🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عقل اول» ثبت شده است

به عقل می گویند روز، به نفس می گویند شب. بحث لیل القدر در اینجا برایتان حل شود. به عقل می گویند روز، یوم الجمع. قلب یا نفس را می گویند شب. لیله. جبرئیل، لیله القدر هست. عقل اول، یوم الجمع هست. یوم می گویند چون که در روز یک نور واحد می تابد. وحدت است. وحدت را ازش تعبیر می کنند به روز یا یوم. این نور به جبرئیل می تابد ازش متکثر می شود. این تکثر چون چیز خوبی نیست ازش تعبیر می کنند به شب.

کثرت خوب نیست وحدت خوب هست. وحدت چون با خدا سنخیت دارد لذا به آن گفته اند نور، روز و یوم و یوم الجمع هم هست. یعنی آن نوری که جمع هست همه اسماء خدا در آن جمع هست. اما این نور که می تابد به جبرئیل، جبرئیل متکثرش می کند. و لذا جبرئیل را می گویند لیل القدر. شب به او می گویند. شب عدم نور هست. روز وجود نور هست. چون نور واحد در عقل اول وجود دارد به آن گفته اند روز. اما وقتی که این می آید به جبرئیل می خورد آن وحدت خودش را از دست می دهد. لذا وحدت وجود ندارد، عدم وحدت ست، عدم با شب تناسب دارد. کثرت نبودن وحدت هست از این جاست که به جبرئیل می گوییم لیل القدر. 

حالا عقل خود پیغمبر یوم الجمع هست. یعنی با عقل اول اتحاد پیدا کرده، عقل پیغمبر روز است روز. در آنجا نور الله به عقل اول خورده و این نور روز هست چون در روز نور وجود دارد و چون همه ی اسماء خدا جمع هست پس عقل پیغمبر می شود یوم الجمع. از آن طرف چون مقام عقل خیلی فعال نیست. پیغمبر لیل القدر نیست قلب کارایی ندارد.

اینجا کار حضرت زهرا ست که چون عقلش قوت پیدا کرده با عقل پدرش، هم نفس خیلی قوت پیدا کرده با جبرئیل اتحاد پیدا کرده، بنابراین حضرت زهرا هم یوم الجمع هست و هم لیل القدر. بنابراین نور الله بر عقل فاطمه تابیده و این عقل را روشن کرده شده روز و چون آن نوری که به عقل فاطمه خورده جامع جمیع اسماء هست همه اسماء را به یک وجود واحد دارد عقل فاطمه می شود یوم الجمع از آنجا می تاباند به قلب خودش می شود لیل القدر چون در قلب فاطمه زهرا دیگر وحدت وجود ندارد. کثرت وجود دارد کثرت عدم وحدت است. عدم برآن حاکم هست لذا این که می گوید انا انزلناه فی لیل القدر.

ما نازل کردیم قرآن را در شب قدر. می شه دو جور تفسیرش کنیم: ما نازلش کردیم از عقل اول به مقام جبرئیل که جبرئیل شب هست. یا بگو نازلش کردیم از عقل پیغمبر به قلب فاطمه. قرآن را در لیل القدر از عقل کل فرقی نمی کند چون عقل پیغمبر همان عقل کل هست از آنجا نازلش کردیم بر قلب فاطمه، آن قلب می شود لیل القدر. فاطمه زهرا درمقام قلب هست. اگر شنیده اید بر قلب امام زمان آن هم عیب ندارد. پس بنابراین فاطمه زهرا از جهت عقلی، عقل اول است، عقل کل هست و از جهت قلبی، لیل القدر می شود. حالا چون نور واحد الله بر قلب فاطمه زهرا نازل می شود و متکثر می شود، عالم آفرینش پدید می آیند و وقتی که پدید آمدند دیگه عالم پیدا می شود و غرض خدا برآورده می شود که می خواست فیض وجود به آخرین مرتبه خودش برسد که تا عالم طبیعت هست این مدیون حضرت زهرا ست لذا می فرماید اگر او نبود شما را خلقتان نمی کردم، اگر او نبود، شما ها در مرتبه عقل هستید. پیغمبر و علی (ع) در مرتبه عقل هستند بنابراین همان جا می ماند.شما فرض کنید نطفه در بدن مرد بماند دیگه بچه که نمی شود باید واحد رحم زن شود تا متکثر شود، کثیر شود. این هم همین است باید نور الله از عقل اول وارد رحم قلب فاطمه شود تا در آنجا متکثر شود و عالم پدید بیاید.

