🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

...یک عده که زده‌اند زیر همه چیز...

یک عده هم که به همان حداقل که یک نمازی بخوانم و روزه ای بگیرم ...

یک عده هم اینقدر عمل می‌کنند ، اینقدر عمل که ...

نه آن خوب است و نه این، نه اینکه انسان هیچ کاری نکند و اکتفای به واجبات بکند و مستحبات را انجام ندهد ( این خوب نیست ) ، این هم که انسان از صبح تا شب واجبات و مستحبات را انجام بدهد ، این هم خوب نیست ، باید این به "قلب‌ات" برسد .
لذا انسان در مسجد نماز می‌خواند ، این یک بُعد کار است ، بعداً باید اینقدر روی خودش کار بکند   …

بنابراین این است که بیشتر شما را می‌خواهم توجه بدهم به این باطن امور...
باطن توبه چیست ؟

هدف از نماز چیست ؟

 هدف از این اعمال عبادی برای چیست ؟

چرا خداوند این‌ها را برای ما قرار داده است ؟

 ... و البته باید این‌قدر عشق در تو ایجاد بکند که از آن به بعد دنبالش بروی.
از آن به بعد خودت هم دنبالش را می‌گیری؛ همان یک کلمه قرآن وارد قلب‌ات بشود، عشقی در تو ایجاد می‌کند که به وَجد می‌آوردت...

به شور می‌آوردت...

 خودت دیگر دنباله‌اش را می‌گیری و می‌روی.

 منتها باید همان جرقه اول بخورد...*

 



*برگرفته از جلسه ۱۲ موانع عبادت

 

علامه مروجی سبزواری حفظه الله

۱ نظر ۳۱ فروردين ۹۹

... و خیلی ها با همین یک جذبه عوض شدند ، با همین یک عنایت عوض شدند و بعد دیگر انسان از اینجا به بعد در صراط می افتد ، اینجا دیگر اگر نماز می خواند ، نمازش نماز است ، دیگر عطر و طمع و رنگ و بود دارد ، اینجا اگر روزه می گیرد ..‌.

اینست که انسان تا به این اضطرار نرسد فایده ای ندارد ، یعنی عوض نمی شود ...

این مسائل ، مسائلی نیست که در هر کتابی گفته بشود ، در هر سخنرانی گفته بشود ، معمولاً می گویند بروید نمازتان را بخوانید ، نمازتان را اینطور و آنطور بخوانید ( همه اینها درست است ) ، اما این حقایق که تا زمانی که آن برق بر قلب انسان نزند ، نماز انسان نماز نمی شود ، این در جایی گفته نمی شود ( عارفان الهی هستند که اینها را از بطن قرآن ، از بطن دین درآورده اند و برای ما معرفی کرده اند) .

حقایق اینهاست و اِلّا اکثر مردم در بی خبری اند ، می گویند نمازمان را خوانده ایم ...

باید آن برق بر قلب انسان بزند ، بدون این فایده ای ندارد ...

آن برق وقتی می زند ، می‌دانی در قلب انسان چکار می‌کند ؟ یک عشقی را در قلب انسان ایجاد می کند ...

اینقدر این برق زیباست ، اینقدر این عنایت زیباست ، اینقدر جذاب هست که وقتی بر قلب انسان می زند ، یکباره قلب انسان را از خودش می برد ، اصلاً وجود انسان را از خودش می کَند ، آن بنای وجود دنیایی انسان را ویران می کند ..‌.

اگر انسان همه عمرش را بدهد و همین یک لحظه را بخرد ...



برگرفته از جلسه ۱۶ منازل السائرین 

علامه مروجی‌ سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۳۰ فروردين ۹۹

" سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً " گاهی عاقل را دیوانه می کند ، دیوانه را عاقل می کند ...

آن شراب حق ختامش مشک ناب

باده را ختمش بود گند و عذاب 

 

اگر به جان انسان بریزد ... آدم این ها را در دعای خودش بخواهد که خدایا از آن شراب هم نصیب ما بکن ...

ولی در حق بعضی ها هم مثل منصور بالای دار می بردشان ... حاج ملاهادی از کسانی بود که هیچ چیز نمی گفت ...

بعضی ها اینقدر نَفْسشان قوی هست که هر چه هم از آن شراب ها می خورند ، خودشان را کنترل می کنند ، هیچ چیز نمی گویند ، سکوت می کنند ...

بعضی ها هستند که آدم های ضعیفی هستند ، چنان که یک قطره می خورند ، بدمستی می کنند ... " أناالحق ، لیس فی جُبَّتی سِوَی الله " و از این حرف ها ...

لذا می بینید بُعد عرفانی حاجی در هیچ جا مطرح نشده است ... اینها مجذوبین درس ایشان بودند ... چه آتشی بوده این انسان که وقتی به جان بعضی ها می افتاده! ...

