... زایش عبارت است از اینکه یک روح یکمرتبه ای از خودش را از خودش صادر میکند، یعنی مثلاً روح پدر یکمرتبه ای از خود این روح را از خودش صادر میکند .
عرض کردم پدر هم میزاید ، زایش یک امر ساری و جاری در عالم هست . به تفصیل گفتم ، مرتبه احدیت میزاید و مرتبه واحدیت متولد میشود ، مرتبه واحدیت که عالم اسماء و صفات هست میزاید و صادر نخستین متولد میشود و ...
الله میزاید ( تجلی میکند ) و اسماء از دل الله متولد میشوند ، اسماء میزاید و صادر نخستین " وجود منبسط " متولد میشود و ...
حمل و زایش یک امر عام هست و منحصر به زن نیست که بگوئیم که فقط زن حامله میشود و میزاید ، خیر ، به طور کلی حاملگی یعنی یک روح شامل مراتبی در وجود خودش است ، زایش یعنی روح یکمرتبه ای از خودش را به بیرون صادر میکند ، برای اینکه مثل خودش را ایجاد بکند ( تولید مثل ) .
بنابراین الله میزاید ، یعنی چی میزاید ؟ الله خودش مجرد است ، میزاید و اسماء الله از او متولد میشوند . بنابراین خود الله مثل اینکه حامله به اسماء است و وقتی که میزاید این اسماء از او صادر میشوند ، منتها دیگر جسمی در آنجا دیگر نیست ، آنجا روحی ارواحی را میزاید ، یعنی اسم الله ، اسماء را میزاید ، سمیع و بصیر و علیم و حَی و ...
🔴
اساتید و مدارج علمی و عرفانی حضرت علامه حمیدرضا مروجی سبزواری:
**************************
در علم فقه:
در محضر فقهای زمان همچون شیخ جواد تبریزی ( صاحب کتاب ارشاد الطالب، تعلیقه ای بر مکاسب محرمه ی شیخ انصاری) بوده است.
در علم فلسفه و عرفان:
نزد فیلسوفان و حکیمان برجسته ی زمان، حضرات: علامه حسن زاده آملی ( صاحب علوم و فنون عالیه و متعالیه همچون فقه، تفسیر انفسی، ریاضیات [ تحریر اقلیدس ]، نجوم، هیئت، شفا، خط، طب [ قانونچه چغمینی ] ، زبان فرانسه، عرفان، علوم غریبه )
حضرت علامه جوادی آملی ( صاحب علم تفسیر [ تفسیر وزین تسنیم ] و فقه و اصول و حکمت [ کتاب رحیق مختوم، شرح اسفار اربعه ] و فلسفه و عرفان و حدیث [ کتاب فِنای ادب مقربان در شرح زیارت جامعه کبیره، و کتاب عین نضّاخ شرح تمهید القواعد ].
در عرفان عملی:
عرفان عملی را نزد کسی آموخته ک ب او ملاحسینقلی زمان می گفتند؛ یعنی شیخ علی پهلوانی ( معروف ب آیت الله سعادت پرور) و ایشان جزو اصحاب سرّ این عارف بی بدیل زمانه اند. ( طبق گفته های شاگردان شیخ علی پهلوانی، ایشان بسیار ب شاگردان خود تأکید می کردند ک جلساتی ک با شاگردانشان دارند، اعلان نشود و ایشان شناخته نشوند؛ و چنانچه با شاگردانشان جلسه ای داشتند، تک تک شاگردان خود را می پذیرفتند، ب گونه ای ک چه بسا شاگردی از شاگرد دیگر اطلاعی نداشت. جلسات خصوصی با شاگردان در ساعات متفاوت از هم شکل می گرفت و ایشان با هر شاگردی ب رویه ی خاص خود عمل می کردند و تربیتش می نمودند. و طبق فرمایش آیت الله مروجی، شیخ علی پهلوانی ورای سیره و روش تربیت شاگرد ک بطور معمول داشتند؛ سیره ی دیگری داشتند ک آنرا برای هیچ کس افشا نکردند و در واقع هر استاد طریقتی اگر سرّ شریعت را ب شاگردانش می آموزد، سرّ سرّ شریعت را فقط ب یک نفر می آموزد ک از بین شاگردان شیخ علی پهلوانی آن یک نفر کسی نبوده جز حضرت علامه مروجی سبزواری)
حضرت علامه مروجی سبزواری در بخشی از زندگینامه ی خویش اشاره کرده اند ک برای عرفان عملی نزد حضرت علامه حسن زاده آملی رفتیم، تا ما را ب محضر حضور خود بپذیرند؛ ایشان فرمودند نزد شیخ علی پهلوانی بروید و اگر شما را از در راندند، از پنجره وارد شوید.
