🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مروجی سبزواری» ثبت شده است

أولی الألباب یعنی کسانی که به باطن آن قوه محاسبه کننده دست پیدا کرده اند و سلطان و فروانروای کشور وجود اینها عقل شده، عقلی که عقل باطنی ست، فطری ست، الهی ست و نفخه خداست در وجود انسان.

یکی از خصوصیات أولی الألباب این است که اینها عبادت با معرفت انجام می دهند یعنی واقعا اگر عبادت می کند می فهمد با تمام وجود درک می کند که این عبادت غذای من هست. نیاز دارم به این عبادت. انسان روح است و این روح تشنه ی خداست و برای اینکه به خدا برسد باید عبادت کند. این ست که مشتاق عبادت می شود. این که ما گرسنه هستیم و با اشتیاق می رویم می نشینیم سر سفره غذا با همین اشتیاق هم انسان می نشیند سر سجاده نمازش. شوق دارد و با این عبادت به سوی خدا حرکت می کند.

خصوصیت دیگر اولی الالباب این است که اولی الالباب در مقام ذکر و فکر هستند. این خصوصیت را از آیات آخر سوره آل عمران خدمتتان عرض می کنیم: إن فی خلق السماوات والأرض واختلاف اللیل والنهار لآیات لأولی الألباب؛ می فرماید در اختلاف شب و روز، اختلاف یعنی آمد و رفت، در جانشین شدن شب و روز، در این آمد و رفت شب و روز لآیات لأولی الألباب، الذین یذکرون الله بعد که می خواهد أولی الألباب را توضیح دهد می فرماید:  الذین یذکرون الله قیاما وقعودا وعلى جنوبهم ویتفکرون فی خلق السماوات والأرض اینها کسانی هستند که متذکر می شوند یادآور می شوند خدا را و تفکر می کنند در خدا. لولی الالباب البته مقام بزرگی هست، همین که انسان بتواند از مقام وهم به مقام عقل برسد اولی پله را سپری کرده است یعنی مادام که انسان در عالم وهم است یعنی در عالم حیوانیت ست. همه رفتارش در دنیاست و به سوی دنیاست. کسب و کار کند، منافع دنیوی به دست بیاورد، پول به دست بیاورد، هر جا که بوی دنیا می شنود این برافروخته می شود می خواهد برود به سوی دنیا. اما همین که انسان به مقام عقل رسید این جا دیگر وضعیتش عوض می شود. اینجا دنیا را دیگر دوست ندارد یعنی تا جایی به سوی دنیا حرکت می کند که بتواند این جسم را نگه دارد تا با آن عبادت خدا را کند تا این روح به خدا برسد. این مهم هست. بنابراین خیلی میل ندارد برود به سوی دنیا.

 اگر انسان به مرحله اولی الالباب رسید اینجا اولی قدم در مرتبه انسانیت را سپری کرده است اما آیا یک انسان کامل هست؟ خیر، خیلی قدم ها می خواهد تا برسد به نهایت انسانیت. چیزی که هست اولی الالباب در مقام شهود ذات خدا نیستند یعنی اینها ذات خدا را نمی توانند مشاهده کنند چنانکه امیرالمومنین می فرمود: من خدایی که نبینم عبادتش نمی کنم البته رویت به معنای رویت قلبی.

