🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ذات خدا» ثبت شده است

هوالحق

...بسم الله الرحمن الرحیم خیلی حرف درونش دارد، اُمّ الاسماء الله است، خیلی چیزها از الله درمیاید، از رحمان درمیاید، از رحیم در میاید. قرآن میفرماید: (بل نحن محرومون) ما محروم هستیم، یعنی همین که به اندازه همه عالم آفرینش در بسم الله الرحمن الرحیم درونش حرف دارد، مطلب دارد، درونش مقام دارد، عالی ترین مقامی که انسان در سیر الی الله میتواند برسد، مقام بسم الله الرحمن الرحیم است.
تا باطن بسم الله برای ما کشف نشود، هیچی از عوالم... همانطور که تا بسم الله را نگویید، نمی توانید وارد سوره های قرآن بشوید، همچنین در عالم آفرینش تا به باطن بسم الله وارد نشویم، نمی توانیم به باطن عالم وارد بشویم.
همانطور که ظاهر بسم الله مقدمه ای برای ورود به سوره های قرآن است، همانطور باطن بسم الله یک مقدمه ای برای وارد شدن به باطن عالم آفرینش است، بنابراین اگر کسی میخواهد به مقام باطن عالم برسد، به اسراری که در باطن عالم است برسد، باید به مقام بسم الله برسد. مقام فوق العاده عجیبی است.
در آن آیه ای که فرمودند:
کل أمر ذی بال لم یبدأ فیه ببسم الله فهو أبتر
هر کاری مهمی که با بسم الله شروع نشود، ناتمام است.
خیلی از کفار هستند که بسم الله نمی گویند، کارشان هم تمام میشود، مثلا میخواهد خانه ای بسازد، بسم الله نمیگوید، خانه را میسازد و تمام میکند و یا ماها در خیلی از کارها بسم الله نمی گوئیم، امّا کارمان تمام میشود، پس چرا در اینجا می فرمایند که هر کار مهمی که با نام خدا، یعنی بسم الله، شروع نشود، ناتمام است؟ کار تمام این نیست که آجرها را روی هم بگذارم و یک خانه بشود، کار تمام اینست که انسان یک کاری را که شروع میکند، این کار در باطن عالم وارد بشود و شروع به عروج بکند و برود، برود تا به خدا برسد، این کار تمام میشود.

۱ نظر ۱۳ شهریور ۹۸

سری از اسرار صوم را می خواهم خدمتتان عرض کنم، علت اینکه صوم نسبت به عبادت های دیگر یک ارتفاع و بلندی دارد چی هست؟ صوم یک شباهت خیلی عجیبی به خود خداوند دارد. خداوند کسی ست که حضرت امیرمومنین فرمود "التوحید اسقاط الاضافات" یعنی شما اضافات را از خدا بریزید کنار. فرمایش دیگر امیرمومنین این هست که کمال توحید این است که شما صفات را را از خداوند نفی کنید. ما صفات بسیاری را برای خدا ثابت می کنیم. می گوییم خداوند غفورست؛ خداوند ودود است؛ خداوند سمیع هست. با همه ی این صفاتی که برای خداوند ثابت می کنیم خداوند را محدود می کنیم. قید است دیگر. شما می گویید خداوند وجودی ست که عالم است، شما وجود را به عالم بودن مقید کرده اید. این است که اینها هیچ کدامشان خدا نیستند. الله آن خدای حقیقی نیست، الله جامع جمیع اسماء و صفات هست، می گوییم الله وجودی هست که ... مقیدش کرده ایم.

خداوند وجودی ست که شما هیچ صفاتی را با آن نبینید. همان وجود خالی را ببینی. همه را سلب کنی از آن. علیم بودنش را نبینی، سمیع بودنش را نبینی، رب بودنش را نبینی. این را دقت بفرمایید که خداوند وجود است، عدم نیست. منتهی چه وجودی ست؟ وجودی ست که نامحدود است.

... پس بنابراین خداوند وجودی ست که سلب قوام اوست. رکن اصلی خدا سلب کردن و نفی کردن هست. لا الله، از همان اول با لا شروع می کند.

