معنای باطنی ام ابیها
صحبت در این که رسول خدا یک بعد جمعی داشتند یک بعد تفریقی، یک بعد وحدت و یک بعد کثرت، که بعد وحدتشان همان عقلشان هست و بعد کثرتشان هما قلبشان که حقایقی را که می گیرند از عقل اول و از خدا بر قلبشان تفصیل پیدا می کند. منتهی کار تفصیل چون قلب رسول خدا در تحت شعاع عقل هست و عقل فوق العاده قوی ست در ایشان بنابراین قلب آن جور که باید در ایشان قوی نیست. و مقام قلب ایشان که همان مقام جبرئیلی وجود ایشان هست، یک تجسمی در خارج پیدا کرده که شده حضرت زهرا. بنابراین حضرت زهرا سلام الله علیها تجسم یافته مقام قلب رسول خدا هستند. تجسم یافته اش هستند یعنی به به جسمیت درآمده یعنی قلب رسول اکرم در بیرون خودش به جسمیت در آمده این هست که خب حالا حقایقی را که پیغمبر اکرم می گیرند این را در قلب حضرت فاطمه زهرا نازل می کنند و قلب آن حضرت این حقیقت واحد را متکثرش می کند.
بنابراین از اینجا آن مسئله ام ابیها را که حضرت فاطمه زهرا را می گویند معلوم می شود. معمولا در عربی به مادر می گویند ام ولی اصل ام به معنای مرجع هست یعنی محل رجوع یعنی آن موجودی که آن موجود دیگر به آن رجوع می کند و قصدش از این رجوع تکمیل هست. مثلا بچه به مادر خودش رجوع می کند در وقتی که حاجت دارد، برای اینکه مادر او را تکمیل کند، اگر گرسنه است، غذایش دهد اگر تشنه هست، آبش دهد. بنابراین به مادر می گویند ام یعنی مرجع یعنی محل رجوع یعنی محل رجوع طفل. و البته عرض کردم در این رجوع تکمیل هم هست یعنی بچه به مادر رجوع می کند برای اینکه خودش را تکمیل کند کامل کند و آن نقصی که هست تکمیل شود. این کلمه ی ام در عربی زیاد به کار می برند. در شهری که چندین روستا اطرافش هست به این شهر می گویند ام قری یعنی مادر قریه ها، روستاها. چرا؟ چون اهالی آن روستا به این شهر مراجعه می کنند حوایجشان را در این شهر برآورده می کنند، نقایصشان را در این شهر تکمیل می کنند. این هست که به یک شهر که چندین روستا در اطرافش هست به این شهر می گویند ام قری. یا به پایتخت می گویند ام قری مادر قریه ها. مادر شهرها مادر روستاها. که مثلا اهالی خراسان به مشهد رجوع می کنند. این می شود ام می شود مادر رجوع می کنند برای تکمیل شدن. یا مثلا به سر می گویید ام رأس مادر سر. همه اعضای بدن به مغز مراجعه می کنند و حوایجشان را از او می گیرند و او نقایص اعضای بدن را از بین می برد و کاملشان می کند. این هست که ام یعنی مرجع یعنی محل رجوع برای کامل شدن. یعنی کسی که رجوع می کند می خواهد کامل شود. لذا این معنی ام هست. خب، این که به حضرت فاطمه زهرا ام ابیها گفته شده مادر پدرش. البته این در ظاهر یک معنا دارد.
در باطن یک معنای دیگر دارد. در ظاهز معنی اش این هست که ....
در ظاهر معنی اش این هست که .... وقتی خدیجه کبری سلام الله علیها از دنیا رفتند انگار امورات پدرشان، رسول خدا را فاطمه زهرا برطرف می کرد. مثل این که کسی عیالش فوت کند و اموراتش را دخترش برطرف کند. مراقبت کند از او، برایش غذا بپزد، خانه اش را مرتب نگه دارد. از این جهت دختر مثل مادر می ماند. این معنای ظاهری ست که گفته شده یعنی مثل یک مادر از پدرش مراقبت می کرد. اما یک معنای باطنی این هست که رسول خدا هر وقت یک حقیقت قرآنی بر او نازل می شود، این به ناچار باید چون قلب خودش آنچنان که باید باز نیست که این حقیقت را باز کند، رجوع می کند به قلب زهرا، یعنی به قلب زهرا نازلش می کند یعنی از یوم الجمع به لیل القدر نازل می شود. عقل پیغمبر یوم الجمع هست و قلب زهرا، لیل القدر. اینجا وقتی یک حقیقت قرآنی به عقل پیغمبر یا وقتی مجموع قرآن به عقل پیغمبر نازل شد، اینجا پیغمبر اکرم باید رجوع کند به حضرت زهرا و این حقیقت قرآنی را بر قلب حضرت زهرا نازل کند. و قلب زهرا این حقیقت قرآنی را بازش کند، تفریقش کند، تفصیلش کند. این که فرمود کتاب أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ کتابی که محکم شد آیاتش بعد تفصیل پیدا کرد. آنجا که محکم شد یعنی در عقل اول؛ عقل پیغمبر. آنجا که تفصیل پیدا کرد یعنی قلب فاطمه زهرا سلام الله علیها.