یا آن سید عبدالغفور جهرمی خودش را آتش میزند ... او هم بنده خدا در جنگل های مازندران دربه در می شود و دیگر هم پیدایش نمیکنند ...

یک میرزا حسن قزوینی هم بوده ، او در دریا خودش را غرق می کند ..‌. نه اینکه جَوِّ شهر ، یک جَوِّ شریعتی خیلی خشکی بوده ...


برگرفته از جلسه ۱۶ #شرح مثنوی‌معنوی مولانا

علامه مروّجی سبزواری حفظه الله

 

 

۰ نظر ۲۸ فروردين ۹۹

... بسوزی و بسازی
یک آتشی از عشق برفروز
سربه سر عبارت را بسوز


یک آتشی از عشق در درون خودت بیافروز ( یک آتش ) ، یعنی عاشق باید در درونش یک جهنمی برپا باشد ، یک تنوری برپا باشد ...

دلش دل جهنم باشد ، در درونش یک آتشی برافروخته باشد ، این آتش میدانید با عاشق چه میکند ؟ عاشق هر چه ناخالصی دارد میسوزاند ...

************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی شرح مثنوی معنوی

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۰۹ مرداد ۹۸

هوالهادی

... درست است که عشق در اول کار همه چیز را از انسان میگیرد ، ایمانش را میگیرد ، خدایش را میگیرد ، شریعتش را میگیرد ، غنا و ثروتش را میگیرد ، دنیایش را میگیرد و ... اما آنچه را که به انسان میدهد ارزشش از همه اینهایی که داشت بیشتر است .
این دینی که داریم ، در واقع دینی نیست ، این کفر است ، این ایمان ما کفر است ، این خدایی که ما میپرستیم موهوم است ، خدایی است که محصول عقاید خرافی است که داریم ، در بحث هایی توحیدی که دوستان تشریف میاورند آن تبیینی که از توحید میکنیم با آنچه را که مردم دارند مقایسه بکنند و یا بحث هایی که در معاد میشود با حرف هایی را که مردم دارند مقایسه بکنند ‌.
حتی حرفهایی که خیلی از عالمان میزنند و در کتابها نوشته شده است با آن بحث هایی که ما خدمتتان عرض میکنیم ، چقدر تفاوت دارد ( از زمین تا آسمان ) .
اینست که وقتی انسان در عشق می افتد ، عشق شهود میاورد ( انسان میبیند ) ، انسان خدا را میبیند ، معاد را میبیند و ... بعد میبیند آن حرفها کجا و ...
لذا در این اوایل کار این را دقت بفرمائید ، دینتان را داشته باشید ، شریعتتان را داشته باشید ، منتها تعصبی بر رویش نداشته باشید ، هر وقت رفتید و به خدا رسیدید بر رویش تعصب داشته باشید ، اما این دینی را که فعلاً دارید خیلی تعصب نداشته باشید ، این دین باید از دستتان برود ( از بین برود ) ، دین خرافه ای است ، محصول دنیا است ، محصول انسان های دنیایی است ، داشته باشید ، چون بالاخره الان که نمیشود انسان از این دین دست بردارد " از این دین دست بردارد چه کار بکند ، چیزی ندارد " لذا داشته باشید و اعمال شریعت را همه را به درستی انجام بدهید ، فقط چیزی که هست بر رویش تعصب نداشته باشید که انشاالله بعدها به اینکه این دین شما ، بی دینی بوده است و ایمان شما ، کفر بوده است ، به این مطلب شهوداً خواهید رسید و این مسئله برای شما کاملاً آشکار خواهد شد .
به امید آن روز باشید که دینتان خود خدا باشد ، یعنی دینتان به درون وجودتان بیاید ، خدا را در درون خودتان ببینید ، حقایق معاد را در درون خودتان ببینید و ... اینجا به ایمان درستی دست پیدا خواهید کردید ...

************************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی منطق الطیر

علامه حمید رضا مروجی سبزواری

۰ نظر ۲۴ تیر ۹۸

دریافت فایل صوتی کوتاه روح اعظم


...انسان زمانی به عشق میرسد، که به نور مهدی در قلب خودش برسد. آن نور آشکار بشود و در وجود انسان بپاشد. آن نور به قدری زیباست که عاشقش میکند.
دیدن امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) هم به دردتان نمی خورد. دنبالش هم نروید. آن نور امام که در قلب و بطن تان هست، آن را پیدایش کنید و ببینید.
ابولهب هم جسم پیغمبر را دید، ابوسفیان هم پیغمبر را دید، ولی فایده ای نداشت.اینها پیغمبر را به نورانیت نمی دیدند.
پیغمبر را به نورانیت بخواهید، در این زمان بعد از ۱۴۰۰ سال هم می توانید ببینید.به قلب خودتان برسید، به نور پیغمبر می رسید.
به خاطر اتحاد روح نبوی با روح واحد حاکم بر عالَم، آن فیض مقدس و منبسط با هم اتحاد پیدا کردند و لذا این دو یک حقیقت شدند و نور الله شدند.
اگر انسان از خواب بیدار بشود می فهمد که باید مسیرش را عوض بکند.
نور در قلب است، به درون خودتان سفری بکنید...

