🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

🔲▪️ #علامه‌مروجی‌سبزواری
🔲▪️ #مقامات‌حضرت‌زهرا
🔲▪️ #حوراءانسیه
🔲▪️ #مقام‌ایناس

بخش_اول

✍️ در روایات آمده که لقبی نسبت به فاطمه‌ زهرا سلام الله علیها مطرح شده:
الحوراء الانسیة ،
که آن حضرت حوراء انسیه است.

حوراء به معنی ملک، فرشته،
انسی هم به معنای انسان ،فرشته انسانی ، یک انسان فرشته ، یک چنین لقبی به حضرت زهرا سلام الله علیها داده شده .

این لقب که معروف هم هست ،یک مقامی است به نام مقام‌ ایناس ، مقام ایناس یعنی مقام‌ انس و در این عبارتی که در روایات آمده می خواهد این مطلب را بفرماید که حضرت زهرا سلام الله علیها در مقام ایناس است .

انسان موجودی است در میان همه موجودات عالم که روح او و جسم او قابلیت این را دارد که از حالت‌ تعادل خارج شود یا به حالت تعادل برگردد ،مثل ملائک نیست یا از این طرف مثل حیوانات نیست...

ملائک عصیان نمی کنند ، و از آن مقتضای خلقت خودشان هم خارج نمی شوند ،حیوانات هم همینطور هستند ،حیوانات هم یک تعادل مزاجی دارند ، و از همان حالت تعادل‌ مزاج خارج نمی شوند ،

انسان در میان موجودات عالم موجودی است که هم از جهت روحانی قابلیت این را دارد که روحش از تعادل مزاج خارج شود ، هم از لحاظ جسمی از تعادل مزاج خارج شود .

دو بُعد در انسان هست ،بعد روحانی یا بعد ملکی به اصطلاح و بعد جسمانی ، این دو بعد در انسان هست ،هر کدام از این دو بعد یک نقطه‌ تعادل دارند ، جسم انسان یک نقطه تعادل دارد ، به اصطلاح می گویند مزاج انسان یک حالت تعادلی دارد ،گاهی وقتها مزاج از حالت تعادلش خارج می شود ،وقتی از حالت تعادل خارج شد این آدم مریض می شود ،کار دکتر این است که این مزاجی را که از حالت تعادل خارج شده ،دوباره به حالت تعادل برگرداند ....

تمامی انسانهایی که در عالم زندگی می کنند ، اینها بلا استثناء در تعادل جسمانی نیستند الّا یک نفر که انسان کامل هست ،و امام هست ،و امام کسی است که این تعادل جسمانی او در حد اعلا وجود دارد و هیچ گونه نا متعادلی در وجود او نیست...

بنابراین ما در حد تعادل نیستیم ،بعضی اسماء جمالی را از خود بروز می دهند ، اسمائی که لطیف هستند ،اسماء زیبایی هستند ،مثلا رحمت زیادی دارد ،انسان خوش خلقی است ، اهل گذشت است ، بخشنده است ، جواد است ،اسم عَفُوّ ، یعنی عفو کنندگی در او تجلی کرده .

بعضی هم اسماء جلالی در آنها تجلی کرده ،مثلا آدم منتقمی است ، اهل انتقام است ،اسم مضل در او تجلی کرده گمراه کننده است ،انسانها را گمراه می کند ،اسم قهار در او تجلی کرده دیگران را مقهور خودش می کند ....

اگر انسان بتواند تمامی اسماء الله را در یک حد خاص در خودش ظهور بدهد ،این انسان می شود مظهر اسم " الله " ....

امام کسی است که در حد تعادل‌ محض است ،از لحاظ همه ی مراحل وجودی که در نظر گرفته شود ،امام در مرحله تعادل محض است ،این مقام را در عرفان می گویند " مقام ایناس" یعنی مقامی که انس گرفته است...

آنگاه چنین انسانی از لحاظ روحانی با ملائکه انس می گیرد ،از لحاظ جسمانی با بشر انس می گیرد ،ایناس یعنی این ....

اینکه در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها ،در روایات فرمودند : حوراء الانسیه ،ایشان یک ملکی است انسی ، اشاره به این مقام ایناس دارد ، که ایشان از لحاظ روحی و جسمی در مرحله تعادل محض است ،هم از لحاظ‌ جسمی در مرتبه تعادل است ،هم از لحاظ‌ نفسی در تعادل است ،آن عدالت‌ کبری که محصول عدالت سه قوه (شهویه ، غضبیه ، فکریه) است ،در حضرت زهرا سلام الله علیها ظهور دارد.