لذا پیغمبر اکرم یک جور نیاز دارد به حضرت زهرا. همان جور که بچه به مادرش نیاز دارد. شهرهای یک استان به مرکز یک استان نیاز دارند. شهرها به پایتخت نیاز دارند. اعضای بدن به مغز نیاز دارند. همچنین هست رسول خدا به فاطمه زهرا نیاز دارد. و بنابراین آن حقیقت قرآنی که نازل می شود به عقل پیامبر، این باید تنزلش بدهد بر قلب زهرا. و وقتی به قلب زهرا وارد شد تفصیل پیدا می کند. ثم فصلت، أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ. بعد تفصیل پیدا می کند. رسول خدا یک نیازی دارد به فاطمه زهرا. و اگر حضرت زهرا نبود نه عالم آفرینش پدید می آمد نه قرآن پدید می آمد. از نور الله یک نور واحد به عقل پیغمبر می آید که جامع همه اسماء الله هست.
اگر خود پیغمبر به تنهایی بود، این نور دیگر از این جا پایین تر نمی آمد. همین جا می ماند دیگر پایین تر نمی آمد. منتهی این نور بر قلب زهرا نازل می شود متکثرش می کند. اسماء را جدا می کنند ازهم. و بعد این اسماء را نزول می دهد به عالم، موجودات پدید می آیند. همچنین در مسئله قرآن که بر عقل پیغمبر نازل می شود، اینجا باید از عقل خودش به قلب نازل کند. منتهی قلب خودش تحت الشعاع ست. اما تجسم خارجی دارد و آن حضرت زهرا ست. بر قلب حضرت زهرا نازل می کند و او متکثرش می کند. تبدیل به آیات می کند، تبدیل به سوره های متعدد می کند. تبدیل به الفاظ متعدد می کند. پیغمبر نیاز دارد به حضرت زهرا، هی که قرآن به ایشان نازل می شود باید رجوع کند به حضرت زهرا که حضرت زهرا آن نفس را از بین ببرد. از این جهت هست که به حضرت زهرا گفته اند ام، ام ابیها. مادر پدرش یعنی کسی که پیغمبر به او نیاز دارد. البته ببینید این قلب خود پیغمبر هست، منتهی قلب تجسم یافته اش در بیرون. این که می گوییم رسول خدا نیاز دارد در واقع نیاز ندارد. این که می گوییم به حضرت زهرا نیاز دارد از جهتی بله و از جهتی نه. از جهتی بله چون بالااخره این حقیقت باید به قلب زهرا نازل شود تا آیات باز شود. از جهتی چون قلب حضرت زهرا چیزی غیر از قلب پیغمبر نیست. خود قلب پیغمبر هست منتهی قلبی که در بیرون تجسم یافته ست. مثل حضرت عیسی، حضرت عیسی عقل تجسم یافته ی حضرت مریم هست. یعنی حضرت مریم وقتی که روحش عروج می کند می رود و به جبرئیل می رسد. فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً. جبرئیل را حضرت مریم مشاهده اش می کند یعنی حضرت مریم به مقام قلب رسیده است. بعدا عیسی تجسم آن حقیقت حبرئیلی خود مریم هست. یعنی همان مرتبه ی جبرئیلی مریم به صورت عیسی در آمده است. و جعلناها و ابنها آیة للعالمین. ما مریم و پسرش را یک آیت قرار دادیم نه دو تا. این ها دو حقیقت نیستند نمی فرماید آیتان، آیت. نمی فرماید دو آیت قرارشان دادیم می فرماید یک آیت قرارشان دادیم. می فرماید و جعلناها و ابنها آیة للعالمین. این دو تا یکی هستند. عیسی مرتبه ی جبرئیلی خود مریم هست و اصلا خود مریم هست. ولذا اگر عیسی نبوت می کند در واقع مادرش هست که نبوت می کند. در واقع حقایق انجیلی بر قلب مادرش نازل می شود. منتهی چون عیسی مرتبه قلب مادر هست، مرتبه ی جبرئیلی قلب مادر هست، بر قلب عیسی هم می زند و لذا عیسی مردم را هدایت می کند. و گرنه نبوت مال مادرش هست. بچه کوچک وقتی دارد در گهواره می گوید: آتانی الکتاب و جعلنی نبیا به من کتاب داده شده و من نبی. بچه کوچک چی کتاب بهش داده شده؟ به مادرش کتاب داده شده؟ مادرش به مقام نبوت رسیده. منتهی عیسی، همان مریم است. عیسی در میان مردم راه می رود. و آن حقایق را در میان مردم اشاعه می دهد و هدایت می کند. لذا این هست که منصب نبوت عیسی مال مریم هست. منتهی عیسی مرتبه ای از وجود مریم هست. مرتبه ی قلب اوست، مرتبه ی جبرئیلی اوست. نه اینکه روح حضرت مریم آنقدر رفت بالا که با جبرئیل اتصال پیدا کرد، و لذا جبرئیل را دید، هر کس هم که به جبرئیل برسد، علم شریعت می گیرد از او. جبرئیل همین هست دیگر، جبرئیل علم شریعت می دهد به انبیاء. به پیغمبر ما قرآن داد، به حضرت موسی تورات داد، به حضرت عیسی انجیل داد. هر کسی به مقام جبرئیلی برسد علم شریعت می گیرد از او. حالا علم شریعت یک وقت می گوییم تورات، یک وقت می گوییم انجیل، یک وقت می گوییم قرآن. بنابراین حضرت مریم وقتی به مقام جبرئیلی می رسد علم شریعت می گیرد. و بعد این علم شریعت، البته عیسی چون همان قلب مریم هست، بنابراین بر عیسی هم نازل شده است. از طرف مادر دارد مردم را هدایت می کند به خدا و به آنها دین می آموزد.
حضرت فاطمه زهرا هم همان قلب پیغمبر هست تجسم یافته قلب پیغمبر هست. لذا این هست که به یک جهت می گوییم حضرت رسول نیاز داشت به حضرت زهرا. نیاز داشت و نیاز نداشت. نیاز داشت بالااخره باید به حضرت زهرا رجوع می کرد تا این حقیقت قرآنی باز می شد، تفصیل می شد، تبدیل به الفاظ می شد. از جهتی هم نیاز نداشت چون فاطمه خود پیغمبر هست. فاطمه و پیغمبر یک حقیقت واحد هستند. می فرمایند فاطمة بضعة منی. فاطمه بضعه ای از من هست، جزیی از من هست، مرتبه ای از من هست. پرتویی از من هست. فاطمه مرتبه ی قلب پیغمبر هست. لذا از این جهت ام ابیها گفته اند. چون پیغمبر مرتب رجوع می کرد به حضرت فاطمه. و آن حقیقت واحد الله را به قلب زهرا وارد می کند و حضرت زهرا بازش می کند، اسماء را ازش بیرون می کشد و با اسماء عالم آفرینش را اداره می کند. و همچنین حقیقت قرآنی که به قلب پیغمبر نازل می شود، این را به قلب زهرا وارد می کند، لذا از این جهت ام هست، مرجع هست، محل رجوع پیغمبر هست. پیغمبر باید به قلب زهرا رجوع کند.
در دعا می خوانیم که و سر آن مطلب هم روشن می شود که اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها که خدایا سوال می کنم از تو می خواهم از تو، به حق فاطمه و پدرش، ببینید فاطمه را مرکز قرار داده است می گوید فاطمه و پدرش، فاطمه و شوهرش، فاطمه و پسرش. اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها. یعنی در مرکز آنها و آنها در اطراف هستند. آنها روی محیط دایره هستند و فاطمه در مرکز دایره. چون همه شان نیاز به فاطمه دارند. پیغمبر نیاز به فاطمه دارد چون عرض کردم قلبش هست، هم علی نیاز به فاطمه دارد، هم حسن و حسین نیاز به فاطمه دارند. و بعد می فرمایند و سر المستودع فیها . سری که به ودیعه گذاشته شده در زهرا. این سر همان حقیقت واحد الله هست که این حقیقت واحد الله که جامع همه اسماء الله هست این در قلب زهرا وارد شده و قلب زهرا این را بازش می کند یا به عبارتی بفرما که سر مستودع حقیقت قرآنی ست. فرقی نمی کند که این به قلب زهرا وارد شده است. و حضرت زهرا این را بازش می کند همان جور که این حقیقت الله را باز می کند به اسماء منکثر تبدیل می کند و موجودات دنیا را پدید می آورد، همچنین حقیقت قرآنی را باز می کند به آیات، الفاظ و سوره های مختلف قرآنی تقسیم می کند.