در میان عبادات تنها عبادتی که سلب رکن اوست روزه است. شما در عبادات دیگر باید کار انجام دهی. نماز چی هست؟ نماز عبادتی ست که شما باید در آن حمد انجام می دهی؛ عبادتی ست که باید در آن سوره بخوانی؛ عبادتی ست که باید در آن سجده کنی. تنها عبادتی که سلب محض هست و این سلب قوام اوست روزه هست. بنابراین روزه در میان عبادات یک شباهت عجیبی را ذات خداوند دارد که خداوند وجودی ست که همه ی اضافات از او سلب می شود، روزه هم عبادتی ست که تمام صفات و افعال به از او سلب می شود. در روزه هیچ کاری انسان نباید انجام دهد نخورد، نیاشامد.

... خداوند می فرماید روزه مال من هست به این خاطر است که روزه یک شباهت عجیبی با خدا دارد که خداوند یک وجودی ست که تمام اضافات از او سلب شده است، روزه هم یک وجودی ست که تمام اضافات از او سلب شده ست. ... روزه را اگر بخواهیم تعریف کنیم باید بگوییم نباید بخورد، نباید بیاشامد، نباید سرش را زیر آب ببرد، نباید گرد و غبار غلیظ تنفس کند، نباید لذت های حیوانی ببرد.

...وقتی شما برای تعریف خدا از نفی ها و سلب ها استفاده می کنی پس لیس کمثله شی، هیچ چیزی مثل خدا نیست و هم روزه لیس کمثله شی. بنابراین وقتی انسان روزه دارد می تواند به جایی برست که خدا را با صفت لیس کمثله شی مشاهده کند. بالاترین منطقه ذات خدا همان لیس کمثله شی هست. ... و اگر انسان بتواند به جایی برسد که خدا را با صفت لیس کمثله شی ملاقات کند این بالاترین عبادت است. ... روزه روح را به سمت خدا می برد منتهی روزه ای که به قلب رسیده باشد. این روزه هایی که ما می گیریم اثرش به قلب ما نمی رسد آنقدر که حجاب داریم سد و موانع داریم لذا روح حرکت نمی کند به سوی خدا. لذا وقتی از این دنیا جدا شویم و روح خودمان را ببینیم می بینیم که روح ما در این طبیعت گیر کرده است. خب نماز خواندیم، روزه گرفتیم، خب چه شد؟ اثرش به روح نرسیده است از بس توجه به دنیا شدید است، غفلت ها شدید است؛ آثار این عبادت ها به قلب ما و روح ما نمی رسد. انسان باید کار کند نه تنها در این ماه بلکه در همه ماه ها، با ترک ها، با خلوت ها، با کم کردن دنیا؛ حجاب های درونی را کم کرد.

 

***********************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی اسرار روزه

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۸

انسان با نافله به من نزدیک می شود تا جایی که او را دوست دارم ،تا جایی که در حوزه وجودی من قرار بگیرد ، حب یعنی در حوزه وجودی خدا قرار بگیرد و خدا را ببیند ، و خدا هم انسان را ببیند. وقتی او را دوست داشتم یعنی این لیوان درون دریا قرار گرفت ولی یک وجب .

 إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ اَلَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ اَلَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ اَلَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ

اینجا کنتُ إذا سَمعه ، من گوش این انسان می شوم ، وَ بَصرَهُ الذی یَسمعُ به ، من چشم این انسان می شوم ، یک انسان شیشه ای تو خالی را در نظر بگیرید وقتی زیر آب می برید ، آب می رود داخل گوشش ،آب داخل چشم و دست و پایش می رود این مجسمه را به اندازه یک وجب ببرید زیر آب آن نمی شکند ،آب داخل این مجسمه می رود ، مجسمه آن شخصیت خودش را حفظ می کند ،می فرماید : من چشم اومی شوم یعنی خدا در چشم انسان تجلی می کند ، من گوش او می شوم ، خدا در گوش انسان هم وارد می شود ،زبان او می شوم ،دست او می شوم ، درون دست این انسان تجلی می کنم ،انسان در اثر نافله آنقدر نزدیک می شود که خدا درون تمام وجود این انسان نفوذ می کند اما شخصیت انسان نمی شکند ،انسان خدا را به نحو ساختمان وجودی خودش شکل می دهد ، اگر این انسان از درون دریا برگشت به سوی مردم ،این آدم از خدا پر شده اینجا آن حقایقی را که از دریای وجود خدا گرفته برای مردم حجت است ؟ خیر ، این عرفا فقط انبیائی بودند که فقط نبوتشان برای خودشان بود ،یا برای خانوادشان یا شهرشان بود ، یعنی آن انسانی که از آداب اجتماعی از سنتهای اجتماعی ، از روشهای تربیتی که روحش شکل گرفته ، این انسان وقتی در دریای وجود خدا فرو می رود وقتی خدا درون او وارد می شود ، لذا هرچه این انسان از خدا دریافت کرده برای ما که یک فاصله زمانی با او داریم برای ما حجت نیست ، یا اگر در یک کشور دیگر است حرف او برای من حجت نیست ،چون محیط آنجا با محیط من خیلی فرق می کند ، او ساخته و پرداخته شده جامعه خودش است ، وقتی هم درون خدا فرو می رو د آنها را از دست نمی دهد ، حقایقی را که از خدا گرفته به شکل خودش در آورده ، حرفهایش برای خودش حجت است ،یا نهایتا برای خانواده یا شهرش.

این می شود قرب نوافل که خدا می فرماید من چشم او می شوم ، گوش او می شوم ، البته مقام بزرگی است ،لذا در آخر می فرماید : إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ

هر وقت دعا کند جوابش را می دهم و هرچه از من بخواهد به او می دهم .

اما قرب فرائض ، فرض کنید آن مجسمه توخالی را ببریم هزار متر زیر آب دریا ، این مجسمه خرد می شود و درهم شکسته می شود اینجا دیگر انسان خدا می شود این تعبیرات خیلی مسامحه است ،مثل مثال دریا که برود داخل مجسمه ، دریا که مجسمه نمی شود ، پرتوی از این دریا تابیده به این انسان ، پُرش کرده ،

در قرب نوافل خدا می شود انسان ، درون انسان تجلی می کند ،اما در قرب فرائض برعکس است ، انسان خدا می شود ،یعنی آنقدر این انسان درون خدا می رود که در اثر فشار هیچ شخصیتی از این انسان دیگر باقی نمی ماند ، هر تشخصی که از محیط اجتماعی و سنتها و آداب و هر چه گرفته خرد می شود ،این انسان اگر برگردد از پیش خدا تعالیمش برای همه ی زمانها و مکانها حجت است ،چون او تعالیمی که ا ز خدا گرفت به شکل وجود خودش درنیاورد ،که وجود خودش محصول جامعه و خانواده اش است ،وجودی برایش نمانده ، پیغمبر اسلام چنین انسانی است ،آنقدر در ذات خدا فرو رفت که شکست ،این انسان خدا شد ، وقتی برگشت به سوی مردم یک خدای مطلق برگشت نه خدای مقید ،لذا این انسان تعالیمش برای همه ی زمانها و همه ی مکانها حجت است ،کسانی که می گویند پیغمبر آخر الزمان بوده اینها اشتباه می کنند ، اینها خیال می کنند پیغمبر ما در قرب نوافل بوده و تشخص خودش را برای خود داشته ، خیر ، او فنا شد .

************************************************************************

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

پیاده شده از فایل صوتی شرح توحید شیخ صدوق

 

 

۱ نظر ۱۶ ارديبهشت ۹۸

از حضرت امام صادق علیه السلام روایت هست که إنَّ الله تبارک و تعالی : که خداوند تبارک و تعالی برای مومن یک چیزی را ضمانت کرده ، اگر کسی اقرار کند به ربوبیت خدا و اقرار کند به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و اقرار کند به امامت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام و آن چیزی را که خدا به او واجب کرده انجام دهد خداوند او را در جوار خودش قرار دهد. 

