🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مکه» ثبت شده است

بسمک یا هادی مَنِ استهداه

*********************

هاجر سالکی بود که با رسیدن به بیابان مکه به این مرحله دست یافت که از اورشلیمِ عالم مقیدات بیرون آمده و ابراهیم و جبرائیل هم او را گذاشته و برگشته بودند؛ زیرا دیگر حضورشان لازم نبود و هاجر به وجود مطلق دست یافته بود و چنین شد که او را حیرت و اضطراب و سرگشتگی درگرفت.

او از طرفی هیچ انسان و حتی هیچ ملکی را همراه خود نمی دید و خود را تنهای تنها می دید؛ و این بود که سرگشته به هرسویی می دوید و گویی گمشده ای دارد که می خواهد او را بیابد و با او آرام شود.

طفل عقلش زائیده شده و به دنیا آمده بود و این طفل آب می خواست تا سیراب شود.

این سرگشتگی و حیرانی و اضطراب روحانی در هاجر، در وضعیت ظاهری او به صورت حیرت و سرگشتگی بین دو کوه صفا و مروه ظهور کرد و طفل عقلش به صورت اسماعیل.

او چندین بار حیران و سرگردان، در طلب آب برای طفل عقلش بین دو کوه، به این طرف و آن طرف می دوید و می خواست از جایی برای این طفل آبی و رمق حیاتی بیابد.

ولی خسته و مأیوس و درمانده خود را به کنار این طفل کشاند که مدتها برای پیدا کردن این طفل در خود فرو رفته و ریاضت ها کشیده بود و مجاهدت ها نموده بود و آن را در خود بارور ساخته و او را به دنیا آورده بود نمی توانست این طفل را سیراب کند.

اما ناگاه اتفاق عجیبی افتاد و آن اینکه در اوج درماندگی و ناامیدی دید که آن آبی که برای طفل عقلش در میان کوه و سنگ دنبال می گشت، اکنون از زیر پای این طفل در حال جوشیدن است و اینجا بود که هاجر دریافت که رسیدن به مقام عقل، یعنی رسیدن به مقام توحید و وحدت، و انسانی که در مقام توحید است دیگر برای حیات خودش و ادامه ی زندگی اش نیاز به هیچ امری غیر خودش و در بیرون وجود خودش ندارد. چرا که رسیدن به مقام توحید یعنی اتحاد با اسماء حسنی و صفات علیا.

یعنی اتحاد با اسم « حیّ »، « علیم »، « قدیر » ، « مرید »، « سمیع » ، « بصیر » و هکذا.

بنابراین، سرچشمه ی آب حیات را در خودش می یابد و در نتیجه آب حیات از خودش می جوشد و سالک از خودش و « من لدن نفسه » عالم می شود ( علم لدنی یعنی علم از پیش خود ). از خودش قدرت می جوشد و سالک از درون خودش قادر می شود. لذا سالک در این مرحله علم را از خودش دارد، حیات را از خودش دارد، قدرت را از خودش دارد و هکذا.

و در نتیجه به علم لدنی، حیات لدنی و قدرت لدنی دست پیدا می کند. البته این که می گوییم از خودش، معلوم است که منظور این نیست که اینها را بطور مستقل از خودش دارد بلکه چون سالکی که در مقام عقل است یا در مقام توحید است، خدا در او تجلی یافته، و محل ظهور اسماء حسنای خدا شده است و خدا تمام زوایای وجودش را پر کرده؛ پس اگر می گوییم حیات و علم را در درون خود می بیند که می جوشد یعنی در واقع از خداست که می جوشد و سالک چنین احساس می کند که دارد از خودش می جوشد...

پس همانطور که اسماعیل، ظهور جسمانی عقلانیت هاجر بود؛ چشمه ی آب نیز ظهور حیاتی بود که در اثر اتصال نفس هاجر با اسم « حیّ » در درون هاجر جوشیدن گرفته بود.

چنین شد که هاجر فهمید که اکنون که به مرتبه ی عقل و مقام توحید رسیده است، دیگر نه حاجت به معلم بشری دارد؛ یعنی ابراهیم، و نه حاجت به معلم ملکوتی یعنی جبرئیل. بلکه اکنون همان عقل کلی که بدان دست یافته برایش کافی است که در واقع به خدا رسیده و خدا برایش کافی است.

ما تا اینجا دو سفر از اسفار اربعه ی هاجر را اشاره کردیم که البته هر سالک برای رسیدن به خدا باید چهار سفر را طی کند.

.... سفر اول هاجر، سفر از اورشلیم تا دروازه ی اورشلیم بود و این سفر در معیت ابراهیم علیه السلام بود.

