🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با موضوع «خصوصیات یک قافله ی حج :: قسمت هفتم: ورود در بادیه» ثبت شده است

بسم رب السماوات و الأرضین

**********************

تغییر آسمان و زمین

**************

🔺(در حج ظاهری و جسمانی، زمین و آسمان عوض میشوند، پس برای حج باطنی هم امور باطنی یعنی قلب و قوای حاجی عوض میشوند. آنگاه چون در سایۀ تبدّل نفست و وجودت، خودت را طوری دیگر شناختی خدایت را میشناسی، بلکه برعکس، با شناخت او خودت را میشناسی).
🔸چون حاجی به شهر مکّه منتقل می‌شود، زمین و آسمانش عوض می‌شود و روی زمین دیگری و زیر آسمان دیگری قرار می‌گیرد. این از جهت جسمانی است.
🔹و اما از نظر روحانی نیز باید زمین و آسمان وجود او هم عوض شوند. زمین وجودی آدمی، قوای حسی او و آسمان وجودی او قلب اوست.
🔸انسان از یک طرف دارای قوای مدرکه‌ای است که عبارتند از قوۀ بینایی (باصره)، قوۀ شنوایی (سامعه)، قوۀ چشایی (ذائقه)، قوۀ بویایی (شامّه) و قوۀ بساوایی (لامسه). البته قوای متخیله، وهمیه و عقلیه نیز وجود دارند که هر چند مجردند ولی همه زمینی‌اند و خاستگاه اصلی آن‌ها عالم مادّه است. ولی در میان این قوا، همان پنج قوۀ اولی در تماس مستقیم با عالم مادّه هستند.
🔺ولی چیزی که هست انسان در این حواس با حیوان مشترک است و حیوانات هم همین پنج مرتبۀ ادراکی را دارند و انسان مادامی که در این حواس مانده باشد، در واقع در مرتبۀ حیوانیت مانده است. اما به ازای همین حواس ظاهری، پنج حس باطنی هم در انسان وجود دارد که در حیوان وجود ندارد. یعنی انسان چشمی دارد که با آن ملکوتیان را می‌بیند و ... .
☘️پنج حسی هست جز این پنج حس  / آن چو زرّ سرخ و این حس‌ها چو مس (مثنوی دفتر اول)

✅بطور کلی انسان ارتباطش با عالم از طریق همین حواس است. منتها ارتباط انسان با عالم مادّه از راه حواس ظاهری و ارتباطش با عالم ملکوت از راه حواس باطنی است.
🔸برای این‌که آن حواس باطنی در انسان بیدار شوند چاره‌ای نیست جز این‌که این حواس ظاهری تعطیل گردند. مثل این‌که تا انسان به خواب نرود و حواس ظاهریش تعطیل نگردند آن حواس دیگرش بیدار نمی‌شوند.
🔺بنابراین حاجی همچنان‌که زمینِ محل زندگی و شهرش را عوض می‌کند و در زمین مکّه واقع می‌شود، همچنین باید ادراکات زمینش را نیز عوض کند و از حدّ ادراکات حیوانی بدر آمده در حدّ ادراکات انسانی و ملکوتی نائل شود و اسرار فراوانی را از عالم ملکوت بگیرد. یعنی گوش قلبش اسرار و حقایق ملکوتی را بشنود و ... البته این اثرات زمانی برای حاجی پیدا می‌شود که مدت‌ها قبل از سفر حج به خودسازی و تزکیۀ نفس پرداخته باشد.

