🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حاجی» ثبت شده است

بسمک یا هادی مَنِ استهداه

*********************

هاجر سالکی بود که با رسیدن به بیابان مکه به این مرحله دست یافت که از اورشلیمِ عالم مقیدات بیرون آمده و ابراهیم و جبرائیل هم او را گذاشته و برگشته بودند؛ زیرا دیگر حضورشان لازم نبود و هاجر به وجود مطلق دست یافته بود و چنین شد که او را حیرت و اضطراب و سرگشتگی درگرفت.

او از طرفی هیچ انسان و حتی هیچ ملکی را همراه خود نمی دید و خود را تنهای تنها می دید؛ و این بود که سرگشته به هرسویی می دوید و گویی گمشده ای دارد که می خواهد او را بیابد و با او آرام شود.

طفل عقلش زائیده شده و به دنیا آمده بود و این طفل آب می خواست تا سیراب شود.

این سرگشتگی و حیرانی و اضطراب روحانی در هاجر، در وضعیت ظاهری او به صورت حیرت و سرگشتگی بین دو کوه صفا و مروه ظهور کرد و طفل عقلش به صورت اسماعیل.

او چندین بار حیران و سرگردان، در طلب آب برای طفل عقلش بین دو کوه، به این طرف و آن طرف می دوید و می خواست از جایی برای این طفل آبی و رمق حیاتی بیابد.

ولی خسته و مأیوس و درمانده خود را به کنار این طفل کشاند که مدتها برای پیدا کردن این طفل در خود فرو رفته و ریاضت ها کشیده بود و مجاهدت ها نموده بود و آن را در خود بارور ساخته و او را به دنیا آورده بود نمی توانست این طفل را سیراب کند.

اما ناگاه اتفاق عجیبی افتاد و آن اینکه در اوج درماندگی و ناامیدی دید که آن آبی که برای طفل عقلش در میان کوه و سنگ دنبال می گشت، اکنون از زیر پای این طفل در حال جوشیدن است و اینجا بود که هاجر دریافت که رسیدن به مقام عقل، یعنی رسیدن به مقام توحید و وحدت، و انسانی که در مقام توحید است دیگر برای حیات خودش و ادامه ی زندگی اش نیاز به هیچ امری غیر خودش و در بیرون وجود خودش ندارد. چرا که رسیدن به مقام توحید یعنی اتحاد با اسماء حسنی و صفات علیا.

یعنی اتحاد با اسم « حیّ »، « علیم »، « قدیر » ، « مرید »، « سمیع » ، « بصیر » و هکذا.

بنابراین، سرچشمه ی آب حیات را در خودش می یابد و در نتیجه آب حیات از خودش می جوشد و سالک از خودش و « من لدن نفسه » عالم می شود ( علم لدنی یعنی علم از پیش خود ). از خودش قدرت می جوشد و سالک از درون خودش قادر می شود. لذا سالک در این مرحله علم را از خودش دارد، حیات را از خودش دارد، قدرت را از خودش دارد و هکذا.

و در نتیجه به علم لدنی، حیات لدنی و قدرت لدنی دست پیدا می کند. البته این که می گوییم از خودش، معلوم است که منظور این نیست که اینها را بطور مستقل از خودش دارد بلکه چون سالکی که در مقام عقل است یا در مقام توحید است، خدا در او تجلی یافته، و محل ظهور اسماء حسنای خدا شده است و خدا تمام زوایای وجودش را پر کرده؛ پس اگر می گوییم حیات و علم را در درون خود می بیند که می جوشد یعنی در واقع از خداست که می جوشد و سالک چنین احساس می کند که دارد از خودش می جوشد...

پس همانطور که اسماعیل، ظهور جسمانی عقلانیت هاجر بود؛ چشمه ی آب نیز ظهور حیاتی بود که در اثر اتصال نفس هاجر با اسم « حیّ » در درون هاجر جوشیدن گرفته بود.

