🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طهارت قلب» ثبت شده است

هو الطاهر

********

قرآن یک حقیقتی را مطرح می کند و آن اینکه اصل قرآن کجا بوده؟ آیا اصل قرآن همین کتابی است که در دست ماست؟ مسلماً نه.

قرآن مجموعه ای از آیات است که اینها توسط جبرئیل بر قلب پیغمبر نازل شد، البته نه اینکه جبرئیل مستقیم بر قلب پیغمبر نازل کند، مسأله نزول جبرئیل نیست؛ مساله اینست که روح پیغمبر آنقدر لطیف و طاهر است که اوج می گیرد و بالا می رود، با مقام جبرئیلی اتحاد برقرار می کند؛ جبرئیل پایین نمی آید؛ فرمود: « و ما منّا إلا  له مقام معلوم» ؛ هرکدام از ما ملائکه یک مقام معلومی داریم نه از آن بالاتر می رویم نه پایین تر می آییم.

جبرئیل نمی تواند از مقام خودش نزول کند بیاید در حد عالم ماده، بلکه روح پیغمبر است که صعود می کند ، در همه ی موجودات عالم فقط روح انسان است که می تواند پایین بیاید؛ صعود یا نزول کند؛  و الا نه روح حیوانات می تواند صعود کند بالا برود نه روح ملائکه می توانند نزول کنند و پایین بیایند. فقط روح انسان است که اگر نزول کند از حیوانات پست تر است؛ { اولئک کالأنعام بل هم أضل} . از حیوانات هم پست تر می شود؛ اگر صعود کند از جبرئیل هم بالاتر می رود به جایی می رود که جبرئیل می گوید اگر یک قدم دیگر با تو بیایم می سوزم؛ فقط روح انسانی است؛ نه روح حیوان می تواند بالا برود؛ نه ملائکه می توانند پایین بیایند؛ روح انسان است که بالا می رود و پایین می آید؛ بنابراین، در واقع روح پیامبر است که صعود می کند و بالا می رود و با مقام جبرئیلی اتحاد برقرار می کند،  و از جبرئیل قرآن را می گیرد؛ قرآن را که گرفت بر قلب پیغمبر منعکس می شود، حقیقت قرآنی بر قلب پیغمبر نازل می شود،

قرآن می فرماید که اصل قرآن ، « إنّه لقرآن کریم؛  فی کتاب مکنون ؛ لا یمسّه إلا المطهّرون » می فرماید قرآن یک کتاب کریم است؛ یک کتاب ارزشمند است؛ در کتاب مکنون است .

________________________

عالم آفرینش دارای مراتبی است؛ عالی ترین مرتبه ی عالم آفرینش را فلاسفه می گویند: « عقل اول »؛ شریعت به آن می گوید: « کتاب مکنون » ؛ عقل اول، اولین مخلوق است.

فرمود: « اول ما خلق الله العقل» . اول چیزی که خداوند خلق کرد عقل بود. عقل اول.

عقل اول یک موجودی است که تمامی عالم از ازل تا ابد، از آن بی نهایت تا آن بی نهایت، موجودات عالم از ازل تا ابد در عقل اول حضور دارند؛ بنابراین عقل اول، اول مخلوق خداست، اول موجودی است که خداوند او را خلق کرد؛  و این عقل اول شامل تمامی موجودات ، یعنی همه ی ما الان در عقل اول هستیم؛ از آنجا نزول کردیم آمدیم اینجا؛ یعنی موجودات از علم خدا می آیند به عقل اول، از عقل اول می آیند به نفس کل که می شود جبرئیل، از نفس کل نزول می کند به اینجا می آید که ماها پیدا می شویم؛ همه ی موجودات عالم، هر چه که در عالم طبیعت می بینید از خورشید و ماه و ستارگان و درختها و دریاها و صحراها و حیوانات و نباتات و جمادات، همه و همه ی ما اول در عالم علم خدا بودیم، که آن علم خدا را « عرش » می گویند. آمدیم به مقام عقل کل. از آنجا آمدیم به مقام نفس کل، که عرض کردم نفس کل، جبرئیل است؛ از نفس کل به عالم طبیعت آمدیم؛ ما نزول کردیم به اینجا آمدیم؛ این مراتب را پشت سر گذاشتیم. موجودات مستقیماً از عالم علم خداوند می آیند وارد عالم عقل کل می شوند یا عقل اول، عرض کردم عقل اول، یک موجود بی نهایت است؛ تمام موجودات عالم هم در این عقل اول حضور دارند؛ قرآن در همین عقل اول است؛ روح پیغمبر می فرماید که قرآن در کتاب مکنون است؛ کتاب یعنی بسته شده، یعنی چی بسته شده؟  یعنی هر کسی نمی تواند به آن دست پیدا کند؛ « فی کتاب مکنون » یعنی قرآن در عقل اول است، در کتاب مکنون است؛ « لا یمسّه إلا المطهّرون ». کسی نمی تواند به حقیقت قرآن دست پیدا کند، مگر مطهرون.