****************************************************************************************

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظه الله

برگرفته از جلسات منازل السائرین

۱ نظر ۲۳ خرداد ۹۸

نبی، بُعد اتصال انسان با خلق را می گویند. نبی اول باید به مقام ولایت برسد بعد به مقام نبوت برسد. اول باید روحش عروج کند بالا برود و به اسماءالله برسد و در اسماء الله فانی شود و با اسماء وحدت پیدا کند. این را می گویند ولایت. ولایت وحدت انسان است با اسماءالله.

 نتیجه ولایت، خلافت است.

آهن سیاه است و سرد است و سخت. اگر همین آهن با هر مجاهدتی که شده درون آتش برود صفات خود را از دست می دهد و صفات آتش را می گیرد.

 سیاهی اش می رود سرخ می شود مثل آتش.

 سردی اش می رود مثل آتش داغ می شود.

 سختی اش می رود مثل آتش نرم می شود.

این آهن که سرخ شده جای تاریک برود روشن می کند.

همانطور که آتش می سوزاند این آهن هم به هر چه می رسد، می سوزاند.

صفات آهنی را از دست می دهد و صفات ناری پیدا می کند.

انسان اول باید سیر کند برود به اسماءالله. آن خصوصیات اسمائی را پیدا کند_محیی شود، سمیع و بصیر شود، ممیت شود_ اینها را به نحو کن فیکون از خود ظهور و بروز دهد. ولایت یعنی این. یعنی وحدت با اسماءالله بطوری که اسماء را به نحو کن فیکون از خود ظهور بدهد. یعنی با اسم محیی وحدت پیدا کند بعد که به این عالم برگشت، خلیفه شود. یعنی همان جور که خداوند با صفت محیی بودنش در آن؛ مرده را زنده می کند این انسان هم در آن؛ مرده را زنده کند. کن فیکون.

با صفت خالق بودن که وحدت پیدا کرده باشد می آیند خلیفه ی صفت خالق می شود.

همان طور که خداوند ابداعی با کن فیکون با اراده تنها چیزی را ایجاد می کند این انسان هم با اراده انجام می دهد.

با اسم فالق وحدت پیدا کرده یا آب را می شکافد یا ماه را می شکافد.

با اسم محیی وحدت پیدا کرده، حضرت عیسی مرده را زنده می کند.

این می شود ولایت که انسان صفات بشری را از دست بدهد صفات الهی را بگیرد. بعد برگردد خلیفه الله.

این انسان هم، عالم را با همان صفات که الان شده ظهور آن صفات، به نحو کن فیکون اداره می کند. می شود "رب العالمین".

اول ولایت است بعد خلافت.

کسی که از عالم اسماءالله برمی گردد غیر از اینکه خلیفه است، نبی هم هست. یعنی به او می گویند برای مردم دستور زندگی ببر.

نبوت بعد از ولایت است.

پیغمبر اکرم با بُعد نبوتش برای مردم قرآن آورد، دستور زندگی آورد. اما با بعد ولایتش بود که سر منشا عشق بود.

****************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی زبدة الاسرار

علامه مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۳۰ دی ۹۷

هر عاشقی در مرتبه اول عاشق خودش است. انسان ابتدا به خودش عالم است. اگر من به دیگران علم دارم، چون دیگران می شوند عین من، و من چون به وجود خود عالمم، به دیگران علم دارم.

اگر به دیگری عشق می ورزد از آن جهت است که او عین وی شده است.

 علم را بخواهد ظهور بدهد می شود عالِم. رزاقیتش می شود کشاورز. حالا عشق یا محبت را بخواهد ظهور بدهد؛ خلق را آفرید. "فخلقت الخلق لکی اعرف"

دنبال آینه می گردد خود را ببیند. آینه ای می خواهد، تا جلوه ی خود را در درون او ببیند. عشق خودش را در او می بیند. صفت علمِ خدا در جبرئیل افتاده. اسرافیل ظهور صفت محیی بودن خداست. خدا می بیند و لذت می برد. حتی شیطان: بل اضلهم الله. صفت مضل بودن خود را در او می بیند.

همه موجودات، آینه هایی هستند که خدا درست کرد تا خود را ببیند. عشق چون مطلق و بی نهایت است یک آینه مطلق و بی نهایت می خواهد. پیامبر وجودی بود مطلق و بی نهایت. خدا توانست صفت عشق و محبت خود را در او ببیند.

