🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

و یک نکته دیگر هست که خداوند در اینجا خودش را به عنوان اله معرفی کرده یا در همان بسم الله می گوییم بسمِ الله، به نام الله که الله مسبب هست. چرا خداوند خودش را به عنوان الله دارد معرفی می کند که اله غیر از الله نیست؟ البته ما خدا را از جنبه الوهیتش می توانیم بشناسیم، از جنبه ربوبیتش می توانیم بشناسیم، یعنی از جهت کارگرانیش، جهت اثربخشی اش. خداوند دو جهت دارد یک جنبه ذات. مثلا یک  معلم را در نظر بگیرید این معلم یک جهت جهت ذاتش هست که خودش خودش هست، یک معلم خودش خودش هست یک وجودی دارد، ذاتی دارد برای خودش معلم از جنبه وجودش و ذاتش هیچ ارتباطی با ما ندارد، ما هم با او هیچ ارتباطی نداریم، خودش برای خودش یک موجود است من هم برای خودم یک موجود  او هم برای خودش یک موجود است؛ نه او به من ربط دارد. یعنی وجود های ما هیچ ربطی به هم ندارد. از جهت ربوبیت معلم یعنی از جهت اثر بخشی معلم یعنی از جهت اینکه معلم به من علم می آموزد مرا ربوبیت می کند. من از این جهت علم آموزی با معلم در ارتباط هستم. یک پزشک را در نظر بگیرید این پزشک برای خودش یک ذات و وجودی دارد اما وجودش هیچ ربطی به من ندارد، او برای خودش من برای خودم. اما من از چه جهتی با  پزشک در ارتباط هستم؟ از جهت ربوبیتش یعنی از جهت شفا دهندگی اش، او مرا شفا می دهد. معلم مرا علم می آموزد. ما از چه جهت با نان در ارتباط هستیم؟ نان برای خودش یک وجود هست من هم برای خودم یک وجود هستم. هیچ ربطی به هم نداریم. او ذاتش برای خودش یک چیز دیگری هست. من از جهت ربوبیت نان با آن در ارتباط هستم، چون نان مرا سیر می کند. ببینید ما با هر موجودی که در ارتباط هستیم از جهتی که او یک کمالی را در ما ایجاد می کند با او در ارتباط هستیم. ما با خدا هم همین گونه هستیم. ما با ذات خدا اصلا هیچ گونه آشنایی نداریم نمی توانیم به آن برسیم به ذات خدا به وجود خدا. هویت خدا را ما اصلا نمی توانیم بشناسیم. ما یک وجود محدودی هستیم و خداوند یک موجود نا محدود. ما از جهت ربوبیت خدا با خدا اتصال داریم یعنی از جهت اینکه خداوند ما را خلق کرده است، ما را رزق می دهد، ما را سیر می کند و امثال اینها. وَ الَّذِی هُوَ یُطعِمُنی وَ یَسقِینِ(79) وَ إِذَا مَرِضت فَهُوَ یَشفِینِ خدایی که ما را اطعام می کند، ما را آب می دهد، ما را شفا می دهد، ما را روزی می دهد از جهت ربوبیت خداوند است که ما با خداوند در ارتباط هستیم. و هر چقدر که ما انسان ها خدا را بشناسیم جهت ربوبیت او را شناخته ایم نه جهت ذات خدا را بخواهیم بشناسیم این نه این برای ما انسان ها امکان ندارد. خداوند با جهت ذات خودش و وجود خودش با ما اتصالی ندارد. آن ذاتش خودش برای خودش من هم برای خودم، هیچ گونه آشنایی بین ذات من و ذات خدا نیست، اصلا نمی توانیم ذات خدا را بشناسیم. یک وجود محدود چگونه می تواند یک موجود محدود را بشناسد؟ بنابراین اگر خدا را می شناسیم، علم داریم، عرفان داریم؛ اینها همه از جهت ربوبیت خداوند است چون خدا با ربوبیتش با انسان ها اتصال برقرار می کند. به او آب می دهد، نان می دهد. یک مادر را در نظر بگیرید؛ مادر از جهت ربوبیت با بچه های خودش در ارتباط است. از جهت ربوبیت و برطرف کنندگی نیازها هست که یک مادر با بچه های خودش در ارتباط است.