علم ارثماطیقی ( علم اوفاق، اعداد، حروف، علم جفر)؛ علمی ک تنها نزد اهل بیت علیهم السلام است و نزد راسخون فی العلم و اوتاد زمان.
علم الموسیقی ( بر اساس کتاب علم الموسیقی کبیر فارابی )
علم هیئت و نجوم ( علم کواکب و تنجیم )
🔴
آثار مکتوب حضرت علامه مروجی سبزواری:
************************
▪️حکمت حیّ (شرح عروج قلب و جوهر سیال وجود انسان در مراتب جواهر ثابتهی وجود انسان)
▪️حکمت قرآنی (در بیان اسرار وجودی حضرت آقا امیرالمؤمنین علیه السلام)
▪️حکمت فرقانی (در بیان اسرار وجودی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام)
▪️حکمت لقمانی (در بیان انواع حکمت و شرح فرق تفسیر و تأویل)
▪️حکمت افلاطونی (موضوع این کتاب هنوز نامعلوم است)
▪️حکمت خسروانی (در بیان شرح دو کلمه ی لاإله الا الله و لااله الا هو)
▪️حکمت سلیمانی (بیان سرّ کأنّه هو (فَلَمَّا جاءَتْ قیلَ أَ هکَذا عَرْشُکِ قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ کُنَّا مُسْلِمینَ (42)نمل ) وقتی بلقیس تخت خود را دید گفت کأنّه هو.
▪️شرح اسرار وجودی حضرت زهرا (س)
▪️اسرار حج
▪️عبادات روحانی
▪️تفسیر آیه (لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون) و استنباط مطالب حاکمیت مطلقه خدا_ فاعلیت مطلقه خدا_ غائیت مطلقه خدا، از این آیه
▪️توحید ربوبیت (استخراج براهین ارائه شده در قرآن پیرامون ربوبیت و ارجاع ربوبیت به خالقیت)
▪️یک دوره مفصل بررسی مسائل عرفانی از قبیل: علم از نظر عرفان_ عقل از نظر عرفان_ بررسی قانون علیّت از نظر عرفان و ارجاع علیّت به سنت_ عشق از نظر عرفان_ فرق بین زهد و عرفان و مقایسه ای بین عرفان زاهدانهی غزالی و عرفان عاشقانهی مولوی_ جبر و تفویض از نظر عرفان و اثبات امر بین الامرین
▪️شرح حال علمای سبزوار
▪️شرح مختصری از زندگانی اولیاء سلسله جلیله مرتضویه شوشتریه
🔴
🎤 آثار منطوق (سخنرانی) حضرت علامه مروجی سبزواری:
****************************
▪️بیش از ۱۳۰ جلسه تفسیر قرآن کریم
▪️۱۸۰ جلسه شرح کتاب توحید شیخ صدوق (که این مبحث به دلیل تعطیلی جلسات ایشان، ناتمام ماند)
▪️بیش از ۳۳۰ جلسه شرح کتاب مثنوی معنوی مولانا (این جلسات نیز ناتمام ماند)
▪️۹۵ جلسه سخنرانی پیرامون اصل معاد (این جلسات نیز ناتمام ماند)
▪️۴۰ جلسه شرح خطبه متقین مولا امیرالمومنین علیه السلام
▪️۱۱۵ جلسه شرح منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری (این جلسات نیز ناتمام ماند)
▪️بیش از ۶۰ جلسه شرح کتاب منطق الطیر عطار
▪️۷۵ جلسه شرح احادیث معراج
▪️بیش از ۱۳۰ جلسه شرح فصوص الحکم
▪️حدود ۸۰ جلسه فقه استدلالی (این جلسات نیز ناتمام ماند)
▪️حدود ۳۰ جلسه تفسیر اشعار دیوان حافظ شیرازی
▪️۲۰ جلسه شرح رساله سیر و سلوک بحر العلوم (این جلسات نیز ناتمام ماند)
▪️۳۵ جلسه شرح کتاب جامع الاسرار مرحوم سید حیدر آملی
▪️۹۰ جلسه سخنرانی پیرامون مباحث طلب_ توبه _ مراقبه
▪️بیش از ۳۵ جلسه پیرامون مباحث توکل و خوف
▪️حدود ۲۵ جلسه شرح رساله نور وحدت از خواجه عبد الله معروف به خواجه حوراء
▪️۲۰ جلسه پیرامون اسرار نماز
▪️حدود ۳۰ جلسه پیرامون اسرار حج
▪️۳۰ جلسه پیرامون اسماء الحسنی
▪️۵۵ جلسه پیرامون مقامات انسان
▪️۳۰ جلسه پیرامون موانع عبادت
▪️بیش از ۲۵ جلسه پیرامون خلقت آدم
▪️بیش از ۲۰ جلسه پیرامون موضوع قلب
▪️۳۰ جلسه با موضوع محبت
▪️حدود ۲۰ جلسه پیرامون اسرار روزه
▪️حدود ۱۰ جلسه شرح حدیث حقیقت از مولای متقیان حضرت علی علیه السلام
▪️۱۰ جلسه پیرامون اسرار کربلا
▪️۱۰ جلسه درباره مقام نورانیت امام
▪️بیش از ۱۰ جلسه شرح مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها
▪️۱۰ جلسه مباحث پیرامون علم حقیقی
▪️حدود ۲۰ جلسه شرح اشعار کتاب زبدة الاسرار صفی علیشاه
▪️بیش از ۷۵ جلسه آموزش صرف و نحو عربی (این جلسات نیز ناتمام مانده)
و...
