🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با موضوع «زندگینامه حضرت علامه مروجی :: ( قسمت چهارم ) در طلب پیر خرابات» ثبت شده است

هو الحیّ

********

حدود ۱۷ یا ۱۸ سال بیش نداشتم که بعضی روزها به منزل عالم بزرگ سبزوار مرحوم آقا سید فخرالدین افقهی رضوان الله تعالی علیه می رفتم. او از ساعت ۹ تا ۱۰ برای طلاب بحثی فقهی داشت و بعد از آن رفت و آمد عمومی بود و در آخر که مردم می رفتند ۸-۷ نفری از خواص می‌نشستند و صحبت های خاص‌تری مطرح می شد. من هم آرام و ساکت در گوشه‌ای می نشستم و به صحبت هایشان گوش می‌دادم.

من می دیدم که پیرمردی لاغر اندام و نحیف در گوشه‌ای می نشیند و با کسی صحبت نمی کند.

یک روز فرزند مرحوم افقهی (که مردم سبزوار ایشان را حاج آقا فخر خطاب می کردند) از اصفهان، که در حوزه ی علمیه‌ی آن‌جا تحصیل می کرد، برای تعطیلات به سبزوار آمده بود، و او تعریف می کرد که: در اصفهان استادی دارم به نام آقای اشنی (بر وزن اخوی) که نزد او حکمت و فلسفه می خوانم.

چهار سال پیش که به اصفهان رفتم خدمت او مشغول تحصیل شدم، از او درخواست کردم که به من ذکری بدهد، و او دفع الوقت می کرد و حالا بعد از چهار سال به من ذکری داده که " یا حیّ" است.

تا این کلمه از دهان او خارج شد ناگاه مثل این که برقی شدید بر بدن آن پیرمرد متصل شده باشد، تکان شدیدی خورد. ولی کسی جز من متوجه تکان او نشد‌. او به سرعت خودش را جمع و جور کرد و در جای خود قرار گرفت، و من نیز بسیار فکرم مشغول شد که چرا او در اثر شنیدن این کلمه دچار چنین عکس العملی شد. از سوی دیگر فهمیدم که از اهل دل و اهل سِرّ می باشد. و باید قلبش باز باشد، چرا که وقتی قلب باز است تا اسمی از اسماءالله بر او بخورد این طور منفعل شده و بی اختیار عکس العمل نشان می‌دهد. در حالی که دیگران که در آن جلسه بودند، همه آدم های متشرعی بودند، ولی شریعتمدارانی که شریعت را با عقلشان دانسته بودند، نه این که با قلبشان چشیده باشند.

________________________

آری در وجود هر انسان، عقل، کدخدای وجود انسان است، و قلب، کدبانوی وجود او. عقل جای اسلام است و این که انسان تسلیم شود در مقابل ربّ واحد و تسلیم شود در مقابل حقیقت کلمه‌ی لااله‌الاالله، اما قلب جای ایمان است به ربّ واحد، و تا این زن، ایمان به حقیقت کلمه نیاورد، اسلام آن مرد و تسلیم او در مقابل ربّ واحد فایده ی چندانی ندارد.

اسلامِ عقل، انسان را تا بهشت جسمانی و حیوانی بالا می برد، ولی ایمان قلب، او را تا بهشت روحانی و بهشت ذات بالا می برد و اگر انسانی خوشبخت و بخت یار بود که مورد عنایت ولیّی از اولیاء خدا واقع شد و صیغه‌ی طلاق آن کدبانوی قلب را جاری کرد و او را از حباله ی نکاح عقل جزئی و وهم خارج کرد، (که انسان مادام که در مرتبه‌ی طبیعت و حیوانیت زندگی می کند، همین عقل جزئی سلطان و فرمانده‌ی قوای وجود اوست و قلب نیز تحت فرمان این عقل است، و سایر قوا فرزندان این زن و شوهرند) و قلب را از مرتبه‌ی طبیعت بالا کشید و به منزل عقل قدسی وارد کرد و او را به نکاح عقل قدسی درآورد، در این جاست که قلب ایمان به حقیقت کلمه می آورد و با تمام وجود تسلیم ربّ واحد می گردد و این جاست که: " دین انسان کامل می گردد، و نعمت خدا بر انسان تمام می گردد، و خدا از چنین اسلامی -که اسلام قلب باشد- راضی است ".
( اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً )

*************************
[حضرت استاد رساله‌ای مفصل در مورد همین مساله‌ی اسلام و ایمان و موقعیت این زن و مرد وجود انسان، و این سیر قلب که جوهر سیال وجود انسان است، در مراتب عقل جزئی و عقل قدسی و روح قدسی و سرّ و خفی و اخفاء که جواهر ثابته ی وجود انسان هستند، نگاشته است به نام حکمت حیّ.]