این مسئله جوار خداوند یعنی چه ؟ اینجا بحثی در عرفان مطرح است به نام مسئله قرب ، قرب را عرفا به دو قسمت تقسیم می کنند ، قرب فرائض و قرب نوافل. اعمالی که ما انجام می دهیم دو قسم است ، یک قسم اعمال مستحب و یک قسم اعمال واجب ،روزه مستحبی یا حج مستحبی می روی، کارهای واجب مثل نمازهای یومیه ،و روزه و حج ،مستحبات یک جور انسان را به خدا می رسانند ،واجبات یک جور دیگر ، آن قربی که از واجبات برای انسان بدست می آید قویتر است از قربی که از مستحبات برای انسان بدست می آید ،یعنی انسان با اعمال مستحب تا یک حدی بالا می رود ولی از آن حد بیشتر نمی تواند ،به واسطه اعمال واجب است که می تواند برود تا ذات خدا برسد ، بنابراین جوار خدا دو جور است ، یک جور قربی است که از مستحبات بدست می آید که می گویند قرب نوافل ، یک جور قرب و نزدیکی است که انسان از واجبات بدست می آورد؛ 

مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ

این عمل صالح یا مستحب است یا واجب ،هر چه روح بالاتر رود اتصالش با خدا قویتر می شود ،اگر صعود کند به سمت خورشید هر چه بالاتر رود با آن انوار نزدیکتر خورشید بیشتر ارتباط برقرار می کند ،روح انسان هرچه برود بالاتر ،خداوند یک وجود ملکوتی است ، روح انسان هم یک موجود ملکوتی است ، خداوند نور است  ،انسان هم روحش نور است ،این روح هرچه بالا برود بیشتر با خداوند اتصال برقرار می کند ،منتها انسان هر عملی که انجام می دهد ،روحش یک درجه قویتر می شود ،مثلا یک چشمه آب می جوشد ،و یک دریا در فاصله صد متری ،این چشمه آب می جوشد تا به دریا برسد ،منتها یک وقت هست این جوشش آب ضعیف است به دریا می رسدولی تا ده متر بیشتر نمی تواند برود ، جوشش این چشمه آنقدر نیست که از ده متر بیشتر برود ، اما یک وقت هست چشمه ای به قدری خروشان است ،وقتی که به دریا میرسد آنقدر می رود که به مرکز دریا می رسد .

روح انسان اینطور است ، اعمال یک وقت هست مستحب است ، روح انسان را به خدا اتصال می دهند منتها در ذات خدا کم پیش می رود این می شود جوار خدا ، همین که روح انسان با خدا متصل شد این می شود جوار ، قرب ، اولین چشمه ای که به دریا متصل شد ،این می شود جوار ، قرب .منتها یک وقت اعمال مستحب است و روح تا چند درجه ای باخدا متصل می شود ،بیشتر نمی تواند برود ،اما واجبات مثل یک چشمه خروشان است ،که وقتی روح با خدا متصل شد آنقدر می رود در ذات خدا سیر می کند که تا همان مراتب عمیق ذات خدا انسان پیش می رود . بنابراین قرب اتصال روح انسان است با ذات خدا ، اما این قرب دو جور است ،یکی قرب نوافل یکی قرب فرائض است ، قرب نوافل  این است که اعمال مستحب که روح را به خدا متصل می کند ،کم در ذات خدا پیش می برد ،انسان الهی و خدایی می شود ولی کم ،اما واجبات نه ، آنقدر انسان را می برد در جوار ذات خدا ، واجبات این قدرت را دارد.