حضرت زهرا سلام الله علیها هم از لحاظ روحانی مظهر اسم الله است ،امّ الاسماء ، اسم‌ اعظم که حضرت زهرا اسم اعظم است ،اگر کسی در این مقام مظهریت الله باشد این انسان در مقام اسم اعظم است ،چون الله اسم اعظم است ، بزرگترین اسم خداوند همین است ،اسمی است که جامع همه ی اسماء دیگر است. .
بنابراین اگر کسی در مرتبه الله باشد ،مظهریت اسم الله ، این انسان در مقام اسم اعظم است ، و کسی که در مرتبه اسم اعظم است ،این می شود " خلیفة‌ الله " ،و همانطور که الله کارگردان همه آفرینش است ، این انسان هم می شود کارگردان همه عالم آفرینش ،همانطور که الله رب العالمین است ،این انسان هم می شود رب العالمین بالاذن، بنابراین همه ی آفرینش تحت اراده او دارد می چرخد و تدبیر می شود .

اینکه می فرماید حوراء انسیه یعنی حضرت زهرا سلام الله علیها یک فرشته انسانی است ،یک انسان ملکی است ،که در این انسان جنبه انسانیت و جنبه ملکی در حد تعادل رسیدند . هیچ کدام در دیگری غلبه ندارد ،مثل حضرت عیسی نیست آن جنبه مَلَکی بر جنبه جسمانی قوت پیدا کرد ، جنبه ملکوتی او غلبه پیدا کرد و لذا اینکه حضرت‌ عیسی علیه السلام ازدواج نکرد چون جنبه ملکوتی اش خیلی قوی است و نمی تواند ازدواج کند .

👈 ادامه‌دارد

۰ نظر ۲۰ دی ۹۸



🏴 علامه‌ مروجی‌ سبزواری
🏴 شهید
🏴 مقام‌عندیت

 آنکه در راه خدا کشته می شود، می شود شهید.

شهید، فعیل به معنای فاعل است یعنی شاهد. مشاهده کننده.

شهید یعنی کسی که مشاهده می کند.
چه کسی را؟
خدا را دارد مشاهده می کند.

شهید یعنی این.
شهید یعنی مشاهده کننده ی خدا.

انسان چگونه می تواند به مقام‌ شهود خدا دست پیدا کند باید به مقام‌ عندیت برسد یعنی برسد به نزد خدا.
الآن من در نزد شما هستم می توانم شما را ببینم.

مقام عندیت مقامی است که برای انسان، شهود می آورد. انسان تا به این مقام نرسد نمی تواند...

چه کسی به مقام عندیت می رسد؟
چه کسی به مقام مشاهده ی خدا می رسد؟
کسی که به مقام عندیت برسد.

کسی که به مقام نزد خدا برسد.
کسی که به نزد خدا برسد می تواند مشاهده کند، این می شود شهید.

منتهی شهید دو جور است:
یا ظاهری است یا باطنی، یا شهید روحانی.

یا شهید جسمانی است، یا شهید روحانی.

شهید ظاهری و جسمانی کسی است که می رود در مقابل کفار بیرونی، با شمشیر، حالا سلاح روز، هر چه که هست، کافر را می کشد یا خودش به دست آن کافر کشته می شود.

اگر این شخص با صدق رفت به میدان جنگ، با اخلاص رفت به میدان جنگ، وقتی که توسط آن کافر کشته شد، در واقع آن نفسش کشته شد، آن روح آزاد می شود.

نه اینکه اولاً به قصد رضای‌ خدا آمده و به قصد قربت آمده و بخاطر اجرای امر خدا آمده ، رفته در مقابل کفار، جنگ بر سر زمین نیست، بر سر خاک نیست؛ بر سر حق و باطل است؛ بر سر نور و ظلمت است؛ جنگ، جنگ کفر و دین است.

بنابراین چنین انسانی اگر به دست کافر کشته شود؛ این نفس‌ اماره کشته می شود این روح پرواز می کند می رود پیش خدا.

البته خیلی شرایط می خواهد.
در همین جنگهای ظاهری هم انسان به مقام شهادت برسد آن هم خیلی کار می خواهد؛ خیلی اخلاص می خواهد.

حالا هر کسی که در میدان جنگ کشته می شود، از لحاظ ظاهری می گوییم شهید، اما واقع شهید باشد؛ اما اگر واقع شهید باشد؛ یعنی واقع به مقام مشاهده ی خدا برسد؛ به مقام لقاء الله برسد؛ این یک چیزی است. نیت خالص می خواهد.

حالا یا این است یا نه، شهادت باطنی.