************************************************************************

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

پیاده شده از فایل صوتی شرح توحید صدوق

۰ نظر ۲۸ فروردين ۹۸

أولی الألباب یعنی کسانی که به باطن آن قوه محاسبه کننده دست پیدا کرده اند و سلطان و فروانروای کشور وجود اینها عقل شده، عقلی که عقل باطنی ست، فطری ست، الهی ست و نفخه خداست در وجود انسان.

یکی از خصوصیات أولی الألباب این است که اینها عبادت با معرفت انجام می دهند یعنی واقعا اگر عبادت می کند می فهمد با تمام وجود درک می کند که این عبادت غذای من هست. نیاز دارم به این عبادت. انسان روح است و این روح تشنه ی خداست و برای اینکه به خدا برسد باید عبادت کند. این ست که مشتاق عبادت می شود. این که ما گرسنه هستیم و با اشتیاق می رویم می نشینیم سر سفره غذا با همین اشتیاق هم انسان می نشیند سر سجاده نمازش. شوق دارد و با این عبادت به سوی خدا حرکت می کند.

خصوصیت دیگر اولی الالباب این است که اولی الالباب در مقام ذکر و فکر هستند. این خصوصیت را از آیات آخر سوره آل عمران خدمتتان عرض می کنیم: إن فی خلق السماوات والأرض واختلاف اللیل والنهار لآیات لأولی الألباب؛ می فرماید در اختلاف شب و روز، اختلاف یعنی آمد و رفت، در جانشین شدن شب و روز، در این آمد و رفت شب و روز لآیات لأولی الألباب، الذین یذکرون الله بعد که می خواهد أولی الألباب را توضیح دهد می فرماید:  الذین یذکرون الله قیاما وقعودا وعلى جنوبهم ویتفکرون فی خلق السماوات والأرض اینها کسانی هستند که متذکر می شوند یادآور می شوند خدا را و تفکر می کنند در خدا. لولی الالباب البته مقام بزرگی هست، همین که انسان بتواند از مقام وهم به مقام عقل برسد اولی پله را سپری کرده است یعنی مادام که انسان در عالم وهم است یعنی در عالم حیوانیت ست. همه رفتارش در دنیاست و به سوی دنیاست. کسب و کار کند، منافع دنیوی به دست بیاورد، پول به دست بیاورد، هر جا که بوی دنیا می شنود این برافروخته می شود می خواهد برود به سوی دنیا. اما همین که انسان به مقام عقل رسید این جا دیگر وضعیتش عوض می شود. اینجا دنیا را دیگر دوست ندارد یعنی تا جایی به سوی دنیا حرکت می کند که بتواند این جسم را نگه دارد تا با آن عبادت خدا را کند تا این روح به خدا برسد. این مهم هست. بنابراین خیلی میل ندارد برود به سوی دنیا.

 اگر انسان به مرحله اولی الالباب رسید اینجا اولی قدم در مرتبه انسانیت را سپری کرده است اما آیا یک انسان کامل هست؟ خیر، خیلی قدم ها می خواهد تا برسد به نهایت انسانیت. چیزی که هست اولی الالباب در مقام شهود ذات خدا نیستند یعنی اینها ذات خدا را نمی توانند مشاهده کنند چنانکه امیرالمومنین می فرمود: من خدایی که نبینم عبادتش نمی کنم البته رویت به معنای رویت قلبی.