 اولی الالباب کسانی هستند که البته اینها در مقام مشاهده ذات خدا به طور مستقیم نیستند بلکه اینها آیات خدا را مشاهده می کنند. إن فی خلق السماوات والأرض واختلاف اللیل والنهار لآیات لأولی الألباب؛ آیات یعنی همین موجودات، درخت، کوه، دریا، انسان، ماه، خورشید، اینها یعنی آیات. اما چرا به اینها می گوید آیت یعنی نشانه یعنی علامت. منتهی چیزی که هست این جهت آیت بودنش را هر کسی نمی بیند، اولی الالباب فقط می بینند، خدا را نمی بینند اما به موجودات که نگاه می کنند این جهت آیت بودن موجودات را می بینند.  به ماه که نگاه می کنند به یاد خدا می افتند، به خورشید که نگاه می کنند به یاد خدا می افتند. این را می گویند ذکر یعنی یادآوری، به هر چی که نگاه می کنند به یاد خدا می افتند. ما یک زمانی در عالم علم خدا بودیم. موجودات خلقت از ازل تا ابد در علم خدا حضور دارند منتهی به نحوه واحد، یعنی همه ی ما در علم خدا بودیم منتهی به یک نحو چون خدا در آنجا تکثر که ندارد. یعنی در آنجا موسی و فرعون یک چیز هستند، در آنجا انسان و درخت یک چیز هست، پیغمبر و ابوجهل یک چیز هست، همه و همه در آنجا یک حقیقت واحد هستند که عرش که می گویند همان هست، علم خداست که در آنجا همه موجودات عالم از ازل تا ابد در آنجا بوده اند و حضور داشته اند، الان هم هستند البته منتهی چیزی که هست همه به یک وجوداند، آب و آتش یک حقیقت هستند. لذا می گوید منبسط بودیم و یک گوهر همه.

موجودات عالم قبل از اینکه دریای علم خدا بخواهد طوفان کند و موج بزند، همه آنها آرام بودند. البته در آنجا همه یک چیز بودند و موجودات خوششان نمی آمد، نه موسی از فرعون خوشش می آید و نه فرعون از موسی. نه پیغمبر از ابوجهل خوشش می آید و نه ابوجهل از پیغمبر. همه ما متمسک شده بودیم به اسم الله که ای الله رحمت کن بر ما و ما را از این وحدت در بیار و به تکثر برسان. این جا بود که به اسم رحمان متمسک شده بودیم که اسم رحمان سلطنت اسم قابض را از ما بردارد، اسم باسط را بر ما مسلط گرداند. و اسم رحمان برای اینکه رحمت است دعای ما را مستجاب کرد و اسم باسط را بر ما غلبه داد و اینجا جدا شدیم. خودمان خواستیم در آنجا. به تنگ بودیم و هر کدام می خواستیم راه خودمان را حرکت کنیم.

ما همه مان همه ی علوم را داریم چون در علم خدا که بودیم همه چیز یک چیز بود. همه چیز من بودم همه چیز تو بودی. نه اینکه من عین خورشید بودم پس علم به خورشید دارم، من عین ماه بودم پس علم به ماه دارم، من عین جبرئیل بودم پس علم به جبرئیل دارم. ما همه مان یک چیز بودیم و ما همه ما در ذات خدا بودیم یعنی اگر جبرئیل را می دیدم خدا را می دیدم. اگر علم به خورشید داشتم یعنی خورشید را خدا می دیدم اما چیزی که هست وقتی به این عالم آمدیم همه را فراموش کردیم. چون این عالم خاصیت فراموشی دارد. مثل عالم خواب، ممکن است خیلی چیزها را در عالم خواب ببینید اما وقتی بیدار می شوید همه را فراموش می کنید چون خاصیت عالم ماده فراموشی ست.

این ست که افلاطون الهی معتقد بود که وقتی دانشمندان تحقیق می کنند به یادشان می آید. منتهی چیزی که هست وقتی که ما یاد می گیریم یادمان می آید اما باز جهت الهی اش را یادمان نمی آید، غفلت خیلی شدید است در عالم ماده.

اولی الالباب کسانی هستند که چون به عقل رسیده اند چون این عقل سرشت الهی دارد وقتی به هر موجودی نگاه می کند آن موجود را الهی می بینید یعنی به یادش می آید که من در عالم علم خدا که بودم این درخت پرتویی از علم خدا بود. این خورشید پرتویی از خدا بود.  سر این مطلب در عوالم قبل است. بنابراین اولی الالباب چون به مقام لب رسیده چون به مقام قوه باطنی رسیده به هر چیز که نگاه می کند خدا را می بیند. البته اولی الالباب خدا را نمی بینند، در مقام مشاهده نیستند، موجودات را می بینند. وقتی موجودات را می بینند به جهت آیت می بینند که نشان از خدا دارند.