و هزاران صفحه نوشته جات...
****************************
و الحق و الإنصاف در بین شاگردان مطرح شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه کسی را بدین وسعت علمی و معرفتی نمی شناسیم.
عبادت امام زمان
... نکته ای در مورد بحث دیشب که بعضی از دوستان اشکال داشتند ، در مورد اینکه عرض کردم عبادت های ما به سوی انسان کامل واقع میشود که انسان کامل در زمان ما وجود مقدّس امام زمان(ع) هستند .
اینطور نیست که ما وقتی به نماز می ایستیم ، قصد کنیم که دو رکعت نماز صبح میخوانم به جهت نزدیک شدن به امام زمان ، هیچگاه ایشان را قصد نمیکنیم ، ایشان را نیّت نمیکنیم ، خدا را نیّت میکنیم ، اگر کسی بخواهد غیر خدا را در عبادتهایش نیّت بکند ، عبادتهایش باطل است ، این شرک است ، فقط باید خدا را نیّت بکنیم .
این که نیتمان خدا هست یک مطلب است ، امّا عبادت ما که میخواهد به خدا برسد یک مطلب دیگری است .
فرض بفرمائید که ( معمولاً در روستاها آب را در یک استخر جمع میکنند و بعد رها میکنند که به زمین های زراعتی برود ) اگر این آبی که در استخر جمع شده است، از او بپرسید که تو میخواهی به کجا بروی ؟ هدفت کجا است ؟ میگوئید : هدف من رسیدن به زمین زراعتی است ، امّا آیا این آب از این استخر بدون واسطه آن جوی میتواند به زمین برسد ؟ درست است که نیّتش این است که میخواهد برود و به زمین برسد ، میگوید هدف من رسیدن به زمین کشاورزی و سیراب کردن گندم ها است ، امّا وقتی که میخواهد از استخر راه بیفتد ، باید یک مسیری را طی بکند ، جوی آب را طی بکند تا به زمین برسد .
ما یک ذات داریم، یک صفت داریم، یک ذات به اضافه صفت داریم، و یک نام داریم. چهار چیز ست در اینجا. ذات، شما یک انسان را ملاحظه اش کنید بدون اینکه چیزی برای او در نظر بگیرید؛ هیچی اصلا، خودش و خودش، حتی شما انسان بودنش را در نظر نگیرید، انسان بودن یک صفت است، خودش و خودش؛ این یک مطلب.
یک چیزی داریم به نام صفات، صفات همان حالات نفسانی ست که داریم: یکی بخشنده ست، یکی بخیل هست، یکی ترسوست، یکی با حیاست، یکی بی حیاست؛ اینها صفاتی ست که بسیاری از آدم ها دارند.
مرحله سوم این است که انسانی را که خودش و خودش را در نظر گرفته بودید به اضافه یک صفتی بسنجید یعنی مثلا انسان را با صفت شجاعتش بسنجید حالت این انسان می شود اسم.
مرحله چهارم این ست که حالا شما روی این انسان نامی گذاشته اید؛ یعنی انسانی که با صفت شجاعت در نظرش گرفته اید. این نام عبارت است از شجاع، شین، جیم، الف، و عین این نام را گذاشته اید روی این آدم.
