🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۲۱ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

نبی، بُعد اتصال انسان با خلق را می گویند. نبی اول باید به مقام ولایت برسد بعد به مقام نبوت برسد. اول باید روحش عروج کند بالا برود و به اسماءالله برسد و در اسماء الله فانی شود و با اسماء وحدت پیدا کند. این را می گویند ولایت. ولایت وحدت انسان است با اسماءالله.

 نتیجه ولایت، خلافت است.

آهن سیاه است و سرد است و سخت. اگر همین آهن با هر مجاهدتی که شده درون آتش برود صفات خود را از دست می دهد و صفات آتش را می گیرد.

 سیاهی اش می رود سرخ می شود مثل آتش.

 سردی اش می رود مثل آتش داغ می شود.

 سختی اش می رود مثل آتش نرم می شود.

این آهن که سرخ شده جای تاریک برود روشن می کند.

همانطور که آتش می سوزاند این آهن هم به هر چه می رسد، می سوزاند.

صفات آهنی را از دست می دهد و صفات ناری پیدا می کند.

انسان اول باید سیر کند برود به اسماءالله. آن خصوصیات اسمائی را پیدا کند_محیی شود، سمیع و بصیر شود، ممیت شود_ اینها را به نحو کن فیکون از خود ظهور و بروز دهد. ولایت یعنی این. یعنی وحدت با اسماءالله بطوری که اسماء را به نحو کن فیکون از خود ظهور بدهد. یعنی با اسم محیی وحدت پیدا کند بعد که به این عالم برگشت، خلیفه شود. یعنی همان جور که خداوند با صفت محیی بودنش در آن؛ مرده را زنده می کند این انسان هم در آن؛ مرده را زنده کند. کن فیکون.

با صفت خالق بودن که وحدت پیدا کرده باشد می آیند خلیفه ی صفت خالق می شود.

همان طور که خداوند ابداعی با کن فیکون با اراده تنها چیزی را ایجاد می کند این انسان هم با اراده انجام می دهد.

با اسم فالق وحدت پیدا کرده یا آب را می شکافد یا ماه را می شکافد.

با اسم محیی وحدت پیدا کرده، حضرت عیسی مرده را زنده می کند.

این می شود ولایت که انسان صفات بشری را از دست بدهد صفات الهی را بگیرد. بعد برگردد خلیفه الله.

این انسان هم، عالم را با همان صفات که الان شده ظهور آن صفات، به نحو کن فیکون اداره می کند. می شود "رب العالمین".

اول ولایت است بعد خلافت.

کسی که از عالم اسماءالله برمی گردد غیر از اینکه خلیفه است، نبی هم هست. یعنی به او می گویند برای مردم دستور زندگی ببر.

نبوت بعد از ولایت است.

پیغمبر اکرم با بُعد نبوتش برای مردم قرآن آورد، دستور زندگی آورد. اما با بعد ولایتش بود که سر منشا عشق بود.

****************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی زبدة الاسرار

علامه مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۳۰ دی ۹۷

توضیح خواهیم داد نسبت حضرت زهرا سلام الله علیها که چرا بین حضرت علی علیه السلام و یازده امام یک زن باید واسطه شود، حتما یک زن باید واسطه شود، تا این یازده امام بوجود بیایند، اینها اتفاقی نیست. و این زن می شود اصل این یازده امام، در بهشت، کوثر اصل این یازده نهر می شود. همانطوریکه حضرت علی علیه السلام ساقی کوثر است اینها رمزهایی است. همانطور که یازده امام در دنیا اصل وجودشان را از مادرشان دارند در بهشت هم این یازده رودخانه از کوثر تامین می شوند، این یازده رودخانه مقام هستند، یعنی کسانی که به مقام حکمت رسیده باشند اینها از نهر شیر بهره مند هستند، آنهاییکه به مقام عشق کلی که ناشی از آن ترشح وجود مطلق هست رسیده باشند از رحیق مختوم یا شراب بهره مند هستند.

