🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندان» ثبت شده است

بسمک یا مُطلِق الأساری »

********************

«... تنها دارو برای درمان تمامی دردهای انسان که محصول ماندن انسان است در عالم طبیعت، خروج اوست از این عالم.

خصوصیات عالم طبیعت عبارتند از :

🔴 حد و مقدار (و لذا هر موجودی دارای جرم و حجم معینی است)،

🔴 تضاد (هر چیزی در طبیعت ضدی دارد که آن ضد می‌خواهد ضد خودش را از میان بردارد)،

🔴 غفلت (و برای همین است که یک لیوان پر از آب از آبی که در درون اوست خبر ندارد، و این مولکول از مولکول کنار خود بی‌خبر است)،

🔴 کثرت (و می‌بینیم که یک شی از اجزای متعدد و از اتم‌ها و مولکول‌های متعدد تشکیل شده است)،

و انسان‌هایی که عمرشان را در عالم طبیعت گذرانده‌اند، خوی طبیعت و ماده را می‌گیرند و انسان‌هایی هستند که همیشه با دیگران در تضادند، و تا متوجه چیزی می‌شوند، از تمام امور دیگرشان غافل می‌گردند، و فکر و خیال و کارهایشان متکثر است و نمی‌توانند آن‌ها را جمع کنند و حتی به اندازۀ دو رکعت نماز نمی‌توانند وجود خود را در وحدت نگه دارند.

این حاکم شدن خصوصیات طبیعت و ماده، یعنی تضاد و محدودیت و کثرت و غفلت، باعث فرسوده شدن روان انسان می‌گردد.
انسان از عالم اطلاق و لایتناهی آمده که یکسره علم و نور و وحدت و هوشیاری و صلح و انس و محبت می‌باشد و حالا در عالمی قرار گرفته که ذاتاً ظلمت است و محدودیت است و کثرت و تضاد و دشمنی وغفلت است و اگرچه انسان‌ها آن عوالم قبل را فراموش کرده‌اند، اما آثار آن عالم اطلاق و نور در فطرت آن‌ها وجود دارد و در آن‌ها تنفر از عالم ماده و عشق به عالم نور را ایجاد می‌کند و این است که گم‌شدۀ واقعی انسان‌ها اطلاق است و محبت و عشق و گرمی و انس و وحدت و هوشیاری، و این‌ها در عالم ماده محال است حاصل شوند.


این است که هرچه بشر می‌رود که مقام بالاتر پیدا کند یا مال فراوان‌تر یا شهرت بیشتر به‌دست آورد، ولی باز هم راضی نیست.


این همه جامعه‌شناسان و روانشناسان و سیاست‌مداران و مدیران و سایر دانشمندان می‌کوشند که جنگ را در بین کشورها از بین برده و صلح را مستقر سازند، ولی امکان‌پذیر نیست.

این همه می‌کوشند که انسان‌ها را به محبت و برادری و برابری دعوت کنند ولی نمی‌شود.

این همه روانشناسان می‌خواهند بشر را به آرامش برسانند ولی میسر نمی‌گردد.
اشتباه بزرگ این‌ها این است که می‌خواهند انسان را در همین زندان دنیا نگه داشته و او را به محبت و صلح و ایثار و آرامش دعوت کنند، و این محال است.

افرادی که حبس کشیده‌اند و به زندان رفته‌اند، مخصوصا زندانی طولانی مدت، این را به‌خوبی می‌دانند که ممکن است زندانیان به‌خاطر قوانین سخت زندان مجبور باشند آرامش خود را حفظ کنند، و در کنار یکدیگر به آرامی و بدون جنگ و اختلاف و نزاع به‌سر برند، یا عقلشان محاسبه می‌کند که شما اگر بخواهید مرتب در حال دعوا و نزاع و کشمکش باشید زندگی بر خودتان سخت می‌گذرد، اما همان محدود بودن و این‌که مجبور هستند در فضایی محدود و تنگ زندگی کنند روان آن‌ها را از درون می‌فرساید و آن‌ها را همواره دل‌تنگ و غصه‌دار می‌دارد و این فشارهای درونی روی هم جمع می‌شوند و ناگاه به صورت اختلافی شدید و نزاع و جدال بین دو نفر یا چند نفر و گاه به صورت شورش عمومی ظهور می‌کنند.