اینی که این سری که به ودیعه نهاده شده در زهرا یا بگو این سر حقیقت واحد الله است یا بگو حقیقت واحد قرآن هست. فرقی نمی کند. این آیه را هم عرض کنم. معنی باطنی اش معلوم شود: الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ صالحات قانتات حافظاتٌ للغیب می فرمایند مردان قوام زنان هستند یعنی نگهدارنده زنان هستند به خاطر آنچه که خداوند فضیلت بخشیده انها را بله عقل نگهدارنده نفس هست. عقل نگهدارنده جبرئیل هست چون جبرئیل معلول عقل اول است، جبرئیل پرتویی از عقل اول هست. بنابراین عقل اول مظهرش در عالم طبیعت مرد هست وجبرئیل مظهرش در عالم طبیعت زن هست. می فرماید الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ یعنی عقل نگه دارنده نفس هست یا بگو مرد نگه دارنده زن هست به ما فضل الله به خاطر آن چیزی که خداوند فضلیت بخشیده است. بما انفقوا مردان این فضیلت را دارند که انفاق می کنند بر زنان. یک مرد بر زن خودش انفاق می کند، صالحات قانتات حافظاتٌ للغیب پس زنان صالح آن زنانی هستند که عبادت خدا می کنند و حافظ غیب هستند. معنای ظاهری این آیه این هست که مرد نگه دارنده زن هست. یعنی گرداننده ی امور زن هست چون بر زن انفاق می کند. چون بر زن انفاق می کند. زنان صالح زنانی هستند که اموال شوهرشان را که شوهرشان در اختیار آنها قرار می دهد را در آن خیانت نکنند، حافظ غیب باشند، حافظ مال شوهر باشند در جایی که شوهر نیست، یعنی پولی در اختیار خانم هست این را بیهوده خرج نکند، زحمت کشیده شده این پول در آمده؛ حافظ حق شوهر باشد در غیب. مال شوهر را مواظبت کند، آّبروی شوهر را مواظبت کند، از بین نرود، حقوقی که شوهر دارد مواظبت کند که از بین نرود. خود این یک معنای ظاهری هست. معنای باطنی اش این هست که عقل نگهدارنده نفس هست، یا عقل پیغمبر نگهدارنده قلب زهرا ست. این را هم می توانیم بگوییم بما انفق به خاطر اینکه پیغمبر انفاق کرد بر قلب زهرا. یعنی حقیقت واحد اسم الله را که گرفت یا حقیقت واحد قرآنی را که پیغمبر با عقل خودش گرفت، این را در قلب زهرا به ودیعه نهاد و حضرت زهرا حافظ غیب هست یعنی در درون خودش حافظ آن حقیقت الله است یا حقیقت قرآنی ست که در درونش به ودیعه نهاده شده و در درونش خیانت نمی کند به امانت و این امانت را همان جوری که پیغمبر بر قلب زهرا وارد کرد این امانت را همان جور از آن محافظت می کند.
یک نکته ای را که دیشب عرض کردم و نیمه کاره ماند این بود که گفتم نقش حضرت زهرا این هست که اولا تکمیل کننده حضرت پیغمبر و علی (علیه سلام) هست به خاطر اینکه این دو نفر چون در مقام عقل محض هستند حقایق قرآنی را نمی توانند متکثر کنند. اینجا حضرت زهرا باید در کنار این دو نفر باشد تا اینکه حقیقت قرآنی بر قلب زهار نازل شود و او این حقیقت قرآنی را بازش کند اما درباره ائمه دیگر چیست؟ در مورد ائمه دیگر که اینها اولاد فاطمه زهرا هستند اینها عقل و قلبشان به یک اندازه رشد کرده، مثل پیغمبر و علی نیست که اینها عقلشان خیلی قوی هست و قلب شان آنچنان قوت ندارد تحت الشعاع هست. و لذا نیاز به یک زن هست. در اینجا نه اینکه اینها مادرشان در مقام قلب بوده اینها عقلشان را از پدرشان حضرت علی (ع) به ارث برده اند و در قوت عقلانی قوی هستند مثل حضرت علی (ع) و قوت قلب شان را از مادرشان به ارث برده اند. بنابراین در اینها عقل و قلب به یک اندازه قوت دارد و لذا اینها می توانند حقایق قرآنی را بگیرند با عقل خودشان و بعد بر قلب خودشان تنزل دهند نه برقلب کسی که در بیرون اینهاست. بر قلب خودشان تنزل دهند و بازش کنند. معارف قرآنی را از دل قرآن بدست بیاورند. لذا علی (ع) فقط یوم الجمع هست لیل القدر نیست. اما ائمه دیگر هم یوم الجمع هستند و هم لیل القدر. هم عقلشان قوی ست و حقایق قرآنی را با عقلشان می گیرند و هم قلب شان قوی ست یعنی آن حقیقت قرآنی را بر قلب شان نازل می کنند و حقایق را بازشان می کنند از هم. لذا این هست که در ائمه اطهار این مقام قلب و عقل قوت دارد.
