🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۲۶ مطلب با موضوع «زندگینامه حضرت علامه مروجی» ثبت شده است

🔴

اساتید و مدارج علمی و عرفانی حضرت علامه حمیدرضا مروجی سبزواری:

**************************

 

در علم فقه:

در محضر فقهای زمان همچون شیخ جواد تبریزی ( صاحب کتاب ارشاد الطالب، تعلیقه ای بر مکاسب محرمه ی شیخ انصاری) بوده است.

در علم فلسفه و عرفان:

نزد فیلسوفان و حکیمان برجسته ی زمان، حضرات: علامه حسن زاده آملی ( صاحب علوم و فنون عالیه و متعالیه همچون فقه، تفسیر انفسی، ریاضیات [ تحریر اقلیدس ]، نجوم، هیئت، شفا، خط، طب [ قانونچه چغمینی ] ، زبان فرانسه، عرفان، علوم غریبه )

حضرت علامه جوادی آملی ( صاحب علم تفسیر [ تفسیر وزین تسنیم ] و فقه و اصول و حکمت [ کتاب رحیق مختوم، شرح اسفار اربعه ] و فلسفه و عرفان و حدیث [ کتاب فِنای ادب مقربان در شرح زیارت جامعه کبیره، و کتاب عین نضّاخ شرح تمهید القواعد ].

در عرفان عملی:

عرفان عملی را نزد کسی آموخته ک ب او ملاحسینقلی زمان می گفتند؛ یعنی شیخ علی پهلوانی ( معروف ب آیت الله سعادت پرور) و ایشان جزو اصحاب سرّ این عارف بی بدیل زمانه اند. ( طبق گفته های شاگردان شیخ علی پهلوانی، ایشان بسیار ب شاگردان خود تأکید می کردند ک جلساتی ک با شاگردانشان دارند، اعلان نشود و ایشان شناخته نشوند؛ و چنانچه با شاگردانشان جلسه ای داشتند، تک تک شاگردان خود را می پذیرفتند، ب گونه ای ک چه بسا شاگردی از شاگرد دیگر اطلاعی نداشت. جلسات خصوصی با شاگردان در ساعات متفاوت از هم شکل می گرفت و ایشان با هر شاگردی ب رویه ی خاص خود عمل می کردند و تربیتش می نمودند. و طبق فرمایش آیت الله مروجی، شیخ علی پهلوانی ورای سیره و روش تربیت شاگرد ک بطور معمول داشتند؛ سیره ی دیگری داشتند ک آنرا برای هیچ کس افشا نکردند و در واقع هر استاد طریقتی اگر سرّ شریعت را ب شاگردانش می آموزد، سرّ سرّ شریعت را فقط ب یک نفر می آموزد ک از بین شاگردان شیخ علی پهلوانی آن یک نفر کسی نبوده جز حضرت علامه مروجی سبزواری)

حضرت علامه مروجی سبزواری در بخشی از زندگینامه ی خویش اشاره کرده اند ک برای عرفان عملی نزد حضرت علامه حسن زاده آملی رفتیم، تا ما را ب محضر حضور خود بپذیرند؛ ایشان فرمودند نزد شیخ علی پهلوانی بروید و اگر شما را از در راندند، از پنجره وارد شوید.

علم ارثماطیقی ( علم اوفاق، اعداد، حروف، علم جفر)؛ علمی ک تنها نزد اهل بیت علیهم السلام است و نزد راسخون فی العلم و اوتاد زمان.

علم الموسیقی ( بر اساس کتاب علم الموسیقی کبیر فارابی )

علم هیئت و نجوم ( علم کواکب و تنجیم )

🔴

 

آثار مکتوب حضرت علامه مروجی سبزواری:

************************

 

 ▪️حکمت حیّ (شرح عروج قلب و جوهر سیال وجود انسان در مراتب جواهر ثابته‌ی وجود انسان)


▪️حکمت قرآنی (در بیان اسرار وجودی حضرت آقا امیرالمؤمنین علیه السلام)


▪️حکمت فرقانی (در بیان اسرار وجودی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام)


▪️حکمت لقمانی (در بیان انواع حکمت و شرح فرق تفسیر و تأویل)


▪️حکمت افلاطونی (موضوع این کتاب هنوز نامعلوم است)


▪️حکمت خسروانی (در بیان شرح دو کلمه ی لاإله الا الله و لااله الا هو)


▪️حکمت سلیمانی (بیان سرّ کأنّه هو (فَلَمَّا جاءَتْ قیلَ أَ هکَذا عَرْشُکِ قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ کُنَّا مُسْلِمینَ (42)نمل ) وقتی بلقیس تخت خود را دید گفت کأنّه هو.