چنین شد که هاجر فهمید که اکنون که به مرتبه ی عقل و مقام توحید رسیده است، دیگر نه حاجت به معلم بشری دارد؛ یعنی ابراهیم، و نه حاجت به معلم ملکوتی یعنی جبرئیل. بلکه اکنون همان عقل کلی که بدان دست یافته برایش کافی است که در واقع به خدا رسیده و خدا برایش کافی است.

ما تا اینجا دو سفر از اسفار اربعه ی هاجر را اشاره کردیم که البته هر سالک برای رسیدن به خدا باید چهار سفر را طی کند.

.... سفر اول هاجر، سفر از اورشلیم تا دروازه ی اورشلیم بود و این سفر در معیت ابراهیم علیه السلام بود.

در سفر دوم مرحله ی اول را که سفر از دروازه ی اورشلیم تا سرزمین مکه بود در معیت جبرئیل و جذب جبرئیلی حرکت کرد؛ اما جبرئیل او را در بیابان مکه رهایش کرد و تنهایش گذاشت و از اینجا به بعد، بقیه ی سفر از آن بیابان تا خود کعبه را با جذب خدا حرکت کرد.

این در حالی بود که هاجر به مرحله ی عقل کامل رسیده بود و هاجر، عقل شده بود و البته از آنجا که انسانهای کامل حالات و مقامات روحانی آنها در خارج نیز ظهور جسمانی دارند، پس ظهور عقلانیت هاجر، اسماعیل بود و اسماعیل، عقل مجسّم و مجسّد هاجر بود.

هاجر پس از طی سفر دوم و سیر از حق به حق ( از اورشلیم به مکه و از مکه به کعبه ) به میان قبیله ی جرهم بازگشت و در میان آنها با اسماعیل ( یا همان مظهر خارجی بالحق بودن هاجر ) می گشت و دین خدا را که توحید باشد در میان مردم تبلیغ می نمود. البته سالک چون در سفر دوم که در عالم حق و در مراتب توحید سیر می کرده و در واقع از مرتبه ی ادنای حق که توحید است به مرحله اعلای حق که وحدت است عروج یافته، و این توحید و وحدت را عالی ترین مقام هایی که در عالم متصور است، یافته؛ لذا در بازگشت به میان خلق همان توحید را در میان مردم تبلیغ می کند؛ منتها توحید را برای عامه ی مردم و وحدت را برای خواص مردم.

اینکه در مورد هاجر می بینیم که خود هاجر با این که سالک اصلی اوست، ولی اسماعیل تبلیغ می کند و جُرهُمیان را به توحید می خواند، در واقع اسماعیل همان هاجر است و در سفر سوم و چهارم این حق است که به جای سالک حرف می زند:

{ وَ ما یَنطِقُ عنِ الهوی * إن هوَ إلا وَحیٌ یوحی }

سالک مادامی که هنوز در طبیعت است از روی هوا و میل نفسانی سخن می گوید و نطقش و سخن گفتنش از روی فرمان قوه ی شهوت است و بعبارت دیگر از روی وسوسه های شیطانی است؛ اما چون از این سفر بازگشت و به میان خلق آمد سخنانش از روی الهامات الهی است و در واقع خداست که دارد از زبان او سخن می گوید...

در مورد هاجر باید گفت که چون حق بودن هاجر، تجسم خارجی یافته بود و اسماعیل همان مرتبه ی حق بودن هاجر است و گفتیم که در سفر چهارم، حق است که تبلیغ می کند، پس همان که اسماعیل تبلیغ می کرد یعنی حق تبلیغ می کرد و یعنی هاجر تبلیغ می کرد.

البته در واقع باید گفت که نبوت و رسالت از آن ِ هاجر بود ولی از آنجا که طبق حدیث قرب نوافل در داستان حضرت مریم علیها سلام خواهیم آورد، حق زبان انسان می شود و چون اسماعیل، مظهر و تجسم یافته ی نفس حقانی هاجر است؛ پس هاجر، رسالتش را در میان مردم از زبان اسماعیل انجام می دهد.