در سفر دوم مرحله ی اول را که سفر از دروازه ی اورشلیم تا سرزمین مکه بود در معیت جبرئیل و جذب جبرئیلی حرکت کرد؛ اما جبرئیل او را در بیابان مکه رهایش کرد و تنهایش گذاشت و از اینجا به بعد، بقیه ی سفر از آن بیابان تا خود کعبه را با جذب خدا حرکت کرد.

این در حالی بود که هاجر به مرحله ی عقل کامل رسیده بود و هاجر، عقل شده بود و البته از آنجا که انسانهای کامل حالات و مقامات روحانی آنها در خارج نیز ظهور جسمانی دارند، پس ظهور عقلانیت هاجر، اسماعیل بود و اسماعیل، عقل مجسّم و مجسّد هاجر بود.

هاجر پس از طی سفر دوم و سیر از حق به حق ( از اورشلیم به مکه و از مکه به کعبه ) به میان قبیله ی جرهم بازگشت و در میان آنها با اسماعیل ( یا همان مظهر خارجی بالحق بودن هاجر ) می گشت و دین خدا را که توحید باشد در میان مردم تبلیغ می نمود. البته سالک چون در سفر دوم که در عالم حق و در مراتب توحید سیر می کرده و در واقع از مرتبه ی ادنای حق که توحید است به مرحله اعلای حق که وحدت است عروج یافته، و این توحید و وحدت را عالی ترین مقام هایی که در عالم متصور است، یافته؛ لذا در بازگشت به میان خلق همان توحید را در میان مردم تبلیغ می کند؛ منتها توحید را برای عامه ی مردم و وحدت را برای خواص مردم.

اینکه در مورد هاجر می بینیم که خود هاجر با این که سالک اصلی اوست، ولی اسماعیل تبلیغ می کند و جُرهُمیان را به توحید می خواند، در واقع اسماعیل همان هاجر است و در سفر سوم و چهارم این حق است که به جای سالک حرف می زند:

{ وَ ما یَنطِقُ عنِ الهوی * إن هوَ إلا وَحیٌ یوحی }

سالک مادامی که هنوز در طبیعت است از روی هوا و میل نفسانی سخن می گوید و نطقش و سخن گفتنش از روی فرمان قوه ی شهوت است و بعبارت دیگر از روی وسوسه های شیطانی است؛ اما چون از این سفر بازگشت و به میان خلق آمد سخنانش از روی الهامات الهی است و در واقع خداست که دارد از زبان او سخن می گوید...

در مورد هاجر باید گفت که چون حق بودن هاجر، تجسم خارجی یافته بود و اسماعیل همان مرتبه ی حق بودن هاجر است و گفتیم که در سفر چهارم، حق است که تبلیغ می کند، پس همان که اسماعیل تبلیغ می کرد یعنی حق تبلیغ می کرد و یعنی هاجر تبلیغ می کرد.

البته در واقع باید گفت که نبوت و رسالت از آن ِ هاجر بود ولی از آنجا که طبق حدیث قرب نوافل در داستان حضرت مریم علیها سلام خواهیم آورد، حق زبان انسان می شود و چون اسماعیل، مظهر و تجسم یافته ی نفس حقانی هاجر است؛ پس هاجر، رسالتش را در میان مردم از زبان اسماعیل انجام می دهد.

*****************************

برگرفته از کتاب « اسرار حج »

تألیف  آیت الحق، عارف متألّه حضرت علامه مروجی سبزواری،

شاگرد برجسته ی حضرت شیخ علی پهلوانی      

۱ نظر ۰۵ شهریور ۹۷

بسمک یا صبّار

************

طی طریق ( مشی ):

🔸قافله و حجاجی که در این قافله هستند باید حرکت کنند و راه بروند تا به مقصد برسند. از لحاظ معنوی هم حاجی باید حرکت 