**********************************************************************************************

علامه مروجی سبزواری حفظة الله

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۸

و یک نکته دیگر هست که خداوند در اینجا خودش را به عنوان اله معرفی کرده یا در همان بسم الله می گوییم بسمِ الله، به نام الله که الله مسبب هست. چرا خداوند خودش را به عنوان الله دارد معرفی می کند که اله غیر از الله نیست؟ البته ما خدا را از جنبه الوهیتش می توانیم بشناسیم، از جنبه ربوبیتش می توانیم بشناسیم، یعنی از جهت کارگرانیش، جهت اثربخشی اش. خداوند دو جهت دارد یک جنبه ذات. مثلا یک  معلم را در نظر بگیرید این معلم یک جهت جهت ذاتش هست که خودش خودش هست، یک معلم خودش خودش هست یک وجودی دارد، ذاتی دارد برای خودش معلم از جنبه وجودش و ذاتش هیچ ارتباطی با ما ندارد، ما هم با او هیچ ارتباطی نداریم، خودش برای خودش یک موجود است من هم برای خودم یک موجود  او هم برای خودش یک موجود است؛ نه او به من ربط دارد. یعنی وجود های ما هیچ ربطی به هم ندارد. از جهت ربوبیت معلم یعنی از جهت اثر بخشی معلم یعنی از جهت اینکه معلم به من علم می آموزد مرا ربوبیت می کند. من از این جهت علم آموزی با معلم در ارتباط هستم. یک پزشک را در نظر بگیرید این پزشک برای خودش یک ذات و وجودی دارد اما وجودش هیچ ربطی به من ندارد، او برای خودش من برای خودم. اما من از چه جهتی با  پزشک در ارتباط هستم؟ از جهت ربوبیتش یعنی از جهت شفا دهندگی اش، او مرا شفا می دهد. معلم مرا علم می آموزد. ما از چه جهت با نان در ارتباط هستیم؟ نان برای خودش یک وجود هست من هم برای خودم یک وجود هستم. هیچ ربطی به هم نداریم. او ذاتش برای خودش یک چیز دیگری هست. من از جهت ربوبیت نان با آن در ارتباط هستم، چون نان مرا سیر می کند. ببینید ما با هر موجودی که در ارتباط هستیم از جهتی که او یک کمالی را در ما ایجاد می کند با او در ارتباط هستیم. ما با خدا هم همین گونه هستیم. ما با ذات خدا اصلا هیچ گونه آشنایی نداریم نمی توانیم به آن برسیم به ذات خدا به وجود خدا. هویت خدا را ما اصلا نمی توانیم بشناسیم. ما یک وجود محدودی هستیم و خداوند یک موجود نا محدود. ما از جهت ربوبیت خدا با خدا اتصال داریم یعنی از جهت اینکه خداوند ما را خلق کرده است، ما را رزق می دهد، ما را سیر می کند و امثال اینها. وَ الَّذِی هُوَ یُطعِمُنی وَ یَسقِینِ(79) وَ إِذَا مَرِضت فَهُوَ یَشفِینِ خدایی که ما را اطعام می کند، ما را آب می دهد، ما را شفا می دهد، ما را روزی می دهد از جهت ربوبیت خداوند است که ما با خداوند در ارتباط هستیم. و هر چقدر که ما انسان ها خدا را بشناسیم جهت ربوبیت او را شناخته ایم نه جهت ذات خدا را بخواهیم بشناسیم این نه این برای ما انسان ها امکان ندارد. خداوند با جهت ذات خودش و وجود خودش با ما اتصالی ندارد. آن ذاتش خودش برای خودش من هم برای خودم، هیچ گونه آشنایی بین ذات من و ذات خدا نیست، اصلا نمی توانیم ذات خدا را بشناسیم. یک وجود محدود چگونه می تواند یک موجود محدود را بشناسد؟ بنابراین اگر خدا را می شناسیم، علم داریم، عرفان داریم؛ اینها همه از جهت ربوبیت خداوند است چون خدا با ربوبیتش با انسان ها اتصال برقرار می کند. به او آب می دهد، نان می دهد. یک مادر را در نظر بگیرید؛ مادر از جهت ربوبیت با بچه های خودش در ارتباط است. از جهت ربوبیت و برطرف کنندگی نیازها هست که یک مادر با بچه های خودش در ارتباط است.

************************************************************************

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

پیاده شده از فایل صوتی شرح توحید صدوق

۰ نظر ۲۸ فروردين ۹۸

البته این مسئله را هم زیاد شنیده اید که آب، مهریه حضرت زهرا سلام الله علیها است،که اینها کنایه است،کنایه از مقاماتی است که حضرت صاحب آن مقامات بودند، چنانکه آن درخت طوبی که گفتیم مقام انس و محبت کلی است، که از شهود اسم الله ناشی می شود، بنابراین اینها نباید حمل بر ظاهر بشود، که بگوییم این آبها مهریه حضرت زهرا سلام الله علیهاست، یعنی مثلا خود رودخانه را خداوند برای حضرت مهریه قرار داده.

 چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی                   صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

 صورت زیرین اگر با نردبان معرفت                              بر رود بالا همی با اصل خود یکتاستی

 این سخن در رمز دانایان پیشین سفته اند                  پی برد در رمزها آنکس که او داناستی

 در نیابد این سخن را هیچ فهم ظاهری                     گر ابونصر هستی و گر بوعلی سیناستی 

غرض من از این شعر همان یک مصرعش است، که می گوید صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی، تمام حقایقی که در عالم ملکوت هستند، اینها در این عالم طبیعت و این عالم دنیا، دارای یک مظهر هستند، دارای یک صورتی هستند، اصلا به طور کلی، هر موجودی را که در عالم ماده و طبیعت ببینید، این حتما در عالم ملکوت اصلش در آنجاست، سایه اش در اینجاست.

یکی از حقایقی که در عالم ملکوت هست، و در اصل در ذات خداست، آن صفت حیات است، صفت حیات در خداوند جزء صفات است که حی یعنی زنده و دارای حیات، این صفت حیات در این عالم دنیا یک سایه انداخته.

حیات یعنی چه ؟ دو معنی کرده اند، یک معنی اش محدود است و یک معنی فراگیر است، می گوییم حیات آن قوه ای است که در یک موجود است و باعث رشد و نمو او می شود. اما یک معنای دیگر برای حیات است و آن عبارت است از این که حیات قوه ای در موجود است و آن موجود به واسطه آن قوه می تواند اثر از خودش ظهور دهد. آتش اثری دارد که گرما است، نمک دارای اثری است که شوری است. شکر حی است، آب حی است، خورشید زنده است چون از خودش نور ایجاد کند، اینجا دیگر همه ی موجودات عالم حی اند، لذا یک حیات ساری و جاری در همه ی  موجودات عالم وجود دارد. جمادات هم حی اند چون می توانند از خود اثر نشان دهند، معمولا معنایی که برای اسم حی می کنیم همین است، تمامی عالم زنده هستند، همه دارای قوه ای هستند که به واسطه آن قوه می توانند از خودشان اثر بروز دهند.

این قوه ای حیات از ناحیه اسم الحی است، خداوند خودش این صفت حی بودن را دارد، خداوند هم دارای آثاری است، همه ی این عالم آفرینش آثار خداست، پس خداوند هم حی است.

از آنجاییکه، می فرماید آب مهریه ی حضرت زهرا سلام الله علیهاست، از اینجا معلوم می شود که

حضرت زهرا سلام الله علیها، مظهر اتم اسم "الحی" است، و بنابراین تمام موجودات عالم حیات خودشان را از حضرت زهرا سلام الله علیها دارند.

 لذا باز چنان که عرض کردیم اینها علامت مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها ست. این که فرمود آب مهریه حضرت زهراست، یعنی حضرت زهرا سلام الله علیها مظهر اسم الحی است، "معدن اسم الحی" است نه مظهر، یعنی روح حضرت زهرا سلام الله علیها در اثر عروج خودش، و رسیدن به ذات خدا و اتحاد تام با اسم الحی، او شده الان منشاء و ومعدن  همه ی حیات و بنابراین اگر جبرئیل اثری از خودش بروز می دهد یعنی وحی نازل می کند این در اثر این است که دارد حیات خودش را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می گیرد، اگر عزرائیل اثر از خودش بروز می دهد، و می تواند جان بگیرد، این اثر خودش را از حضرت زهرا دارد،  همین طور اگر درخت اثر از خودش بروز می دهد میوه می دهد، برگ می دهد، سایه می دهد، این از حضرت زهرا سلام الله علیها دارد حیات خودش را می گیرد. معدن و سرچشمه حیات در نزد حضرت زهراست، روح او مظهر تام و کامل اسم الحی است، و هر موجودی حیاتی دارد و ما لحظه به لحظه که داریم نفس می کشیم، زندگی می کنیم لحظه به لحظه از ناحیه روح حضرت زهرا سلام الله علیها دارد بر ما حیات وارد می شود.

****************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۲۱ دی ۹۷