دیشب یک نکته ای را عرض کردم و آن اینکه گفتم که پیغمبر ما دو جور اسم دارد: یک اسم اتصالی و یک اسم انفصالی. یعنی پیامبر ما دو جهت دارد یک جهت اتصال به حق و یک جهت انفصال از خلق. دو جهت دراو هست. بنابراین آن جهت اتصالی شان همان اسم شریفشان که محمد هست که سر هم نوشته می شود حروفش. این از آن جهت اتصال ایشان هست با خدا. اما جهت انفصالی شان را می گوییم: میم، حا، میم، دال. این جهت انفصال از خلق هست، جدایی از خلق هست. منتهی این اسم، اسم امام زمان هست. یعنی چی این حرف؟ می خواهند بگویند که آن جهت انفصالی خیلی قوت دارد در امام زمان. آن جهت انفصال از خلق در امام زمان قوت دارد و به طور کلی آن جهت انفصالی، جهت قلب در امام زمان قوت دارد. عرض کردم یازده امام بعد از حضرت علی (ع) جهت انفصالی شان خیلی قوت دارد. بنابراین این که امام زمان را گفته اند میم، حا، میم، دال. اهل ظاهر گفته اند رسول خدا خواست اسم امام زمان را به رمز بگوید. این حرف درستی نیست به خاطر اینکه خود حضرت صریحا فرموده اند که اسمه اسمی و کنیة کنیتی، اسم امام زمان، اسم من هست و کنیه ش هم کنیه من هست. کنیه رسول اکرم ابوالقاسم است. دیگر وقتی خود حضرت فرموده اند که کنیه اش هم مثل من هست، دیگر چه پنهان کاری ای؟! امامی که قرار هست غایب شود خود اسمش را بفهمند. دانستن اسم که چیزی نیست که. علت اینکه اسم رسول خدا میم حا میم دال هست گفتند این را خواسته است به رمز بگوید که کسی اسمش را متوجه نشود. از این گذشته خب هر کس میم، حا، میم، دال را سر هم کند می شود محمد دیگر! این چیز مهمی نیست که، مضافاً خود رسول خدا فرمودند که اسمه اسمی، معلوم هست دیگر. بعد هم کسی که قرار هست غایب شود، از پنج سالگی غایب شود، از همان تولد غایب شود البته خب به یک معنا، چه نیازی هست که اسمش را کسی بداند یا نداند. کسی که پنهان از مردم هست. شما فرض کنید یک نفر هست در سبزوار که همه دنبال اوهستند او را بکشند، اسمش را می دانند، فامیلش را هم می دانند، اسم باباش هم می دانند، ولی پنهان هست. دانستن اسم که به درد نمی خورد، حالا مردم اسمش را بدانند به درد نمی خورد که، پنهان هست، غایب شده است. امام زمان وقتی قرار هست پنهان شود، مردم اسمش را بدانند یا ندانند. لذا اهل ظاهر می گویند اینکه پیغمبر گفته میم حا میم دال یعنی خواسته اسمش را پنهان کند و به رمز بگوید. نه! این نیست. این همین هست یعنی حضرت خواسته بفرماید که فرزند دوازدهم من این جهت انفصال اش قوی هست. یا به عبارت دیگر آن جنبه انفصال از خلق در او قوی هست. بنابراین پیغمبر اکرم آن بعد اتصالی اش مال خودش هست آن بعد انفصالی اش مال یازده تا فرزندش هست. بنابراین این میم، حا، میم، دال علامت این هست. یک روایت دیگری هم هست که می فرماید وقتی که وقتی دجال خروج کند علی ناصیته کاف، فا، را. یعنی ک، ف، ر، سرهمش کنی می شود کفر. منتهی جدا نوشته شده. این یعنی چی؟ این می خواهد بگوید که در دجال انفصال از حق قوی هست. ببینید امام زمان میم، حا، میم، دال؛ دجال، کاف، فا، را. حروفشان جدا ست. در امام زمان می خواهد بگوید که جنبه انفصالی اش از خلق قوی هست اما در دجال می خواهد بگوید که جنبه انفصال و جدایی اش از حق قوی هست. این دو تا با هم فرق می کنند.
بنابراین اسم امام زمان دو تا پیام دارد یکی انفصالش از خلق هست، این یک معنا، و دیگر آنکه اصلا بعد انفصالی و قلبی در او قوی هست و می تواند حقیقت قرآن را متفصل کند، جدا کند از هم و حقایق قرآن را بیرون بکشد. لذا پیغمبر اسم اتصالش را برای خودش نگه داشت، اسم انفصالش را به فرزندانش داد. البته تمام اولاد یازده گانه اش میم، حاد، میم، دال هستند. در روایت دارد که اولنا محمد، آخرنا محمد، اوسطنا محمد و کلنا محمد. همشان محمد هستند منتهی با این تفاوت که حضرت رسول سر هم نوشته می شد اسمش اما یازده اما محمدی هستند که میم حا میم دال هستند. یعنی آن جنبه تفرقشان قوی هست و می توانند قرآن را متصرف کنند. خب این هم از این مطلب.
