🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدینه» ثبت شده است

بسم رب الکعبه

************

مراسم حج در همین سرزمین که خاستگاه توحید است قرار داده شد تا شخص حاجی با دیدن آن سرزمین و نقاط مختلف آن به یاد همان وقایع و اتفاقات بیفتد.
🔹غار حرا را ببیند و به یاد بیاورد که نخستین میدان جنگ پیامبر اکرم (ص) همین‌جا بوده است که با شیطان خودش و نفس اماره‌اش وارد جنگ شد. با خود فکر کند که من هم باید مدتی خود را از میان دنیاپرستان و جاهلیت جامعه، به کناری بکشم و با بزرگترین دشمن خودم که نفس اماره‌ام است به جدال برخیزم و بعد از آنکه خود را به کلی از هواهای نفسانی و رذائل اخلاقی همچون حرص و ... رهانیدم، آن‌گاه وارد اصلاح جامعه شوم و در مقابل فرعون‌های جامعه قیام کنم و تا آن‌جا که می‌توانم در استقرار توحید بکوشم.

🔆 حاجی در آن‌جا قبر مطهر پیامبر اکرم (ص) را ببیند و به یاد زحمت‌ها و فداکاری‌های این انسان بزرگوار بیفتد که خود را در رنج‌ها و سختی‌ها افکند که جان انسان‌ها را از ظلمت جهل و نادانی برهاند.
🔹در جامعه‌اش تنها بود و جز گروهی اندک به درستی او را نمی‌شناختند.
🔸در مدینه، خانۀ علی (ع) و فاطمه (س) را ببیند و به یاد آورد که انسان‌های مهذّب ناشده چگونه بر سر مقام دنیا با اهل آن خانه رفتار کردند.
🔹به قبور شهدای اُحد برود و به یاد آورد که چگونه عدّه‌ای برای حمایت از دین خدا و پیامبر خدا جان خود را در کف گذاشتند.
🔸به «شعب ابی طالب» سری بزند و به یاد آورد که چگونه عدّه‌ای مسلمان برای استقرار توحید، سه سال در بدترین وضع و با عدم هر گونه امکاناتی، آن شرایط سخت و توان‌فرسا را تحمل کردند.
✅این است که خداوند متعال مراسم حج را در مکانی قرار داد که تمامی مراحل انقلابی بزرگ در پیش چشم شخص حاجی قرار می گیرد و حاجی می تواند خودش را با وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) و انسان‌های کریم و بزرگواری که در کنار او بودند مقایسه کند و بفهمد که اسلامی که امروز به دست ما رسیده به آسانی نرسیده و خون دل‌های فراوانی خورده شده که امروزه ما در هوای معطر اسلام نفس می‌کشیم و با خود حساب ‌کنیم که اگر آن‌ها برای بر پا نمودن خیمه اسلام، آن کوشش‌ها را نمودند، ما برای استمرار آن چه کردیم؟

**************************

حضرت علامه مروجی سبزواری

سلسله بیانات اسرار حج

۰ نظر ۰۹ مرداد ۹۷

هو الولیّ

*******

 ابوبصیر یکی از اصحاب امام صادق بود که در کوفه زندگی می کرد. آمد خدمت امام صادق علیه السلام و گفت: «همسایه ای دارم خیلی اهل لهو و لعب است؛ از صبح تا شب آدمهای فاسق و فاسد را جمع می کند؛ اوضاعی دارد؛ ماهم اذیت می شویم.»

 امام فرمود که:  برو به او بگو که «جعفر بن محمد به تو سلام می رساند و می گوید اگر اینها را ترک کردی، جعفربن محمد بهشت را برای تو تضمین می کند.»

ابوبصیر خیلی می رفت پیش همسایه اش و می گفت این کارها را نکن. او هم می گفت من همینم که هستم . حتی همین سفری که ابو بصیر از کوفه می خواست بیاید به مدینه، این شخص به او گفت برو پیش امامت. به او بگو ک همسایه ای دارم چنین و چنان وقتی به او می گویم از کارهایت دست بردار می گوید نمی توانم من همینم ک هستم؛

برای همین آمد پیش امام گفت یک همسایه دارم این چنین است. امام هم آن جواب را داد.

ابوبصیر وقتی که آمد به کوفه، آن شخص آمد به دیدنش. این شخص با یک حالت تمسخر به ابوبصیرگفت: «فلانی رفتی پیش امام؟»  او گفت: « بله رفتم». امام فرمود: «از این کارهایت دست بردار، من بهشت را برایت تضمین می کنم.»

این یک حالتی در او پیدا شد رفت خانه. ابوبصیر دید سروصدایی از او نمی آید و از خانه اش بیرون نمی آید. رفت در خانه اش. دید مریض افتاده در خانه و کسی را هم ندارد. گفت: «چرا اینجوری؟» گفت: « از آن روز که آمدی من مریض شده ام.»

 او نه اینکه از بنی امیه بود و اموالش حرام بود، می گفت من همه ی اموالم را دادم. همه را. هرچه مال از دستگاه بنی امیه جمع کرده بودم یا به صاحبانش برگرداندم یا بخشیدم به فقرا. هیچی دیگر ندارم.

ظاهراً از پشت در گفته بود من لباس ندارم. ابوبصیر هم رفته بود و برایش لباس آورده بود.

حرف یک ولی خدا با این آدم چه می کند و در طول تاریخ با بسیاری از انسانها چه کرده؟

عجیب اند.