💢اکنون برویم بر سر آسمان وجود انسان که این آسمان هم باید عوض شود.
آسمان وجود انسان مقام قلب اوست که مقامی بسیار شریف و متعالی در انسان است. ابتدا در مورد این مقام صحبت کنیم و آن را توضیح دهیم تا بعد به سر سخن خودمان برسیم.
🔹انسان از دو بُعد مادی و مجرد تشکیل شده است. بُعد مادی او همان بدن و جسم اوست و بعد مجرد او از مراتب متعددی تشکیل شده است. این مراتب از پایین به بالا عبارتند از: خیال، وهم، عقل، قلب و روح.
🔺خیال، وهم، و عقل، مراتب ملکوت اسفل وجود انسان هستند و کاری به این‌ها نداریم. روح، سِرّ، خفی، و اخفی مراتب ملکوت اعلای وجود انسان هستند که فقط به مرتبۀ روح کار داریم. حقایقی که از عالم ملکوت وارد روح انسان می‌شوند بطور واحد و منبسط در روح استقرار می‌یابند. بعد از مرتبۀ روح مرتبۀ قلب یا نفس قرار دارد، آن حقیقت واحد از روح وقتی وارد قلب می‌شود متکثر می‌شود و آن حقیقت واحد مجرد به حقایق متعدد و مجرد تبدیل می‌شود. البته این حقایق متکثر، روحانی و مجرد و بی‌شکل بوده از عالم قلب وارد عالم خیال می‌شوند و خیال آن‌ها را شکل و صورت مادی می‌دهد و عارف چنین به نظرش می‌آید که دارد موجوداتی را می‌بیند یا صداهایی را می‌شنود.
🔸بنابراین قلب مرتبه‌ای از وجود آدمی است که مرتب در انقلاب است. گاهی رویش را به طرف روح می‌کند و حقیقتی را که روح از عالم ملکوت گرفته، از او می‌گیرد و در خود، آن را تجزیه به اجزائی می‌کند و سپس رویش را به عقل و خیال می‌کند و آن حقیقت تجزیه شده را به خیال می‌سپارد و خیال به آن اجزا شکل می‌دهد و در اینجاست که انسان با علوم جدیدی آشنا می‌شود.
🔹بطور کلی علوم الهی و لدنّی همین طور برای انسان پیدا می‌شوند که ابتدا روح انسان وسعت پیدا کرده (که از وسعت پیدا کردن روح تعبیر می‌کنیم به عروج یا معراج) با عالم ملکوت متصل می‌شود و حقیقتی را از آن عالم دریافت می‌کند. البته حقایق عالم ملکوت به صورت معنی (نه لفظ)، مجرد (نه مادی)، بسیط (نه مرکب) هستند. سپس این حقیقت واحد وارد قلب می‌شود و قلب تصرفی که در او می‌کند اینست که وحدت او را به کثرت تبدیل می‌کند. سپس این حقایق متکثره نزول می‌کنند و از قلب وارد خیال می‌شوند. خیال دوباره در آن‌ها تصرف می‌کند و این بار معنی بودن آن‌ها را تبدیل به لفظ می‌کند. در اینجاست که عارف احساس می‌کند که در ذهن او جمله‌ای القا شد که دارای الفاظ خاصی است.
🔸با توجه به مطالب گفته شده اگر انسان در عالم حیوانیت خود مانده باشد و روی روح انسان را لایه‌ای از گناهان و معاصی گرفته باشد بنابراین قلب دیگر نمی‌تواند روی خود را به طرف روح نماید و از او حقایق ملکوتی را بگیرد و از دریافت پیام‌های ملکوتی و معنوی محروم است. چون بین قلب و روح دیواری کشیده شده است و قلب نمی‌تواند ارتباط خود را با روح برقرار کند.
🔹لذا روی قلب همیشه به طرف پایین است یعنی رویش به طرف ملکوت اسفل وجود انسان است که آب شور و تلخ است.
🔸در اینجا قلب از بس که با جهت ادراکات مادی و زمینی سروکار دارد، طبیعت مادّه را به خود می‌گیرد و طبیعت مادّه ظلمت و غفلت و کثرت است و برای همین است که اکثر انسان‌ها شکایت دارند که قلبم سیاه است، یا از فراموشی‌های زیاد شکوه می‌کنند، یا از پراکندگی کارها و عدم انسجام آن‌ها می‌نالند و ...
🔺این به همان جهت است که قلب چون بیشتر توجهش به ظرف عالم مادّه بوده طبع مادّه را پیدا کرده است.
🔻از طرف دیگر قلب نه تنها وظیفۀ ادراک معانی را دارد، بلکه مرکز عواطف و احساسات و عشق هم هست.
🔹عشق در اثر اتصال وجودی انسان با موجودی دیگر پیدا می‌شود. مثلاً مادر و فرزند وجودشان متصل به هم است زیرا فرزند جزئی از وجود مادر است و روح و جسم کودک از روح و جسم مادر متولد شده و کودک هرچند که از لحاظ جسمی از مادر جداست، اما از لحاظ روحی کاملاً متصل است، و به همین خاطر است که اگر فرزند در شهر دیگری باشد و برایش مطلب ناراحت‌کننده‌ای پیش آید، بطور ناخودآگاه مادر هم ناراحت می‌شود.
🔸آن‌گاه این اتصال وجودی بر روی طرفین آثاری دارد.آثاری که بر روی مادر ظاهر می‌شود :
1️⃣ اول حافظیت است که مادر مرتب مواظب کودک است.
2️⃣ دوم ربوبیت است که مادر دائم نیازهای کودکش را برآورده می‌کند و حاجات او را رفع می‌کند.
3️⃣ سوم از خودگذشتگی است که مادر حاضر است خودش گرسنه بماند ولی کودکش سیر شود.
🔹همچنین از طرف کودک نیز آثاری دارد که یکی از آن‌ها توکل است یعنی کودک چون یقین و اطمینان دارد که مادرش همۀ امورش را تمشیت می‌دهد و همۀ حوائجش را برطرف می‌کند، لذا خودش دست از تدبیر امورش برمی‌دارد و به طور کلی کارهایش را به مادر واگذار می‌کند. دوم شکر است و کودک با زبان مخصوص خودش از زحمات مادر تشکر می‌کند.
❇️ این‌ها که برشمردیم و بسیار آثار دیگر، در افعال مادر و فرزند ظاهر می‌شود، اما یک اثر دیگر هم وجود دارد و آن جذب و کشش و ...