*****************************

برگرفته از کتاب « اسرار حج »

تألیف  آیت الحق، عارف متألّه حضرت علامه مروجی سبزواری،

شاگرد برجسته ی حضرت شیخ علی پهلوانی      

۱ نظر ۰۵ شهریور ۹۷

بسمک یا سلام

*************

ورود در بادیه

*********

🔹بعد از این‌که انسان از شهر و وطن خودش خارج شد، وارد بادیه و بیابان می‌شود. البته بیابان جایی است که خطرات بسیاری در آن هست. خطر گم کردن راه، تمام شدن آب و غذا، بیماری، حیوانات درنده، دزدها و راهزنان، طوفان شن، سرما، گرما، و بسیاری مخاوِف و مهالک دیگر.
زمانی که حاجیان در بین راه در حرکت هستند، دائماً بین دو حالت قرار دارند: یکی این‌که همواره و در هر لحظه در حالت خوف و ترس هستند که مبادا همین الآن راهزنانی بر سر ما بشورند و ما را بکُشند و اموال ما را ببرند. همیشه در هراسند که مبادا طوفان شنی برخیزد و  در زیر خروارها شن روان مدفون شوند، همیشه می‌ترسند که قافله سالارشان بمیرد و این‌ها در بیابان سرگردان شوند و ...  . و خلاصه لحظه‌ای قلبشان فارغ از حزن و اندوه نیست.
🔸از طرف دیگر در دلش نور امیدی هم هست که خداوند آن‌ها را به سلامتی به مکّه می‌رساند و آن‌ها به مقصودشان که زیارت بیت‌الله و درک آن فیض عظیم است، خواهند رسید.
🔺بنابراین حاجی در سفر ظاهری و جسمانی وقتی که از شهرش خارج شده و به بیابان رو می‌نهد، دائماً بین خوف و رجا است.
🔹همچنین در آن سفر روحانی هم که از دنیا خارج می‌شود و به سوی وادی مقدس توحید گام می‌نهد، باید بین خوف و رجا به سر برد. یعنی همچنانکه در سفر جسمانی همواره در ترس است که به شهر مکّه نرسد، و امید دارد که برسد، در سفر روحانیش نیز همواره در ترس باشد که خدا زیارتش را قبول نکند و او را به مقام قرب خود راه ندهد، و از طرفی امید داشته باشد که بالاخره خداوند کریم است و ما را می‌پذیرد.
💢به عبارت دیگر از یک طرف حاجی دائماً در بین راه و در حین انجام اعمال در هراس و بیم است که شیطان در هر گوشه‌ای کمین کرده و در صدد است که بطور ناگهانی در یک جا که غافل باشم و برای لحظه‌ای توجهم از خدا برگردد و به دنیا متوجه شوم، از همان فرصت استفاده کرده و بر من شبیخون آرد و وارد وجودم شود، و چون خداوند شیطان را در درون وجود من ببیند، رویش را از من برگرداند و مرا به بارگاه قرب خودش راه ندهد.
🔹به هر حال انسان در یک لحظۀ بسیار کوتاه توسط شیطان ربوده می‌شود و بسیار بوده‌اند انسان‌های زاهد و پرهیزگاری که در یک لحظۀ خیلی کوتاه گمراه شده‌اند. البته شیطان سال‌های سال بر روی کسی که می‌خواهد گمراهش کند کار می‌کند. این نکتۀ مهم را باید توجه داشت که اکثریت انسان‌ها و قسمت بسیار زیادی از آن‌ها را شیطان کاری به کارشان ندارد و در صدد گمراه کردن آن‌ها نیست. زیرا برای گمراه شدن آن‌ها زرق و برق‌ها و جلوه‌های کاذب دنیا از بیرون کافی است که نفس ضعیف آن‌ها را وسوسه کند و نفس آن‌ها میل و اشتیاق به آن جلوه‌ها و زیبایی‌های کاذب پیدا ‌کند و در نتیجه به جای رو نمودن به خدا، به دنیا رو آورد، و رو نمودن به دنیا معنایش پشت نمودن به خداست. بنابراین زیبایی‌های ظاهری حیات دنیا از بیرون و کشش‌های نفس اماره به سوی دنیا، از درون کافی است برای گمراه شدن آن‌ها و سوق داده شدن آن‌ها از خدا به سوی دنیا. چنین انسان‌هایی خود به خود در سفر حج به مقام قرب نمی‌رسند و مقرّب درگاه خداوند نیز نمی‌شوند. دست خالی می‌روند و دست خالی برمی‌گردند. محروم می‌روند و محروم بازمی‌گردند.
🔸اما شیطان سعی و تلاشش را می‌گذارد برای کسانی که در وادی توحید قدم‌های بزرگی برداشته‌اند و در توحید از لحاظ عملی و ایمانی قوت پیدا کرده‌اند، یا در جهت‌ عمل و تقوا و پرهیزگاری بسیار قوی هستند و عمری را در دوری از محرمات، و اجتناب از اعمال خلاف رضای خدا به سر برده و عبادات سنگین و ریاضات طاقت‌فرسا را بر خود هموار کرده و در عمرشان قائم اللیل و صائم النهار بوده‌اند.
🔹چنین افرادی در طول تاریخ کم نبوده‌اند و شیطان در هر دو جهت افراد بسیاری را گمراه کرده است. در جهت علمی، قرآن بلعم باعور را مثال می‌زند که صاحب اسم اعظم بود ولی شیطان چنان او را به وادی ضلالت کشاند که تمام ایمانش را بر باد داد. در جهت عملی نیز داستان «برصیصا» معروف است.
✅ اینست که انسان همواره باید خود را در معرض آسیب شیطان ببیند.