پس بنابراین این مراحل چهارگانه را ما در انسان ملاحظه می کنیم. حالا اگر ما انسانی را با هیچ صفتی اصلا در نظر نگرفتیم، اینجا آیا می توانیم روی این انسان نامی بگذاریم؟ درست است ممکن است این انسان صفاتی داشته باشد، شجاع باشد، بخشنده باشد، نقاش باشد، خطاط باشد، نجار باشد. این صفاتش را اصلا در نظر نگرفته ایم، آیا می توانیم روی این انسان نامی بگذاریم؟ اصلا هیچ اسمی نمی توانیم روی آن بگذاریم فقط می توانیم بگوییم "او". غیر از این دیگر هیچ نامی نمی توانیم روی او بگذاریم. نام عبارت است از شما یک موجودی را به اضافه یک صفت در نظرش بگیرید. حالا یا با صفت بخشندگی یا صفت شجاعت یا انس گیرندگی یا خاکی بودن. اگر ما شخص را با هیچ صفتی در نظر نگیریم فقط می توانیم بگوییم "او".
در واقع وقتی انسان را با هیچ صفتی ملاحظه نمی کنید این مرحله را می گویند مرحله مطلقه انسان. انسان رهاست از هر صفتی رهاست. هیچ صفتی ندارد اصلا. نه اینکه ندارد، ما ملاحظه نمی کنیم. این مرحله اطلاق انسان است. مقیدش نکردید به بخشنده بودن یا شجاع بودن.
************************************************************************
علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله
پیاده شده از فایل صوتی اسماءالحسنی
توحید چیزی است که ساختار وجودی انسان را شکل می دهد، همانطور که ساختار شکل انسان، استخوان بندی انسان هست، و جسم انسان را شکل می دهد، فرض کنید این بنا را که می خواهند درست کنند، آن چیزی که اصل استخوان بندی این بنا هست تیرآهن و پایه ها هست، پایه هرچه مستحکمتر باشد و ستونها و تیر آهن ها قویتر باشد، خانه استحکامش بیشتر خواهد بود، از لحاظ شخصیت روحانی هر چه انسان علمش در توحید قویتر باشد، استخوانبندی و ساختار روح قویتر است و در پیشگاه خداوند انسانها به قدر غور و نفوذی که در توحید انجام دادند، قلب انسان ارزش پیدا می کند، چون بالاخره شما اگر خداوند را حد اعلای عالم آفرینش قرار دهی هر کسی که خدایی تر باشد طبیعی است که به خدا نزدیکتر می شود، و خدایی شدن انسان در گرو این است که انسان بتواند در مرحله اول علم توحید را در خودش پیاده کند، و بعد عملش، عمل توحیدی باشد، کسی که بتواند واقعا ذاتش را توحیدی کند، به او می گویند مخلَص و آن کسی که بتواند عملش را توحیدی کند می گویند مخلِص، مقام مخلَصین خیلی بالاتر است، کسی که بتواند ذاتش را توحیدی بکند، ذاتش را از هر گونه غیرخدایی پاک کند، و غایت حرکتهای عرفانی همین است، عارفان الهی آمدند انسان را در همین مرتبه، مخلَص بودن، یعنی ذاتی باشد که انسان وقتی به کسی نگاه می کند جز خدا در او نبیند، یعنی هر چه انسان نگاه می کند خدا ببیند، اگر حرف می زند، حرفهای او انسان را به یاد خدا بیندازد، اگر انسان می نشیند، بلند می شود، می خوابد، همه ی حرکاتش انسان را به یاد خدا بیندازد، و در وجودش و قلبش غیر خدا پیدا نشود، در قیامت هم انسان به مقدار توحیدی شدن ارزش پیدا می کند، عمل خوب است منتها بالاتر از عمل، توحیدی شدن انسان است، ذات خالص شود.
***********************************************************************************************
پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق
علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله
یک استفاده دیگر از لا اله الا الله می خواهیم بکنیم که این بحث قوی تر از بحث ربوبیت است و آن اینکه همانطور که تنها اثر بخش در عالم خداست، تنها وجود بخش هم خداست.
این معنا ظریفتر از معنای قبلی است تنها وجود بخش خداست. یک موجود آثاری دارد، مثلا نمک آثاری که دارد، شور کنندگی هست، سفید هست، یک اثر دیگر هم دارد و آن این است که وجود دارد، همانطور که شوری دارد وجود هم دارد. همانطور که اثر شیرینی دارد وجود هم دارد. همینطور آتش، هم همانطور که آتش گرما دارد وجود هم دارد. پیغمبر هم همانطور که صفت هدایت کنندگی دارد وجود هم دارد، شیطان هم همان طور که صفت گمراه کنندگی دارد وجود هم دارد.
همان طور که این لا اله الا الله یعنی همه آثار از آن خداست همینطور هم لا اله الا الله یعنی هیچ وجود بخشی غیر از خدا در عالم نیست. همه ی موجودات همانطور که اثرشان را از خدا دارند وجودشان را هم از خدا دارند. همانطور که شما در مورد نمک می گویید از اثر شوری نمک از خداست، وقتی که دقت می کنی در نمک می بینید که وجود او مال خداست.