حضرت زهرا این دو خصوصیت خودش را یعنی خصوصیت عقل بودن و قلب بودن، این دوتا را در اولاد خودش قرار داد یعنی در یازده امامی که اولاد او هستند این دو مقام را درهمه آن یازده نفر قرار داد بنابراین همه آن یازده امام هم در مقام عقل هستند و هم در مقام قلب. به عبارت دیگر اینها در مقام عقلشان یوم الجمع هستند و در مقام قلبشان لیل القدر هستند. اینها در مقام عقلشان کتاب مکنون هستند و در مقام قلبشان کتاب مبین هستند. در مقام عقلشان قرآن هستند یعنی جمع و در مقام قلبشان فرقان هستند یعنی متفرق. در مقام عقلشان علی هستند و در مقام قلبشان فاطمه هستند. بنابراین اولاد حضرت زهرا این ارث را از مادرشان برده اند. عقل را و قلب را. که اینها از طرفی در مرتبه عقل کل و عقل اول هستند و اتحاد تام با عقل پیغمبر و عقل کل دارند هر دوتایش یکی هست. از لحاظ قلبی در مقام مادرشان هستند لذا این که گفتیم انا انزلناه فی لیل القدر. قرآن را در لیل القدر نازل کردیم یعنی قلب امام زمان آن هم عیب ندارد چون امام زمان در مقام قلب هست مقام قلب هم دارد. و بنابراین اینکه اینها هستند این یازده نفر باید باشند. شما ببینید در کنار حضرت علی حضرت زهرا هست. اگر حضرت زهرا نمی بود حضرت علی نمی توانست به تنهایی عالم را تدبیر کند. چون عرض کردم عقل هست دیگر نمی توانست باز کند این نور را. باید در کنارش فاطمه باشد که این نور از عقل علی به قلب فاطمه بتابد تا بعد از یوم الجمع عقل علی به لیل القدر قلب فاطمه بتابد در آنجا آن نور متجزی شود، جدا شود تا عالم آفرینش پدیدار شود و تدبیر شود. بعد از حضرت فاطمه زهرا دیگر دو نفر نیستند علی و فاطمه نیستند. امام حسن هم در مقام عقل هست هم در مقام قلب. امام حسین هم در مقام عقل هست هم درمقام قلب. امام حسن در مقام عقلش نور الله را می گیرد می تاباند به قلبش، قلب آن را باز می کند تجزیه می کند، عالم طبیعت خلق می شود ایجاد می شود تدبیر می شود به همین ترتبیب تا اولاد دیگر.

این روایت لولاک می خواهد بگوید که حضرت زهرا در مقام قلب هست.

************************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظه الله

۱ نظر ۱۹ بهمن ۹۷

الله جامع جمیع صفات هست. یک وقت هست شما خداوند را با صفت شنوا بودن ملاحظه اش می کنی خداوند می شود سمیع. یک وقت است که با صفت بینا بودن ملاحظه اش می کنی خدا می شود بصیر. یک وقت با صفت خلق کنندگی ملاحظه اش می کنی خدا می شود خالق. اما اگر خدا را با همه ی صفاتش ملاحظه کنی خدا می شود الله. لذا وقتی می گوییم الله یعنی خدایی که جامع جمیع صفات هست.