 

************************************************************************

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

مقامات انسان-قسمت دوم

۰ نظر ۲۵ فروردين ۹۸

در بحث مقامات حضرت زهرا این روایت معروفی ست که همه شنیده ایم لولاک لما خلقت الافلاک، ولو لا علی لما خلقتک، و لو لا فاطمه لما خلقتما. اگر تو نبودی خطاب خداوند به رسول خداست. که اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی کردم عالم را خلق نمی کردم و اگر علی نبود تو را خلق نمی کردم و اگر فاطمه نبود هیچ یک از شما دو نفر را خلق نمی کردم.

خب البته در این حدیث یک مطلبی که به وضوح می توان استفاده کرد این است که از ظاهر حدیث برمی آید که مقام حضرت زهرا بالاتر از مقام رسول خدا و علی مرتضی هست. چون می فرماید اگر فاطمه نبود شما دو نفر را خلق نمی کردم. و این چنان که عرض کردم ظاهرش چنین است که مقام ایشان بالاتر از مقام آن دو بزرگوار هست. منتهی تبیین مسئله چگونه هست که حالا براستی که مقام حضرت زهرا مقامی ست که از مقام آن دو بزرگوار بالاتر است کیفیتش چگونه هست البته این که می فرماید لولاک و لما خلقت الافلاک این یک چیز واضحی هست که اگر رسول خدا نبود افلاک را خلق نمی کردم یعنی غرض غایی از خلقت انسان کامل هست. یعنی خداوند عالم را خلق کرد که انسان را بیافریند و در میان انسان ها یک نفر را بیافریند که آن یک نفر جامع جمیع کمالات خودش هست و وقتی که به او نگاه می کند خودش را ببیند. ببینید اینکه اصلا چرا خداوند عالم را خلق کرد البته در صدد بحث در این مطلب نیستیم خودش یک بحث مفصلی ست.

ولی یک مطلبش این است که خودتان هم دیده اید و شاهد هستید که معمولا وقتی کسی کمالی دارد می خواهد این کمال را بروز بدهد. دیگران ببینند، از این که کمالش مخفی باشد معمولا آدم خوشش نمی آید. یک نفر نقاش هست می خواهد دیگران ببینند، نقاشی اش را ببینند و تحسینش کنند. یا یک نفر یک صدای خوبی دارد این دلش می خواهد مردم صدای او را بشنوند و لذا این که کسی که کمالی دارد به داشتن آن کمال راضی نیست. می خواهد یک کاری بکند که دیگران هم این کمال را ببینند. لذا خود حضرت امیر (ع) می فرمود که در این سینه من علم فراوانی جمع است . یک علم کثیری در این سینه من جمع است کسی را پیدا نمی کنم که این علم را به او تحویل بدهم. یعنی حضرت ناراحت بود از این که نمی تواند این علم خودش را عرضه کند وحاملان علم او وجود ندارند. لذا این است که کسی که کمالی دارد دلش می خواهد این کمال را دیگران هم ببینند.