 اولی الالباب کسانی هستند که البته اینها در مقام مشاهده ذات خدا به طور مستقیم نیستند بلکه اینها آیات خدا را مشاهده می کنند. إن فی خلق السماوات والأرض واختلاف اللیل والنهار لآیات لأولی الألباب؛ آیات یعنی همین موجودات، درخت، کوه، دریا، انسان، ماه، خورشید، اینها یعنی آیات. اما چرا به اینها می گوید آیت یعنی نشانه یعنی علامت. منتهی چیزی که هست این جهت آیت بودنش را هر کسی نمی بیند، اولی الالباب فقط می بینند، خدا را نمی بینند اما به موجودات که نگاه می کنند این جهت آیت بودن موجودات را می بینند.  به ماه که نگاه می کنند به یاد خدا می افتند، به خورشید که نگاه می کنند به یاد خدا می افتند. این را می گویند ذکر یعنی یادآوری، به هر چی که نگاه می کنند به یاد خدا می افتند. ما یک زمانی در عالم علم خدا بودیم. موجودات خلقت از ازل تا ابد در علم خدا حضور دارند منتهی به نحوه واحد، یعنی همه ی ما در علم خدا بودیم منتهی به یک نحو چون خدا در آنجا تکثر که ندارد. یعنی در آنجا موسی و فرعون یک چیز هستند، در آنجا انسان و درخت یک چیز هست، پیغمبر و ابوجهل یک چیز هست، همه و همه در آنجا یک حقیقت واحد هستند که عرش که می گویند همان هست، علم خداست که در آنجا همه موجودات عالم از ازل تا ابد در آنجا بوده اند و حضور داشته اند، الان هم هستند البته منتهی چیزی که هست همه به یک وجوداند، آب و آتش یک حقیقت هستند. لذا می گوید منبسط بودیم و یک گوهر همه.

موجودات عالم قبل از اینکه دریای علم خدا بخواهد طوفان کند و موج بزند، همه آنها آرام بودند. البته در آنجا همه یک چیز بودند و موجودات خوششان نمی آمد، نه موسی از فرعون خوشش می آید و نه فرعون از موسی. نه پیغمبر از ابوجهل خوشش می آید و نه ابوجهل از پیغمبر. همه ما متمسک شده بودیم به اسم الله که ای الله رحمت کن بر ما و ما را از این وحدت در بیار و به تکثر برسان. این جا بود که به اسم رحمان متمسک شده بودیم که اسم رحمان سلطنت اسم قابض را از ما بردارد، اسم باسط را بر ما مسلط گرداند. و اسم رحمان برای اینکه رحمت است دعای ما را مستجاب کرد و اسم باسط را بر ما غلبه داد و اینجا جدا شدیم. خودمان خواستیم در آنجا. به تنگ بودیم و هر کدام می خواستیم راه خودمان را حرکت کنیم.

ما همه مان همه ی علوم را داریم چون در علم خدا که بودیم همه چیز یک چیز بود. همه چیز من بودم همه چیز تو بودی. نه اینکه من عین خورشید بودم پس علم به خورشید دارم، من عین ماه بودم پس علم به ماه دارم، من عین جبرئیل بودم پس علم به جبرئیل دارم. ما همه مان یک چیز بودیم و ما همه ما در ذات خدا بودیم یعنی اگر جبرئیل را می دیدم خدا را می دیدم. اگر علم به خورشید داشتم یعنی خورشید را خدا می دیدم اما چیزی که هست وقتی به این عالم آمدیم همه را فراموش کردیم. چون این عالم خاصیت فراموشی دارد. مثل عالم خواب، ممکن است خیلی چیزها را در عالم خواب ببینید اما وقتی بیدار می شوید همه را فراموش می کنید چون خاصیت عالم ماده فراموشی ست.

این ست که افلاطون الهی معتقد بود که وقتی دانشمندان تحقیق می کنند به یادشان می آید. منتهی چیزی که هست وقتی که ما یاد می گیریم یادمان می آید اما باز جهت الهی اش را یادمان نمی آید، غفلت خیلی شدید است در عالم ماده.