توحید ربوبیت بعد دارد: یکی بعد علمی، یکی بعد عینی یعنی شهودی دیدنی.
یک وقت از انسان می داند، همانطور که قبلا باز کردیم توحید ربوبیت را یعنی همین طور که انسان با این حرف ها و صحبت ها بداند که موثری در وجود غیر از خدا نیست هیچ کس غیر از خدا اثری در عالم ندارد، اثر ها مال خداست. نگاه نکنید که چه کسی چه کار می کند، نمک چه جوری است، شکر چه جوری است. آیات در یک جا اثر را به موجود نسبت میدهد، در جایی دیگر اثر را به خدا نسبت می دهد.
یک وقت دارد می فرماید: عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى، جبرئیل قرآن را به پیغمبر یاد داد؛ الرحمن علم القرآن، خدا خودش قرآن را به پیغمبر یاد داد؛ یک جا دارد می فرماید: یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ؛ عزرائیل جان شما را میگیرد، یکجا می فرماید: الله یتوفی الانفس خدا جان شما را می گیرد؛ خیلی جاها به همین ترتیب است، یکجا می فرماید: و لقد أضلّ منکم جبلاًّ کثیرًا، شیطان بسیاری از شما را گمراه کرد، گروه های بسیاری از مردم را گمراه کرد. یکجا می فرماید: اضلهم الله، خدا گمراه می کند. فعل شیطان، اثر شیطان را خدا به خودش نسبت میدهد. یکجا می فرماید پیغمبر هدایت می کند، یکجا می فرماید خدا هدایت می کند.
بنابراین در بسیاری از آیات قرآن به همین ترتیب است. هیچ اثری را به یک موجود، اثر عزرائیل چه است؟ گرفتن جان؛خداوند این اثر را به خودش نسبت میدهد، می گوید خدا جان گرفت. اثر جبرئیل چه هست؟ تعلیم قرآن، خدا همین اثر را به خودش نسبت میدهد. میگوید الرحمان علم القرآن، اثر شیطان چه هست؟ گمراه کنندگی، خداوند هم این را به خودش نسبت میدهد، می گوید خدا گمراه می کند. پیغمبر اثرش چه هست؟ هدایت کنندگی، خداوند همین اثر را به خودش نسبت میدهد. این توحید ربوبیت است، که در قرآن آیات بسیاری دارد. حتی افعال اینها خداوند به خودش نسبت می دهد. أانتم تزرعون ام نحن زارعون، شما فکر میکنید این کشاورز است که دارد زراعت می کند، نه این خدا است که دارد زراعت می کند. ببینید حتی اثر کشاورز را که زراعت کنندگی است و خداوند به خودش نسبت میدهند. نحن زارعون. أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ: شما خیال میکنید که ابر باران را می باراند، نه من خدا باران را می بارانم. ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمى، تو نیستی که تیر می اندازد خداوند است که تیر می اندازد. پس ببینید پیغمبر تیر می اندازد، میگوید خداست. ما زراعت می کنیم می گوید خدا زراعت می کند. ابر باران می فرستد می گوید خداوند باران می فرستد.جبرئیل تعلیم قرآن می کند می گوید خدا تعلیم قرآن می کند. عزرائیل جان را میگیرد می گوید خدا جان را می گیرد. شیطان گمراه میکند میگوید خدا گمراه می کند. همه اینها همان لا اله الا الله است.
یعنی عزرائیل یک آینه است، یعنی ممیت بودن خدا، این صفت ممیت بودن خدا در عزرائیل می تابد و و جان مرا میگیرد. صفت تعلیم دهنده گی خداوند می تاباند در جبرئیل و از جبرئیل به پیامبر. صفت گمراه کنندگی از خداوند می تابد به شیطان و از شیطان می تابد به می تابد به مردم و آنها را گمراهشان می کند. صفت زراعت کنندگی از خداوند می تابد به کشاورز و از کشاورز می تابد به زمین و کشاورزی می کند. همه اینها آینه هایی هستند این لا اله الا الله، این موثر فی وجود الله. این یک مرحله ش؛ این یک مرحله علمی است؛ ما با حرفها و صحبتها پیدا می بریم پی میبریم به این مطلب که یک موثر در عالم هست و هیچ اثری غیر از او نیست.این کار فیلسوفان است فلاسفه از این راه وارد میشوند.