مطهرون کسانی هستند که روح آنها قدرت دارد می تواند اوج بگیرد؛ صعود کند؛ آنقدر بالا برود که از همه ی ملائک بگذرد، از جبرئیل بگذرد برود با عقل اول اتصال برقرار کند؛ با کتاب مکنون اتصال پیدا کند؛ با همین « اول ما خلق الله » اتصال پیدا کند و قرآن را از آنجا بگیرد ؛

« لا یمسه إلا المطهرون»؛ این قرآن در کتاب مکنون است و کتاب مکنون همان عقل اول است. « لا یمسه إلا المطهرون» جز مطهرون نمی توانند با عقل اول تماس بگیرند.

پس بنابراین بعضیها مطهرون هستند؛ چه مطهرونی؟ آیا هر کسی می تواند به این طهارت برسد؟ این مطهرون چه کسانی هستند؟

در قرآن این مطهرون معرفی شده اند که چه کسانی هستند؟

قرآن در مورد مطهرون می فرماید:

« إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا»

خداوند اراده کرده است که شما اهل بیت را تطهیر کند تطهیر کردنی.

خداوند اراده کرده است که رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور کند.

« و یطهرکم تطهیرا »

و شما را طاهر گرداند، طاهر کردنی.

 از اینها این مساله بر می آید که اهل بیت کسانی هستند که در مقام طهارتی هستند که این طهارت، یک طهارت اختصاصی است؛ شما در این آیه به سه مطلب عنایت بفرمایید که عظمت این طهارت معلوم شود؛ یکی اینکه اول می فرماید: « إنما» ؛ إنما برای حصر است. یعنی چنین است و جز این نیست. یعنی حتماً، حتماً این اتفاق افتاده است.

« یرید الله » خداوند اراده فرموده؛

« لیذهب عنکم الرجس أهل البیت »

خداوند خودش پلیدی را از شما دور کند، نه اینکه اینها خودشان با زحمت، با مشقت، با ریاضت ، با مجاهدت پلیدی را از خودشان دور کنند؛ خداوند این طهارت را در آنها ایجاد کرده؛ « لیذهب عنکم الرجس » ؛ خود خدا، اراده فرموده که آلودگیها و پلیدیها را از وجود شما دور کند.

شما را طاهر گرداند؛ « تطهیراً » ؛ در اصطلاح می گویند مفعول مطلق نوعی است که برای تأکید می آید. در عربی اینچنین است. می گوید: « ضربتُ ضرباً » زدم یک زدن درست و حسابی. این ضرباً که بعداً می آید، تأکید می کند آن ضربتُ را. این هم همان است. می فرماید: یطهرکم تهطیراً.

خداوند می خواهد شما را طاهر گرداند، یک طاهر کردن عجیب. خیلی واقعی.

بنابراین در این آیه ، اولا « إنما » آمده که دارد تأکید می کند؛ ثانیاً این طهارت یک طهارت اکتسابی از طرف خودشان نیست؛ یک طهارتی است که خداوند در اینها قرار داده.

و ثالثاً تأکید می کند و می فرماید: « یطهرکم تطهیراً »

طاهر گرداند شما را طاهر کردنی.

در آن آیه فرمود که:

« فی کتاب مکنون لا یمسّه إلا المطهرون »؛ قرآن در کتاب مکنون است؛ در عقل اول است که جز روح مطهرون نمی تواند به آن عقل اول برسد.