▪️شرح اسرار وجودی حضرت زهرا (س)


▪️اسرار حج


▪️عبادات روحانی


▪️تفسیر آیه (لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون) و استنباط مطالب حاکمیت مطلقه خدا_ فاعلیت مطلقه خدا_ غائیت مطلقه خدا، از این آیه


▪️توحید ربوبیت (استخراج براهین ارائه شده در قرآن پیرامون ربوبیت و ارجاع ربوبیت به خالقیت)


▪️یک دوره مفصل بررسی مسائل عرفانی از قبیل: علم از نظر عرفان_ عقل از نظر عرفان_ بررسی قانون علیّت از نظر عرفان و ارجاع علیّت به سنت_ عشق از نظر عرفان_ فرق بین زهد و عرفان و مقایسه ای بین عرفان زاهدانه‌ی غزالی و عرفان عاشقانه‌ی مولوی_ جبر و تفویض از نظر عرفان و اثبات امر بین الامرین


▪️شرح حال علمای سبزوار


▪️شرح مختصری از زندگانی اولیاء سلسله جلیله مرتضویه شوشتریه

🔴

 

🎤 آثار منطوق (سخنرانی) حضرت علامه مروجی سبزواری:

****************************

 

▪️بیش از ۱۳۰ جلسه تفسیر قرآن کریم


▪️۱۸۰ جلسه شرح کتاب توحید شیخ صدوق (که این مبحث به دلیل تعطیلی جلسات ایشان، ناتمام ماند)


▪️بیش از ۳۳۰ جلسه شرح کتاب مثنوی معنوی مولانا (این جلسات نیز ناتمام ماند)


▪️۹۵ جلسه سخنرانی پیرامون اصل معاد (این جلسات نیز ناتمام ماند)


▪️۴۰ جلسه شرح خطبه متقین مولا امیرالمومنین علیه السلام


▪️۱۱۵ جلسه شرح منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری (این جلسات نیز ناتمام ماند)


▪️بیش از ۶۰ جلسه شرح کتاب منطق الطیر عطار


▪️۷۵ جلسه شرح احادیث معراج


▪️بیش از ۱۳۰ جلسه شرح فصوص الحکم


▪️حدود ۸۰ جلسه فقه استدلالی (این جلسات نیز ناتمام ماند)


▪️حدود ۳۰ جلسه تفسیر اشعار دیوان حافظ شیرازی


▪️۲۰ جلسه شرح رساله سیر و سلوک بحر العلوم (این جلسات نیز ناتمام ماند)


▪️۳۵ جلسه شرح کتاب جامع الاسرار مرحوم سید حیدر آملی


▪️۹۰ جلسه سخنرانی پیرامون مباحث طلب_ توبه _ مراقبه


▪️بیش از ۳۵ جلسه پیرامون مباحث توکل و خوف


▪️حدود ۲۵ جلسه شرح رساله نور وحدت از خواجه عبد الله معروف به خواجه حوراء


▪️۲۰ جلسه پیرامون اسرار نماز


▪️حدود ۳۰ جلسه پیرامون اسرار حج


▪️۳۰ جلسه پیرامون اسماء الحسنی


▪️۵۵ جلسه پیرامون مقامات انسان


▪️۳۰ جلسه پیرامون موانع عبادت


▪️بیش از ۲۵ جلسه پیرامون خلقت آدم


▪️بیش از ۲۰ جلسه پیرامون موضوع قلب


▪️۳۰ جلسه با موضوع محبت


▪️حدود ۲۰ جلسه پیرامون اسرار روزه


▪️حدود ۱۰ جلسه شرح حدیث حقیقت از مولای متقیان حضرت علی علیه السلام


▪️۱۰ جلسه پیرامون اسرار کربلا


▪️۱۰ جلسه درباره مقام نورانیت امام


▪️بیش از ۱۰ جلسه شرح مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها


▪️۱۰ جلسه مباحث پیرامون علم حقیقی


▪️حدود ۲۰ جلسه شرح اشعار کتاب زبدة الاسرار صفی علیشاه


▪️بیش از ۷۵ جلسه آموزش صرف و نحو عربی (این جلسات نیز ناتمام مانده)
و...
و هزاران صفحه نوشته جات...

****************************

و الحق و الإنصاف در بین شاگردان مطرح شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه کسی را بدین وسعت علمی و معرفتی نمی شناسیم.

۷ نظر ۰۵ خرداد ۹۸

«چند نکته را باید در مورد این سلسله یادآوری کنیم.