خداوند هم همین طور است می گوید کنت کنزا مخفیا من یک گنج پینهانی بودم و فأحببت أن اُعرف دوست داشتم که شناخته شوم. مثل این که می گوییم دوست دارم که علم من را دیگران هم از آن مطلع شوند. دیگران هم ببینند، صدای من را دیگران هم بشنوند. بنابراین خداوند عالم را فخلقت الخلق، خلق کردم تا شناخته شوم. منتهی چیزی که هست خداوند عالم را که خلق می کند در واقع خلق می کند تا خودش را در آینه این عالم ببیند. اما چیزی که هست این آینه ها خیلی نمی توانند خدا را آن جور که باید و شاید نشان دهند. کوه ها، دریاها، ملائکه. خب اینها آینه های کوچکی هستند نمی توانند خدا را به طور کامل نشان دهند. لذا خداوند خواست موجودی بیافریند که یک آینه قد نما باشد. تمام نما باشد وقتی که نگاه می کند به او خودش را در او ببیند. و او انسان بود. و در میان انسان ها یک انسان، یک انسان که او می تواند این قدر قلبش وسیع است که می تواند تمامی اسماءالله می تواند در او منعکس شود. و خداوند وقتی که در او نگاه می کند، همه ی خودش را در او ببیند. لذا این که ما یک آینه داشته باشیم که فقط چشممان را در او نشان دهد خیلی از این آینه خوشمان نمی آید. یک آینه داشته باشیم که نصف صورتمان را نشان دهد، یک آینه داشته باشیم فقط صورتمان را نشان دهد. اما یک آینه باشد تمام نما، که وقتی می ایستیم تمام بدنمان در این آینه بیافتد؛ از این آینه خوشمان می آید، این همه ما را نشان می دهد. انسان کامل آن موجودی ست که خدا را به تمام و کمال نشان می دهد. 

****************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۰۸ بهمن ۹۷

پی اون شداید مرگ و سکرات موت این است که عزراییل می خواهد قطع تعلق کند.

این نکته در فهم معنای مرگ خیلی مهم هست که مرگ زمانی بر انسان عارض می شود که روح، دیگر نیازی  به آن جسم ندارد. یعنی از این جسم استفاده های خودش را کرده باشد؛ کمالات خودش را بدست آورده باشد. دیگر نیازی به این جسم ندارد. اینجا دیگر این روح، جسم را به عنوان ابزار نمی خواهد. اما آن محبتی که پیدا کرده است، آن، کار را مشکل کرده است . محبت نمی گذارد که روح، جسم را رها کند. ملک الموت این محبت را قطع می کند. وگرنه آن تعلق تدبیری را روح قطع می کند چون دیگر به این، نیاز ندارد .

عرض می کنم پنجاه سال در این خانه نشسته خب محبت پیدا کرده ولو این که الان یک خانه ی دیگر ساخته است؛ این را نیاز ندارد اما ولش نمی کند. یعنی تعلق تدبیری اش را برداشته است اما اصلاحش نمی کند. اگر رطوبت داد؛ اگر جایی از آن خراب شد، درستش نمی کند؛ الان یک خانه جدید دارد. اما آن محبتی که به آن خانه دارد نمی گذارد که آن را رها کند؛ نمی گذارد که این خانه را خرابش کنند و لذا روح این طوری هست که آن جنبه تعلقی و تدبیری اش را بر می دارد. لذا می بینید که از سنین چهل-پنجاه به بعد می بینید که اگر انسان مریض شد دیرتر خوب می شود؛ زخم ها دیرتر جوش می خورند؛ شکستگی ها دیرتر مرمت می شود چون دیگر روح تعلق خودش را برداشته، تدبیر خودش را برداشته خیلی دیگر به حال این جسم تدبیر نمی کند. ولی خب البته آن محبت هست.

جهاد اکبر و کشتن نفس یعنی قطع محبت به این جسم و بالااخره هر چیزی که انسان در دنیا به دست آورده به مقامش علاقه پیدا می کند به هر چیزی که مربوط به جسم می شود. یعنی روح هم تعلق پیدا می کند به جسم و هر چیزی که متعلق به این جسم هست؛ مثل خانه انسان، ماشین انسان، فرش، یخچال، تلویزیون، مقام، پول. هرچی متعلق به جسم هست دیگر. این ها هستند که در زمان مرگ کار انسان را دشوار می کنند.

 

*********************************************************************************** 

علامه مروجی سبزواری 

پیاده شده از فایل صوتی مقامات انسان

۰ نظر ۱۹ دی ۹۷

اینکه در روایات شنیده اید که این درخت طوبی شاخه هایش در خانه های شیعیان امیرالمؤمنین هستند، اینقدر این شاخه هایش پراکنده شده که دیدند در خانه های شیعیان هست.