🔸...اینست که انسان همواره باید خود را در معرض آسیب شیطان ببیند و ترسان و هراسان از این‌که هر لحظه شیطان ممکن است از کمینگاهش بدر آمده و تیری به سوی او پرتاب نموده که روح او را نابود کند.
🔺البته این خطر برای شخص حاجی بسیار بیشتر است. زیرا سفر حج سفری است که خداوند به بندگانش و به حجاجی که خانه و کاشانه و جمیع تعلقاتشان را رها کرده‌اند و به عشق زیارت او سرگشتۀ بیابان‌ها شده‌اند نظر خاصی دارد و عنایات خودش را بیشتر شامل حال آن‌ها می‌نماید. لذا شیطان هم از این طرف خود را کاملاً آماده و مصمّم می‌کند که حجاج را از حج واقعی منصرف کند و دل آن‌ها را به جای توجه به خدا به اعمال ظاهری حج متوجه سازد و آن‌ها را در بازارها مشغول نماید، یا در طول مسافرت مسئله‌ای برایشان پیش آورد که خودشان اصلاً گمان نمی‌کرده‌اند و احتمال نمی‌داده‌اند که چنین معصیتی برای آن‌ها پیش آید.
💢شیطان هر لحظه مترصّد است و در کمین نشسته است تا فرصتی به دست آورده و سفر حجاج را باطل و اعمالشان را فاسد گرداند.
🔸این است که حاجی چون رو در بیابان می‌گذارد و از شهرش خارج می‌شود، باید بسیار خائف و هراسناک از پیش آمدن چنین مواردی باشد و خود را در میان مهالک فراوان ببیند و خود را در وادیی ببیند که هر قدمش هلاکت است و پرتگاه‌های عمیق است که روح آدمی اگر در یکی از آن‌ها سقوط کند تا قعر جهنم پیش خواهد رفت.
البته از طرف دیگر امید خودش را کاملاً به خدا بیندازد و توکل بر خدا نماید و در عین ترس از آن مسائل، امید به خدا را داشته باشد که خداوند مرا حفظ خواهد کرد و مرا در این سفر از شرّ شیطان درونی یعنی نفس اماره و شیطان بیرونی یعنی ابلیس حفظ خواهد نمود و خلاصه با این دو بال وارد وادی حج شده، پا در بیابان گذارد.