اما عارفان الهی از راه شهود وارد میشوند. یعنی آنها جانشان را قوت می دهند و تزکیه وجود می کنند و پرواز میکند و میرود و اصلا خدا را میبیند و می بیند که یک موثر در وجود است و او خداست. این جا است که می گوید الذی هو یطعمنی ویسقین وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ که کلام حضرت ابراهیم است که به عنوان یک عارف بالله خدا را شهود می کند و می گوید اگر گرسنه شوم خداست که مرا اطعام می کند، اگر تشنه شوم خداست که مرا سیراب می کند، اگر مریض میشوم و شفا پیدا می کنم خداست که مرا شفا میدهد، به همین جور مرا می میراند و مرا زنده می کند. همه این ها را عارف از خدا می بیند و از انسان های دیگر و یا موجودات دیگر نمی بیند. این این توحید ربوبیت مرحله شهودی است. حالا مرحله شهودی اش که واقعا مشکل است برای ما به دست بیاید. حالا در مرتبه علمی اش حداقل برای ما معلوم باشد.
لا اله الا الله بحث توحید ربوبیت و توحید موثریت را بیان میکند لا موثر فی الوجود لا الله.
**************************************************************************************
پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق
علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله
این سه کار که جبرئیل می کند: اسماءالله را باز می کند، یکی اینکه اینها را نازل شان می کند می آوردشان پایین لذا قرآن می گوید أَنزَلَ لَکُم مِّنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ ما هشت جفت حیوان برای شما نازل کردیم، حیواناتی که مفید هستند مثل گوسفند و گاو و شتر و مرغ وخروس و امثال اینها. می گوید نازل کردیم از کجا نازل شدند؟ از وجود جبرئیلی نازل شدند یا می گوید انزل الحدید: آهن را نازل کردیم برای شما. از کجا نازل می شود؟ اینها از جبرئیل نازل می شوند. جبرئیل باز می کند اسماء را بعد اینها را تنزلشان می دهد می آوردشان پایین و بعد تدبیرشان می کند. خب جبرئیل.
حالا عرض کردیم که عالی ترین موجود عالم، عقل هست که تمامی نور الله را که یک نور واحد هست جذب می کند به درون خودش بعد می تاباند به جبرئیل. جبرئیل را می گویند نفس یا می گویند قلب. قلب یک موجودی ست که آن وحدت را متکثرش می کند. آن حقیقت واحده ای را که از عقل می گیرد، آن نور واحدی را که از عقل می گیرد این را متکثرش می کند، قلب کارش این هست لذا به جبرئیل قلب هم می گوییم نفس هم می گوییم فرقی نمی کند. این مطلب را درباره ی اصل عالم عرض کردیم خدمت شما.
در عالم طبیعت مرد مظهر عقل است و زن مظهر نفس. برای همین هم ست که می بینید نطفه در وجود مرد بسته ست، انسان است اما انسان بسته ست. کتاب مکنون هست این وقتی که به درون وجود زن می رود باز می شود، باز می شود متکثر می شود زن مظهر جبرئیل هست. بنابراین باز می کند متکثرش می کند لذا مظهر قلب هست. دست و پا و چشم و گوش و عقل و خیال همه این جور چیزها برایش ایجاد می شود لذا نطفه در وجود مرد کتاب مکنون است به وجود زن که می رود می شود کتاب مبین. همان جور که جبرئیل اسماء را باز می کند از هم نازلشان می کند. زن هم در درون خودش این نطفه را بازش می کند، تبدیلش می کند به یک انسان و بعد نازلش می کند به عالم دنیا. این هست که مرد مظهر عقل هست و زن مظهر نفس.
خب مطلبی که هست این هست که آیا اگر نفس وجود نداشته باشد و جبرئیل وجود نداشته باشد آن غرض خدا از این عالم حاصل می شود؟ خداوند می خواست یک انسانی را خلق کند که این انسان مظهر ذات خودش باشد. نه. به خاطر اینکه اگر عقل وجود می داشت و در عالم طبیعت مرد وجود می داشت دیگر فیض وجود کامل نمی شد اگر در عالم ملائکه فقط عقل وجود می داشت یعنی نور خدا می خورد به آینه عقل همان جا توقف می کرد این فایده نداشت. دیگر عالم طبیعت به وجود نمی آمد، انسان کامل به وجود نمی آمد. این باید یک جبرئیلی باشد عقلی باشد که آن نور را بازش کند و بعد بتاباند به طبیعت و در طبیعت یک انسان درست کند بشود مظهر خدا. بنابراین در عالم طبیعت هم اگر مرد تنها بود و زن تنها نبود. دیگر فایده نداشت که. اگر مرد تنها بود دیگر انسانی نمی توانست بوجود بیاید. باید یک زن باشد که آن نطفه را متکثرش کند و تبدیلش کند به یک پیغمبر، تبدیلش کند به یک انسان کامل و خدا بتواند در آینه انسان کامل خودش را ببیند این است که زن مظهر نفس هست یا مظهر قلب هست. و مرد مظهر عقل هست حالا با توجه به این مطلبی که عرض کردیم. البته اکثر حالا یک زن در عالم آفرینش پیدا شد. ببینید کار جبرئیل چی هست از یک طرف رویش را به سمت عقل کند، نور واحد را از عقل بگیرد از این طرف در درون خودش متکثر کند، رویش را بکند به پایین به عالم طبیعت، همین قلبی هم که در درون سینه ما همین جور هست یک وقت رویش را می کند به عالم بالا از رگهای بالا می گیرد بعد رویش را پایین می کند به رگهای پایین می دهد و بعد به تمام بدن می فرستد. جبرئیل هم این جوری هست رویش را بالا می کند از عقل می گیرد نور واحد را بعد در درون خودش تجزیه می کند بعد رویش را به پایین می کند به عالم طبیعت و دنیا نازلش می کند. جبرئیل را می گویند قلب به خاطر اینکه در انقلاب هست هی رویش را بالا می کند هی رویش را پایین می کند.
