🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مقام جمع» ثبت شده است

 

... زلف را هم میتوانید کثرات افعالی بگیرید و هم کثرات اسمائی بگیرید ( هر دوتایش را میشود بگیریم ) هم منظور از زلف موجودات عالم باشد و هم اسماء الهی باشد .
زلف یک چیز کش داری باشد ، از همان اسماء باشد تا افعال .
اما چیزی که هست وجود از آن منطقه مطلق خودش که میاید ، اولین پیچی که میخورد همان الله را از خودش ظهور میدهد که مقام جامعیت اسمائی است که اسماء متضاد در آنجا با هم جمعند .
باز میاد و یک پیچ دیگر میخورد ، یعنی یک تعین دیگر پیدا میکند و افعال در آنجا با هم جمع میشوند ، یعنی تعین بعدی ( تعین ثانی ) .
تعین اولی الله است و تعین ثانی اعیان هستند .
اینها پیچ هایی هستند که وجود میخورد ، گره هایی هستند که وجود میخورد ، لذا میگوید سالک باید این گره ها را باز بکند تا بعد به اصل مطلب ( هُوَ ) برسد .
میفرماید
خم زلف تو دام کفر و دین است
این پیچی که وجود خورده است ( این تعینی که وجود کرده است ) مثل دامی میماند که کفر و دین را با هم در این دام انداخته است .
کفر اسم مضل هست و دین اسم هادی است ،
هر دو را با هم جمعشان کرده است ( هر دو در اینجا با هم جمع هستند ) و بسیاری اضداد دیگر مثل محی و ممیت و یا قابض و باسط و همینطور

خم زلف تو کار کفر و دین است
زکارستان او یک شمه این است


یعنی از کارهای کارستانی که او کرده است ، اینست که آمده ست یک شمه کفر و دین را با هم جمع کرده است ( یکی اش ) اما جمع های دیگری هم کرده است مانند محی و ممیت ، قابض و باسط ، راتق و فاتق و ...
اینست که میگوید یک کاری که کرده است کفر و دین را با هم جمع میکند ، یعنی دو اسم هادی و مضل را با هم جمع میکند ، در کجا ؟ در مرتبه وحدت اسمائی
در مرتبه وحدت افعالی فرعون و موسی را با هم جمع میکند که فرعون کفر است و موسی ایمان است .
میگوید یک شمه این است ، شمه های دیگر هم دارد که عرض کردم قابض و باسط را با هم جمع میکند ، محی و ممیت را با هم جمع میکند ...

************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی تفسیر حافظ

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۰۹ مرداد ۹۸

 

صحبت در این که رسول خدا یک بعد جمعی داشتند یک بعد تفریقی، یک بعد وحدت و یک بعد کثرت، که بعد وحدتشان همان عقلشان هست و بعد کثرتشان هما قلبشان که حقایقی را که می گیرند از عقل اول و از خدا بر قلبشان تفصیل پیدا می کند. منتهی کار تفصیل چون قلب رسول خدا در تحت شعاع عقل هست و عقل فوق العاده قوی ست در ایشان بنابراین قلب آن جور که باید در ایشان قوی نیست. و مقام قلب ایشان که همان مقام جبرئیلی وجود ایشان هست، یک تجسمی در خارج پیدا کرده که شده حضرت زهرا. بنابراین حضرت زهرا سلام الله علیها تجسم یافته مقام قلب رسول خدا هستند. تجسم یافته اش هستند یعنی به به جسمیت درآمده یعنی قلب رسول اکرم در بیرون خودش به جسمیت در آمده این هست که خب حالا حقایقی را که پیغمبر اکرم می گیرند این را در قلب حضرت فاطمه زهرا نازل می کنند و قلب آن حضرت این حقیقت واحد را متکثرش می کند.