******************************

حضرت علامه مروجی سبزواری

سلسله بیانات اسرار حج

۰ نظر ۰۱ شهریور ۹۷

بسم ربّ الکعبة

************

حج عبادتی است که از لحاظ سیاسی بسیار تأثیرگذار است. زیرا در یک زمان خاص, میلیون ها مسلمان در یک جا جمع می شوند و این خود یک قدرت نمایی عظیم است در مقابل کفار.
البته قدرت های بزرگ استکبار متوجه این معنا شده اند که اگر میلیون ها انسان تحت رهبری واحدی قرار گیرند می توانند در مدتی اندک, تمام دنیا را مسخّر خود گردانند.
برای همین است که همواره با نشاندن حاکمان خودفروخته, در آن سرزمین می خواهند جلو برقراری این اتحاد سیاسی را بگیرند.
همچنین با برپاکردن بازارهای زیبا و پررونق و ایجاد یک شهرسازی کاملا اروپایی, دو شهر مکه و مدینه را به شهر توریستی تبدیل کرده اند, تا حجاج را فقط به امور ظاهری توجه بدهند و سفر حج را به یک سفر تفریحی مبدل کنند.

______________________________________

الف ٢) قدرت نمایی مسلمانان از لحاظ سیاسی:

حج تا حد زیادی جنبه ی عبادی بودن خود را از دست داده و از روح و حقیقت خالی شده و فقط پوسته ی آن مانده و می شود گفت که سفر حج یک سفر در جهت امیال نفسانی و شهوانی و سفری از دنیا به دنیا شده است.
دلیل بر مطلب این است که چون عبادت عملی است که با حیوانیت انسان منافات دارد لذا انسان ها از آن گریزان هستند. مثلا به نماز و روزه بی میل اند و با حیله هایی می خواهند از خمس فرار کنند و... .
اما حج را از روی میل و رغبت می روند و حتی اگر شده پول قرض می کنند و اگر بتوانند سالی یکبار هم می روند.
⁉️سؤال این که عباداتی که مردم نوعاً از آن گریزانند چرا نسبت به عبادت حج این طور رغبت نشان می دهند؟ زیرا انسان ها در عالم حیوانیت باقی مانده اند و عبادات می خواهند حیوانیت انسان ها را بگیرند تا بتوانند به سوی خدا پرواز کنند، اما حجی که مردم با لذت سوی آن می روند با کدام جهت حیوانیت انسان تعارض دارد؟

ب ۱) پیدا شدن سنخیت بین انسان ها با خدا و انسان کامل:

حکمت دیگر حج این است که انسان های متفرق در اطراف دنیا را در یک جا جمع کرده و کثرت آنها را به وحدت می رساند و چون انسان ها به وحدت رسیدند، سنخیت بیشتری با خدا پیدا می کنند. و استعداد کامل تری را برای تحصیل و کسب فیوضات الهی به دست می آورند.
🔑خداوند جامع اسماء کمالیه است مثل رحمان، رحیم و ... تا هزار اسم برای خدا شمرده شده. اما انسان ها هر کدام مظهر یک یا چند اسم از اسماء خدا هستند. لذا یک انسان به خودی خود از خداوند دور است، کسی که هزار کمال دارد کجا و کسی که یک کمال دارد کجا؟
🔑به این نکته توجه شود که هر انسانی تمامی صفات کمالیه الهی را داراست منتهی هر کسی یک یا حداکثر سه صفت کمالی را ظهور می دهد و بقیه در او در حد استعداد باقی می مانند. الا انسان کامل که تمامی صفات را در حد فعلیت بروز می دهد.
فیوضات وجودیه که هر لحظه از خداوند بر موجودات عالم وارد می شوند قسمت بسیار ضعیفی از آن نصیب یک موجود یا یک انسان می شود. حال انسانی که دارای صفت علم است فقط یک فیض از هزار فیض را می گیرد و در نتیجه در علم کامل تر می شود. اگر این شخص بخواهد به طور طبیعی پیش برود، حرکت استکمالی او در علم بسیار ضعیف و کند است.
اما اگر انسان خودش را از این واسطه های ضعیف برهاند و با یک واسطه ی بسیار قوی مرتبط شود که آن واسطه خودش بدون واسطه با خدا اتصال دارد، یا این که خودش را در شرایطی قرار دهد که عنایت خدا در آنجا بسیار است و فیوضات الهی بی حد و مرز وارد می شود. در اینجاست که انسان به طور ناگهانی در معرض تهاجم فیض علم قرار می گیرد و علوم و اسراری بر او باریدن می گیرد و چنین انسانی صاحب علم لدنی می شود.
پیامبر اکرم (ص) برای مدت ٢٣ سال برای مردم صحبت می کرد و هر روز مطلب نوتری را به مردم عرضه می کرد ولی علمش تمام نمی شد.