روحانی داشته باشد تا به خدا برسد. اگر حاجی فقط جسمش در حرکت باشد ولی روحش در عالم دنیا متوقف مانده باشد، پس آن قافلۀ معنوی نمی‌تواند به خدا برسد و حاجی در واقع سیر روحانی نکرده است.
🔹البته علامت این‌که انسان از کجا بفهمد در طول عبادت مشغول حرکت روحانی هست یا خیر، این است که مثلاً حاجی هر روز در خود احساس می‌کند که رذائل اخلاقیش کمتر شد و بر نورانیت وجودش افزوده گشت. اعمالش را عاشقانه‌تر انجام می‌دهد و دنیا در نزد او سردتر و محبت دنیا در دلش کمتر می‌شود.
اما اگر حاجی از سفر حج برگشت و برخوردش با مردم و ... مثل قبل از حج بود و از لحاظ عبادات مثل سابق، شوقی به عبادت نداشت، معلوم می‌شود که برای رسیدن به کعبه، راه رفته، اما برای رسیدن به خدا راه نرفته.
🔹البته اهمیت وجودی آن قافله سالار معنوی در این‌جا معلوم می‌شود. زیرا اوست که به حاجی می‌آموزد که چگونه با هر عملی از اعمال حج که انجام می‌دهد از مقام روحانی قبلی خود، خلع و فانی شود و وارد مقامی بالاتر شود و همان طور که قافله سالار ظاهری باید حرکت کاروان را طوری تنظیم کند که روز اول ذی‌حجه در میقات باشد، قافله سالار معنوی هم طوری حرکت حاجی را تنظیم کند که حاجی از روز اول ذی حجه حرکت روحانیش را آغاز کند و با انجام آخرین عمل حج، حاجی در منزل نور باشد.
👣مطلب دیگر در مورد مشی این است که ، در روایات وارد شده که حج پیاده بهتر از سواره است، و در حرکت پیاده هم، راه رفتن با پای برهنه بهتر و فضیلتش بیشتر است. البته این مطلب به خاطر همان نکاتی است که قبلاً ذکر کردیم که عبادت، هر چه مشکل‌تر ، برای خداوند محبوب‌تر .
و این راه دراز، اگر با این وضع مشکل طی شود ، مسلّماً در ایجاد یک آمادگی کامل روحی برای درک فیوضات معنوی حج کمک می‌کند. در طی این سفر سخت، گناهانش به خاطر مشکلاتی که در طی راه متحمّل می‌شود ریخته می‌شوند و آینۀ قلبش صیقل زده می‌شود و مستعدّ پذیرش نور خورشید الهی می‌گردد.
👣همچنین راه رفتن پیاده، یک خصوصیت دیگر هم دارد و آن این‌که با مقام عبودیت و عبد بودن انسان بیشتر سازگاری دارد. زیرا خداوند مولا و رب ما است و ما عبد و مطیع او هستیم و عبد کسی است که در مقابل مولای خود ذلت و شکستگی دارد. در مسافرت کردن با اتومبیل‌های راحت و هواپیما، انسان خود را یک موجود دارای قدرت و شوکت می‌بیند و بر خود می‌بالد که ما انسان‌ها چقدر قدرت پیدا کرده‌ایم که راه‌های دور را که مردم در قدیم با چه سختی‌ها طی می‌کرده‌اند ما امروز این طور آسان و راحت طی می‌کنیم، و این حالات و تخیلاتی که برای انسان پیش می‌آید او را از زیّ عبودیت و روش بندگی دور می‌کند.

🔸در این‌جا مطلبی را توضیح ‌می‌دهیم و آن این‌که انسان دارای فقر تکوینی است. یعنی در اصل وجودش و بقای وجودش محتاج خداست. باید لحظه به لحظه از طرف خداوند بر انسان وجود افاضه شود تا این انسان موجود باشد و باقی و برقرار باشد. و اگر یک لحظه فیض وجود از او قطع شود معدوم می‌گردد.
🔹لذا انسان، مرتب دستش به سوی خدایش دراز است و از او وجود می‌طلبد.
⚪️مانند تصویر درون آینه که این تصویر برای اصل وجود گرفتنش و برای باقی ماندنش محتاج آن شخص است که در مقابل آینه ایستاده است. گویی آن تصویر، یکپارچه دهان است و با صد دهان به آن شخص می‌گوید در مقابل من باش و به من وجود ببخش. از پیش من مرو که رفتن تو همان و نابودی و انعدام من همان.
❇️این است معنای فقر تکوینی و آیۀ شریفه که فرمود: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ) فاطر ۱۵.
لذا انسان و همۀ موجودات عالم خلقتاً و فطرتاً و تکویناً محتاج خدا هستند و وجود از او گدایی می‌کنند و هیچ استقلالی از خود ندارند.
◀️ حال اگر انسان از لحاظ ظاهری هم در فقر بود و از حیث مال دنیا در مضیقه بود و به اندازۀ کفاف و رفع نیازهای اولیه، از دنیا به او چیزی می رسید، در این‌جا ظاهر و باطن حالش یکی شده و تطابق بین ظاهر و باطن برقرار است. هم در باطن فقیر است و هم در ظاهر. نه در باطن و حقیقت وجودش می‌تواند ادعای استقلال کند نه در ظاهر می‌تواند ادعای استقلال کند.
🔹و چون احساس استقلال و استغنا و استکبار به کلی در ظاهر و باطن از انسان رخت بربست، این انسان می‌شود «عبد» و «فانی» که مرتبۀ «عبودیت» و «فنا» عالی‌ترین رتبۀ انسان است در عالم لاهوت و ملکوت.
🔸اما اگر انسان از لحاظ حال ظاهری در غنا و ثروت و بی‌نیازی بود در چنین انسانی یک حالت نفاق وجود دارد.
زیرا انسان ثروتمند خودش را از دیگران بی‌نیاز می‌بیند و اشکال کار در اینجاست که افراد ثروتمند اکثراً و غالباً چنین احسا

