود کند این گناه هست لذا می فرماید:

همه هرچه هستند از آن کمترند                که با هستیش نام هستی برند

خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبائی را که فرمودند: جا دارد که خداوند سعدی را به خاطر همین یک بیتش ببخشد و به بهشت ببرد.

لا یتناهی خیلی است، موجودی که اصلا حد ندارد، هرچه بروی اوست و جز او نیست، و انسان در مقابل چنین وجودی بگوید من هستم جا ندارد.

بنابراین انسان به توحید واقعی نمی رسد مگر زمانی که انسان از خودش بی خبر شود و در ذات خدا فانی شود تا زمانی که انسان احساس می کند من هستم و از وجود خودش آگاه هست این انسان در شرک است هنوز . شرک این نیست که بگوییم دو خدا در عالم هست، این شرک جلی است، اما شرکهایی دیگری هست که خدا هست و من هم هستم. نمی خواهیم بگوییم همه عالم خداست، اینکه انسان از خود غافل شود یعنی چنان محو در خدا باشم که از خودم غافل باشم، نه اینکه من نیستم یا من خدا هستم، نه وجود هم دارم اما از وجود خود بی خبر باشم، از وجود خود فانی شوم، اگر به اینجا رسید.

گاهی انسان چنان محو تلویزیون می شود که از خود غافل می شود، از گرسنگی و تشنگی خود غافل است انسان در پیشگاه خدا اینطور می شود، البته این میسر نمی شود جز با مشاهده، یعنی ببیند انسان، همینطور که انسان تلویزیون را می بیند و محو آن می شود، انسان باید به رویت خدا برسد، و تا زمانیکه به شهود نرسیده حاصل نمی شود، معمولا انسان در مقابل کمال و زیبایی خود را می بازد، و با شنیدن عاشق  نمی شود، انسان باید ببیند، وقتی که دید عاشق می شود، هر چقدر بشنویم خدا زیباست، خدا کمال مطلق است، خدا جمال و جلال مطلق است، این فرق می کند ،به این عشق و فنا نمی گویند.

 این است که  کمال توحید فانی شدن در ذات خداست  و فراموش کردن از خود و به این مقام انسان نمی رسد جز با شهود و رویت خداوند .

خیرُ العبادة قول لااله الّا الله

از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم: که بهترین عبادت قول و گفتن لااله الّا الله است.

************************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۱ نظر ۱۴ اسفند ۹۷

 

مرحوم شیخ مفید کسی بود که در مسئله توحید حق بزرگی بر گردن شیعه دارد که بحث امامت را یک بحث علمی کرد، بقول امروزی ها تئوریزه اش کرد، و توحید را بصورت علم درآورد، و نقل هست که وقتی ایشان از دنیا می رود و وقتی او را به خاک می سپارند، روز بعد که سرقبرش می آیند می بینند کاغذی که سه بیت شعر نوشته شده بود، و در زیر آن امضای امام زمان علیه السلام بود و معلوم می شود آن سه بیت  شعر را امام زمان علیه السلام نوشتند:

لا صَوَّتَ النَّاعِیَ بِفَقْدِکَ اِنَّما

یَوْمٌ عَلی آلِ الرَّسُولِ عَظِیمٌ

اِنْ کُنْتَ قَدْ غَیَّبْتَ فِی جَدَثِ الَّثری،

فَالْعِلْمُ وَ التَّوْحِیدُ فِیکَ مُقِیمُ

وَالْقائِمُ الْمَهْدِیُّ یَفْرَحُ کُلَّما

تَلِیَتْ عَلَیْهِ مِنَ الدُّرُوسِ عُلُوم...

 

آن روزی که منادی ندای مرگ تو را  داد روزی بود که بر آل رسول سخت گذشت، یک انسان از دنیا میرود که نه امام بوده و نه رسول، هرچند که تو رفتی و در دل خاک پنهان شدی، اما علم توحید در تو مقیم بود، در تو رسوخ کرده بود، و حضرت قائم خوشحال می شود آن زمانی که کتابهای تو را برایشان می خوانند، یعنی هر وقت کتابهای تو را برای من می خوانند خوشحال و شاد می شوم.

این انسان، این مقام را از کجا پیدا کرده ؟

 از علم توحید

***********************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزوازی حفظة الله

۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۷