اولی الالباب کسانی هستند که چون به عقل رسیده اند چون این عقل سرشت الهی دارد وقتی به هر موجودی نگاه می کند آن موجود را الهی می بینید یعنی به یادش می آید که من در عالم علم خدا که بودم این درخت پرتویی از علم خدا بود. این خورشید پرتویی از خدا بود.  سر این مطلب در عوالم قبل است. بنابراین اولی الالباب چون به مقام لب رسیده چون به مقام قوه باطنی رسیده به هر چیز که نگاه می کند خدا را می بیند. البته اولی الالباب خدا را نمی بینند، در مقام مشاهده نیستند، موجودات را می بینند. وقتی موجودات را می بینند به جهت آیت می بینند که نشان از خدا دارند.

 

************************************************************************

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

مقامات انسان-قسمت دوم

۰ نظر ۲۵ فروردين ۹۸

ما یک ذات داریم، یک صفت داریم، یک ذات به اضافه صفت داریم، و یک نام داریم. چهار چیز ست در اینجا. ذات، شما یک انسان را ملاحظه اش کنید بدون اینکه چیزی برای او در نظر بگیرید؛ هیچی اصلا، خودش و خودش، حتی شما انسان بودنش را در نظر نگیرید، انسان بودن یک صفت است، خودش و خودش؛ این یک مطلب. 

یک چیزی داریم به نام صفات، صفات همان حالات نفسانی ست که داریم: یکی بخشنده ست، یکی بخیل هست، یکی ترسوست، یکی با حیاست، یکی بی حیاست؛ اینها صفاتی ست که بسیاری از آدم ها دارند.

مرحله سوم این است که انسانی را که خودش و خودش را در نظر گرفته بودید به اضافه یک صفتی بسنجید یعنی مثلا انسان را با صفت شجاعتش بسنجید حالت این انسان می شود اسم.

مرحله چهارم این ست که حالا شما روی این انسان نامی گذاشته اید؛ یعنی انسانی که با صفت شجاعت در نظرش گرفته اید. این نام عبارت است از شجاع، شین، جیم، الف، و عین این نام را گذاشته اید روی این آدم.

پس بنابراین این مراحل چهارگانه را ما در انسان ملاحظه می کنیم. حالا اگر ما انسانی را با هیچ صفتی اصلا در نظر نگرفتیم، اینجا آیا می توانیم روی این انسان نامی بگذاریم؟ درست است ممکن است این انسان صفاتی داشته باشد، شجاع باشد، بخشنده باشد، نقاش باشد، خطاط باشد، نجار باشد. این صفاتش را اصلا در نظر نگرفته ایم، آیا می توانیم روی این انسان نامی بگذاریم؟ اصلا هیچ اسمی نمی توانیم روی آن بگذاریم فقط می توانیم بگوییم "او". غیر از این دیگر هیچ نامی نمی توانیم روی او بگذاریم. نام عبارت است از شما یک موجودی را به اضافه یک صفت در نظرش بگیرید. حالا یا با صفت بخشندگی یا صفت شجاعت یا انس گیرندگی یا خاکی بودن. اگر ما شخص را با هیچ صفتی در نظر نگیریم فقط می توانیم بگوییم "او".

در واقع وقتی انسان را با هیچ صفتی ملاحظه نمی کنید این مرحله را می گویند مرحله مطلقه انسان. انسان رهاست از هر صفتی رهاست. هیچ صفتی ندارد اصلا. نه اینکه ندارد، ما ملاحظه نمی کنیم. این مرحله اطلاق انسان است. مقیدش نکردید به بخشنده بودن یا شجاع بودن.

************************************************************************

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

پیاده شده از فایل صوتی اسماءالحسنی

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۸

عبادت یک شستشوی روحانی ست. ماه رمضان و حج یک شستشوی روحانی ست؛ چطور می شود که وقتی ماه مبارک رمضان تمام می شود ما این را در مردم احساس نمی کنیم؟ اگر کاسب بوده الان هم گران فروش هست؛ اگر بداخلاق بوده بعد از ماه رمضان هم بداخلاق هست؛ اگر اهل احتکار بوده است خدای نکرده بعد از ماه رمضان هم احتکار می کند. این عیب از چیست؟ عیب از حمام هست؟ حمام آبش زلال نیست؟ یا عیب از مردم هست؟ تا جلوی در حمام می روند اما داخل حمام نمی روند؟ عیب از عبادت نیست البته  که به هر حال نماز خودش یک چشمه هست که به فرمایش امام باقرعلیه السلام نماز یک چشمه است که انسان پنج بار در شبانه روز خودش را در آن شستشو می کند. ماه رمضان همین طور، ایام حج همین طور. ما درست از این چشمه ها و حمام ها بهره برداری نمی کنیم.