دیشب دیدم که انگار باب بسته شده است. بالاخره این ها یک سری مفاهیم هستند که خیلی هم گفتنش در اختیار ما نیست. ما چندتا از خصوصیات حضرت زهرا علیه سلام را خدمت شما عرض کردیم: یکی مقام ایناس بود که شب اول خدمتتان عرض کردیم که آن روایتی که حورای انسیه مقام ایناس، یکی مقام طهارت ازلی، یکی مقام اتحاد با اسم الحی، مقام حکمت، مقام قلب. ما این پنج مقام از حضرت زهرا را در این چند شبی که خدمتتان بوده ایم اینها را عرض کردیم. ظاهرا روزی مان هم همین ها بود. یعنی همین پنچ خصوصیتی که درباره ی این بانوی بزرگوار صحبتش را کردیم.
می خواستم یک بحث جدیدی را شروع کنم درباره ی روایتی که می فرماید حضرت رسول اکرم چهل روز روزه گرفتند و بعد در بهشت دیدند که میوه ای را به ایشان دادند و آن میوه تبدیل به نطفه ای شد و بعد این نطفه هم حضرت زهرا شد. در رحم حضرت خدیجه قرار گرفت و حضرت زهرا شد. سر این مسئله را خواستم خدمتتان بگویم که دیگه حالا فرصتی نیست. عرض کردم اینها باید روزی انسان باشد. اینها این چنین نیست که حالا بعضی از دوستان هم عرض کردند که مدرک و سند و اینها بدهید. مدرک و سند ندارد اینها را در کتابی نمی یابید، این مقاماتی که خدمت شما عرض کردم از حضرت زهرا به این نحو که عرض کردم در کتابی نوشته نشده است. اینها را هر چقدر که دوستان از ما گرفتند که غنیمت هست که الحمدالله خدا را شکر کنند. این مسائل جایی گفته نمی شود.
مثل اینکه این باب از دیشب بسته شد و احساس کردم که دیگه نمی آید. اینها این طور نیست که من از کتابی بخوانم و بیایم خدمتتان بگویم. اینها باید به ذهن من بیاید، دیدم که از دیشب انگار خشک شد و دیگه چیزی نمی آید، دیگه مطلبی نمی آید، مثل شب های قبل که احساس کردم مثل بارانی که بارش دارد به شدت در قلبم می بارد،نه دیگه، انگار خشک شده است. نیامد هر چه فکر کردیم، با فکر هم درست نمی شود باید خودش بیاید، خدا می داند که این شب هایی که خدمت شما بوده ام، مطالعه ای نداشتم. حتی خیلی از شب ها که می خواستم خدمت شما بیایم اصلا نمی دانستم که قرار هست راجع به چی بحث کنم. این حقیقتی ست که می خواهم خدمتتان عرض کنم. حالا در مجموع فرض کنید که در نظر بود که نسبت به مقام ایناس، مقام طهارت ولی جزئیاتش را نمی دانم اما وقتی که می آیم روی منبر می نشینم حالا می آید به حمدالله. حالا از دیشب دیدم که نیامد. گفتم امشب یک جمع بندی کنیم. مخصوصا اینکه از دیشب هم یک مقدار حالم خوب نبود انگار می خواستند بگویند که بس است دیگر همین مقدار روزی تان بود به همین مقدار اکتفا کنید. همین مقدار هم خیلی قدر بدانید ببینید. حالا تعبیر من بد تعبیری هست اینها یک حقایقی ست که آقا خداوند نسبت به حقایق توحیدی و ولایت خیلی بخیل هست. خداوند این روزی ها را خیلی کم قسمت کسی می کند. چرا خداوند روزی های مادی را زیاد می دهد، مغازه ها، خانه ها ببینید چقدر خواروبار، برنج، گوشت، روغن، فرش، تلویزیون. از این روزی ها خداوند فراوان و فراوان به مردم می دهد اما ببینید حقایق توحیدی، حقایق مربوط به اسرار ولایت اینها را نمی دهد خداوند. خیلی بخیل هست خداوند، یک بخل خیلی عجیبی دارد خداوند. یک ذره ای یک چیزی، گاهی، گاهی در یک موقعیت مناسبی، تناسبی بشود یک مناسبتی بشود وگرنه نه. حالا توفیقی شده است چهار پنج سالی هست خدمت دوستانی هستیم و حقایق توحیدی را داریم خدمتشان می گوییم. این دوستانی که از قبل با ما بوده اند خیلی قدر بدانند. این بحث ها را خداوند برای همیشه بابش را باز نمی کند، مقطعی هست یک وقت باز می کند یک وقت می بندد و وقتی که بست دیگر حرمان و محرومیتش شامل انسان می شود و بعد در قیامت می گوید بل نحن محرومون.