بنابراین از اینجا آن مسئله ام ابیها را که حضرت فاطمه زهرا را می گویند معلوم می شود. معمولا در عربی به مادر می گویند ام ولی اصل ام به معنای مرجع هست یعنی محل رجوع یعنی آن موجودی که آن موجود دیگر به آن رجوع می کند و قصدش از این رجوع تکمیل هست. مثلا بچه به مادر خودش رجوع می کند در وقتی که حاجت دارد، برای اینکه مادر او را تکمیل کند، اگر گرسنه است، غذایش دهد اگر تشنه هست، آبش دهد. بنابراین به مادر می گویند ام یعنی مرجع یعنی محل رجوع یعنی محل رجوع طفل. و البته عرض کردم در این رجوع تکمیل هم هست یعنی بچه به مادر رجوع می کند برای اینکه خودش را تکمیل کند کامل کند و آن نقصی که هست تکمیل شود. این کلمه ی ام در عربی زیاد به کار می برند. در شهری که چندین روستا اطرافش هست به این شهر می گویند ام قری یعنی مادر قریه ها، روستاها. چرا؟ چون اهالی آن روستا به این شهر مراجعه می کنند حوایجشان را در این شهر برآورده می کنند، نقایصشان را در این شهر تکمیل می کنند. این هست که به یک شهر که چندین روستا در اطرافش هست به این شهر می گویند ام قری. یا به پایتخت می گویند ام قری مادر قریه ها. مادر شهرها مادر روستاها. که مثلا اهالی خراسان به مشهد رجوع می کنند. این می شود ام می شود مادر رجوع می کنند برای تکمیل شدن. یا مثلا به سر می گویید ام رأس مادر سر. همه اعضای بدن به مغز مراجعه می کنند و حوایجشان را از او می گیرند و او نقایص اعضای بدن را از بین می برد و کاملشان می کند. این هست که ام یعنی مرجع یعنی محل رجوع برای کامل شدن. یعنی کسی که رجوع می کند می خواهد کامل شود. لذا این معنی ام هست. خب، این که به حضرت فاطمه زهرا ام ابیها گفته شده مادر پدرش. البته این در ظاهر یک معنا دارد.

در باطن یک معنای دیگر دارد. در ظاهز معنی اش این هست که .... 

۰ نظر ۳۰ بهمن ۹۷

الله جامع جمیع صفات هست. یک وقت هست شما خداوند را با صفت شنوا بودن ملاحظه اش می کنی خداوند می شود سمیع. یک وقت است که با صفت بینا بودن ملاحظه اش می کنی خدا می شود بصیر. یک وقت با صفت خلق کنندگی ملاحظه اش می کنی خدا می شود خالق. اما اگر خدا را با همه ی صفاتش ملاحظه کنی خدا می شود الله. لذا وقتی می گوییم الله یعنی خدایی که جامع جمیع صفات هست.

خب این الله یک تابشی دارد، نوری از او ساطع می شود وجودی از او صادر می شود. این وجود در اولین مرتبه ی خودش، در عالی ترین مرتبه ی خودش، عقل اول را تشکیل می دهد. عقل اول همانی هست که در شریعت به او می گویند کتاب مکنون "فی کتاب مکنون و انه  " کتاب مکنون به او می گویند این عالی ترین موجود آفرینش هست و اولین مخلوق خداست. اول ما خلق الله العقل. اولین چیزی که خداوند خلق کرد در روایت هست در اصول کافی عقل است.عقل اول اولین موجود کامل ترین موجود. در مقام قرب الی الله هست. ملکی ست از ملائکه خدا. فلاسفه به آن می گویند عقل کل یا عقل اول، تمام اسماءالله. تمام اسماءالله به عقل اول می تابد. عرض کردم تمام اسماءالله در مرتبه الله جمع هستند همگی.یعنی حی و مرید و سمیع و بصیر و علیم و قدیر و خالق و رازق و سلام و مومن و مهیمن وعزیزو جبار و متکبرهمه اسماءالله همه هزار اسمی که دارد. همه در الله به یک وجود واحد جمع هستند.

مثلا شما دقت بفرمایید نور، نوری که از خورشید ساطع می شود دیگر از هفت رنگ تشکیل شده است: بنفش، نارنجی، آبی، سبز، زرد، نیلی و قرمز. این هفت رنگ هست، همه این هفت رنگ در خود خورشید یک وجود واحد هستند، همه شان به یک وجودند. شما اگر به خورشید نگاه کنید هفت تا رنگ نمی بینید نور سفید می بینید. حالا این نور واحد که جامع همه هزار تا اسم هست، این می تابد به آینه ی عقل اول، در عقل اول هم یک نور تشکیل می شود منتهی آن نور هم یک نور واحد است. باز شما فرض کنید همین نور خورشید هم هفت تا رنگ هست همه شان با هم ترکیب شده اند در خورشید یک نور سفید شما بیشتر در خورشید نمی بینید، فرض کنید او بتابد به یک آینه، خب در همان آینه هم یک نور بیشتر وجود ندارد، یک نور سفید وجود دارد، بعداً در مرتبه دوم از آن نور از آینه می تابد به نفس کل که در شریعت به آن می گویند کتاب مبین یا جبرئیل؛ آن عقل اول را می گویند کتاب مکنون، مکنون یعنی بسته شده یعنی تمام اسماء خدا در او مکنون اند، بسته شده هستند، همه شان به یک وجود واحد هستند اما نفس کل را می گویند کتاب مبین، کتاب باز یا امام مبین. در اینجا اسماء خدا که به جبرئیل برخورد می کنند، به نفس کل برخورد می کنند اینجا در واقع جبرئیل سه کار می کند. یکی این که این نور واحد را بازش می کند.