نکته اول:

بر فرض که ما نتوانستیم نسبت جولا و انتسابش را به سید کاشف دزفولی اثبات کنیم، اما باز ضرری به حال سلسله ندارد. زیرا مرحوم قاضی دارای دو نسبت طریقتی است و دو شناسنامه‌ی طریقتی دارد. یکی همین‌که گفتیم که از طریق سید احمد کربلایی بالا می‌رود، و دیگر این‌که مرحوم قاضی قبل از این‌که به نجف اشرف برود و در سلوک و طریقت به شاگردی سید احمد کربلایی درآید، در تبریز که اقامت داشته، شاگرد پدرش بوده و در نزد او آداب طریقت می‌آموخته، و پدرش شاگرد عارف بزرگ امام قلی نخجوانی است، و او شاگرد سید محمد قریش قزوینی، و او شاگرد سید محمد بیدآبادی، و او شاگرد سید قطب‌الدین نیریزی فارسی است، که از نیریزی تا به امام معصوم (ع) هم که معلوم است، و بیان کردم.
چنان‌که بسیاری از اهل طریقت دارای دو سلسله بوده‌اند از جمله خود حضرت مولانا شیخ محمد بلخی (معروف به مولوی) که یک نسبت طریقتی او از سوی شیخ کامل مکمل جناب مولانا شمس‌‏الدّین زردوز محمدعلى بن ملک‏داد تبریزى‏ است (معروف به شمس تبریزی) که او صاحب اجازه بوده است از ‌سید احمدرضا مجرد ابوالغنائم شیخ رکن‌الدین سجاسی (سله باف) و او از قطب‌الدین ابهری، و او از ابونجیب سهروردی، که از او تا به امام معصوم معلوم است، و این سلسله را سلسله‌ی مولویه گویند و نسبت طریقتی دیگرش از سوی شیخ برهان‌الدین محقق تِرمَزی است که این برهان شاگرد پدر مولانا یعنی جناب سلطان العلما محمد ابن حسین خطیبی بکری بوده است و از او صاحب اجازه بوده است و او از نجم‌الدین کبری، و این سلسله را سلسله‌ی کُبرَویه می‌نامند. و از نجم‌الدین کبری تا به امام معصوم نیز معلوم است لذا یک نسبت طریقتی مولانا درست مانند مرحوم قاضی از سوی پدرش بوده است.


نکته دوم:
در مورد این قسمت از سلسله‌ی جلیله‌ی ذهبیه جای بحث است که جناب شیخ رضی‌الدین علی لالا آیا مستقیماً از سوی شیخِ اعظم، نجم‌الدین کبری صاحب اجازه بوده، یا از سوی شاگرد شیخ نجم‌الدین، یعنی شیخ مجدالدین بغدادی و این مسئله در این‌جا هست که آیا بعد از نجم‌ کبری، خلافت سلسله از آنِ شیخ مجدالدین بغدادی است، یا مستقیماً شیخ علی لالا خلیفه و جانشین نجم‌الدین کبری است و قطبیت سلسله بعد از نجم‌الدین کبری به علی لالا می‌رسد.
تحقیقاتی را در همان رساله‌ی مارّالذکر به‌عمل آورده‌ام و شواهدی را از منابع مختلف استخراج نموده‌ام که فعلا جای بحث از آن‌ها نیست، ولی اگر خلافت از شیخ عظیم الشان نجم‌الدین کبری به شیخ مجدالدین بغدادی برسد پس مرحوم شیخ علی پهلوانی (عظّم الله ذکرَهُ العزیز) قطب چهلم این سلسله است و اکمال دین و اتمام نعمت در این سلسله به توسط او صورت گرفته است ...
=========================
* باتوجه به اختلاف منابع ممکن است ترتیب یا تعداد اسامی بزرگان متفاوت باشد.