***************************

حضرت علامه مروجی سبزواری

سلسله بیانات اسرار حج

۰ نظر ۰۲ شهریور ۹۷

بسمک یا سلام

*************

ورود در بادیه

*********

🔹بعد از این‌که انسان از شهر و وطن خودش خارج شد، وارد بادیه و بیابان می‌شود. البته بیابان جایی است که خطرات بسیاری در آن هست. خطر گم کردن راه، تمام شدن آب و غذا، بیماری، حیوانات درنده، دزدها و راهزنان، طوفان شن، سرما، گرما، و بسیاری مخاوِف و مهالک دیگر.
زمانی که حاجیان در بین راه در حرکت هستند، دائماً بین دو حالت قرار دارند: یکی این‌که همواره و در هر لحظه در حالت خوف و ترس هستند که مبادا همین الآن راهزنانی بر سر ما بشورند و ما را بکُشند و اموال ما را ببرند. همیشه در هراسند که مبادا طوفان شنی برخیزد و  در زیر خروارها شن روان مدفون شوند، همیشه می‌ترسند که قافله سالارشان بمیرد و این‌ها در بیابان سرگردان شوند و ...  . و خلاصه لحظه‌ای قلبشان فارغ از حزن و اندوه نیست.
🔸از طرف دیگر در دلش نور امیدی هم هست که خداوند آن‌ها را به سلامتی به مکّه می‌رساند و آن‌ها به مقصودشان که زیارت بیت‌الله و درک آن فیض عظیم است، خواهند رسید.
🔺بنابراین حاجی در سفر ظاهری و جسمانی وقتی که از شهرش خارج شده و به بیابان رو می‌نهد، دائماً بین خوف و رجا است.
🔹همچنین در آن سفر روحانی هم که از دنیا خارج می‌شود و به سوی وادی مقدس توحید گام می‌نهد، باید بین خوف و رجا به سر برد. یعنی همچنانکه در سفر جسمانی همواره در ترس است که به شهر مکّه نرسد، و امید دارد که برسد، در سفر روحانیش نیز همواره در ترس باشد که خدا زیارتش را قبول نکند و او را به مقام قرب خود راه ندهد، و از طرفی امید داشته باشد که بالاخره خداوند کریم است و ما را می‌پذیرد.
💢به عبارت دیگر از یک طرف حاجی دائماً در بین راه و در حین انجام اعمال در هراس و بیم است که شیطان در هر گوشه‌ای کمین کرده و در صدد است که بطور ناگهانی در یک جا که غافل باشم و برای لحظه‌ای توجهم از خدا برگردد و به دنیا متوجه شوم، از همان فرصت استفاده کرده و بر من شبیخون آرد و وارد وجودم شود، و چون خداوند شیطان را در درون وجود من ببیند، رویش را از من برگرداند و مرا به بارگاه قرب خودش راه ندهد.
🔹به هر حال انسان در یک لحظۀ بسیار کوتاه توسط شیطان ربوده می‌شود و بسیار بوده‌اند انسان‌های زاهد و پرهیزگاری که در یک لحظۀ خیلی کوتاه گمراه شده‌اند. البته شیطان سال‌های سال بر روی کسی که می‌خواهد گمراهش کند کار می‌کند. این نکتۀ مهم را باید توجه داشت که اکثریت انسان‌ها و قسمت بسیار زیادی از آن‌ها را شیطان کاری به کارشان ندارد و در صدد گمراه کردن آن‌ها نیست. زیرا برای گمراه شدن آن‌ها زرق و برق‌ها و جلوه‌های کاذب دنیا از بیرون کافی است که نفس ضعیف آن‌ها را وسوسه کند و نفس آن‌ها میل و اشتیاق به آن جلوه‌ها و زیبایی‌های کاذب پیدا ‌کند و در نتیجه به جای رو نمودن به خدا، به دنیا رو آورد، و رو نمودن به دنیا معنایش پشت نمودن به خداست. بنابراین زیبایی‌های ظاهری حیات دنیا از بیرون و کشش‌های نفس اماره به سوی دنیا، از درون کافی است برای گمراه شدن آن‌ها و سوق داده شدن آن‌ها از خدا به سوی دنیا. چنین انسان‌هایی خود به خود در سفر حج به مقام قرب نمی‌رسند و مقرّب درگاه خداوند نیز نمی‌شوند. دست خالی می‌روند و دست خالی برمی‌گردند. محروم می‌روند و محروم بازمی‌گردند.
🔸اما شیطان سعی و تلاشش را می‌گذارد برای کسانی که در وادی توحید قدم‌های بزرگی برداشته‌اند و در توحید از لحاظ عملی و ایمانی قوت پیدا کرده‌اند، یا در جهت‌ عمل و تقوا و پرهیزگاری بسیار قوی هستند و عمری را در دوری از محرمات، و اجتناب از اعمال خلاف رضای خدا به سر برده و عبادات سنگین و ریاضات طاقت‌فرسا را بر خود هموار کرده و در عمرشان قائم اللیل و صائم النهار بوده‌اند.
🔹چنین افرادی در طول تاریخ کم نبوده‌اند و شیطان در هر دو جهت افراد بسیاری را گمراه کرده است. در جهت علمی، قرآن بلعم باعور را مثال می‌زند که صاحب اسم اعظم بود ولی شیطان چنان او را به وادی ضلالت کشاند که تمام ایمانش را بر باد داد. در جهت عملی نیز داستان «برصیصا» معروف است.
✅ اینست که انسان همواره باید خود را در معرض آسیب شیطان ببیند.