خب این الله یک تابشی دارد، نوری از او ساطع می شود وجودی از او صادر می شود. این وجود در اولین مرتبه ی خودش، در عالی ترین مرتبه ی خودش، عقل اول را تشکیل می دهد. عقل اول همانی هست که در شریعت به او می گویند کتاب مکنون "فی کتاب مکنون و انه  " کتاب مکنون به او می گویند این عالی ترین موجود آفرینش هست و اولین مخلوق خداست. اول ما خلق الله العقل. اولین چیزی که خداوند خلق کرد در روایت هست در اصول کافی عقل است.عقل اول اولین موجود کامل ترین موجود. در مقام قرب الی الله هست. ملکی ست از ملائکه خدا. فلاسفه به آن می گویند عقل کل یا عقل اول، تمام اسماءالله. تمام اسماءالله به عقل اول می تابد. عرض کردم تمام اسماءالله در مرتبه الله جمع هستند همگی.یعنی حی و مرید و سمیع و بصیر و علیم و قدیر و خالق و رازق و سلام و مومن و مهیمن وعزیزو جبار و متکبرهمه اسماءالله همه هزار اسمی که دارد. همه در الله به یک وجود واحد جمع هستند.

مثلا شما دقت بفرمایید نور، نوری که از خورشید ساطع می شود دیگر از هفت رنگ تشکیل شده است: بنفش، نارنجی، آبی، سبز، زرد، نیلی و قرمز. این هفت رنگ هست، همه این هفت رنگ در خود خورشید یک وجود واحد هستند، همه شان به یک وجودند. شما اگر به خورشید نگاه کنید هفت تا رنگ نمی بینید نور سفید می بینید. حالا این نور واحد که جامع همه هزار تا اسم هست، این می تابد به آینه ی عقل اول، در عقل اول هم یک نور تشکیل می شود منتهی آن نور هم یک نور واحد است. باز شما فرض کنید همین نور خورشید هم هفت تا رنگ هست همه شان با هم ترکیب شده اند در خورشید یک نور سفید شما بیشتر در خورشید نمی بینید، فرض کنید او بتابد به یک آینه، خب در همان آینه هم یک نور بیشتر وجود ندارد، یک نور سفید وجود دارد، بعداً در مرتبه دوم از آن نور از آینه می تابد به نفس کل که در شریعت به آن می گویند کتاب مبین یا جبرئیل؛ آن عقل اول را می گویند کتاب مکنون، مکنون یعنی بسته شده یعنی تمام اسماء خدا در او مکنون اند، بسته شده هستند، همه شان به یک وجود واحد هستند اما نفس کل را می گویند کتاب مبین، کتاب باز یا امام مبین. در اینجا اسماء خدا که به جبرئیل برخورد می کنند، به نفس کل برخورد می کنند اینجا در واقع جبرئیل سه کار می کند. یکی این که این نور واحد را بازش می کند.

منشور را دیده اید، منشور یک جسم شیشه ای ست، یک جور خاصی تراش می دهند وقتی نور خورشید به آن می خورد از آن ورش هفت تا رنگ در می آید، تجزیه کننده نور هست. باز یک مثالی بزنم: نور خورشید را درنظر بگیرید، بعد از آن خورشید  شما فرض کنید در آن بالا، بیست متری یک آینه قرار داده اند، در اینجا هم در روی زمین یک منشور قرار داده اند، نور خورشید یک نور واحد بیشتر نیست سفید است، این نور می تابد در آن آینه ای که در آن بالا قرار داده ایم. همه انوار در درون آن آینه می تابند و لذا آینه صاحب یک نور واحد هست، یک نور سفید از آنجا که می تابد به آن منشور، اینجا منشور تجزیه اش می کند به هفت رنگ درش می آورد، این قوس قزح را دیده اید در آسمان؟ رنگین کمان کار همان منشور را می کند. یعنی نور که از آن خورشید می تابد بر ابرها یک حالتی دارند که نور را می شکنندش، تفصیلش می دهند و لذا به هفت رنگ  تبدیلش می کنند. منشور کار همان را می کند. بنابراین ببینید خورشید، آینه، منشور. در خورشید یک نور واحد قرار دارد بعد می تابد در آینه در آینه هم یک نور واحد قرار دارد از آینه می تابد در منشور، منشور جدا می کند، مجزا می کند. و لذا آن نور واحد سفید را به هفت تا رنگ تجزیه می کند.