حالا به حمدالله از سیصد هزار نفر جمعیت سبزوار خداوند شما را لایق دانست که به سفره اسرار ولایت حضرت زهرا سلام الله علیها آگاهی پیدا بکنیم. پنج سر از اسرار وجودی آن حضرت اطلاع پبدا کنیم. خیلی خدا را شکر کنید خیلی. الان من یک چیزی می گویم و شما باید به عالم برزخ بروید آنجا متوجه خواهید شد که این مطالبی که این شب ها گفته شد حالا چه دوستان به هر اندازه ای که گرفته اند، حداقل به اندازه حضور در مجلس که کسی اصلا هیچی نگرفته باشد، هیچی متوجه نشده باشد. عیبی ندارد. در آنجا می فهمید که این جلسات چه نورانیتی دارد. چه نورانیتی دارد واقعا. ولی چیزی که هست عرض کردم نمی دهد به هر کسی اینها را، اینها را نصیب هر کسی نمی کند. خیلی خیلی کم. خدا رحمت کند مرحوم حاج ملا هادی را بله سی، چهل سال از وفاتش می گذرد. در طول این سی چهل سال که ایشان بودند در سبزوار به حمد الله از برکت انفاس قدسی این بزرگوار این مطالب بوده. سبزوار شهری بوده که بسیاری می آمدند از شهرهای دیگر و در اینجا مقیم می شدند و در درس های عرفانی و فلسفی ایشان شرکت می کردند. خب رفت. فوت ایشان 1289. 150 سال هست که رفته و 150 سال باب این بحث را در این شهر بسته بودند. 150 باب این اسرار و حقایق توحیدی و اسرار ولایت در این شهر بسته بوده. حالا چی شده که خداوند دوباره عنایتی فرمود و باب این بحث دوباره باز شد در این شهر. خیلی واقعا باید خدا را شکر کنیم و بعد هم که بسته شود دیگر معلوم نیست که خداوند تا کی باز کند یک چنین بابی را و لذا این ها نور هست این بحث ها. و خودم هم خیلی متوجه نیستم که چی شد که باب این بحث ها باز شد در این شهر درمیان همه شهرهای ایران. نمی دانم خودم هم واقعا. ولی به هر حال دوستان شاهد هستند که حرف هایی که درباره توحید خدمتتان زدیم، بحثهایی را که در تفسیر قرآن خدمتتان زدیم اینها بحث هایی نیست که هر جایی گفته شود و به هر حال باز هم می گویم که حداقلش این هست که دو رکعت نماز شکر بخوانیم که خداوند شما را توفیق داد که پنج سر از اسرار دخت نبوت بر شما کشف شود و این مقامات بر شما معلوم شود و ما هم آنچه که از دستمان بربیاید ان شاءالله جلساتی که در طول سال داریم خدمت شما بحث هایی را ارئه خواهیم کرد. بحث ها زیاد هست اینها در قلب من تلمبار شده منتهی بیرون آمدنش نمی دانم چطوری هست.