شاخه های درخت فرعی از درخت هستند، شاخه اصل نیست، تنه اصل است، شاخه ها فروعات هستند، انشعاباتند، آن برای این است، که شیعیان در مقام محبت کلی نیستند، در مقام انس کلی با ذات الله نیستند، اینها هر کدام شان یک محبت جزئی، با یک جهت خاص از اسماء الله اتصال دارند و لذا شیعیان هر کدام صاحب محبت جزئیه هستند .

اینکه در خانه های شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام، است به خاطر اینکه ما با خود اسم الله به طور مستقیم نمی توانیم اتصال پیدا کنیم، ما با مظهر الله می توانیم اتصال پیدا کنیم، مظهر الله روح مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است. چون روح مقدس حضرت به مقام اسم الله رسیده است، به مقام قرب الله رسیده، و لذا آن انس و محبت کلی در قلب علی علیه السلام ایجاد شده، هر کس بتواند با وجود مقدس علی علیه السلام یک اتصال نورانی و روحانی پیدا کند، این هم از آن محبت و از آن طوبی یک بهره ای دارد، لذا این است که می گویند شاخه هایش در خانۀ شیعیان است.

ما با خود اسم الله نمی توانیم اتصال پیدا کنیم، کار ما نیست، انسان نمی تواند روحش آنقدر قوت و قدرت داشته باشد که با خود اسم الله اتصال پیدا کند، ما با مظهر الله می توانیم اتصال پیدا کنیم، که مظهر الله امیر المؤمنین علی علیه السلام هست، روح ایشان است. هر کسی که بتواند یک اتصال قربی و روحانی با روح علی علیه السلام، برقرار کند این انسان از طوبی بهره ای دارد، یک رشته ای از محبت کلیه را دارد، یک شاخه و یک فرعی از آن انس کلی را دارد. در خانۀ غیر شیعیان نیست، چون عرض کردیم آنها که نمی توانند با الله اتصال پیدا کنند، از روحانیت علی علیه السلام هم بریده هستند، بنابراین آنها از طوبی بهره ای ندارند، از آن محبت کلی بهره ای ندارند، آنها از طوبی بریده هستند.

 

**********************************************************************

پیاده شده از سلسله جلسات مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها (قسمت سوم)

۰ نظر ۰۱ دی ۹۷

۰ نظر ۱۹ شهریور ۹۷

۰ نظر ۱۳ شهریور ۹۷

بسم ربّ الکوثر

***********

در بهشت یازده چشمه وجود دارد که در قرآن از آن نام برده که چهار تای آنها از متقین هست که :

« مثل الجنة التی وعد المتقون»؛ مثل جنتی که به متقون وعده داده شده؛ یعنی جنت متقین. سوره محمد آیه 15

بهشت متقین اینگونه است:

« فیها أنهار من ماء غیر آسن»

آنجا چشمه ای دارد که آب آن هرگز گندیده نمی شود.

« و أنهار من لبن لم یتغیر طعمه »

آبی و چشمه ای وجود دارد از شیر که هیچگاه طعم آن تغییر نمی کند.

انهار و جویهایی از شیر وجود دارد که طعم آن هرگز تغییر نمی کند.

« و أنهار من خمر لذة للشاربین»

و چشمه ها و جویهایی از شراب که لذتی است برای نوشندگان.

« و أنهار من عسل مصفی »

و جویهایی از عسل.

 

بنابراین در بهشت چهار چشمه است برای متقین. یک چشمه آب است. یک چشمه شیر است؛ یک چشمه شراب است و یک چشمه عسل.

بعد دوتا از این جویها و نهرها برای اهل خوف است که فرمود:

« و لمن خاف مقام ربه جنتان » آیه 50 سوره الرحمن

کسانی که از مقام پروردگارشان بترسند دو تا بهشت دارند:

« فیها عینان تجریان»

در این بهشت دو نهر جاری است.

پس اهل خوف دارای دو چشمه یا دو نهر در بهشت هستند.

این شش تا.

