بسمک یا طبیب القلوب
******************
«... انسان مادام که در طبیعت خود زندگی میکند بسیار سعی میکند که خود را به جایی برساند و به کسی یا چیزی متصل سازد که از این نقص وجودی خارج گردد و به کمالی برسد. انسانها همیشه خسته و افسرده هستند. خسته از اینکه این همه تلاش کردهاند تا به یک اطلاق وجودی برسند و موفق نشدهاند، و افسردگی هم در اثر همین است که انسان به چیزی که میخواهد نرسد.
آنچه انسانها را خسته میکند و میفرساید حدّ است و مقدار و به تعبیر قرآن قَدَر: «إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» ما وجود هر چیزی را با اندازۀ خاص خلق نمودیم.
معلوم است که حد و اندازه درواقع همان حبس است و زندان. زیرا زندان جایی است که برای جسم انسان حد و مرز قرار میدهند.
این قَدَری که قرآن میفرماید همان حدّی است که روح در اثر جدا شدن و فاصله گرفتن از آن مقام اطلاقی و لاحدّی خویش، بدان مبتلا شده است و لذا معنی آیه این است که ما اصل و حقیقت هر موجودی را در زندان قَدَر قرار دادیم.
انسان چون از عالم اطلاق و لایتناهی آمده است لذا زندان را و حد را و قدَر را دوست ندارد. نه از زندانی که جسمش را محدود کرده خوشش میآید و نه قدَری که روحش را محدود و زندانی ساخته خوشایند اوست. اما اشتباه انسانها این است که برای رهایی از قدَر و حد میخواهند بر مال خود بیفزایند و خود را از جهت مال به جایی برسانند که قابل شمارش نباشد و بی حد باشد. یا مقام خود را آنقدر بالا برند که هیچکس مافوق آنها نباشد. یا منزل خود را وسیع نمایند. ولی به خوبی میبینیم که اینها هیچکدام انسان را راضی نمیکند و بلکه بعد از عمری کار و تلاش و فعالیت، خسته و افسرده میشوند... چرا؟
برای اینکه انسان میخواهد در عالم طبیعت و دنیا، خودش را مطلق و لایتناهی سازد. میخواهد با رسیدن به پول فراوان یا مقام بالا یا وسعت دادن به تجارتخانه و کارخانه و مزرعهاش خودش را مطلق سازد، و یا با دست یافتن به علوم بسیار درمورد طبیعت از قبیل زمین و آسمان و گیاهان و حیوانات، وجودش را توسعه دهد، ولی غافل از اینکه این امور، همه طبیعت هستند و طبیعت ذاتاً محدود است، و هرچه انسان خودش را با طبیعت بیشتر متصل کند، باز راضی نمیشود و بیشتر میخواهد. همۀ تضادی که بین انسانها و حتی حیوانات وجود دارد، از دعوا و تضاد دو برادر بر سر ارث پدر تا جنگ امپراطوران تاریخ، همه و همه بر سر این بوده است که مقدار دنیا و طبیعت خود را گسترش بدهند و بیشتر کنند و از زندان قدَر درآمده و به مرتبۀ اطلاق و لایتناهی دست یابند، غافل از اینکه طبیعت و دنیا ذاتاً محدود است و چگونه میشود با رسیدن به محدود نامحدود شد؟
پس راه چیست و بالاخره برای درمان بزرگترین درد بشر، چه راهی وجود دارد؟ و طبیب این درد کیست؟
____________________________
طبیب این درد انبیا هستند که گفتند تمام دردهای شما از قبیل خستگی روحی و افسردگی و اضطرابهای روانی و تمام صفات زشت از قبیل حرص و طمع و کینهورزی و انتقامکشی، و تمام افعال قبیح از قبیل جنگافروزی و تجاوز به مال و جان یکدیگر، همه و همه محصول ماندن شما در زندان عالم طبیعت است ...»
سلام نظرندارم فقط یه سوال دارم
اگه سالک درخواب ببینه. پرهای طلایی در اورده چه معنایی داره