🔸...اینست که انسان همواره باید خود را در معرض آسیب شیطان ببیند و ترسان و هراسان از این‌که هر لحظه شیطان ممکن است از کمینگاهش بدر آمده و تیری به سوی او پرتاب نموده که روح او را نابود کند.
🔺البته این خطر برای شخص حاجی بسیار بیشتر است. زیرا سفر حج سفری است که خداوند به بندگانش و به حجاجی که خانه و کاشانه و جمیع تعلقاتشان را رها کرده‌اند و به عشق زیارت او سرگشتۀ بیابان‌ها شده‌اند نظر خاصی دارد و عنایات خودش را بیشتر شامل حال آن‌ها می‌نماید. لذا شیطان هم از این طرف خود را کاملاً آماده و مصمّم می‌کند که حجاج را از حج واقعی منصرف کند و دل آن‌ها را به جای توجه به خدا به اعمال ظاهری حج متوجه سازد و آن‌ها را در بازارها مشغول نماید، یا در طول مسافرت مسئله‌ای برایشان پیش آورد که خودشان اصلاً گمان نمی‌کرده‌اند و احتمال نمی‌داده‌اند که چنین معصیتی برای آن‌ها پیش آید.
💢شیطان هر لحظه مترصّد است و در کمین نشسته است تا فرصتی به دست آورده و سفر حجاج را باطل و اعمالشان را فاسد گرداند.
🔸این است که حاجی چون رو در بیابان می‌گذارد و از شهرش خارج می‌شود، باید بسیار خائف و هراسناک از پیش آمدن چنین مواردی باشد و خود را در میان مهالک فراوان ببیند و خود را در وادیی ببیند که هر قدمش هلاکت است و پرتگاه‌های عمیق است که روح آدمی اگر در یکی از آن‌ها سقوط کند تا قعر جهنم پیش خواهد رفت.
البته از طرف دیگر امید خودش را کاملاً به خدا بیندازد و توکل بر خدا نماید و در عین ترس از آن مسائل، امید به خدا را داشته باشد که خداوند مرا حفظ خواهد کرد و مرا در این سفر از شرّ شیطان درونی یعنی نفس اماره و شیطان بیرونی یعنی ابلیس حفظ خواهد نمود و خلاصه با این دو بال وارد وادی حج شده، پا در بیابان گذارد.

******************************

حضرت علامه مروجی سبزواری

سلسله بیانات اسرار حج

۰ نظر ۰۱ شهریور ۹۷