**************************************************************************************** 

پیاده شده از فایل صوتی زبدة الاسرار

علامه مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۲۴ دی ۹۷

انسان مثل یک حوضی می ماند که گرد و  خاک و غبار هی می ریزد می ریزد، منتهی چیزی که هست  هی که می ریزد آرام ته نشین می شود.

انسان با خودش نگاه می کند یک حوض شفاف، صاف، تمیز؛ لذا خب خوشش می آید. اما تا خودش را می اندازد تو این، اینها پا می شوند دور و برش را می گیرند؛ می بیند ظلمانی شد. لذا حالا انسان پا بگذارد به درون خودش، به منطقه درونی خودش بعد می بیند که چه ظلمتی ست، چه حیوانیت ست! و لذا معمولا سالکان که به این مرحله که می رسند، از خودشان یک وحشت عجیبی فرا می گیرد اینها را اصلا.

به هر حال چیزی که هست وقتی به اینجا رسید انسان، در ظاهر خودمان را می بینیم که انسان های خوبی هستیم دیگر. از باطن خودمان، این نکته مهم هست بارها این را عنوان کرده ایم دین باید به قلب برسد. دین باید به باطن نفوذ کند. اینی که ما داریم در ظاهر هست.

ما یک شریعت ظاهری داریم: نمازی می خوانیم، روزه ای می گیریم، حج می رویم به اماکن مقدسه می رویم. به هر حال انجام می دهیم اعمالمان را دیگر. اینها به باطن نرسیده اند، قلب یک حظی ندارد از دین. دین به قلب نرسیده است. "ولما  یدخل الایمان فی قلوبکم"

ببینید این که فرموده اند امام صادق (ع) "هل الدین الاّ الحبّ و البغض" مگر دین چیزی جز حب و بغض هست؟ خب ما که می گوییم دین نماز هست، روزه هست، حج هست، انفاق هست، جهاد هست. امام صادق (ع) می فرماید دین حب و بغض هست. چه جوری اینها با هم جمع می شود؟ اونی که می فرماید دین جز حب و بغض نیست دارد دین قلبی را معرفی می کند. دین قلبی را معرفی می کند.

اگر به راستی انسان قلبش با نورخدا آشنا شد این دین نفوذ کرد به درون قلب انسان و قلب انسان نور خدا را دید. منتهی شرطش حداقل سفر اول را طی کند انسان. این حجاب حیوانیت را بزند کنار؛ این حیوانیت نفس را بکشد. کشتن نفس، کشتن نفس که

 ما کشته نفسیم بسا بخت که برآِید                       از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم

این حیوانیت نفس باید کشته شود. این گاو نفس باید کشته شود. این گرگ نفس باید کشته شود. این ها باید از سر راه برداشته شود. جهاد اکبری که می گویند همین هست.

جهاد اکبر مقدمه حرکت به سوی عالم اخلاص هست.

مقدمه حرکت به سوی عالم نور هست.

جهاد اکبر این مهم هست که مردم معمولا از این غافل اند.

اگر به راستی این جهاد اکبر انجام شد؛ این حیوانیت نفس کشته شد، حداقل انسان از درون ظلمت وجود خودش رفت بیرون. در نور قرار گرفت. این جاست انسان، خب نور است دیگر می بیند گرم شد. لذت دارد وقتی به خورشید نگاه می کند می بیند سراسر زیبایی ست. ا

ین جاست که می بینی تمام هوش و حواس این انسان می گوید من او را می خواهم. من سرچشمه نور را می خواهم. می خواهم بروم پیش او. وقتی نورش روی زمین اینقدر برای من گرما می آورد حیات می آورد؛ لذت می آورد، زیبایی می آورد پس خودش چی هست؟!

این جاست که انسان عشق پیدا می کند. عشق در اینجا پیدا می شود در آخر سفر اول پیدا می شود، که انسان از ظلمت خودش به نور برسد.

وقتی که این عشق پیدا شد دیگر انسان دشمن می شود با هر چیزی که ضد نور هست. اگر انسان این سفر را انجام داد این حیوانیت نفس را زد کنار و با نور روح خودش آشنا شد یعنی در میدان نور خودش قرار گرفت بعد سرش را بالا می گیرد می بیند آن منبع نور در آن بالا ست.

ذات خدا که اصل و سرچشمه نورست در آن بالاست. آنقدر این انسان محبت پیدا می کند عشق پیدا می کند به این منبع نور به این وجود مطلق به این ذات خدا که دیگر فقط و فقط او را می خواهد و هر چه غیر از اوست دشمن می دارد.

********************************************************************** 

پیاده شده از فایل صوتی سلسله مباحث مقامات انسان

علامه ذوالفنون مروجی سبزواری

۰ نظر ۱۰ دی ۹۷