مرد مظهر عقل است و زن مظهر نفس است، و لذا به خاطر این است که زن در تربیت بچه موثر است، و می تواند تدبیرش کند، یعنی روح زن مظهر آن چهار ملک است، مظهر روح جبرئیلی و میکائیلی و اسرافیلی و عزرائیلی هست، با جنبه جبرئیلی خودش علم می دهد؛تربیتش می کند که چکار بکند یا نکند، با جنبه اسرافیلی خودش به این بچه حیات می دهد، با جنبه میکائیلی خودش رزق می دهد به او، با جنبه عزرائیلی خودش مرتب این بچه را به کمال می رساند، لذا زن مظهر آن چهار ملک است، به طور کلی عالم آفرینش تحت اراده نفس است نه عقل، عقول اصلا حواسشان به این عالم نیست، عالم آفرینش را این نفوس می گردانند و اداره می کنند.

اداره عالم آفرینش بر روح زن است، نه مرد، لذا اینکه فرمود: لولا فاطمه لما خلقتکما، اگر فاطمه نبود علی و پیغمبر را خلق نمی کردم، آنها عقل اند، در واقع اگر زن نباشد فیض به اتمام نمی رسد، به کمال نمی رسد.

زنان بهشتی چهار نفر هستند: خدیجه و مریم و آسیه و حضرت زهرا سلام الله علیها.

اینها مظهر دارند، در زمان ما هم این چهار روح مقدس و بزرگ مظهر دارند، یعنی مسلماً الان در این دنیای ما یک زن هست که مظهر روح مریمی است، یک زن هست که مظهر روح فاطمی است، یک زن هست که مظهر روح آسیه است، یک زن هم هست که مظهر روح خدیجه کبری سلام الله علیها است، الان هم هستند زنانی که از قدرت روحانی فوق العاده ای برخوردارند و اینها می شوند واسطه فیض بین آن چهار زن، که به یک معنا اینها تحت عنایت امام زمان دارند عالم را اداره می کنند، این چهار زن که الان هستند به اذن امام زمان و تحت عنایت ایشان عالم را اداره می کنند، این است که عالم آفرینش بطور کلی تحت اراده زن دارد اداره می شود، مرد نمی تواند عالم را اداره کند،و باید بین امام زمان علیه السلام و عالم آفرینش این زنها واسطه باشند، لذا در آن حدیثی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که فرمود: من از خدا سه چیز را دوست دارم ، زن و عطر و نماز ، زن اول آمده که مونث است.

اصل عالم آفرینش تحت اراده نفس حرکت می کند، و نفس چون مظهرش زن است پس تحت اراده زن هست که عالم اداره می شود و به کمال خودش می رسد.

************************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۲۸ دی ۹۷

بسم الله الصبور

***********

پس از مدتها اعتزال و انتباذ و انقطاع از خلق و خلوت، در پی امر حق تعالی دست ب قلم برده عباراتی چند ب نگارش می آورم.

درد مهجوریت و مظلومیت علم و عالم و علما و ساحت بلند حکمت و عرفان و اجتهاد، تمام نشدنی است و زخم آن زخمی است ناسور و کشنده و التیام ناپذیر.

وقتی پای درس بزرگان می نشینم و در محضر عرشیانی در می یابم ک عالم سراسر علم انباشته است و پر از حقایق نامکشوف و اسراری نادیدنی و ناشنیدنی؛

و اینکه صمدیت حق جلّ جلاله چنان عالم هستی را در خود فرو برده ک ب وزان عظمت و کبریایی اش عالم هستی نیز عظیم و کبیر است؛

و از سوی دیگر می نگرم خلق و انسانها را ک چه سان غافلانه ره می سپارند و بیخبر و جاهلانه سدّ راه جوشش و فوران معادن علم و حکمت می شوند،

اینجاست ک دل ب جوش و خروش می آید و سیل ناله و تضرع، ضجه و اندوه عرش الهی را ب لرزه در می آورد ک :

« أَیْنَ مُبِیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْیَانِ وَ الطُّغْیَانِ