و در این آیه مطهرون را برای شما معرفی می کند؛ مطهرونی که به آن مقام می رسند و قرآن را از آنجا می گیرند چه کسانی هستند؟ این مطهرون، اهل بیت هستند.

حالا اهل بیت چه کسانی هستند؟

در روایات شیعه و سنی اهل بیت را در تفسیر همین آیه آورده اند. همین آیه « إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت » هم مفسرین و راویان شیعه هم مفسرین و راویان سنی می گویند که این آیه در شأن حضرت رسول خدا، حضرت علی علیه السلام حضرت فاطمه سلام الله علیها و امام حسن و امام حسین وارد شد که حضرت این عده را ، حضرت علی علیه السلام آمدند، ایشان را آورد زیر عبای خودش. بعد حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسین، اینها را در زیر عبای خودش قرار داد و فرمود اینها هستند اهل بیت من هستند که خداوند اراده فرمود اینها را طاهر گرداند.

بنابر این ، مطهرون اهل بیت هستند.

حالا، این طهارتی که خداوند به اینها داده و خودش این طهارت را به اینها افاضه فرموده، چه طهارتی است؟ اولا طهارت جسمانی. ثانیاً طهارت فعل. یعنی در آنها هیچگونه فعل حرامی به وقوع نمی پیوندد. و حتی فعل حلال لغو. چنین عملی هم حتی از اینها صادر نمی شود. و ثالثاً طهارت خیال. یعنی در اینها هیچگونه خیال باطل و لهوی اصلا در خیال اینها عبور نمی کند؛ در خیال اینها فقط و فقط خدا حضور دارد و بس.

از آن بالاتر، طهارت عقل. یعنی هیچگاه در استدلالهای خودشان و تشخیص حسن و قبح، خطا نمی کنند. و بالاتر از آن طهارت قلب؛ یعنی در قلب اینها هیچ نقطه ی ظلمانی وجود ندارد. قلب نورمحض، سفیدی محض ذره ای در قلب اینها سیاهی نیست و از این بالاتر طهارت روح که روح اینها یک روح بی نهایت است.

ببینید

عرض کردم قرآن در کتاب مکنون است.

کتاب مکنون یا همان عقل اول یک موجود بی نهایت است.

و تمامی موجودات عالم از ازل تا ابد در عقل اول حضور دارند. قرآن یک عرضی دارد به اندازه ی همه ی عقل اول. اگر قرآن در این دنیا یک کتاب محدود است، اما در عقل اول قرآن یک حقیقت نوری بی نهایت است؛ عقل اینها ، روح اینها، آنقدر قدرت دارد که از همین عالم طبیعت در طی یک معراج بالا برود و عوالم ملکوتی را یکی پس از دیگری طی کند، ملائکه را پشت سر بگذارد، همه ی این مراتب، عوالم و طبقات ملکوت را پشت سر بگذارد و به خود مقام عقل اول برسد و با عقل اول یک اتحاد تامّ پیدا کند؛ بنابراین روح اینها باید روح بی نهایتی باشد، یک روحی باشد در نهایت لطافت و قدرت که بتواند همه ی این عوالم را پشت سر بگذارد، به آن بالا، به عالم عقل اول برود و در ضمن از آن سو یک روح بی نهایت باشد که بتواند تمام حقایق قرآن را با همه ی بی نهایت بودن خودش، در خود بگیرد. این روح مال هر کسی نیست. این فقط به چهارده نفر اختصاص دارد؛ یعنی روح چهارده نفر است که چنین قدرتی دارد، و چنین لطافتی دارد و چنین وسعتی دارد.

اولا باید کاملا لطیف باشد؛ اگر ذره ای در او آلودگی باشد نمی تواند پرواز کند و بالا برود. عالم ملکوت عالم طهارت محض است؛ عالم نزاهت است؛ پاکی محض است؛ یک ذره  آلودگی در روح انسان باشد به عالم ملکوت؛ هر چه هم در عالم ملکوت بالاتر برود لطیف تر می شود؛ نورانی تر می شود؛ در آنجا سخت تر می شود. بنابراین، روح آنقدر باید لطیف باشد که ذره ای آلودگی در او نباشد و بتواند در آن عوالم پرواز کند و بالا برود. و ثانیاً باید قدرتی داشته باشد و خسته نشود؛ بالهایش مثل بالهای گنجشک نباشد که صد متر پرواز می کند خسته می شود؛ مثل یک عقاب، مثل یک شاهین که تا بالای ابرها می رود   روح او آنقدر باید قدرت داشته باشد که همه ی این عوالم ملکوت را یکی پس از دیگری بپیماید و ثالثا ً روح باید بی نهایت باشد، مثل ارواح ما محدود نباشد؛ یک روح بی نهایت باشد که برود وارد عقل اول شود و قرآن را با همه ی بی نهایت بودنش بتواند در خودش بگیرد و بعد برگردد ؛ اینها مطهرون هستند.