۲ نظر ۱۴ بهمن ۹۷

«... چون معلوم شد که ملاقلی جولا شاگرد سید کاشف دزفولی بوده است، از سید کاشف به بعد وضعیت سلسله مشخص می‌شود. بنابراین ما می‌توانیم این سلسله‌ی جلیله را بدین ترتیب تصویر نماییم:
شیخ علی پهلوانی شاگرد و خلیفه‌ی سید محمدحسین طباطبایی است و از او اجازه‌ی دستگیری نفوس مستعده را داشت، و سید محمدحسین طباطبایی از سید علی قاضی ، و او از سید احمد کربلایی تهرانی ، و او از ملاحسین‌قلی همدانی ، و او از سید علی شوشتری ، و او از ملاقلی جولا ، و او از سید کاشف دزفولی ، و او از سید قطب‌الدین نیریزی فارسی ، و او از شیخ علی‌نقی اصطهباناتی ، و او از شیخ نجیب‌الدین رضا تبریزی ، و او از شیخ محمدعلی مؤذن سبزواری ، و او از شیخ حاتم زراوندی ، و او از شیخ درویش مُذهّب‌کار ، و او از شیخ تاج‌الدین حسین ، و او از شیخ غلامعلی نیشابوری ، و او از شیخ محمد خبوشانی (قوچانی) ، و او از شیخ‌ شاه‌علی اسفراینی ، و او از شیخ رشیدالدین محمد بیدوازی‌‌ و او از سید عبدالله مشهدی ، و او از شیخ خواجه اسحاق ختلانی ، و او از سید علی همدانی ، و او از محمود مزدقانی ، و او از علاءالدوله سمنانی ، و او از شیخ عبدالرحمن کسرقی ، و او از شیخ احمد ذاکر ، و او از شیخ رضی‌الدین علی لالا ، و او از شیخ نجم‌الدین کبری ، و او از شیخ عمار بدلیسی ، و او از شیخ ابونجیب سهروردی ، و او از شیخ احمد غزّالی ، و او از شیخ ابوبکر نسّاج ، و او از شیخ ابوالقاسم کُرّگانی ، و او از ابوعثمان مغربی ، و او از شیخ ابوعلی کاتب ، و او از شیخ ابوعلی رودباری ، و او از شیخ جنید بغدادی ، و او از شیخ سریّ سقطی ، و او از شیخ معروف کرخی ، و او از مولایمان و اماممان حضرت امام ثامن علی ابن موسی الرضا (علیه الاف التحیّة و الثّنا)، و ایشان از آباء طاهرینشان تا حضرت قطب العارفین حضرت امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب و بالاخره رسول مکرم اسلام حضرت محمد ابن عبدالله (علیهم صلوات الله و صلوات المصلّین الی یوم لقاء رب العالمین) ...»

۰ نظر ۱۳ بهمن ۹۷

«... یک علت مهم که باعث شده است این سلسله‌ی جلیله‌ی شوشتریه در میان سلاسل عرفانی گمنام بماند و فاقد شناسنامه‌ی طریقتی باشد، این است که اگر در نجف اشرف (علی المدفون به الاف التّحیّة و الثَّنا) مى‌فهمیدند که این عده، یعنی از آقا سیدعلی شوشتری به بعد، دنباله‌ی سلسله‌ای هستند که یکی از سلاسل صوفیه است، حتما با آن‌ها مقابله نموده و کاری می‌کردند که خود این بزرگان و سلسله‌شان از لابه‌لای صفحات تاریخ محو گردند و امروز ما نه از قاضی خبری داشته باشیم، نه از سید احمد کربلایی، نه ملاحسین‌قلی همدانی، و نه سیّدِ شوشتری. این بود که این‌ها به شدت مسئله‌ی سلسله‌ی خود را پنهان می‌کردند‌.

نقل است از مرحوم شیخ محمدجواد انصاری همدانی که کسی از او می‌پرسد: آقای حداد شاگرد کیست؟ می‌گوید: «آقای قاضی». می‌پرسد: آقای قاضی شاگرد کیست؟ می‌گوید: «شاگرد سید احمد کربلایی». می‌پرسد: کربلایی شاگرد کیست؟ در این‌جا مرحوم همدانی برافروخته شده و می‌گوید: «می‌خواهی برایت سلسله درست کنم»؟


لذا به‌خاطر همین تقیّه‌ی شدیدی که این بزرگان از زمان مرحوم شوشتری تا زمان مرحوم پهلوانی می‌کردند در هیچ‌جا برای این بزرگان، سلسله‌ای ثبت نشده است، و البته بعضی‌ها احتمالاتی داده‌اند که نسبت این‌ها به مرحوم بیدآبادی می‌رسد و از بیدآبادی به بعد هم معروف است. ولی این بنده در همان رساله، عدم صحّت این مطلب را آورده‌ام. حتّی شخصیّت بزرگی مثل نایب‌الصّدر شیرازی در کتابِ بسیار باارزش خود، «طرائق الحقائق»، که کتاب بسیار جامعی است در شرح سلاسل بیست‌وپنج گانه‌ی عرفانی، در شرح حال مرحوم شوشتری، فقط ملاقلی جولا را ذکر کرده که آمد و سید شوشتری را دستگیری نمود و در رابطه با این‌که این ملاقلی کیست و استادش که بوده، هیچ مطلبی نمی‌گوید.