هین ک اسرافیل وقت اند اولیا

مرده را زیشان حیات است و نما

 چه خوب است آدم گاهی وقتها از ته دل آرزو کند ای کاش روزی نفس یک ولیّ خدا بمن بخورد.

__________________________

نام این بر زبان امام صادق رفت. و این بود که مریضش کرد و در بستر انداخت.

چند روزی زنده بود

یک عمر در فسق و فجور و لهو و لعب؛ آخر کار نفس یک ولیّ او را می گیرد، این را اینجوری می کند. در چند روزی که مریض بوده در خلوت خانه بر او چه گذشته؟ نمی دانیم. شاید به اندازه ی یک عارف ک پنجاه سال در خلوت خودش ریاضت می کشد و مجاهدت و عبادت و راز و نیاز می کند این بنده خدا در آن چند روز همه ی آنها به سرش می آید.

حافظ در طول پنجاه سال می گوید:

درد عشقی کشیده ام که مپرس

زهر هجری چشیده ام که مپرس

گشته ام در جهان و آخر کار

دلبری گزیده ام ک مپرس

آنچنان در هوای خاک درش

می رود آب دیده ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش

سخنانی شنیده ام که مپرس

سوی من لب چه می گزی که من

لب لعلی گزیده ام که مپرس

همه ی اینها به سر این بنده خدا آمد و این عشق او را چنان آب کرد که دم آخر ابوبصیر بر بالینش نشسته بود بنده خدا گفت ابو بصیر مولای تو به وعده اش وفا کرد.

چی دیده بود؟ نمی دانیم. در بیداری گفت. هنوز ک نمرده بود. او با امام صادق چه راز و نیازها و چه عشوه ها و نازهایی داشته ؟

به یک لحظه. مثل مسی که سالها مس است و به یک لحظه طلا به او می خورد و طلایش می کند.

❤️ عشق اکسیری است ک در یک لحظه عوضت می کند. ❤️

۰ نظر ۱۹ تیر ۹۷

بسمک یا من إلیه الرُّجعی

*********************

در عربی به مادر می گویند: « أمّ ».

ولی اصل « اُمّ » به معنای مرجع هست یعنی محل رجوع. یعنی آن موجودی که موجودی دیگر به او رجوع می کند و قصد او از این رجوع، « تکمیل» است.

بچه وقتی حاجتی دارد به مادر خود رجوع می کند. تا مادر او را تکمیل کند. اگر گرسنه است غذایش بدهد؛ اگر تشنه است سیرابش سازد. بنابراین به مادر می گویند ام، یعنی مرجع. محل رجوع. محل رجوع طفل. و البته در این رجوع تکمیل هم هست. بچه به مادر رجوع می کند تا خودش را تکمیل کند و نقص او از بین برود و به کمال برسد.

_______________________________

به شهری که چندین روستا در اطراف آن هست می گویند: أم القری. مادر قریه ها. مادر روستاها. چون اهالی آن روستا به این شهر مراجعه می کنند و حوائج خود را برطرف می سازند و نقائص خود را در این شهر به کمال می رسانند. این است که به یک شهر که در اطراف آن چندین روستا هست می گویند ام القری. یا به مرکز استان می گویند ام القری. یا به پایتخت می گویند ام القری. مادر شهرها. مادر روستاها. مادر قریه ها. که اهالی شهرها مثلا در استان خراسان به مشهد مراجعه می کنند برای تکمیل شدن؛ تا حوائج خود را بگیرند.

یا به مغز می گویند: أم الرأس. مادر سر. یعنی همه ی اعضای بدن، به مغز مراجعه می کنند و خوائج خود را از او می گیرند و او نقائص اعضای بدن را برطرف می کند و کاملشان می سازد. به همین خاطر به ام می گویند مرجع. یعنی محل رجوع برای تکمیل شدن. برای ان که کسی که رجوع می کند کامل بشود.

این که به حضرت فاطمه زهرا ام ابیها گفته شده، مادر پدرش، این در ظاهر یک معنا دارد و در باطن معنای دیگری.

در ظاهر معنایش این است که وقتی حضرت خدیجه کبری علیها سلام از دنیا رفتند، گویا امورات رسول خدا را حضرت فاطمه زهرا اداره می کرد؛ مثل اینکه مردی عیالش فوت کند و دخترش از او مراقبت کند و برایش غذا بپزد و خانه را مرتب کند؛ از این لحاظ دختر مثل مادر می ماند. این معنای ظاهری است که گفته شده. یعنی مثل یک مادر پیامبر را مراقبت می کند.

اما معنای باطنی آن اینست که :

وقتی یک حقیقت قرآنی بر رسول خدا نازل می شد بناچار قلب خودش چون آنجور که باید، فعال نیست نمی تواند حقیقت قرآن را باز کند؛ به قلب زهرا رجوع می کند و این حقیقت قرآنی را در قلب زهرا نازل می کند ؛ یعنی از یوم الجمع به لیلة القدر نازل می شود. عقل پیامبر یوم الجمع است؛ قلب زهرا لیلة القدر.

وقتی یک حقیقت قرآنی بر قلب پیامبر، یا محموع قرآن بر عقل پیغمبر نازل شد، اینجا پیامبر اکرم باید به حضرت زهرا رجوع کند و این حقیقت قرآنی را بر قلب حضرت زهرا نازل کند و قلب زهرا این حقیقت قرآنی را باز کند، تفصیلش بدهد و تفریقش کند.

**********************

حضرت علامه مروجی سبزواری

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا علیها سلام



دریافت

فایل صوتی

أم ابیها

علامه مروجی سبزواری

زمان: کمتر از 6 دقیقه