اینها کسانی هستند که از چنین طهارتی برخوردارند، و این طهارت برای آنها عصمت می آورد. این عصمت خیلی مهم است. ماها هم ممکن است عصمت داشته باشیم. الآن واقعا ممکن است کسی باشد که اصلا گناه انجام ندهد، اصلاً. بله در فعل معصوم است. ممکن است کسی خیال خودش را نگه دارد. ذره ای در خیال خودش فکر باطل و تصور باطل اصلا راه ندهد، بله در خیال هم معصوم است. اما اگر بخواهد در عقلش هم معصوم باشد نه دیگر. عصمت عقلی برای من و شما میسر نیست. برای من و شما خیلی میسر باشد طهارت لباس است و طهارت بدن و طهارت فعل و طهارت خیال. از این بالاتر اگر که بگوییم ما می توانیم طهارت عقلی هم داشته باشیم این برای ماها مشکل است. خیلی مشکل است.

از این بالاتر طهارت قلبی  دیگر خیلی سخت تر است. خیلی سخت تراست؛ خیلی سخت تر. که یعنی یک ذره ظلمت بر روی آینه ی قلب ما نباشد. و آن طهارت روحی که اصلا برای ما میسر نیست ، چرا؟ بخاطر اینکه روح ما روح محدودی است؛ نا محدود نیست. آن قدرتی هم که بتواند برود تا عقل اول، ماها نداریم. لذا عصمتی که اینها دارند چنین عصمتی است.

ما یقین داریم که حضرت ابوالفضل حتماً معصوم بود، یعنی حتماً در عمرش گناهی از او سر نزده، حضرت زینب کبری حتماً معصوم بوده ، گناهی از او سر نزده؛ حضرت خدیجه گناهی از او سر نزده؛ بله. ولی عصمت اینها در این حد است یعنی در حد فعل و خیال و حتی عقل؛ حتی قلب؛ اما اگر بخواهیم بگوییم روحشان آنقدر وسعت داشت که بتواند به خود عقل اول برسد، قرآن را با همه ی عظمت بی نهایتش در خود بگیرد؛ البته ممکن است آنجا هم بتوانند برسند؛ ما نمی دانیم. حداقل در مورد چهارده نفر یقین داریم که اینها را. لذا عصمت اینها یک چنین عصمتی است.

نتیجه این می شود:

اگر کسی اگر زنی بتواند

حرف روی فقره ی این حدیث بود که :

« إنها طاهرة لا تحیض »

دومین صفتی که امشب عرض کردیم خدمتتان اینکه حضرت زهرا طاهر است که حائض نمی شود؛ آن عادت زنانه را ایشان ندارد. اگر زنی بتواند به این طهارت روحانی برسد؛ روح، خودبخود جسم را نگهش می دارد؛ فلذا نمی گذارد آن خصوصیتی که در زنان هست و آن ناپاکی که در هر ماه چند روز عارض آنها می شود عارض جسم شود.روح وقتی در آن نهایت قدرت باشد جسم را حتی از مرگ نگه می دارد. و حتی در قبر از آن مار و مورو امثال آنها نگه می دارد.و اگر روح زنی به آن مقام برسد، این روح می تواند جسم را از آن آلودگی زنانه هم نگه دارد؛ و سرّ اینکه فرمود: « إنّها طاهرة لا تحیض » بدان خاطر است که ایشان دارای طهارت ذاتی است؛ این طهارتی که در این آیه آمده که : « إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً » این را اصطلاحاً می گویند طهارت ازلی یا طهارت ذاتی.