حالا ممکن است روانشناسان زندان و مسئولین تربیتی زندان همواره برای زندانیان جلساتی دایر کنند و برای آن‌ها از نحوۀ درست زیستن و رفتار صحیح و نگه داشتن آرامش در زندان صحبت کنند، اما آدم‌هایی که سال‌ها در آزادی می‌زیسته‌اند و با آزادی انس گرفته‌اند، حالا محیط محدود زندان آن‌ها را از درون می‌فرساید و عقده‌های روحی و ناهنجاری‌های روانی شدیدی در باطن آن‌ها ایجاد می‌کند که روان هر زندانی را مانند فنری ساخته که تحت فشار است و هر روز بر این فشار افزوده می‌شود و بالاخره این فنر دنبال فرصتی است که از تحت این فشار خود را خلاص سازد و چون آزاد شد ممکن است که به هرجایی اصابت نموده و چه خسارت‌ها بر خودش و دیگران وارد نماید ...»

بسمک یا طبیب القلوب

******************

«... انسان مادام که در طبیعت خود زندگی می‌کند بسیار سعی می‌کند که خود را به جایی برساند و به کسی یا چیزی متصل سازد که از این نقص وجودی خارج گردد و به کمالی برسد. انسان‌ها همیشه خسته و افسرده هستند. خسته از این‌که این همه تلاش کرده‌اند تا به یک اطلاق وجودی برسند و موفق نشده‌اند، و افسردگی هم در اثر همین است که انسان به چیزی که می‌خواهد نرسد.

آن‌چه انسان‌ها را خسته می‌کند و می‌فرساید حدّ است و مقدار و به تعبیر قرآن قَدَر: «إِنَّا کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» ما وجود هر چیزی را با اندازۀ خاص خلق نمودیم.

معلوم است که حد و اندازه درواقع همان حبس است و زندان. زیرا زندان جایی است که برای جسم انسان حد و مرز قرار می‌دهند.

این قَدَری که قرآن می‌فرماید همان حدّی است که روح در اثر جدا شدن و فاصله گرفتن از آن مقام اطلاقی و لاحدّی خویش، بدان مبتلا شده است و لذا معنی آیه این است که ما اصل و حقیقت هر موجودی را در زندان قَدَر قرار دادیم.


انسان چون از عالم اطلاق و لایتناهی آمده است لذا زندان را و حد را و قدَر را دوست ندارد. نه از زندانی که جسمش را محدود کرده خوشش می‌آید و نه قدَری که روحش را محدود و زندانی ساخته خوشایند اوست. اما اشتباه انسان‌ها این است که برای رهایی از قدَر و حد می‌خواهند بر مال خود بیفزایند و خود را از جهت مال به جایی برسانند که قابل شمارش نباشد و بی حد باشد. یا مقام خود را آن‌قدر بالا برند که هیچ‌کس مافوق آن‌ها نباشد. یا منزل خود را وسیع نمایند. ولی به خوبی می‌بینیم که این‌ها هیچ‌کدام انسان را راضی نمی‌کند و بلکه بعد از عمری کار و تلاش و فعالیت، خسته و افسرده می‌شوند... چرا؟
برای این‌که انسان می‌خواهد در عالم طبیعت و دنیا، خودش را مطلق و لایتناهی سازد. می‌خواهد با رسیدن به پول فراوان یا مقام بالا یا وسعت دادن به تجارتخانه و کارخانه و مزرعه‌اش خودش را مطلق سازد، و یا با دست یافتن به علوم بسیار درمورد طبیعت از قبیل زمین و آسمان و گیاهان و حیوانات، وجودش را توسعه دهد، ولی غافل از این‌که این امور، همه طبیعت هستند و طبیعت ذاتاً محدود است، و هرچه انسان خودش را با طبیعت بیشتر متصل کند، باز راضی نمی‌شود و بیشتر می‌خواهد. همۀ تضادی که بین انسان‌ها و حتی حیوانات وجود دارد، از دعوا و تضاد دو برادر بر سر ارث پدر تا جنگ امپراطوران تاریخ، همه و همه بر سر این بوده است که مقدار دنیا و طبیعت خود را گسترش بدهند و بیشتر کنند و از زندان قدَر درآمده و به مرتبۀ اطلاق و لایتناهی دست یابند، غافل از این‌که طبیعت و دنیا ذاتاً محدود است و چگونه می‌شود با رسیدن به محدود نامحدود شد؟
پس  راه چیست و بالاخره برای درمان بزرگترین درد بشر، چه راهی وجود دارد؟ و طبیب این درد کیست؟

____________________________


طبیب این درد انبیا هستند که گفتند تمام دردهای شما از قبیل خستگی روحی و افسردگی و اضطراب‌های روانی و تمام صفات زشت از قبیل حرص و طمع و کینه‌ورزی و انتقام‌کشی، و تمام افعال قبیح از قبیل جنگ‌افروزی و تجاوز به مال و جان یکدیگر، همه و همه محصول ماندن شما در زندان عالم طبیعت است ...»