ولی طبق تحقیقاتی که این بنده‌ی حقیر نموده‌ام چنین به‌دست آورده‌ام که ملاقلی جولا شاگرد سیّد کاشف دزفولی است و حتی وقتی جناب شیخ مرتضی انصاری (اَعلَی الله مَقامه الشَّریف) می‌خواهد برای تحصیل از شهر خودش دزفول، به نجف اشرف برود، ابتدا در دزفول به نزد سیّد کاشف که عالِمی برجسته و عارفی وارسته بوده و مردم دزفول بسیار به او معتقد بوده‌اند می‌رود تا با او هم خداحافظی کند و هم نصیحتی از او بشنود. سیّد او را دعا کرده و می‌گوید: «چون به نجف رفتی، به نزد سیدعلی شوشتری برو که او از ماست»، و علت این‌که مرحوم شیخ انصاری هر چهارشنبه بعد از اتمام درس، عبایش را بر سرش می‌کشیده و به منزل سیدعلی شوشتری می‌رود تا شاید کسی نفهمد که فقیه بزرگ شهر و بزرگترین فقیه جهان تشیّع به منزل عارفی آمدوشد دارد. همین، نصیحت سید کاشف دزفولی بوده است ...»

۰ نظر ۱۲ بهمن ۹۷

«... از میان شاگردان مرحوم قاضی، علامه طباطبایی به ایران آمد و عاقبت در قم ساکن گردید و حوزه‌ی درسی حکمت و عرفان نظری را با مخالفت‌های بسیاری که با ایشان شد پایه‌گذاری نمود، اگرچه ایشان هم از این ناحیه بسیار در شدت و تعب قرار گرفت. یک نمونه این‌که مرحوم حضرت آیت‌الله‌العظمی آقای بروجردی رئیس شیعه و مرجع علی‌الاطلاق عالم اسلام بعد از آقا سید ابوالحسن اصفهانی رضوان‌الله‌تعالی‌علیهما به مرحوم طباطبایی اخطار می‌کند که یا حوزه‌ی درس فلسفه را تعطیل کن و یا شهریه‌ی خودت و شاگردانت را قطع می‌نمایم. سید دفع‌الوقت می‌کند، و عاقبت یک شب زمستان، حضرت آیت‌الله خادمش را به منزل علامه می‌فرستد که: بالاخره می‌خواهی چه کنی؟ علامه می‌گوید: «حافظ روی کرسی بود و گفتم تفألى به حافظ می‌زنم و هرچه آمد به همان عمل می‌کنم». چون نیت کرده و کتاب را می‌گشاید مطلع این غزل برایش آشکار می‌شود که:


من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم                           مدعی داند که من این کارها کمتر کنم        

علامه به خادم می‌گوید برو و به حضرت آقا بگو که درس را تعطیل نمی‌کنم. او درس را تعطیل نکرد ولی شهریه‌ی خودش و طلابی که مقاومت کردند و حوزه‌ی درسش را ترک نگفتند قطع، و روزگار عسرت و شدت علامه آغاز گردید.


از حوزه‌ی درس فلسفی ایشان بزرگانی برخاستند که ازشاخص‌ترین آن‌ها حضرات آیات حسن‌زاده آملی و جوادی آملی بودند، و اما در عرفان عملی در ابتدا دو نفر در نزد ایشان بودند که یکی از آن‌ها مرحوم سید محمدحسین حسینی تهرانی، و دیگری مرحوم آقا شیخ‌علی پهلوانی طهرانی بود. اما مرحوم سید محمدحسین حسینی از نزد علامه خارج شده و به نزد مرحوم سید هاشم حداد (رحمةالله ‌علیه) رفت و شاگردی او را نمود، و در نتیجه تنها شاگرد علامه طباطبایی در سلوک عملی حضرت شیخ بزرگوار آقا شیخ علی پهلوانی بود... »

۰ نظر ۱۲ بهمن ۹۷

«... مخصوصاً آن‌چه که نفرت از آیت‌الله قاضی را در دل کسانی‌که با عرفان و عارفان مبارزه می‌کردند شدت می‌بخشید -همین‌ها هم اکثریت ریاست حوزه‌ی علمیه‌ی نجف را عهده‌دار بودند و شهریه‌ی حوزه و مُهر نان و حمام و سلمانی طلاب را تأمین می‌کردند- این بود که بعضی از صوفیه که از ترس مخالفانشان جرأت نمی‌کردند داخل شهر نجف خانقاه دایر کنند، و در بیرون شهر و پشت دیوارهای شهر خانقاهشان را بنا کرده بودند، گاهگاهی بزرگان و مشایخ آن‌ها به منزل مرحوم قاضی می‌رفتند و با او در پنهان مراوداتی داشتند، که البته معلوم است وقتی فضای حاکم بر شهری، یک فضای ضد عارف و صوفی است، این مراودات هرچند مخفی باشد ولی از دید آن دوربین به‌دستان مخفی نخواهد ماند حتی شاگردان مرحوم قاضی هم از این فشارها و آزار و اذیت‌ها در امان نبودند. تا آن‌جا که سید حسن مسقطی از شاگردان مُبرّز ایشان در نجف، حوزه‌ی تدریس علم توحید دایر کرده بود و برای عده‌ای از طلاب علم توحید تدریس می‌نمود، ولی مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی (اعلی ‌الله‌ مقامه‌ شریف) که در آن زمان مرجعیت عامه‌ی شیعه و ریاست حوزه‌ی علمیه‌ی نجف را در دست داشت، به سید حسن مسقطی اخطار نموده بود که یا درس توحید را تعطیل نما یا از نجف بیرون شو. سید حسن به استادش آقای قاضی می‌گوید من نمی‌توانم درس توحید را رها کنم. اگر اجازه بفرمایید در نجف می‌ایستم و مقاومت می‌کنم ولی درس را تعطیل نمی‌کنم. ولی استاد که می‌دانست ماندن سید حسن در نجف و مقاومت او در مقابل بزرگ‌مرجع عالم تشیع بی‌فایده است، و از طرفی منجر به ازدیاد فشار از سوی قشریون بر مجموعه‌ی ایشان و شاگردانشان می‌شود و باعث وارد آمدن ضربه‌های کاری‌تر بر آن‌ها می‌گردد، به سید حسن توصیه می‌کند که از نجف خارج شوی بهتر است. سید حسن از نجف خارج می‌شود و در اثر فقر شدید دچار سختی‌های بسیاری می‌گردد تا آن‌جا که در اواخر عمر پیوسته با دو لباس احرام زندگی می‌کرد. او را به هند دعوت کردند. او هم دعوت آنان را اجابت کرد. او همواره در مساجد بیتوته می‌کرد... روزی او را در مسجد در حالی که در سجده جان باخته بود، مشاهده کردند.»

۰ نظر ۱۲ بهمن ۹۷

«... این سلسله یک سلسله‌ی عرفانی است که در میان فضای خشک و فقاهتی نجف شکل گرفت و افرادی را هم که ذکر کردیم از آقا سید علی شوشتری تا آقا سید علی قاضی رضوان‌الله‌علیهما که در نجف بودند، همگی از فقهای تراز اول نجف به‌شمار می‌آمدند و عرفان خود را در پوشش فقاهت خود پنهان می‌داشتند. ولی در زمان مرحوم قاضی، جلوه‌ی عرفانی ایشان بسیار نمود کرد و ایشان از همین جهت مورد اتهاماتی قرار گرفت مثل صوفی و بدعت‌گذار در دین و امثالهم.

آیت‌الله آقا شیخ شمس‌الدین واعظی که از فقهای نجف می‌باشد و اصالتاً سبزواری است، از زمان جدش آقا شیخ عبدالقهار در عراق و ساکن کاظمین بوده‌اند و خود آقا شیخ شمس‌الدین در زمانی که صدام بر علما فشارها و آزار و اذیت‌های بسیاری وارد می‌کرد به ایران آمد، و دوباره بر اثر آزارهای بسیاری که در ایران دید به نجف بازگشت، و در ایامی که در ایران به‌سر می‌برد ساکن قم بود و حوزه‌ی درس و بحثی داشت و طلاب سبزواری که با او آشنا بودند آمد‌و‌شد زیادی با وی داشتند. او تعریف می‌کرد که: «در نجف شایع کرده بودند که شاگردان قاضی برای نماز مغرب و عشا به منزل ایشان می‌روند، در موقع برگزاری نماز چراغ را خاموش می‌کردند و در نتیجه این‌ها بدعت‌گذار در دین هستند. زیرا ما در هیچ جای دین نداریم که واجب یا مستحب است در موقع نماز چراغ را خاموش کنند. حتی من نزدیک غروب که می‌شد کسی را می‌دیدم که در فاصله‌ای از منزل قاضی، در گوشه‌ی خلوتی از خیابان نشسته و عبایی بر سر کشیده و خود را طوری می‌نمود که تکدّی می‌کند. اما من متوجه بودم که از زیر عبا با دوربینی منزل آیت‌الله قاضی را می‌پایید تا آمار طلابی را که به خانه‌ی او می‌روند معلوم کند».


آقا شیخ شمس‌الدین در ادامه می‌گفت: «یک روز حضرت آیت‌الله العظمی آقا سید محمود شاهرودی (رضوان ‌الله‌ تعالی ‌علیه) که یکی از دو سه مرجع تقلید مطرح در نجف و ایران بود به من گفت برو و تحقیق کن که این قضیه‌ی خاموش کردن چراغ در وقت نماز چیست. من رفتم و بدون تحقیق روز بعد به خدمت ایشان رسیدم و گفتم حضرت آقا! مطلب مهمی نیست. آقای قاضی چون از لحاظ مالی بسیار در سختی به‌سر می‌برند برای صرفه‌جویی در نفت و روغن در موقع نماز چراغ را خاموش می‌کنند».


همچنین بارها دیده شده بود که مرحوم قاضی در وادی‌السلام بر سر قبر بعضی اقطاب صوفیه می‌رفت و ساعت‌ها آن‌جا می‌نشست. جالب آن‌که همان اتاقی که در سر قبر مرحوم قاضی وجود دارد و کسانی‌که به نجف اشرف رفته‌اند این اتاق را دیده‌اند، مقبره‌ی تعدادی از اقطاب و مشایخ سلسله‌ی ذهبیه است که البته امروزه اگرچه آن بنا وجود دارد ولی از این قبور، اثری پیدا نیست، و مرحوم قاضی چله‌های خود را در آن‌جا می‌گذرانده است. (بعدا معلوم خواهد شد که چرا مرحوم قاضی برای خلوت و برگزاری چله‌ها و عبادت‌های خود بر سر قبر بزرگان ذهبیه می‌رفته است)...»

۰ نظر ۱۱ بهمن ۹۷

«سید علی شوشتری، طلبه‌ای بود که در حوزه‌ی علمیه‌ی شوشتر تحصیلات مقدماتی خود را گذراند و برای ادامه‌ی تحصیلات عالیه راهی نجف اشرف شد. در آن‌جا به درجه‌ی اجتهاد رسید و به مسقط الرأس خود، شوشتر برای رتق‌وفتق امور مردم بازگشت. روزی در یکی از قضاوت‌های خود دچار اشتباهی می‌شود و توسط مردی ناشناس که نیمه‌شب به خانه‌اش می‌آید متوجه اشتباهش می‌گردد. این ناشناس معروف است به ملاقلی جولا و تاریخ نسبت به نسب و شرح‌حال زندگی او ساکت است. ملاقلی به او می‌گوید به نجف برو و در آن‌جا در قبرستان وادی‌السلام مرا ملاقات می‌کنی و من آن‌جا مسائلی را به تو می‌گویم. سید به‌همراه خانواده‌اش برای بار دوم به نجف آمده و آن‌جا ساکن می‌شود و دستورالعمل‌هایی را از جولا می‌گیرد و جولا چنان‌که خودش قبلاً به سید گفته بود که من در فلان روز خواهم مُرد تو تغسیل و تکفین و تدفین مرا عهده‌دار شو، جولا می‌میرد.

 سید علی شوشتری دو شاگرد بزرگ در اخلاق و عرفان تربیت می‌کند که یکی شیخ مرتضی انصاری اعلی‌الله‌مقامه است که تحولی عظیم در علم اصول به‌وجود آورد و الحق که در دو قرن اخیر کسی به عظمت او در فقه و اصول نیامده است. شاگرد دیگرش ملاحسینقلی همدانی بود که اگرچه او هم فقیهی بزرگ بود، اما شهرت او از جهت عرفان اوست و این سلسله از طریق ایشان ادامه ‌یافت و از زمان ملاقلی جولا تاکنون بزرگترین شخص شاخص در این سلسله ملاحسینقلی همدانی است. ملاحسینقلی در سلوک شاگردان بسیاری تربیت کرد که مرحوم میرزا جواد آقا ملکی از جمله‌‌ی شاگردان بنام اوست، ولی شاگرد بزرگی که سلسله از طریق او ادامه یافت سید احمد کربلایی تهرانی بود. سید احمد را نیز شاگردی بود به نام سید علی قاضی رضوان ‌الله ‌تعالی ‌علیه که عموم مردم زمان ما، آن‌ها که آشنایی با شخصیت‌های عرفانی دارند، ایشان را به‌خوبی می‌شناسند و کتاب‌های متعددی نیز درمورد ایشان به رشته تحریر درآمده‌ است.

سید علی قاضی اگرچه شاگردان بسیاری داشت اما آن‌که وارث مقام علمی و عملی ملاحسینقلی همدانی بود و این میراث را از قلب سید علی قاضی گرفت علامه‌ی بی‌بدیل، سید محمدحسین طباطبایی بود اسکنه الله تعالی فی اعلی مراتب جنانه. در علم توحید در میان تمام اهل این سلسله از ایشان جامع‌تر و قوی‌تر کسی نیامده و این بنده‌ی حقیر نیز در هرجا به مشکلاتی در توحید برمی‌خوردم به روح پرفتوح ایشان متوسل می‌شدم و برایم حل می‌شد. عاقبت علامه طباطبایی این میراث عظیم را در قلب شیخ علی پهلوانی تنها شاگردش در سلوک و طریقت نهاد و این سلسله تا اینجا بدین‌طریق پیش آمد... »