شهادت باطنی این است که انسان در خلوت خودش، یعنی میدان مبارزه اش، خلوت خودش است. میدان مبارزه فلان منطقه یا فلان محل نیست؛ میدان مبارزه خلوت خودش است، آن کار، آن شمشیر، آن مجاهدت است. یعنی نفس خودش را به دست کافر نمی کشد؛ به دست خودش می کشد؛ خودکشی می کند. یعنی خود مجازی، خود حیوانی اش را با آن شمشیر ریاضت و مجاهدت می کشد.

اگر انسان واقعا بتواند این کار را انجام بدهد، این حجاب‌ اعظم که روح را مانع شده، سدّ شده از پرواز به سوی خدا، این کنار می رود و این روح پرواز می کند می رود، اینجا این سه خصوصیت را پیدا می کند:
أحیاءٌ
عندَ ربّهم
یُرزقون

اولاً در اینجا دیگر این انسان حیّ است؛ بخاطر اینکه انسان، حجاب که رفت کنار، پرواز کرد، رفت و به ذات‌ خدا رسید در آنجا دیگر این انسانی که با ذات خدا اتصال پیدا کرد؛ خدا همیشه حیّ است و این انسان هم حیّ است و حیات خداست.

این انسان همیشه زنده است.
این انسان دیگر نمی میرد.

۰ نظر ۱۴ دی ۹۸


نکته ای بسیار کلیدی و مهم.

درک حقیقی
و حتی ادراک شهودی این حقیقت
راهگشای معرفت حقیقی است.

معرفت قلبی نسبت به دین داشتن؛
معرفت قلبی نسبت به اهل بیت؛

معرفت قلبی نسبت به قرآن؛
معرفت قلبی نسبت به اولیای الهی داشتن؛

و بسیاری معرفتهای دیگر که زاد و توشه ی مسیر صعب و مستصعب ولایت اند.

در آن نیک تأمل و تدبر فرمایید.

👈 ألمعرفةُ بذر المشاهدة

🙏 ادمین

🌅👈 علامه‌ذوالفنون
🌅👈 مروجی‌سبزواری
🌅👈معرفت‌قلبی
🌅👈معرفت‌عقلی

👈روش‌معرفتی‌عقل
با
روش‌ معرفتی‌ قلب
خیلی فرق می کند.

عقل یک موجودی است که اگر مطلوبش را هم نبیند، می تواند درباره آن حکم بدهد.

فرض کنید مثلاً اینجا که هستیم، صدای بچه های بیرون را می شنویم ولی آنها را نمی بینیم. اینجا عقل‌ حکم‌ می‌دهد می گوید: صدای بچه ها می آید، پس بچه ها آنجا هستند؛ ما نمی بینیم.

عقل موجودی است که از روی معلوم به مجهول می رسد.
بیاید بگوید که در دور، در فاصله 2 کیلومتری اتاقی هست، در ِ آن اتاق باز است؛ پنجره اش باز است؛ من می توانم ببینم در آن اتاق آتش روشن است.
من الآن می گویم در آنجا آتش روشن است؛ هرکجا آتش باشد گرما هست؛ پس در آن خانه گرما هست.

گرما را که احساس نمی کنم، اما عقل‌ حکم‌ میدهد که گرما هست.

عقل کارش همین است.
از معلوم‌ به‌ مجهول
پی می برد.
از علت‌ به‌ معلول
از معلوم‌ به‌ مجهول
از معلوم‌ به‌ علت‌ مجهول

کار عقل همین است.

اما قلب اینگونه نیست.

قلب‌ برای‌ معرفت‌ باید ببیند .
باید مشاهده‌ کند.

این است که ما از لحاظ معرفت‌ عقلی کاملیم. یعنی تا حد زیادی ما خدا را از لحاظ عقلی می شناسیم.
تمام آن مقدماتی که برای محبت لازم است، اینها را به علم‌ عقلی می دانیم؛ ولی خدا را دوست نداریم.

این بدان دلیل است که :

اصل مطلب را
عقل‌ تصدیق‌ می‌کند
که خدا یک موجود دوست داشتنی است؛ یعنی عقل می گوید : « بله خداوند مُفیضُ الوجود است و دائماً دارد بر وجود تو، وجود افاضه می کند؛ پس وجود تو را دارد ادامه می دهد.

هر وجودی که باعث ادامه یافتن وجود بشود؛ دوست داشتنی است؛ پس خدا دوست داشتنی است؛ پس تو خدا را دوست داری. »

همه اینها را عقل قبول می کند.
منتهی من الآن اگر به خودم رجوع کنم؛ به خودم برگردم؛ می بینم آیا خدا را دوست دارم یا نه؟ می بینم ندارم.