منشور را دیده اید، منشور یک جسم شیشه ای ست، یک جور خاصی تراش می دهند وقتی نور خورشید به آن می خورد از آن ورش هفت تا رنگ در می آید، تجزیه کننده نور هست. باز یک مثالی بزنم: نور خورشید را درنظر بگیرید، بعد از آن خورشید  شما فرض کنید در آن بالا، بیست متری یک آینه قرار داده اند، در اینجا هم در روی زمین یک منشور قرار داده اند، نور خورشید یک نور واحد بیشتر نیست سفید است، این نور می تابد در آن آینه ای که در آن بالا قرار داده ایم. همه انوار در درون آن آینه می تابند و لذا آینه صاحب یک نور واحد هست، یک نور سفید از آنجا که می تابد به آن منشور، اینجا منشور تجزیه اش می کند به هفت رنگ درش می آورد، این قوس قزح را دیده اید در آسمان؟ رنگین کمان کار همان منشور را می کند. یعنی نور که از آن خورشید می تابد بر ابرها یک حالتی دارند که نور را می شکنندش، تفصیلش می دهند و لذا به هفت رنگ  تبدیلش می کنند. منشور کار همان را می کند. بنابراین ببینید خورشید، آینه، منشور. در خورشید یک نور واحد قرار دارد بعد می تابد در آینه در آینه هم یک نور واحد قرار دارد از آینه می تابد در منشور، منشور جدا می کند، مجزا می کند. و لذا آن نور واحد سفید را به هفت تا رنگ تجزیه می کند.

نور خداوند از مرتبه الله می تابد به آینه ی عقل اول، دست به آن نمی خورد یعنی آن نور همان جور که واحد است همان جور سفید هزار تا اسم در یک نور واحد جمع اند، در اسم نور این را دقت کنید که یکی از اسماء خداوند اسم النور است البته نور همان است که فلاسفه به آن می گویند وجود. منتهی فلاسفه به آن می گویند وجود، در قران به آن می گویند نور. این نور همان وجودی ست که از اسماء خدا می تابد به آینه عقل اول و تمام اسماء الله همه شان در این اسم نور جمع هستند. بنابراین در عقل اول که این می آید این جامعیت خودش را حفظ می کند نور؛ از آنجا که می تابد به جبرئیل، جبرئیل اسماء را بازش می کند یعنی تبدیل به هزار اسم می کند؛ این یک کار. یک کار دیگر هم می کند جبرئیل و آن این که اسماء را تنزل می دهد به عالم طبیعت یعنی مثلا اسم هادی را تنزل می دهد به عالم طبیعت می شود پیغمبر. لذا پیغمبر همان اسم الله هست. اسم هادی هست اما ضعیف شده آمده به این جا، شده پیغمبر.  پیغمبر عبدالهادی هست. یا مثلا علی (ع) مظهر این عدل است لذا علی (ع) می شود مظهر اسم العدل می شود عبد العدل. به هر حال همه موجودات عالم اینها همه شان این جبرئیل وقتی اسماء را باز کرد از امر اینها را تنزلشان می دهد می آورد به عالم پایین عالم ماده، تبدیل شان می کند به وجود مادی؛ این هم یک کار. لذا تمام موجودات عالم اسماءالله هستند. اسماءالله فقط آنها نیستند که در ذات خدا هستند. ماها همه مان اسماءالله هستیم ماها همه مان نازل شده ازاسماء خدا هستیم یکی نازل شده ی اسم رحمان هست، یکی نازل شده ی اسم لطیف هست، یکی نازل شده اسم منتقم هست، یکی نازل شده ی اسم جبار هست. خلاصه همه ی ماها، همه موجودات عالم. مثلا یک برگ گل، این مظهر اسم لطیف هست لطیف وقتی می آید پایین یکجا تبدیل می شود به برگ گل، یک جا تبدیل می شود به آب. این می شود عبداللطیف. به هر حال این هم یک کار که وقتی اسماء را باز می کند از هم این ها را تابش می دهد می آورد به پایین تبدیل شان می کند به موجودات مادی. یک کار سومی هم می کند و آن اینکه باز با همان اسمایی که در درون خودش هست اینها را تدبیرشان می کند چون بالااخره جبرئیل این جور نیست که اسماء را تنزل داد آورد به عالم ماده، خودش خالی شود از اسماء؛ نه! وقتی نور خورشید از خورشید می تابد در آینه درست است که این نور در آینه حضور دارد، خورشید که از نور خالی نشده است که یا اگر آینه می تابد بر آن منشوراین نور از درون آینه خالی نمی شود که این هست در درون آینه همین است وقتی جبرئیل تنزل داد اسماء را آورد پایین خودش از اسماء خالی نمی شود که بعدا دوباره یک کار دیگه ای که می کند  با اسمائی که درون خودش هستند اینها را تدبیرشان می کند، با اسم هادی که در درون خودش هست پیغمبر را تدبیرش می کند،  با اسم لطیف آن برگ گل را تدبیرش می کند. 