اگر زنی در مقام طهارت ذاتی یا ازلی باشد، این روحی که در چنین مقام طهارتی است جسم را از هر گونه نجاست و آلودگی نگه می دارد. بنابراین سرّ این مطلب که فرمود: « إنها طاهرة لا تحیض » سرّ این را باید در روح آن حضرت جستجو کرد. که آن روح در اثر قدرت خودش، در اثر طهارت خودش، جسم را هم طاهر نگه می دارد.

********************

پیاده شده از فایلهای صوتی:

مقامات و اسرار وجودی حضرت زهرا سلام الله علیها

*********************

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۷

بسمک یا طاهر یا طهور یا مطَهِّر

************************

بالاتر از مرتبه ی طهارت عقل، طهارت قلب است.

هر عملی که انجام می دهیم هر تصویری را که در خیال خودمان تصور می کنیم هر استدلال عقلی که می کنیم اگر بدنمان نجس باشد، اگر یک فعل گناه انجام دهیم، اگر یک صورت گناه تصور کنیم، اگر یک استدلال غلط بوسیله عقلمان انجام دهیم همه بر قلب ما آثار ظلمانی می گذارد.

اینطور نیست که فقط گناه بر قلب اثر ظلمت می گذارد؛ اینطور نیست که اگر انسان چشم آلوده ای داشت و  به یک منظره گناه تماشا کرد قلبش ظلمانی بشود؛ یا اگر صدای حرامی را شنید یا حرف حرامی را بر زبان جاری کرد؛

ما هر حرفی ک بگوییم، هر چیزی که نگاه کنیم، هر صدای حرامی که بشنویم، هر عمل حرامی که انجام دهیم، بر روی قلب ظلمتی ایجاد می شود. همچنین اگر یک خیال باطلی در قوه ی خیال ما گذشت؛ انسان یک تصور گناه کرد یا حداقل یک مساله لهوی را با خود فکر می کرد یا آرزوهای درازی که چنین کنم چنان کنم.. ولو برای آینده اش فکر کند، اینها همه بر قلب آثار ظلمانی می گذارد؛ حتی اگر بدن انسان نجس باشد بر روی قلب یک اثر ظلمت می گذارد. حتی اگر لباس انسان نجس باشد باز بر قلب انسان تأثیر ظلمانی می گذارد. لذا بر طهارت لباس و بدن دقت داشته باشیم.

در همان زمانی که بدن و لباس نجس است بر قلب انسان تأثیر ظلمت خود را می گذارد. برای همین در شریعت سفارش شده انسان دائم الوضو باشد. انسان بر نجاست نماند. مخصوصا نجاستهای روحانی که احتیاج به غسل دارند انسان بر آنها نماند. در همان لحظات و ساعاتی که این حالت بر انسان عارض شده ظلمتی بر قلب عارض می شود؛ نجاست لباس و بدن و نجاست فعل و نجاست خیال و عقل همه بر قلب انسان تاثیر می گذارند. قلب انسان کاسب است و مدام دارد کسب ظلمت می کند.

{کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون}.

قلبهای مردم از ناحیه ی چیزهایی که کسب کرد دارای چرکها و آلودگیهاست.

اعمالی که انسانها دارند کسب می کنند مرتب بر قلب، اثر ظلمتی می گذارد. قلب انسان کاسب است و مرتب دارد ظلمت کسب می کند. از ناحیه چشم گناه می کند؛ ظلمت کسب می کند؛ گوشش گناه می کند؛ زبان، دست، پا، انسان، مرتب ظلمت کسب می کند. در خیال خودش صورت گناهی را تصور می کند، قلب انسان ظلمت کسب می کند، فکر حلال ولی دنیایی می کند، ظلمت کسب می کند؛ حتی اگر بدن انسان نجس باشد قلب دارد ظلمتی کسب می کند. لباس انسان نجس باشد قلب ظلمتی کسب می کند؛ دستمال نجسی در جیب انسان باشد درست است عیبی ندارد ولی مادامی که آن دستمال در جیب انسان هست قلب انسان ظلمت کسب می کند.