خب گفتم در عالم ملائکه یک عقل وجود دارد و یک نفس. که عقل اول هست و جبرئیل هست. در کل عالم طبیعت هم یک عقل وجود دارد یک نفس که عقل مرد است و نفس زن هست. در خود انسان هم عقل وجود دارد و نفس وجود دارد، همه ی ماها هم عقل داریم و قلب، قلب، نه این قلب ها، قلب یک مرتبه ی عقلی و مجرد هست. همه ما هم یک عقل داریم، یک نفس یا قلب فرقی نمی کند. ما در مرتبه عقل خودمان حقایق را به طور واحد داریم.
الان ببینید فرض کنید من الان یک معلم مثلا قبل از این که برود سر کلاس تمام آن معلومات خودش را در عقلش به یک وجود واحد دارد. بعدا از که می آید سر کلاس آن معلوماتش از عقلش به قلبش می تابد و باز می کند بعدا بر زبان جاری می شود می شود کلمات پشت سر هم. متکثر می شود. بنابراین در انسان هم عقل وجود دارد هم قلب وجود دارد.
اگر قرار بود که فقط پیغمبر خلق شود در عالم، پیغمبر مظهر عقل هست بنابراین اسماءالله از خدا می گیرد اما چون آن عقلانیت فوق العاده قوی ست قلب هم دارد اما قلب در تحت شعاع قوی عقل قرار گرفته است. پیغمبرآنقدر بالا رفته که با همان عقل کل اتحاد برقرار کرده ست البته بله با جبرئیل هم اتحاد دارد منتهی چیزی که هست عقل آن قدر قوی ست که قلب را تحت شعاع قرار داده ست. بنابراین آن نوری را که عقل پیغمبر از خدا می گیرد از الله می گیرد این در همان مرتبه جمع خودش و جامعیت خودش در همان مقدار می ماند نمی تواند این را در مرتبه قلب خودش باز کند و تنزلش دهد و عالم آفرینش را تشکیل دهد و ایجاد کند چون عرض کردم پیغمبر مظهر عقل هست. عقل فوق العاده قوی ست در آن حضرت و قلب را تحت شعاع خودش قرار داده، بنابراین نمی تواند آن نور را که از الله گرفت آن نور را که جامع همه اسماء خداست از الله گرفت نمی توانست در مرتبه قلب خودش تفصیلش دهد بازش کند و موجودات عالم را پدید بیاورد. عقل قوی ست و قلب تحت شعاع قرار دارد.