عرض می کنم از دیروز مثل این که خشکید. انگار که گفته اند روزی امسالتان بس تان هست.حالا باشه اگر خداوند باز صلاح دید، خب به هر حال این مریضی که به ما دست داد دیشب دنبال آن مریضی بود که یک عمل سختی داشتیم و آن باعث شد که یک ضعف شدیدی هم به ما عارض شد و به هر حال عملی بود که بله یک ماهی بود که درد شدید عارض ما بود و هفده هجده روز فقط غذا نخوردم فقط آب می خوردم. درد خیلی شدید بود اما خیلی خدا را شکر می کنم الان نزدیک به پنجاه سال از عمر ما می گذرد لازم بود حالا یک لایه روبی خوبی بکنم، گناهان جمع شده بود غفلت ها جمع شده بود تقریبا یک ماه درد شدید این ها را شست. خیلی خدا را شکر می کنم. خیلی خدا را شکر می کنم که این درد شدید را به من داد. نمی توانم خدا را شکر کنم اما واقعا خیلی به جا بود خیلی ناراحت بودم که خدایا پنجاه سال به من عمر دادی خدایا چکار کنم این گناهان، معصیت ها، غفلت ها روی هم تلمبار شده جهنمی را درست کرده برای ما که اگر همین الان بمیرم این جهنم کشف می شود بر من، و خب الحمدالله این درد شدیدی که داشتیم و مشکلاتی که به همراهش بود یک لایه روبی کرد خوب بود. خیلی خدا را شکر می کنم که این درد را داد به ما. لازم بود، به موقع بود و به هر حال دیگر درد ها، مصیبت ها که خدا می دهد ناراحت نباشید ازش. دوست بدارید این دردها را، از این درد ها لذت ببرید، کیف کنید و نخواهید حالا درسته که انسان نصبت به درد یک مقداری مقاومت ندارد اما به راستی اگر کسی آن چشم باطن بینش باز باشد می فهمد که این دردها در باطن چه می کند با او چقدر جهنم را خاموش می کند، طبقات جهنمی را که برای خودش درست کرده اینها را خاموش می کند، خیلی اینها مفیداند، خیلی اینها هدیه خدا هستند. امام جواد فرمود که وقتی ما می رویم به قیامت، دردهایی که خداوند داده به ما در دنیا و مصیبتها آنقدر اجر داریم که می گوییم خدایا دوباره ما را برگردان به ما درد بده بس که این درد ها برای ما سازنده هست، خوب هست جهنم هایی که برای خودمان درست کرده ایم به دست خودمان اینها را خاموش می کند واقعا. یک وقت یکی از دوستان می گفت یک میگرن دارم من اذیتم می کند هر روز هم هست و گاهی وقتها شدتش آنقدر می شود که بیهوش می شوم به هر حال هر روز هم هست با ما یار مهربانی هست.
یک وقت یکی از دوستان به ما گفت وضعش خوب هست مرتب به کشورهای خارجی می رود و می آید بعد به من گفت یک خدمتی به او کردیم بنده خدا خیلی خدمت ما را دارد می گفت بیا ببرمت فرانسه اطبای خوبی هستند از دوستان به خرج خودم می آیم می برمت مداوات می کنم. البته سبزواری نبودها. از سبزوار نه ابوبکری به عمل می آید نه سلمانی. گفتم نمی آیم البته به او نگفتم به خودم می گفتم او خیلی متوجه نبود. عمری ست که دم از عشق خدا می زنی خیلی نامردی هست که برای معالجه خودمان برویم پیش دشمنان خدا. کفار و یهودی و نصارا را خداوند دشمنان خودش خوانده. بد است که من که دم از عشق خدا می زنم برای مداوا برویم پیش دشمنان خدا. مضافاً اینکه همین درد خیلی وقت ها شده نیمه های شب یک مرتبه از شدت درد پا می شدم می دیدم وقتش هست که پاشیم برای عبادت خدا، خب پا می شدم دیگه اگر عبادتی بود هر چه که بود اگر این درد نبود خواب می ماندم. بارها و بارها که شب ها می خواستم خواب بمانم این درد من را بیدارم کرده چنین رفیق خوبی چرا از دستش بدهم بعد خداوند نمی گوید که آخه همین درد اگر نمی بود مثل حیوان می خوابیدی تا صبح. حالا نهایتا صبح یک نماز صبحت را می خواندی اما اگر این درد نمی بود مثل حیوان می خوابیدی راحت تا صبح. همین درد بیدارت کرد، مخصوصا انسان که درد دارد دلش هم یک مقداری می شکند، پاشی عبادت خدا. خب این درد چرا من از دستش بدهم مضافاً باز خود این درد جهنم هایی از آتش را خاموش می کند بر ما. انسان هر جور که حساب می کند می بیند که خیر هست لذا هدیه خداست. چیزی هست که خدا داده. اگر خدا داد چرا من بخواهم از دستش دهم بعد خدا می گوید چیزی که من بهت دادم این قدر هم خیر و برکت داشت چرا از دستش بدی. اینکه خداوند هر وقت صلاح داد گرفت گرفت من خودم اقدام نمی کنم برای اینکه از من گرفته شود، باطنش خیرهست باطنش برکت هست.
خدا را شاکر هستیم که این جلسات هست. مردمی که سراسر غفلت، همه حواسشان به دنیا، خب به حمدالله جلسه است که ذکر خدا می شود در آن، ذکر فاطمه زهرا می شود و از آن حضرت عاجزانه ملتمسانه تقاضا داریم که دم مرگ ما را از یاد نبرد. دست ما را بگیرد و خلاصه می گوید
دست من گیر که این دست همان هست که من بارها از غم هجران تو برسر زدم
بالااخره از غم هجران خودش، فرزندش بالااخره درزمان فرزندش زندگی می کنیم، غایب هست. غایب نیست ما از او غایب هستیم. به هر حال از غم هجرانش دستی را سالها برسر زدیم این دست را بگیرد. واقعا در آن لحظاتی که نه پول به درد انسان می خورد و نه مال و نه فرزند، ما را یاری کند.
**************************************************************************
پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها
علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله