🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام حسین» ثبت شده است

می گویند سیمرغ هم در کوه قاف لانه دارد ، کوه قاف اسم الله است سیمرغ، آن مرتبه هویت مطلقه ذات خداست که او در دل قاف است، چاره ای نیست برای رسیدن به الله، ما که نمی توانیم برسیم باید به مظهرش برسیم، باید انسان، یک اتصال روحانی با علی ابن ابیطالب برقرار کند ، راهش این است که یا با امام حسن علیه السلام ارتباط برقرار کند یا با امام حسین علیه السلام، هر کسی طبق طبیعت خودش، اگر کسی حسنی مزاج از راه امام حسن علیه السلام، کسی حسینی مزاج است از راه امام حسین علیه السلام، منتها چگونه انسان از اینها عبور کند و به روحانیت علوی برسد؟

راهش این است که روح آنقدر لطیف باشد که مثل روغن بلسان کف دست بریزی از آن طرف نفوذ کند، روح آنقدر لطیف باشد ،اینکه می فرماید:

مثلُ نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح النور : 35 اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ

روغن زیتونی که لاشرقیه و لا غربیه باشد، یعنی درخت زیتونی که نه در قسمت غربی باغ است نه در قسمت شرقی باغ، آن درختهای زیتونی که در قسمت شرقی باغ اند آنها از ظهر به بعد که آفتاب غروب می کند سایه دیوار روی آنها می افتد، از نصف روز از خورشید بی بهره اند، آن درختهایی که در غرب باغ اند ، آنهایی که در دوطرف باغ هستند ، هر کدام نصف روز را از خورشید بی بهره اند ،درختهای زیتونی که در وسط باغ هستند ، تا غروب نور خورشید روی آنهاست، اینها آنقدر روغنشان صاف است و شفاف است از بس که نور آفتاب روی آن قرار گرفته که { یَکادُ زَیْتُها یُضی‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ } که اصلا حتی اگر به آن آتش هم نزدیک نکنید از خودش گیرایی دارد ، روغن های دیگر را ببینید باید اینقدر  آتش به آن نزدیک کنید که گرم بشود و بگیرد، درختهای زیتونی که از صبح تا شب در معرض تابش نور خورشید اند و آن حرارت خورشید در درون این روغن نفوذ  کرده ، اینقدر حرارت خورشید در درون این روغن هست که حتی اگر آتش به آن نزدیک نکنید، خودش از خودش گیرایی دارد.

اگر کسی بتواند روغن روح خودش را مثل روغن بلسان در بیاورد، یا مثل روغن زیتونی دربیاورد که لا شرقی و لا غربی است، که در نهایت شفافیت و تصفیه که بتواند از روحانیت حسن ابن علی عبور کند یا از روحانیت حسین ابن علی عبور کند، به روحانیت علوی می رسد، لذا می گوید راهی که بخواهی به آنجا برسی همین است .

************************************************************************************ 

علامه مروجی سبزواری

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا (سلام الله علیها) قسمت سوم

 

۰ نظر ۱۵ دی ۹۷

بسمک یا حمید

***********

دوازده ظهور در باطن ما پنهان شده. ظهور علوی، ظهور حسنی، ظهور حسینی، ظهور سجادی، ظهور باقری، ظهور صادقی، ظهور کاظمی، ظهور رضوی، ظهور تقوی، ظهور نقوی، ظهور حسنی، ظهور مهدوی.

ما وقتی می خواهیم برگردیم به سوی خدا برویم با کدام ظهور باید برویم و برسیم؟ اینجا دیگر انسانها فرق می کنند. هرکس بر اساس شاکله ی وجودی خودش به یکی از این دوازده نور می رسد.

آنها که می خواهند سیر باطنی و انفسی آغاز کنند به یکی از اینها دست پیدا می کنند.

کسی که بخواهد با صفت حبّ خدا آشنا شود، به یکی از اینها دست پیدا می کند. کسی که بخواهد با صفت « حبّ » خدا آشنا شود و برخورد کند، او همانطور که دارد به باطن خودش می رود، از ناحیه ی منطقه ی حسینی بر او جذب وارد می شود. از ناحیه ی منطقه ی حسینی تجلی صورت می گیرد. امام حسین از باطن این انسان تجلی می کند؛ این را مندکّ می کند؛ وجود ظلمانی اش را مندک می کند و بعد او را فانی می سازد و بعد دوباره « فلمّا أفاق » فانی می کند و دوباره به هوشش می آورد. وقتی به هوش می آید، خودش را حسین می بیند؛ نه آن حسین در مرتبه ی اعلا. الآن دیگر یک شخصیت می بیند. وقتی دارد می رود به سوی آن منطقه ی حسینی خودش، به یک جایی می رسد که نور حسین بن علی علیه السلام او را روشن می کند؛ منتها باز منِ خود را از دست نداده، به خودش که نگاه می کند می بیند حسین است؛ مثل آینه...

وقتی آن حقیقت حسینی به شدت بر این انسان تابش می کند که آن وجود مجازی، منِ مجازی را مندک کند. اینجا دیگر انسان هرچه به خودش نگاه می کند، خودش را حسین می بیند؛ می گوید: أنا الحسین. و این موارد فنا در شهدای کربلا ایجاد شد.

آن زمانی که سر امام حسین علیه السلام از روی نیزه تجلی کرد بر وجود زینبی، « جعَلَهُ دَکّاً »؛ یکمرتبه حضرت زینب بیهوش شد، « فلمّا أفاقَ » وقتی بهوش آمد، آنجا « قال تبتُ إلیک و أنا أوّل المؤمنین » رأس مؤمنین هستم؛ رأس ایمان داران هستم. اینجا دیگر زینب خودش را حسین می بیند.

این است که فنا، وحدت می آورد.

همه ی کسانی که در کربلا حضور پیدا کردند، همه ی آنها بالاخره می شوند حسین. همه به مقام حسینی می رسند. این است که می فرماید:

جان چو در دلبر فنا شد، زان سر است

وقتی که جان انسان، روح انسان در دلبر فانی می شود، این انسان می شود دلبر.

جان عاشق نیست، جان دلبر است

کشتگان کربلا عین حق اند

عین وجود حق هستند. یعنی عین حسین اند.

زانکه غرق عشق هُویِ مطلق اند

البته عشق به حسین، همان عشق به الله است؛ عشق به هُو است. فرقی نمی کند.

زین سببشان در خطاب و در سلام

بأبی أنتم و أمّی گفت امام

آدمی بود که به همه ی اینها گفت: « بأبی أنتم و أمّی »

امام حسین به همه ی آنها گفت پدر و مادر فدای شما بشوند.

و بالاخره معلوم می شود که مقام اینها چه مقام بلندی است.

پدر و مادرم فدای خدا بشوند. چون اینها دیگر به مرتبه ی وحدت با خدا رسیده بودند.

هریکی را قطب و شاهنشاه خواند

از زبان حق، ولیّ الله خواند

این خطاب ار چه به لفظ جمع کرد

قصد از این جمع این که در جمعند فرد

هرچند گفت بأبی أنتم، جانم به فدای شما باد؛ منظور از شما، یعنی یکنفر. همه شان شدند یکی. همه شان شدند حسین. حسین هم که الله است.

آن مقام جمع الجمع است ای ولد

نیست آنجا صحبت از فرق و عدد

اینها به مقام جمع الجمع رسیدند؛ به مقام هویت رسیدند.

جان هفتاد و دو جمله کشتگان کربلا

زان فنا گشتند عین یک بقا

فانی و بعد، باقی شدند. فانی در روح حسین شدند و باقی در روح حسین گشتند. همان حسینی که اینها را در خودش جذب کرد و فرو ریخت. و اینها فانی شدند؛ دوباره عنایت حسینی آنها را به هوش آورد. اینها الآن که زنده شدند خودشان را حسین دیدند؛ دو چیز ندیدند؛ آن چشم احولی اینها بسته شد؛ از بین رفت. و همه شان خودشان را یکی دیدند؛ همه خودشان را حسین دیدند.

شما اگر به حبیب ابن مظاهر هم متوسل شوید واقعاً به امام حسین متوسل شده اید؛ به حضرت زینب هم متوسل شوید، به امام حسین متوسل شده اید؛ به حضرت حر هم که متوسل شوید واقعاً به امام حسین متوسل شده اید. فرقی بین اینها نیست.

 

جان هفتاد و دو نور ای نور عین

واحد است و واحدی عین حسین

جان هفتاد و دو نفر شد حسین. همه یکی شدند.

اولیا کآیات حق و راشدند

خود به معنی هم احد هم واحدند

زانکه در بحر فنا مستغرق اند

فارغ از تمییز عقل و فارق اند

آنکه جانش غرق بحر وحدت است

کی خبر او را ز فرق و کثرت است

گرچه دل نتوان گذشتن زین بیان

زانکه شیرین است حرف دلبران

هِل صفی لیک این بیان را ناتمام

مثنوی یکجاست شرح این کلام

کن جهان را پر شرر از نای عشق

فاش گو ز اشراق دل، اسرار عشق

گر حدیث از نی نوا گویی، رواست

چون محل عشق، دشت نینواست

**********************************

از بیانات عرشی حضرت علامه مروجی سبزواری

محرم سال 93- سبزوار

۱ نظر ۲۵ شهریور ۹۷

۰ نظر ۱۵ شهریور ۹۷

۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۷