فقها می فرمایند در همان وقت نماز، انسان بدن و لباسش را تطهیر کند؛ اما از لحاظ عرفانی، در همان لحظاتی که بدن یا لباس انسان نجس است در همان زمان قلب دارد کسب ظلمت می کند. لذا اگر سه ساعت یک لباس نجسی تنمان هست ولو نماز هم نمی خوانیم، ولی مرتب دارد سیاهی بر روی قلب می نشیند. مادامی که بدن و لباسمان نجس است؛ دست خونی شده؛ یکوقت هست که نمی شود برطرفش کرد؛ اما اگر می شود برطرف کرد و ما برطرف نکنیم؛ قلب دارد کسب ظلمت می کند.

___________________

طهارت قلب به چیست؟

در مرحله ی اول طهارت قلب به اینست که انسان تمام این مجاری گناه را بر روی قلب ببندد. قلب مثل یک حوض و استخر آب می ماند که شفاف است. آنوقت از چندین سو، از چندین جوی آب مرتب دارد سیاهی و آبهای لجن و آلوده دارد به درون این استخر ریخته می شود و آب این استخر سیاه و سیاهتر می شود؛ از ناحیه ی نجاست بدن، از ناحیه ی نجاست لباس، از ناحیه ی نجاست افعال، از ناحیه ی نجاست خیال، از ناحیه ی نجاست عقل،  از اینها مرتب دارد بر این قلب  انسان مدام آبهای کثیف و آلوده و لجن ریخته می شود و این استخر مرتب ظلمت روی ظلمت؛ {ظلمات بعضها فوقها بعض} .

این وضعیت قلب ما انسانهاست، برای همین است که ما هیچ ادراک ملکوتی نداریم. ما صدای تسبیح موجودات عالم را نمی شنویم. تسبیح جمادات را نمی بینیم. ما ملائکه را نمی بینیم ما الهاماتی که ملائکه بر قلب ما وارد می کنند نمی شنویم. اصلا به کلی ما از همه ی امور ملکوتی محرومیم.

اینکه حضرت رسول اکرم فرمودند: « الا إن فی أیام دهرکم نفحات»؛ بدانید که در روزگار شما نسیمهایی دارد از عرش بر شما وزیدن می گیرد خودتان را در معرض  قرار دهید. خب ما این نسیمها را احساس نمی کنیم. ما از عالم غیب بکلی محروم هستیم چون قلب انسان است که به عالم ملکوت اتصال دارد. قلبی که از مراتب تجرد وجود انسان است. نه این قلب ظاهری. قلب روحانی. قلب باطنی.

آن قلب مرکزی است که انسان از راه قلب به عالم ملکوت اتصال برقرار می کند.

خداوند فرمود: { نزّلَهُ علی قلبک} . قرآن را بر قلب تو نازل کردیم؛ قرآن یک حقیقت ملکوتی است؛ یک حقیقت روحانی است که رسول خدا این قرآن را از عالم اله می گیرد؛ از جبرئیل می گیرد؛ جبرئیل یک موجود ملکوتی است؛ پیغمبر، قلبش باز است. قلبش  طهارت دارد و لذا می تواند با عالم ملکوت اتصال پیدا کند و وحی را از آنجا بگیرد. قرآن که می فرماید ما قرآن را بر قلبت نازل کردیم، یک قاعده ی کلی است. یعنی اگر انسان قلبش طهارت داشت و قلب باز بود می تواند با عالم ملکوت اتصال بگیرد. می تواند ملائکه را ببیند می تواند صدای تسبیح جمادات را بشنود. می تواند بوی بهشت را در همین دنیا استشمام کند؛ خیلی چیزها.

آن منطقه ای از وجود انسان که با عالم ملکوت اتصال دارد  و می تواند عالم ملکوت را مشاهده کند، ببیند،  بشنود، ببوید؛ آن منطقه منطقه ی قلب انسان است. و علت اینکه اغلب ما از عالم ملکوت محروم هستیم، بخاطر همین است. نه می بینیم نه می شنویم، نه الهامی را در خودمان احساس می کنیم؛ نه ملائکه را می بینیم نه بوی بهشت را استشمام می کنیم؛ نه صدای تسبیح جمادات را می شنویم؛  بخاطر اینکه قلب بسته است؛ چشم قلب کور است؛ گوش قلب کر است؛ بینی قلب از کار افتاده؛ و لذا ما هیچ چیزی را احساس نمی کنیم. بنابراین قلب، قلب آلوده ای است و این آلودگی اش مرتب از ناحیه ی لباس نجس، بدن نجس، افعال نجس، خیال نجس، عقل نجس مرتب .