سر این مطلب هم این است که عبادت معمولا در سطح وجود ما جاری ست یعنی به عمق فرو نمی رود این عبادت ها. مثل یک زمینی را در نظر بگیرید که زمین سختی ست، آب رو شما رها کنید؛ اگر باران بیاید این آب نهایتا تا پنج سانت نفوذ می کند اما بیشتر دیگر نفوذ نمی کند.

 عبادت های ما ظاهر وجود ما را روشن می کنند آن شیاطینی که در وجود ما هستند پنهان می شوند در زوایای تاریک و پنهان وجود ما و بعد از ماه رمضان دوباره خود نمایی می کنند و انسان را می کشند به جاهایی که انتظارش نمی رود.

انسان باید یک عبادت قلبی کند یعنی انقدر این آدم پیش خداست که اگر همین الان به او گفتند که مغازه ات آتش گرفت و هر چی داشتی سوخت می گوید مهم نیست الان پیش خدای خودم هستم. خدای من ارزشش از مغازه ام بیشتر هست. واقعا این جور باشد. واقعا در قلبش این باشد... بگوید بگذار الان پیش محبوب خودم هستم با او دارم راز و نیاز می کنم بگذار تمام شود بعد می بینم چه شده است مهم نیست، دنیا ست بالااخره، دنیا یک روز می آید و یک روز هم می رود. دنیا به فرعون هم وفا نکرد، برای من هم نمی کند. برای شداد و نمرود هم وفا نکرد برای من هم نمی کند. اگر واقعا صد نفر در این شهر باشند که این جور عبادت کنند، رحمتی که از خداوند وارد می شود آنقدر زیاد است آنقدر زیاد است که همه مردم شهر را می گیرد، همه اخلاقشان خوب می شود. واقعا این جوری هست.

ببینید در زمانی که حضرت مریم می خواست متولد شود، حضرت زکریا پنهان می کرد از مردم چون خیلی بودند از آن علمای یهود که می دانستند که دختری متولد می شود که از آن دختر پسری به دنیا می آید که همه قدرت آن علمای یهود را از بین می برد لذا خیلی به دنبال بودند که این دختر را نگذارند متولد شود و یا بکشندش. لذا حضرت زکریا وجود این دختر را خیلی پنهان می کرد. وقتی  مادر مریم باردار شد به مریم، خیلی حضرت زکریا پنهان می کرد که مردم نفهمند. بعضی ها متوجه شده بودند می آمدند پیش زکریا می گفتند این دختر یا متولد شده است یا دربین راه است می گفت از کجا متوجه شده اید می گفتند از آنجا که گاوهای ما زیاد شیر می دهند، باغ های ما خیلی میوه می دهند، بارندگی زیاد شده است، معلوم می شود همان دختر با برکت در راه هست. ببینید یک انسان با برکت، حضرت مریم مظهر رحمت خدا، مظهر لطف خدا است. ببینید یک انسان با برکت جامعه را دگرگون می کند، خب در همان جامعه انسان های بد هم زیاد زندگی می کردند ولی در عین حال یک انسان، یک انسان وقتی وجودش با خدا چنان اتصال دارد، این از خدا می گیرد، رحمت از خدا می آید به روح این انسان و از روحش سرایت می کند همه جامعه را فرا می گیرد.

**********************************************************************

علامه مروجی سبزواری حفظة الله

پیاده شده از فایل صوتی حدیث معراج

۰ نظر ۱۹ فروردين ۹۸

۱ نظر ۱۷ فروردين ۹۸

۰ نظر ۰۱ فروردين ۹۸