نور خداوند از مرتبه الله می تابد به آینه ی عقل اول، دست به آن نمی خورد یعنی آن نور همان جور که واحد است همان جور سفید هزار تا اسم در یک نور واحد جمع اند، در اسم نور این را دقت کنید که یکی از اسماء خداوند اسم النور است البته نور همان است که فلاسفه به آن می گویند وجود. منتهی فلاسفه به آن می گویند وجود، در قران به آن می گویند نور. این نور همان وجودی ست که از اسماء خدا می تابد به آینه عقل اول و تمام اسماء الله همه شان در این اسم نور جمع هستند. بنابراین در عقل اول که این می آید این جامعیت خودش را حفظ می کند نور؛ از آنجا که می تابد به جبرئیل، جبرئیل اسماء را بازش می کند یعنی تبدیل به هزار اسم می کند؛ این یک کار. یک کار دیگر هم می کند جبرئیل و آن این که اسماء را تنزل می دهد به عالم طبیعت یعنی مثلا اسم هادی را تنزل می دهد به عالم طبیعت می شود پیغمبر. لذا پیغمبر همان اسم الله هست. اسم هادی هست اما ضعیف شده آمده به این جا، شده پیغمبر.  پیغمبر عبدالهادی هست. یا مثلا علی (ع) مظهر این عدل است لذا علی (ع) می شود مظهر اسم العدل می شود عبد العدل. به هر حال همه موجودات عالم اینها همه شان این جبرئیل وقتی اسماء را باز کرد از امر اینها را تنزلشان می دهد می آورد به عالم پایین عالم ماده، تبدیل شان می کند به وجود مادی؛ این هم یک کار. لذا تمام موجودات عالم اسماءالله هستند. اسماءالله فقط آنها نیستند که در ذات خدا هستند. ماها همه مان اسماءالله هستیم ماها همه مان نازل شده ازاسماء خدا هستیم یکی نازل شده ی اسم رحمان هست، یکی نازل شده ی اسم لطیف هست، یکی نازل شده اسم منتقم هست، یکی نازل شده ی اسم جبار هست. خلاصه همه ی ماها، همه موجودات عالم. مثلا یک برگ گل، این مظهر اسم لطیف هست لطیف وقتی می آید پایین یکجا تبدیل می شود به برگ گل، یک جا تبدیل می شود به آب. این می شود عبداللطیف. به هر حال این هم یک کار که وقتی اسماء را باز می کند از هم این ها را تابش می دهد می آورد به پایین تبدیل شان می کند به موجودات مادی. یک کار سومی هم می کند و آن اینکه باز با همان اسمایی که در درون خودش هست اینها را تدبیرشان می کند چون بالااخره جبرئیل این جور نیست که اسماء را تنزل داد آورد به عالم ماده، خودش خالی شود از اسماء؛ نه! وقتی نور خورشید از خورشید می تابد در آینه درست است که این نور در آینه حضور دارد، خورشید که از نور خالی نشده است که یا اگر آینه می تابد بر آن منشوراین نور از درون آینه خالی نمی شود که این هست در درون آینه همین است وقتی جبرئیل تنزل داد اسماء را آورد پایین خودش از اسماء خالی نمی شود که بعدا دوباره یک کار دیگه ای که می کند  با اسمائی که درون خودش هستند اینها را تدبیرشان می کند، با اسم هادی که در درون خودش هست پیغمبر را تدبیرش می کند،  با اسم لطیف آن برگ گل را تدبیرش می کند. 

 

***************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۰۹ بهمن ۹۷

هو الطاهر

********

قرآن یک حقیقتی را مطرح می کند و آن اینکه اصل قرآن کجا بوده؟ آیا اصل قرآن همین کتابی است که در دست ماست؟ مسلماً نه.

قرآن مجموعه ای از آیات است که اینها توسط جبرئیل بر قلب پیغمبر نازل شد، البته نه اینکه جبرئیل مستقیم بر قلب پیغمبر نازل کند، مسأله نزول جبرئیل نیست؛ مساله اینست که روح پیغمبر آنقدر لطیف و طاهر است که اوج می گیرد و بالا می رود، با مقام جبرئیلی اتحاد برقرار می کند؛ جبرئیل پایین نمی آید؛ فرمود: « و ما منّا إلا  له مقام معلوم» ؛ هرکدام از ما ملائکه یک مقام معلومی داریم نه از آن بالاتر می رویم نه پایین تر می آییم.