خیلی وقتها خیلی از اینها حلال است، افعال انسان حلال است اما همینکه لهو است؛ همینکه بیهوده است، ظلمت بر روی قلب ایجاد می کند.

از ناحیه ی همین لهو ظلمتهایی بر روی قلب انسان می نشیند. نمی دانیم چه داریم بر سر قلبمان می آوریم؟ اگر بدانیم که هر لقمه ای که می خوریم، اینها همه بر روی قلب اثر دارند؛ حالا اثر نورانی یا ظلمانی. گاهی انسان ذکر خدا می گوید؛ خب این یک اثر نورانی بر قلب انسان ایجاد می کند؛ اما گاهی حرف گناه یا حرف لهوی می زند، در هر دو صورت، گناه که گناه است اما عمل لهو حلال است ولی لهو است. قرآن می فرماید که از مؤمنین کسانی هستند که: { عن اللغو معرضون }؛ انسان از لهو هم باید پرهیز کند؛ حلال است اما لهو است. بنابر این همه ی اینها بر روی قلب انسان ظلمتهایی را ایجاد می کند، که این ظلمتها باعث آلودگی و نجاست قلب می شوند.

__________________

طهارت قلب به چیست؟

طهارت قلب به اینست که اولا انسان این مجاری آلوده را ببندد.

یعنی چشم را بر روی گناهان و لهو ببندد. وقتی در پیاده رو راه می روید بایستید هر ویترینی را نگاه کنید، ماشین قشنگی رد شد نگاه کنید؛ یک خانه ی زیبا... آن را نگاه کنید؛ همه ی اینها لهو است. همه ی اینها بر روی انسان ایجاد ظلمت می کند؛ نگاه، نگاه لهو و بیهوده ای است و ایجاد ظلمت می کند؛ قلب انسان بر اثر همه ی اینها دچار این آلودگیها  می شود اینها باید بسته شود؛ زبان باید از گناه و از لهو پاک شود؛ گوش از گناه و اعمال حلال لهو پاک شود؛ خیال باید بطور کلی آن تصورات گناه، تصورات خیال، تصورات حلال دنیایی، اینها همه باید از خیال انسان پاک شود؛ بنابراین اگر انسان توانست جلوی همه ی اینها را ببندد، و از آن طرف در سایه ی مجاهدتها و ریاضتها، آن ظلمتهایی که قبلا بر روی قلب نشسته آنها را هم پاک کند، حالا قلب، به مقام طهارت می رسد؛ همان که حضرت امیر علیه السلام فرمودند در آن توبه ای که در نهج البلاغه هم دارند که می فرمایند آنقدر انسان ریاضت بکشد که تمام آن گوشتهایی که در زمان گناه روییده، آب شود، پوست به استخوان بچسبد و گوشت تازه بروید. آنقدر انسان غصه بخورد گریه کند، عمد داشته باشد تمام آن لذتهایی که از دنیا و گناه چشیده همه ی آن لذتها از قلبش پاک شود. تمام اینها برای آنست که طهارت قلب حاصل شود.

_______________________

از اینها بالاتر طهارت روح است.

طهارت روح اینست که ( طهارت روح خیلی دست ما نیست ؛ یک چیز خدادادی است)  آنقدر روح لطیف باشد و آنقدر قوی باشد و قدرت داشته باشد که بتواند در عالم ملکوت تا آن اعلی مراتب ملکوت پیش برود؛ بالا برود و با حقایق ملکوتی اتصال برقرار کند؛ با ملائکه ی علییین اتصال پیدا کند و حقایقی را از آنها بگیرد. اگر انسانی توانست در تمامی این مراتب طهارت، یعنی لباسش همیشه پاک بود؛ بدنش همیشه پاک بود؛ افعال پاک باشند؛  خیال پاک باشد؛ عقل و قلب طاهر  باشند؛ روح روح پاک و طاهری باشد؛ اگر انسان به این مقام رسید نتیجه چه می شود؟

********************

پیاده شده از فایلهای صوتی:

مقامات و اسرار وجودی حضرت زهرا سلام الله علیها

*********************

ادامه در پست بعدی

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۷