أَیْنَ حَاصِدُ فُرُوعِ الْغَیِّ وَ الشِّقَاقِ [النِّفَاقِ ] ،

 أَیْنَ طَامِسُ آثَارِ الزَّیْغِ وَ الْأَهْوَاءِ

أَیْنَ قَاطِعُ حَبَائِلِ الْکِذْبِ [الْکَذِبِ ] وَ الافْتِرَاءِ

أَیْنَ مُبِیدُ الْعُتَاةِ وَ الْمَرَدَةِ

أَیْنَ مُسْتَأْصِلُ أَهْلِ الْعِنَادِ وَ التَّضْلِیلِ وَ الْإِلْحَادِ ؟ »

چه بسیار علوم و اسرار و حقایق،

چه بسیار حکمتها،

و چه بسیار بواطن، که در قلوب اهل بیت و ائمه ی اطهار و علما و اولیای الهی مکنون و پنهان اند ؛

و چه بسیارند انسانهای ظلوم و جهول و بیچاره ک صمّ بکم نظم نظام هستی اند و معالم الدین و استوانه های علم و حکمت و معرفت را ب بند می کشند؛

و چه بسیار لیالی و ایام ، ک می گذرند و چه بسیار انسانها ک بی بهره از این حقایق در حیرت و ظلمت اند.

از پیامبر عظیم الشأن اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم ، ک وقت مبارک حضرتش را با 84 جنگ گرفتند و رخصت ب حضرت ندادند ک ب عمران نفوس بپردازد و نشر آن حقایق و علوم و اسرار نماید؛

و حضرت وصیّ مولا امیرالمؤمنین سلام الله علیه ک 24 سال خانه نشینی را بدان حضرت تحمیل نمودند و جنگهای جمل و صفین و نهروان و ...

حضرت امام مجتبی سلام الله علیه و لشکرکشی های شام معاویه و زهر و شهادت؛

و آنگاه حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه و ...

رسید تا امام موسای کاظم علیه سلام الله ک  14 سال زندان؛

تبعید امام هشتم سلام الله علیه،

تبعید عسکریین علیهما السلام،

و سرانجام غیبت حضرت حجت روحی فداه؛

و چه بسیار علما و مجتهدینی ک در خفقانها و زندانها و ظلم ظالمان، در خفا و آشکار این نور الهی را روشن نگه داشتند و با تحمل سختیها و آزار و اذیتها خدماتی عظیم ب ساحت مقدس دین طیب اسلام نمودند ک ما را هرگز قدرت حمد و شکر آنها نیست.

چرا؟

چرا تا بوده و هست، همچنان این سیر ادامه دارد و همچنان علم و حکمت و حقیقت، باید در حبس و زنجیر معاندان و کوته نظرانی باشد ک صدر و سینه ای ضیّق و تنگ دارند ک قساوت قلب، آنها را چنان ب جمود کشانده ک قدرت خدمت ب ساحت والای حضرت علیم حکیم ندارند.

می نویسم

هرچند نه گوش شنوایی هست و نه چشم بینایی.

هرچند صاحبان قدرت، قارون وار غرق در دنیای خویش اند و هارون الرشید ها همچنان دست در محبوس ساختن مظاهر دین دارند و مأمون ها همچنان در کار تبعید و معاویه ها دست در کار تکفیر و لعن بزرگان دین و مذهب و اندیشه های نوین اسلام اند.

غمی نیست ک ما را خدایی هست.

و خود وعده فرمود: 

{ وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ (5) قصص }

و این منت الهی در جریان است و در حال وقوع.

پس:

{ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (43) اعراف }

 

۱ نظر ۲۶ دی ۹۷

هر عاشقی در مرتبه اول عاشق خودش است. انسان ابتدا به خودش عالم است. اگر من به دیگران علم دارم، چون دیگران می شوند عین من، و من چون به وجود خود عالمم، به دیگران علم دارم.

اگر به دیگری عشق می ورزد از آن جهت است که او عین وی شده است.

 علم را بخواهد ظهور بدهد می شود عالِم. رزاقیتش می شود کشاورز. حالا عشق یا محبت را بخواهد ظهور بدهد؛ خلق را آفرید. "فخلقت الخلق لکی اعرف"

دنبال آینه می گردد خود را ببیند. آینه ای می خواهد، تا جلوه ی خود را در درون او ببیند. عشق خودش را در او می بیند. صفت علمِ خدا در جبرئیل افتاده. اسرافیل ظهور صفت محیی بودن خداست. خدا می بیند و لذت می برد. حتی شیطان: بل اضلهم الله. صفت مضل بودن خود را در او می بیند.

همه موجودات، آینه هایی هستند که خدا درست کرد تا خود را ببیند. عشق چون مطلق و بی نهایت است یک آینه مطلق و بی نهایت می خواهد. پیامبر وجودی بود مطلق و بی نهایت. خدا توانست صفت عشق و محبت خود را در او ببیند.

**************************************************************************************** 

پیاده شده از فایل صوتی زبدة الاسرار

علامه مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۲۴ دی ۹۷

ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود.

احتیاج دو معنا دارد:

احتیاج خدا با ما فرق می کند. احتیاج ما؛ احتیاج ناقص به کامل است. اما احتیاجِ کامل به ناقص از باب این است که کامل، ناقص را می خواهد تا کمال خود را اظهار کند.

******************************************************************************* 

پیاده شده از فایل صوتی زبدة الاسرار

علامه حمیدرضا مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۲۴ دی ۹۷

البته این مسئله را هم زیاد شنیده اید که آب، مهریه حضرت زهرا سلام الله علیها است،که اینها کنایه است،کنایه از مقاماتی است که حضرت صاحب آن مقامات بودند، چنانکه آن درخت طوبی که گفتیم مقام انس و محبت کلی است، که از شهود اسم الله ناشی می شود، بنابراین اینها نباید حمل بر ظاهر بشود، که بگوییم این آبها مهریه حضرت زهرا سلام الله علیهاست، یعنی مثلا خود رودخانه را خداوند برای حضرت مهریه قرار داده.

 چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی                   صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

 صورت زیرین اگر با نردبان معرفت                              بر رود بالا همی با اصل خود یکتاستی

 این سخن در رمز دانایان پیشین سفته اند                  پی برد در رمزها آنکس که او داناستی

 در نیابد این سخن را هیچ فهم ظاهری                     گر ابونصر هستی و گر بوعلی سیناستی 

غرض من از این شعر همان یک مصرعش است، که می گوید صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی، تمام حقایقی که در عالم ملکوت هستند، اینها در این عالم طبیعت و این عالم دنیا، دارای یک مظهر هستند، دارای یک صورتی هستند، اصلا به طور کلی، هر موجودی را که در عالم ماده و طبیعت ببینید، این حتما در عالم ملکوت اصلش در آنجاست، سایه اش در اینجاست.

یکی از حقایقی که در عالم ملکوت هست، و در اصل در ذات خداست، آن صفت حیات است، صفت حیات در خداوند جزء صفات است که حی یعنی زنده و دارای حیات، این صفت حیات در این عالم دنیا یک سایه انداخته.

حیات یعنی چه ؟ دو معنی کرده اند، یک معنی اش محدود است و یک معنی فراگیر است، می گوییم حیات آن قوه ای است که در یک موجود است و باعث رشد و نمو او می شود. اما یک معنای دیگر برای حیات است و آن عبارت است از این که حیات قوه ای در موجود است و آن موجود به واسطه آن قوه می تواند اثر از خودش ظهور دهد. آتش اثری دارد که گرما است، نمک دارای اثری است که شوری است. شکر حی است، آب حی است، خورشید زنده است چون از خودش نور ایجاد کند، اینجا دیگر همه ی موجودات عالم حی اند، لذا یک حیات ساری و جاری در همه ی  موجودات عالم وجود دارد. جمادات هم حی اند چون می توانند از خود اثر نشان دهند، معمولا معنایی که برای اسم حی می کنیم همین است، تمامی عالم زنده هستند، همه دارای قوه ای هستند که به واسطه آن قوه می توانند از خودشان اثر بروز دهند.

این قوه ای حیات از ناحیه اسم الحی است، خداوند خودش این صفت حی بودن را دارد، خداوند هم دارای آثاری است، همه ی این عالم آفرینش آثار خداست، پس خداوند هم حی است.

از آنجاییکه، می فرماید آب مهریه ی حضرت زهرا سلام الله علیهاست، از اینجا معلوم می شود که

حضرت زهرا سلام الله علیها، مظهر اتم اسم "الحی" است، و بنابراین تمام موجودات عالم حیات خودشان را از حضرت زهرا سلام الله علیها دارند.