جبرئیل نمی تواند از مقام خودش نزول کند بیاید در حد عالم ماده، بلکه روح پیغمبر است که صعود می کند ، در همه ی موجودات عالم فقط روح انسان است که می تواند پایین بیاید؛ صعود یا نزول کند؛  و الا نه روح حیوانات می تواند صعود کند بالا برود نه روح ملائکه می توانند نزول کنند و پایین بیایند. فقط روح انسان است که اگر نزول کند از حیوانات پست تر است؛ { اولئک کالأنعام بل هم أضل} . از حیوانات هم پست تر می شود؛ اگر صعود کند از جبرئیل هم بالاتر می رود به جایی می رود که جبرئیل می گوید اگر یک قدم دیگر با تو بیایم می سوزم؛ فقط روح انسانی است؛ نه روح حیوان می تواند بالا برود؛ نه ملائکه می توانند پایین بیایند؛ روح انسان است که بالا می رود و پایین می آید؛ بنابراین، در واقع روح پیامبر است که صعود می کند و بالا می رود و با مقام جبرئیلی اتحاد برقرار می کند،  و از جبرئیل قرآن را می گیرد؛ قرآن را که گرفت بر قلب پیغمبر منعکس می شود، حقیقت قرآنی بر قلب پیغمبر نازل می شود،

قرآن می فرماید که اصل قرآن ، « إنّه لقرآن کریم؛  فی کتاب مکنون ؛ لا یمسّه إلا المطهّرون » می فرماید قرآن یک کتاب کریم است؛ یک کتاب ارزشمند است؛ در کتاب مکنون است .

________________________

عالم آفرینش دارای مراتبی است؛ عالی ترین مرتبه ی عالم آفرینش را فلاسفه می گویند: « عقل اول »؛ شریعت به آن می گوید: « کتاب مکنون » ؛ عقل اول، اولین مخلوق است.

فرمود: « اول ما خلق الله العقل» . اول چیزی که خداوند خلق کرد عقل بود. عقل اول.

عقل اول یک موجودی است که تمامی عالم از ازل تا ابد، از آن بی نهایت تا آن بی نهایت، موجودات عالم از ازل تا ابد در عقل اول حضور دارند؛ بنابراین عقل اول، اول مخلوق خداست، اول موجودی است که خداوند او را خلق کرد؛  و این عقل اول شامل تمامی موجودات ، یعنی همه ی ما الان در عقل اول هستیم؛ از آنجا نزول کردیم آمدیم اینجا؛ یعنی موجودات از علم خدا می آیند به عقل اول، از عقل اول می آیند به نفس کل که می شود جبرئیل، از نفس کل نزول می کند به اینجا می آید که ماها پیدا می شویم؛ همه ی موجودات عالم، هر چه که در عالم طبیعت می بینید از خورشید و ماه و ستارگان و درختها و دریاها و صحراها و حیوانات و نباتات و جمادات، همه و همه ی ما اول در عالم علم خدا بودیم، که آن علم خدا را « عرش » می گویند. آمدیم به مقام عقل کل. از آنجا آمدیم به مقام نفس کل، که عرض کردم نفس کل، جبرئیل است؛ از نفس کل به عالم طبیعت آمدیم؛ ما نزول کردیم به اینجا آمدیم؛ این مراتب را پشت سر گذاشتیم. موجودات مستقیماً از عالم علم خداوند می آیند وارد عالم عقل کل می شوند یا عقل اول، عرض کردم عقل اول، یک موجود بی نهایت است؛ تمام موجودات عالم هم در این عقل اول حضور دارند؛ قرآن در همین عقل اول است؛ روح پیغمبر می فرماید که قرآن در کتاب مکنون است؛ کتاب یعنی بسته شده، یعنی چی بسته شده؟  یعنی هر کسی نمی تواند به آن دست پیدا کند؛ « فی کتاب مکنون » یعنی قرآن در عقل اول است، در کتاب مکنون است؛ « لا یمسّه إلا المطهّرون ». کسی نمی تواند به حقیقت قرآن دست پیدا کند، مگر مطهرون.