در اینجا لازم ست یک زن وجود داشته باشد، پای یک زن در میان باشد که این زن از طرفی از لحاظ عقلی آنقدر قدرت داشته باشد که بتواند با عقل پیغمبر یک اتصال تام پیدا کند و آن نور واحد را را از عقل پیغمبر بگیرد و از طرفی خود زن چون مظهر قلب و زن هست قلب در این زن قوت کامل داشته باشد بنابراین آن نوری که از عقل پیامبر گرفت بتاباند در قلب خودش و در قلب خودش اسماءالله را تجزیه کند وقتی که تجزیه شان کرد حالا عالم آفرینش را ایجاد کند اسماء را یکی یکی اینها را از قلب خودش تنزل دهد از مرتبه جبرئیلی خودش و عالم را ایجاد کند این زن همان حضرت زهرا سلام الله علیها هست که از طرفی در مرتبه ی عقل هست و از طرفی به خاطر زن بودن در مرتبه ی نفس هست در مرتبه ی قلب هست. این چیزی ست که حضرت زهرا دارد و پیغمبر ندارد یعنی حضرت زهرا در مرتبه عقل هست مثل پیغمبر و همچنین در مرتبه قلب هم هست که عرض کردم پیغمبر در مرتبه قلب هم هست نمی خواهیم بگوییم ندارد چون کسی که به عقل رسیده به قلب هم رسیده ست. پیغمبر سر راه عروجش از عقل اول از جبرئیل هم گذشت دیگر یعنی جبرئیل هم هست یعنی گذشت به عقل رسید. نه اینکه مرد هست عقل در او یک ظهور فوق العاده قوی دارد قلبش را تحت شعاع قرار داده لذا این نور واحد نمی تواند بر قلبش بتابد و این قلب اسماءالله را تجزیه کند. لذا اگر خداوند فقط پیغمبر را خلقش می کرد اصلا عالم آفرینش به وجود نمی آمد یعنی اگر فقط عقل تنها را خلقش می کرد عالم به وجود نمی آمد. عالم به وجود بیاید باید اسماء خدا متجزی بشود، جدا بشوند از هم و بعد این اسماء تنزل داده شوند در عالم طبیعت و عالم طبیعت به وجود بیاید. آدم ها را به وجود بیاورند، حیوانات را، جمادات را به وجود بیاورند. بنابراین این عقل پیغمبر آنچنان قوی ست که قلب را تحت شعاع قرار داده ست. لذا اسماءالله وقتی به قلب پیامبر می تابند نمی تواند تجزیه شوند. اینجاست که باید یک زن حتما وجود داشته باشد. سر آفرینش حضرت زهرا در این است. باید یک زن وجود داشته باشد باید یک منشور وجود داشته باشد. آن آینه ای که مثال زدم کافی نیست باید یک منشور هم وجود داشته باشد تا نوری که از آینه می تابد را تجزیه اش کند. قلب باید این کار را بکند جبرئیل باید این کار را بکند.
لذا همه ما در واقع مخلوقات حضرت زهرا هستیم. از تابش شعاع های اسماء از قلب ایشان به وجود آمدیم. البته عرض کردم باز هم می گویم بحث این نیست که بخواهیم خدا را برداریم اینها را جانشین کنیم. اینها خلفای خدا هستند. اینها همشان به اذن الله کار انجام می دهند. شما فرض کنید این آینه این منشور اگر خورشید نباشد اینها هیچ کاره هستند. اگر خدا نباشد نه عقل هست نه جبرئیل هست نه عالم طبیعت هست. لذا به عنایت به اینکه شما به این مسئله توجه دارید دارم این مسائل را عرض می کنم. لذا حضرت عیسی می فرماید من برای شما پرنده خلق می کنم به اذن الله. یعنی من مظهر اسم خالق هستم به اذن الله. یعنی به خاطر اسم خالقیت که در من تابیده. این اسم از کجا تابیده ؟ از خدا تابیده.
پس در نتیجه باید یک زن وجود داشته باشد که واسطه باشد بین عقل پیغمبر و موجودات عالم که بتواند با عقل پدرش یک اتحاد تام پیدا کند نور را از پدرش بگیرد و بعد تنزل بدهد این را به مرتبه قلب خودش و بعد این اسماء را باز کند و بعد از این که باز کرد اینها را به مرتبه طبیعت تنزل بدهد و موجودات را بیافریند. لذا عرض کردم که همه ما مخلوقات حضرت زهرا سلام الله علیها هستیم. از قلب حضرت زهرا همه موجودات پدید آمده اند. لذا مادر همه ما همه موجودات حضرت زهرا هست.
لذا معلوم می شود که حضرت زهرا فضیلتی دارد که آنها ندارند وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما. باز هم عرض می کنم این طور نیست که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مقامش از پیغمبر بالاتر هست نه این طور نیست. گفتم نه اینکه پیغمبر اکرم مرتبه قلب را نداشته باشد که بگوییم نقص دارد. دارد ولی تحت شعاع نورک عقلش هست لذا قلب نمی تواند خیلی در رسول خدا فعالیت کند. پیغمبر اکرم قرآن را که نازل کرد می فرماید نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِکَ. بر قلب پیغمبر نازل شد ولی قلب پیغمبر خیلی نتوانست قرآن را تفصیلش دهد. آن نور قرآن را که گرفت 6000 تا آیه درست کرد. خب اگر همه دین همین بود پس چرا ائمه بعدی آمدند؟ معلوم می شود که تفصیل پیغمبر آنچنان که باید آنقدر گسترده نبود. قلب پیغمبر که نور قرآن را گرفت همین بوده که توانست 6000 آیه درست کند. لذا می بینیم ائمه دیگر هم باید بیایند به همین نمی شود اکتفا کرد. لذا گفت کتاب الله و عترتی. این دو تا با هم.
****************************************************************************************
پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها
علامه حمید رضا مروجی سبزواری