 لذا باز چنان که عرض کردیم اینها علامت مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها ست. این که فرمود آب مهریه حضرت زهراست، یعنی حضرت زهرا سلام الله علیها مظهر اسم الحی است، "معدن اسم الحی" است نه مظهر، یعنی روح حضرت زهرا سلام الله علیها در اثر عروج خودش، و رسیدن به ذات خدا و اتحاد تام با اسم الحی، او شده الان منشاء و ومعدن  همه ی حیات و بنابراین اگر جبرئیل اثری از خودش بروز می دهد یعنی وحی نازل می کند این در اثر این است که دارد حیات خودش را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می گیرد، اگر عزرائیل اثر از خودش بروز می دهد، و می تواند جان بگیرد، این اثر خودش را از حضرت زهرا دارد،  همین طور اگر درخت اثر از خودش بروز می دهد میوه می دهد، برگ می دهد، سایه می دهد، این از حضرت زهرا سلام الله علیها دارد حیات خودش را می گیرد. معدن و سرچشمه حیات در نزد حضرت زهراست، روح او مظهر تام و کامل اسم الحی است، و هر موجودی حیاتی دارد و ما لحظه به لحظه که داریم نفس می کشیم، زندگی می کنیم لحظه به لحظه از ناحیه روح حضرت زهرا سلام الله علیها دارد بر ما حیات وارد می شود.

****************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۲۱ دی ۹۷

پی اون شداید مرگ و سکرات موت این است که عزراییل می خواهد قطع تعلق کند.

این نکته در فهم معنای مرگ خیلی مهم هست که مرگ زمانی بر انسان عارض می شود که روح، دیگر نیازی  به آن جسم ندارد. یعنی از این جسم استفاده های خودش را کرده باشد؛ کمالات خودش را بدست آورده باشد. دیگر نیازی به این جسم ندارد. اینجا دیگر این روح، جسم را به عنوان ابزار نمی خواهد. اما آن محبتی که پیدا کرده است، آن، کار را مشکل کرده است . محبت نمی گذارد که روح، جسم را رها کند. ملک الموت این محبت را قطع می کند. وگرنه آن تعلق تدبیری را روح قطع می کند چون دیگر به این، نیاز ندارد .

عرض می کنم پنجاه سال در این خانه نشسته خب محبت پیدا کرده ولو این که الان یک خانه ی دیگر ساخته است؛ این را نیاز ندارد اما ولش نمی کند. یعنی تعلق تدبیری اش را برداشته است اما اصلاحش نمی کند. اگر رطوبت داد؛ اگر جایی از آن خراب شد، درستش نمی کند؛ الان یک خانه جدید دارد. اما آن محبتی که به آن خانه دارد نمی گذارد که آن را رها کند؛ نمی گذارد که این خانه را خرابش کنند و لذا روح این طوری هست که آن جنبه تعلقی و تدبیری اش را بر می دارد. لذا می بینید که از سنین چهل-پنجاه به بعد می بینید که اگر انسان مریض شد دیرتر خوب می شود؛ زخم ها دیرتر جوش می خورند؛ شکستگی ها دیرتر مرمت می شود چون دیگر روح تعلق خودش را برداشته، تدبیر خودش را برداشته خیلی دیگر به حال این جسم تدبیر نمی کند. ولی خب البته آن محبت هست.

جهاد اکبر و کشتن نفس یعنی قطع محبت به این جسم و بالااخره هر چیزی که انسان در دنیا به دست آورده به مقامش علاقه پیدا می کند به هر چیزی که مربوط به جسم می شود. یعنی روح هم تعلق پیدا می کند به جسم و هر چیزی که متعلق به این جسم هست؛ مثل خانه انسان، ماشین انسان، فرش، یخچال، تلویزیون، مقام، پول. هرچی متعلق به جسم هست دیگر. این ها هستند که در زمان مرگ کار انسان را دشوار می کنند.

 

*********************************************************************************** 

علامه مروجی سبزواری 

پیاده شده از فایل صوتی مقامات انسان

۰ نظر ۱۹ دی ۹۷