مطهرون کسانی هستند که روح آنها قدرت دارد می تواند اوج بگیرد؛ صعود کند؛ آنقدر بالا برود که از همه ی ملائک بگذرد، از جبرئیل بگذرد برود با عقل اول اتصال برقرار کند؛ با کتاب مکنون اتصال پیدا کند؛ با همین « اول ما خلق الله » اتصال پیدا کند و قرآن را از آنجا بگیرد ؛

« لا یمسه إلا المطهرون»؛ این قرآن در کتاب مکنون است و کتاب مکنون همان عقل اول است. « لا یمسه إلا المطهرون» جز مطهرون نمی توانند با عقل اول تماس بگیرند.

پس بنابراین بعضیها مطهرون هستند؛ چه مطهرونی؟ آیا هر کسی می تواند به این طهارت برسد؟ این مطهرون چه کسانی هستند؟

در قرآن این مطهرون معرفی شده اند که چه کسانی هستند؟

قرآن در مورد مطهرون می فرماید:

« إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا»

خداوند اراده کرده است که شما اهل بیت را تطهیر کند تطهیر کردنی.

خداوند اراده کرده است که رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور کند.

« و یطهرکم تطهیرا »

و شما را طاهر گرداند، طاهر کردنی.

 از اینها این مساله بر می آید که اهل بیت کسانی هستند که در مقام طهارتی هستند که این طهارت، یک طهارت اختصاصی است؛ شما در این آیه به سه مطلب عنایت بفرمایید که عظمت این طهارت معلوم شود؛ یکی اینکه اول می فرماید: « إنما» ؛ إنما برای حصر است. یعنی چنین است و جز این نیست. یعنی حتماً، حتماً این اتفاق افتاده است.

« یرید الله » خداوند اراده فرموده؛

« لیذهب عنکم الرجس أهل البیت »

خداوند خودش پلیدی را از شما دور کند، نه اینکه اینها خودشان با زحمت، با مشقت، با ریاضت ، با مجاهدت پلیدی را از خودشان دور کنند؛ خداوند این طهارت را در آنها ایجاد کرده؛ « لیذهب عنکم الرجس » ؛ خود خدا، اراده فرموده که آلودگیها و پلیدیها را از وجود شما دور کند.

شما را طاهر گرداند؛ « تطهیراً » ؛ در اصطلاح می گویند مفعول مطلق نوعی است که برای تأکید می آید. در عربی اینچنین است. می گوید: « ضربتُ ضرباً » زدم یک زدن درست و حسابی. این ضرباً که بعداً می آید، تأکید می کند آن ضربتُ را. این هم همان است. می فرماید: یطهرکم تهطیراً.

خداوند می خواهد شما را طاهر گرداند، یک طاهر کردن عجیب. خیلی واقعی.

بنابراین در این آیه ، اولا « إنما » آمده که دارد تأکید می کند؛ ثانیاً این طهارت یک طهارت اکتسابی از طرف خودشان نیست؛ یک طهارتی است که خداوند در اینها قرار داده.

و ثالثاً تأکید می کند و می فرماید: « یطهرکم تطهیراً »

طاهر گرداند شما را طاهر کردنی.

در آن آیه فرمود که:

« فی کتاب مکنون لا یمسّه إلا المطهرون »؛ قرآن در کتاب مکنون است؛ در عقل اول است که جز روح مطهرون نمی تواند به آن عقل اول برسد.

و در این آیه مطهرون را برای شما معرفی می کند؛ مطهرونی که به آن مقام می رسند و قرآن را از آنجا می گیرند چه کسانی هستند؟ این مطهرون، اهل بیت هستند.

حالا اهل بیت چه کسانی هستند؟

در روایات شیعه و سنی اهل بیت را در تفسیر همین آیه آورده اند. همین آیه « إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت » هم مفسرین و راویان شیعه هم مفسرین و راویان سنی می گویند که این آیه در شأن حضرت رسول خدا، حضرت علی علیه السلام حضرت فاطمه سلام الله علیها و امام حسن و امام حسین وارد شد که حضرت این عده را ، حضرت علی علیه السلام آمدند، ایشان را آورد زیر عبای خودش. بعد حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسین، اینها را در زیر عبای خودش قرار داد و فرمود اینها هستند اهل بیت من هستند که خداوند اراده فرمود اینها را طاهر گرداند.