 

***************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۰۹ بهمن ۹۷

بسمک یا مُجمِلُ یا مُفَصِّل 

*******************

خداوند در آیه ی اول سوره هود فرمود:

{کتاب أحکمت آیاته ثم فصلت }

کتابی که محکم شد آیاتش بعد تفصیل پیدا کرد. در عقل پیامبر محکم شد و در قلب پیامبر یعنی حضرت فاطمه زهرا تفصیل پیدا کرد. لذا پیغمبر اکرم به حضرت زهرا نیاز دارد همانطور که هر بچه ای به مادرش نیاز دارد.

شهرهای یک استان به آن مرکز استان نیاز دارند؛ شهرهای یک کشور به پایتخت نیاز دارند؛ اعضای بدن به مغز نیاز دارند؛ همچنین رسول خدا به فاطمه زهرا نیاز دارد؛ بنابراین وقتی آن حقیقت قرآنی بر پیامبر نازل می شود، بر عقل پیامبر، او باید بر قلب زهرا تنزلش بدهد؛ و وقتی بر قلب حضرت زهرا وارد شد آنجا تفصیل پیدا می کند.

بنابراین، این است که رسول خدا به حضرت زهرا نیاز دارد و اگر حضرت زهرا نبود، نه عالم آفرینش پدید می آمد نه قرآن.

از مقام الله یک نور واحد بر عقل پیغمبر می آید، که جامع همه ی اسماء الله است؛ اگر خود پیامبر به تنهایی می بود این نور از آنجا به پایین تر نمی آمد؛ همانجا می ماند و عالم به وجود نمی آمد منتها، آن نور بر قلب حضرت زهرا نازل می شود، ایشان آن را متکثر و متفرق می کند؛ اسماء را از هم جدا می کند و بعد آنها را به عالم نزول می دهد و موجودات طبیعت پدید می آیند؛ همچنین در مسأله ی قرآن؛ حقیقت قرآنی که بر عقل پیامبر نازل می شود؛ اینجا باید این را از عقل خودش بر قلب خودش نازل کند؛ منتها قلب خودش تحت الشعاع است ولی تجسم خارجی دارد که حضرت زهراست. بنابراین بر قلب حضرت زهرا نازل می کند و او آن را متکثر می سازد. تبدیل به آیات و سوره های متعدد می کند؛ تبدیل به الفاظ متعدد می کند و بعد قرآن پدید می آید. این است که پیامبر به حضرت زهرا نیاز دارد.

هر گاه که قرآن نازل می شود باید به حضرت زهرا رجوع کند تا حضرت زهرا آن نقص را از میان بر دارد. از این جهت است که به حضرت زهرا گفته اند: « أمّ أبیها »؛ مادر پدرش. یعنی کسی که پیغمبر به او نیاز دارد.

حضرت زهرا قلب خود پیامبر است؛ منتها قلب تجسم یافته در بیرون؛ اگر می گوییم پیغمبر به حضرت زهرا نیاز دارد از جهتی بله از جهتی خیر. از جهتی که این حقایق باید بر قلب حضرت زهرا نازل شود تا قرآن به وجود بیاید، بله؛ نیاز دارد. از جهتی قلب حضرت زهرا چیزی جز قلب پیامبر نیست منتها قلبی که در بیرون تجسم یافته.



فایل صوتی متن بالا

مقام قلب قرآنی حضرت فاطمه سلام الله علیها

حضرت علامه مروجی سبزواری