بعد دوتا از اهل یمین که می فرماید:

« فیها عینان نضاختان » آیه 66 سوره الرحمن

در بهشت اهل یمین دو چشمه وجود دارد که اینها جوشنده است.

سه چشمه دیگر هم وجود دارد: کافور؛ زنجبیل؛ تسنیم.

 

یک چشمه ای هست که از همه بزرگتر است به نام کوثر.

کوثر اصل همه ی آن یازده چشمه است. یعنی آب همه ی  آن رودخانه های کافور و زنجبیل و تسنیم و شیر و آب و عسل و همه ی آن یازده چشمه ای که در قرآن از آنها نام برده شده همه ی آنها از چشمه ی  کوثر تأمین می شود.

همانطور که یازده  امام اصل وجودشان زا از حضرت زهرا دارند در بهشت هم این یازده رودخانه از کوثر تأمین می شوند.

این یازده رودخانه مقام است.

آب مقام است؛ این که می گویند آب مهریه ی حضرت زهراست یعنی حضرت زهرا با اسم « الحیّ » اتحاد دارد.

درخت طوبی مهریه ی حضرت زهراست یعنی حضرت زهرا در مقام انس کلی هست. این یازده رودخانه هم به معنای مقام است؛ یعنی کسانی که به یک مقام خاص رسیده باشند؛ یعنی به مقام حکمت رسیده باشند از جوی شیر بهره مند هستند. به همین ترتیب. آنهایی که به مقام عشق کلی که ناشی از ترشح وجود مطلق است، رسیده باشند از رحیق مختوم یا شراب بهره مند هستند.

هر کدام از این یازده تا، مقام هست که اصل آنها کوثر است. البته « و جعلنا من الماء کل شیء حی» همه چیز زنده از آب است؛ همانطور که در این دنیا، حیات ، از روحانیت حضرت زهرا تأمین می شود، یعنی حیات از آب تأمین می شود؛ حیات کل موجودات عالم از ملائکه، انسانها و نباتات و حیوانات و جمادات و همه از روحانیت فاطمی تأمین می شود و در قیامت و در بهشت هم که یازده رودخانه است که انگار همه ی بهشت از این رودخانه ها سرسبز می شوند؛ این رودخانه ها از کوثر یعنی از اصل روحانیت زهرا تأمین می شوند و سرچشمه می گیرند؛ اصل این رودخانه ها کوثر است که کوثر، حضرت زهراست؛ بنابراین یعنی تمام امور قیامت و بهشت همه تحت عنایت و اشراف حضرت زهرا سلام الله علیهاست..

هم در دار دنیا هم در بهشت؛ تمام حیات از روحانیت فاطمی ترشح می شود؛ بنابراین همانطور که ایشان در این دنیا اشراف کلی و احاطه ی تام و جامع بر همه ی موجودات عالم دارند و حیات آنها را تأمین می کنند در قیامت هم تمامی موجودات و انسانها همه ی آنها را حضرت زهرا روحانیت فاطمی دارد حیات آنها را تأمین می کند.

این یازده رودخانه ای که در بهشت هست و اصل آنها کوثر است و اینها دارند از کوثر آب خودشان را می گیرند پس معنا اینست که بهشت و حیات اخروی همه از حضرت زهرا سلام الله علیها تأمین می شود. بنابراین ایشان احاطه ی تام و جامع دارد بر افاضه ی حیات بر موجودات دنیا و بر عالم قیامت.

در آنجا فرمود یازده تا در اینجا فرمود چهار تا.

کوثر، روح آن یازده رودخانه است. یا سرچشمه ی آن یازده تا یا روح آن یازده تا. کنایه از آنست که حیات در بهشت از روحانیت فاطمی ترشح می شود و همه ی موجودات بهشتی یعنی درختها، انسانها حتی اجنه و هرکسی که وارد بهشت می شود تحت روحانیت فاطمی زندگی می کنند و باقی هستند.

*************************

پیاده شده از فایل صوتی حضرت علامه مروجی سبزواری



فایل صوتی

مفهوم باطنی « کوثر»

حضرت علامه مروجی سبزواری