بنابر این ، مطهرون اهل بیت هستند.

حالا، این طهارتی که خداوند به اینها داده و خودش این طهارت را به اینها افاضه فرموده، چه طهارتی است؟ اولا طهارت جسمانی. ثانیاً طهارت فعل. یعنی در آنها هیچگونه فعل حرامی به وقوع نمی پیوندد. و حتی فعل حلال لغو. چنین عملی هم حتی از اینها صادر نمی شود. و ثالثاً طهارت خیال. یعنی در اینها هیچگونه خیال باطل و لهوی اصلا در خیال اینها عبور نمی کند؛ در خیال اینها فقط و فقط خدا حضور دارد و بس.

از آن بالاتر، طهارت عقل. یعنی هیچگاه در استدلالهای خودشان و تشخیص حسن و قبح، خطا نمی کنند. و بالاتر از آن طهارت قلب؛ یعنی در قلب اینها هیچ نقطه ی ظلمانی وجود ندارد. قلب نورمحض، سفیدی محض ذره ای در قلب اینها سیاهی نیست و از این بالاتر طهارت روح که روح اینها یک روح بی نهایت است.

ببینید

عرض کردم قرآن در کتاب مکنون است.

کتاب مکنون یا همان عقل اول یک موجود بی نهایت است.

و تمامی موجودات عالم از ازل تا ابد در عقل اول حضور دارند. قرآن یک عرضی دارد به اندازه ی همه ی عقل اول. اگر قرآن در این دنیا یک کتاب محدود است، اما در عقل اول قرآن یک حقیقت نوری بی نهایت است؛ عقل اینها ، روح اینها، آنقدر قدرت دارد که از همین عالم طبیعت در طی یک معراج بالا برود و عوالم ملکوتی را یکی پس از دیگری طی کند، ملائکه را پشت سر بگذارد، همه ی این مراتب، عوالم و طبقات ملکوت را پشت سر بگذارد و به خود مقام عقل اول برسد و با عقل اول یک اتحاد تامّ پیدا کند؛ بنابراین روح اینها باید روح بی نهایتی باشد، یک روحی باشد در نهایت لطافت و قدرت که بتواند همه ی این عوالم را پشت سر بگذارد، به آن بالا، به عالم عقل اول برود و در ضمن از آن سو یک روح بی نهایت باشد که بتواند تمام حقایق قرآن را با همه ی بی نهایت بودن خودش، در خود بگیرد. این روح مال هر کسی نیست. این فقط به چهارده نفر اختصاص دارد؛ یعنی روح چهارده نفر است که چنین قدرتی دارد، و چنین لطافتی دارد و چنین وسعتی دارد.

اولا باید کاملا لطیف باشد؛ اگر ذره ای در او آلودگی باشد نمی تواند پرواز کند و بالا برود. عالم ملکوت عالم طهارت محض است؛ عالم نزاهت است؛ پاکی محض است؛ یک ذره  آلودگی در روح انسان باشد به عالم ملکوت؛ هر چه هم در عالم ملکوت بالاتر برود لطیف تر می شود؛ نورانی تر می شود؛ در آنجا سخت تر می شود. بنابراین، روح آنقدر باید لطیف باشد که ذره ای آلودگی در او نباشد و بتواند در آن عوالم پرواز کند و بالا برود. و ثانیاً باید قدرتی داشته باشد و خسته نشود؛ بالهایش مثل بالهای گنجشک نباشد که صد متر پرواز می کند خسته می شود؛ مثل یک عقاب، مثل یک شاهین که تا بالای ابرها می رود   روح او آنقدر باید قدرت داشته باشد که همه ی این عوالم ملکوت را یکی پس از دیگری بپیماید و ثالثا ً روح باید بی نهایت باشد، مثل ارواح ما محدود نباشد؛ یک روح بی نهایت باشد که برود وارد عقل اول شود و قرآن را با همه ی بی نهایت بودنش بتواند در خودش بگیرد و بعد برگردد ؛ اینها مطهرون هستند.