ب ٢) پیدا شدن سنخیت بین انسان ها با خدا و انسان کامل:

در ایام حج هر دو شرط برای حاجی فراهم است؛
از طرفی وجود واسطه ی اعظم و حجت الله الاعظم در آن مکان شریف است، که اگر حاجی توانسته باشد با انجام درست مناسک حج، روح خود را با روح آن بزرگوار پیوند بزند، اسرار فراوانی از روح مقدس ایشان به روح حاجی سرازیر می شوند.
از طرف دیگر اجتماعِ جمع کثیری از مسلمانان است، که اگر هر مسلمانی مظهر اسمی واحد از اسماء الهی باشد، در اینجا چون همه در یک جا جمع می شوند و مقصد همه ی آن ها خداست، بنابراین در واقع اسماء الهی در یک جا جمع می شوند و بین خدا و مسلمانان سنخیت تامی پیدا می شود و زمینه ی بسیار خوبی برای دریافت فیوضات کامل الهی به دست می آورند.
🔑البته به این امر دقت شود که باید نیت این جمع واحد، خدا باشد. چون هر شخصی در واقع همان نیّتش است (ای برادر تو همه اندیشه ای).
و از جهت دیگر تمامی انسان ها تشابه تامی پیدا می کنند با انسان کامل و امام. زیرا امام یک شخص واحد است که مجمع اسماء الهی است. و این انسان ها هم به خاطر داشتن نیت های واحد، که خدا باشد، ارواحشان با هم متحد شده و یک حقیقت واحدی را که مجمع اسماء الهی باشد، تشکیل می دهند.

ب ٣) پیدا شدن سنخیت بین انسان ها با خدا و انسان کامل:

این انسان های به ظاهر متکثر، و به معنا و حقیقت، واحد، سنخیت بسیار زیادی با خدا پیدا می کنند و در نتیجه قابلیت فراوانی برای دریافت فیوضات الهی به دست می آورند.

بعد از حج و بازگشت حجاج به اوطان خود هر حاجی در درون خودش قدرت های فوق العاده ای را می بیند. از یک طرف اسراری از باطن عالم بر او منکشف می شود، از طرف دیگر وجود خودش را که قبلا خشک و بی حاصل بود، سر سبز و با نشاط می بیند. مثل آن تنه ی خشک درخت خرما و آن زمین خشکیده ی زیر آن که در اثر پناه بردن مریم(س) بدان، تنه ی خشکیده سرسبز شد و خرما داد و از زمین چشمه ای جاری شد؛ یا مثل آن عصایی که در اثر تعلّق نفس موسوی بدان، زنده شد. توجه شود که در اثر تعلّق نفس انسان کامل به یک موجود، اول این که آن موجود به حیات برتر دست پیدا می کند و دوم این که این حیات جدید در این ها آثار جدیدی را هم ایجاد می کند.


البته علت این که حجاج در ایام حج به چنین مقاماتی دست نمی یابند در اثر همان غفلت هایی است که دارند و اینکه نیت های آن ها دنیاست. و زرق و برق بازارها، نیت های آن ها را پراکنده ساخته است.

۰ نظر ۰۹ تیر ۹۷