۰ نظر ۱۱ بهمن ۹۷

شیخ علی آقا پهلوانی (سعادت پرور)

«... آن دو دوست من که به قم رفته بودند جاهای بسیار و نزد افراد متعددی رفتند. ولی خاطرجمع نبودند. تا این‌که به نزد استاد، علامه حسن‌زاده آملی رفته و قضیه را با ایشان درمیان گذاشتند. آن‌ها به این نیّت رفته بودند که او خودش ما را به شاگردی بپذیرد. ولی ایشان گفته بود: «من نمی‌توانم بپذیرم ولی شما به نزد آقای پهلوانی بروید، و اگر از در بیرونتان کرد از پنجره داخل شوید»

ولیّ اعظمِ حضرت ولیّ‌ الله الاعظم، آدم دوران، انسان کلّی، عقل قدسی، نور اسپهبد، اَکمل وارثان علوم مهدوی، تارک ظلمات عالم طبیعت، سائر در منازل نوری عبودیّت، واصل به معدن عِزِّ ربوبیت، فانی در سلطان الوهیّت، باقی در اطلاق هوهوئیت، حضرت آیت الحق و الحقیقت، شیخ بی‌بدیل طریقت، ملا حسینقلی دوران، شیخ علی پهلوانی عَظّم‌الله‌ذکرهُ‌العزیز، عارفی وارسته بود در یکی از محله‌های قدیمی قم، و در منزلی قدیمی ساکن بود و مخارجش از شهریه‌ی بسیار مختصری که از حوزه می‌گرفت تأمین می‌شد. گمنام بود و جز بعضی از اهل سلوک او را نمی‌شناختند، و آن‌ها هم که او را می‌شناختند همه اذعان و اعتراف داشتند که: «اما تو چیز دیگری».
آری او چیزی دیگر بود، و دُرّی بود که در صدفش پنهان بود. او آخرین بازمانده از سلسله‌ی فقهای عارف نجف بود، سلسله‌ای که در نزد اهل طریقیّت معروف شده است به سلسله‌ی شوشتریه. اگرچه رساله‌ای مفصل در مورد این سلسله و چگونگی پیدایش آن و اتصال این سلسله به امام معصوم نگاشته‌ام اما در این‌جا بی‌میل نیستم که مختصری از احوال این سلسله را بنگارم...»

۰ نظر ۱۰ بهمن ۹۷

«... عاقبت مهرماه سال ۶۲ از تهران عازم قم شدم و در مدرسه‌ای سکنی گرفتم و درس و بحث‌هایم را شروع کردم. اما دو تن از دوستان بودند که ما باهم در سال ۶۱ از سبزوار خارج شدیم و آن‌ها همان سال به قم رفتند و من به تهران. آن‌ها نیز به دنبال استادی در سلوک بودند و لذا ما هر سه در این جهت یک انگیزه‌ی واحد داشتیم. به آن‌ها گفتم شما در قم به دنبال باشید تا کسی را پیدا کنید ولی مواظب این باشید کسی را که می‌یابید از همه‌ی جهات خاطرتان نسبت به او جمع باشد. بالاخره انسان می‌خواهد روحش را به او بسپارد انسان می‌خواهد زندگی دنیا و آخرتش را به او بسپارد و جسم و عقل و روح و همه‌ی وجودش را به او بسپارد. سعادت و شقاوتش را در اختیار او نهد، و این راه هم راهی است که مدّعیان کاذب، در آن بسیارند و در عرفان مشایخ مدعی و صحبت از چنین مشایخی فراوان است. مخصوصاً که در این راه تسلیم و متابعت بی‌قیدوشرط، شرط است و همین‌که رای و عقیده و نظر خودت را بخواهی درمیان آوری و بگویی به عقیده‌ی من چنین و به نظر من چنان، طرد می‌شوی، و چه بسا که شیخ از لحاظ جسمی تو را طرد نکند و به تو نگوید از پیش من برو، اما همین‌که از قلبش بیرون رفتی و محبت تو را از قلبش بیرون برد دیگر کار تمام است و چه بسا که شیخ تا آخر کار این مطلب را هم ابراز نکند که تو از قلب من طرد شده هستی و از چشم من افتاده‌ای، و لذا همیشه با تو به خوبی و خوشی رفتار کند، و بزرگترین مشکل، و جانکاه‌ترین رنج برای سالک همین است که اگرچه شیخ با من بسیار با مهربانی و عطوفت رفتار می‌کند اما در قلبش نسبت به من چه می‌گذرد؟! ...»

۰ نظر ۱۰ بهمن ۹۷