اینها کسانی هستند که از چنین طهارتی برخوردارند، و این طهارت برای آنها عصمت می آورد. این عصمت خیلی مهم است. ماها هم ممکن است عصمت داشته باشیم. الآن واقعا ممکن است کسی باشد که اصلا گناه انجام ندهد، اصلاً. بله در فعل معصوم است. ممکن است کسی خیال خودش را نگه دارد. ذره ای در خیال خودش فکر باطل و تصور باطل اصلا راه ندهد، بله در خیال هم معصوم است. اما اگر بخواهد در عقلش هم معصوم باشد نه دیگر. عصمت عقلی برای من و شما میسر نیست. برای من و شما خیلی میسر باشد طهارت لباس است و طهارت بدن و طهارت فعل و طهارت خیال. از این بالاتر اگر که بگوییم ما می توانیم طهارت عقلی هم داشته باشیم این برای ماها مشکل است. خیلی مشکل است.

از این بالاتر طهارت قلبی  دیگر خیلی سخت تر است. خیلی سخت تراست؛ خیلی سخت تر. که یعنی یک ذره ظلمت بر روی آینه ی قلب ما نباشد. و آن طهارت روحی که اصلا برای ما میسر نیست ، چرا؟ بخاطر اینکه روح ما روح محدودی است؛ نا محدود نیست. آن قدرتی هم که بتواند برود تا عقل اول، ماها نداریم. لذا عصمتی که اینها دارند چنین عصمتی است.

ما یقین داریم که حضرت ابوالفضل حتماً معصوم بود، یعنی حتماً در عمرش گناهی از او سر نزده، حضرت زینب کبری حتماً معصوم بوده ، گناهی از او سر نزده؛ حضرت خدیجه گناهی از او سر نزده؛ بله. ولی عصمت اینها در این حد است یعنی در حد فعل و خیال و حتی عقل؛ حتی قلب؛ اما اگر بخواهیم بگوییم روحشان آنقدر وسعت داشت که بتواند به خود عقل اول برسد، قرآن را با همه ی عظمت بی نهایتش در خود بگیرد؛ البته ممکن است آنجا هم بتوانند برسند؛ ما نمی دانیم. حداقل در مورد چهارده نفر یقین داریم که اینها را. لذا عصمت اینها یک چنین عصمتی است.

نتیجه این می شود:

اگر کسی اگر زنی بتواند

حرف روی فقره ی این حدیث بود که :

« إنها طاهرة لا تحیض »

دومین صفتی که امشب عرض کردیم خدمتتان اینکه حضرت زهرا طاهر است که حائض نمی شود؛ آن عادت زنانه را ایشان ندارد. اگر زنی بتواند به این طهارت روحانی برسد؛ روح، خودبخود جسم را نگهش می دارد؛ فلذا نمی گذارد آن خصوصیتی که در زنان هست و آن ناپاکی که در هر ماه چند روز عارض آنها می شود عارض جسم شود.روح وقتی در آن نهایت قدرت باشد جسم را حتی از مرگ نگه می دارد. و حتی در قبر از آن مار و مورو امثال آنها نگه می دارد.و اگر روح زنی به آن مقام برسد، این روح می تواند جسم را از آن آلودگی زنانه هم نگه دارد؛ و سرّ اینکه فرمود: « إنّها طاهرة لا تحیض » بدان خاطر است که ایشان دارای طهارت ذاتی است؛ این طهارتی که در این آیه آمده که : « إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً » این را اصطلاحاً می گویند طهارت ازلی یا طهارت ذاتی.

اگر زنی در مقام طهارت ذاتی یا ازلی باشد، این روحی که در چنین مقام طهارتی است جسم را از هر گونه نجاست و آلودگی نگه می دارد. بنابراین سرّ این مطلب که فرمود: « إنها طاهرة لا تحیض » سرّ این را باید در روح آن حضرت جستجو کرد. که آن روح در اثر قدرت خودش، در اثر طهارت خودش، جسم را هم طاهر نگه می دارد.

********************

پیاده شده از فایلهای صوتی:

مقامات و اسرار وجودی حضرت زهرا سلام الله علیها

*********************

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۷