عقل قبول می کند که خداوند یک خصوصیاتی دارد که بخاطر آن خصوصیات دوست داشتنی است؛ ولی می بینیم ما خدا را دوست نداریم.

می بینیم دنیا را بیشتر از خدا دوست داریم؛
پولمان را بیشتر از خدا دوست داریم.

اینها سرّش در این است که مسأله ی دوست داشتن، کار قلب است و اینکه ما می گوییم:
معرفت‌ علت‌ محبت است؛
معرفت‌ قلبی
علت‌ محبت‌ قلبی است.
چون محبت، کار قلب است.
دوست‌ داشتن‌ کار قلب است.دوست داشتن کار عقل نیست.

عقل روی مبانی خودش حکم می دهد که خدا اینجور و آنجور است؛ پس یک موجود دوست داشتنی است ولی...

دوست‌ داشتن و متنفر بودن کار عقل نیست.
خوف‌ و ترس کار عقل نیست.
شوق‌ و امید داشتن کار عقل نیست؛ همه اینها کار قلب است.

یعنی من در قلبم مشتاقم؛
در قلبم خائفم؛
در قلبم دوست دارم؛
در قلبم تنفر دارم؛
اینها همه امور قلبی است.

نمی شود که مقدمه‌ عقلی باشد؛نتیجه‌ قلبی.
یعنی عقل ثابت کند که اسباب محبت در او هست؛ بعد من در قلبم خدا را دوست بدارم؛
این‌ نمی‌شود.

۰ نظر ۰۶ دی ۹۸

👈👈 مطلبی بسیار عرشی،
مهم
پایه و اساس

عالم_ذر

هرچند مطلب کمی طولانی است ولی لازم است دقت کافی را در مطالعه و فهم آن بکار گیرید.

👇👇👇

مطلبی بسیار عرشی
مهم
وزین
قابل تأمل و تعمق فراوان

دوستان اهتمام کافی داشته باشند این حقایق و اسرار عرشی را حتما بایستی با طهارت ظاهری و باطنی مسّ کرد و چشید و ادراک و شهود کرد.

و نکته ی قابل تأمل برای آنها که مأنوس با آیات قرآن هستند این که:
از این آیه به آیات دیگر ورود کنید و مبحث ربوبیت و عهد را از اینجا به جاهای دیگر بکشانید.

بطور مثال:
دعای عهد.
عهد ولایت.

فتدبروا جیّداً

أیّدکم الله فی الدّارین بالخیر و العافیة

👈 ادمین

🌅👈 علامه‌ذوالفنون
🌅👈 مروجی‌سبزواری
🌅👈 عالم_ذر
🌅👈 عقل_اول

👈 اول مخلوقی که خداوند او را آفرید، موجودی بود به نام «عقل اول». که شریعت او را لوح محفوظ، کتاب مکنون، قضا و عرش می خواند.

👈 این مخلوق، اتصال تامّ و بی واسطه به ذات خدا دارد و
وجودش‌ شامل‌ وجود
تمامی‌ موجودات‌ عالم است،
همه موجوداتی که از ازل وجود داشته اند تا ابد.

👈 موجودات در عقل اول نه تنها مجرد از ماده اند، بلکه مجرد از صورتهای‌ مادی هم هستند.

مثلاً درخت، در عقل اول نه ماده دارد، نه شکل مادی، نه آثار ماده مثل رنگ و اندازه و طعم و بو.

👈 موجودات در عقل اول، وجودات متکثر و جدا از هم ندارند.

👈 عقل اول، جزء ندارد و کثرتی در او نیست. بلکه یک وجود واحد است. و وجود واحد عقل‌ اول، وجود واحد همه موجودات است و همه موجودات در آن جا به یک وجود واحد موجودند.

منبسط بودیم و یک گوهر همه
بی سر و بی پا بدیم آن سر همه
یک گهر بودیم همچون آفتاب
بی گره بودیم و صافی همچو آب

👈 این همان مرحله ی « رتق » است که قرآن می فرماید:

« أوَ لم یرَ الذین کفروا أنّ السموات و الأرض کانتا رتقاً ففتقناهما »30 انبیا

(آیا ندیدند کسانی که کافر شدند، اینکه آسمانها و زمین بسته بودند پس باز و گشوده شان کردیم)

یعنی آسمانها و زمین، ملائکه و انسانها، انسانها و حیوانات و نباتات و جمادات یک وجود واحد بودند و جدایی و امتیازی بین آن ها نبود.

۱ نظر ۰۳ دی ۹۸