سی دارند که خودشان بوده‌اند که این مال را به دست آورده‌اند و جمع کرده‌اند و معمولاً خدا را در این بین در نظر ندارند که خدا این ثروت را به آن‌ها داده. همچون قارون که می‌گفت: (قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی) قصص ۷۸.

______________________________

🖊 توضیحی در ادب مقام فقر و غنا:
در این‌جا لازم است نکته‌ای را اشاره کنیم و آن این‌که ما نمی‌خواهیم بگوییم که فقیر از غنی بهتر و محبوبتر به سوی خداست. زیرا چه بسا فقیری که مبغوض خداوند است و غنیّی که محبوب خدا است.
🔺بلکه می‌گوییم زندگی فقیرانه بهتر است از زندگی اشرافی و سرمایه داری.
🔻زندگی فقیرانه یعنی زندگیی که انسان به قدر کفاف و قوت یومیه‌اش مال داشته باشد.
🔹پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) برای کسانی که مورد عنایت ایشان بوده‌اند همین طور دعا کرده‌اند که خداوند به قدر کفاف رزقشان بدهد.
🔸هر کدام از فقر و غنا دارای آداب خاصی هستند که اگر فقیر و غنی این آداب را رعایت کنند، محبوب درگاه خدا هستند.
◀️لذا اگر فقیر است، فقیر باادبی باشد مثل این‌که از فقر شکوه نکند، از خدا به خاطر فقرش شکایت نکند، سختی فقر را تحمل کند و بی‌تابی نکند و ... .
◀️همچنین غنا نیز دارای آدابی است مثل این‌که شخص ثروتمند باید اهل انفاق باشد، اگر مالش از دستش رفت، در قلبش احساس ناراحتی نکند، اگر مالی به دستش رسید در قلبش احساس خوشحالی نکند و ... .
در اینجا اگر یک انسان فقیر به زبان حال و زبان باطن، فقر وجودیش را به خدا عرضه کند و از خدا وجود بخواهد، و به زبان قال فقر ظاهریش را هم به خدا عرضه کند و از خدا حوائج ظاهری را بخواهد این‌جا تطابق بین ظاهر و باطن بسیار کامل‌تر می‌شود و زمینه دریافت فیوضات و رحمت‌های الهی برای او بسیار فراهم‌تر است.
اما شخص غنی هر چند باادب هم باشد ولی تطابق ظاهر و باطن در او نیست زیرا در باطن محتاج وجود است و فقر وجودی دارد، اما در ظاهر احتیاجات مادی و دنیایی ندارد. این است که شخص غنی یک قدم و شاید قدم‌های بسیار از شخص فقیر عقب‌تر است.

*****************************

حضرت علامه مروجی سبزواری

سلسله بیانات اسرار حج

۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۷

بسم الله خیر الأسماء

*****************

1. تجمع افراد در قالب کاروان

*********************

🔆همچنانکه برای جسم، قافله و قافله سالار لازم است، و نیز زاد و توشه نیاز است، پس عارف را نیز برای سیر بر طریقت الی الله، یک هادی و قافله سالار لازم است.

🔑افرادی که عازم سفر حج هستند همه با هم در یک جا جمع می‌شوند و تشکیل یک قافله را می‌دهند. البته جسم‌های مردم است که در کنار یکدیگر یک گروه واحد را تشکیل می‌دهند. ولی با توجه به این‌که این سفر یک سفر روحانی است، باید قلب‌های انسان‌ها با هم جمع شوند و یک قافله معنوی هم از تجمع قلب‌ها به وجود آید.
🔸این نکته را باید توجه کرد که آنچه باعث تجمع جسمی افراد در کنار هم می‌شود، همانا مقصد واحد آن‌هاست. همه قصد دارند که به شهر مکّه و زیارت خانه‌ی‌ خدا بروند. همچنین برای تشکیل یک کاروان معنوی، باید قلب‌ها و نیّت‌ها مقصود واحدی داشته باشند و مقصدشان یکی باشد و اگر مقصد اجسام، شهر مکّه و خانه‌ خداست، مقصد دل‌ها هم باید عالم ملکوت و خود خدا باشد.
البته جهت حرکت این دو کاروان فرق می‌کند: کاروان ظاهری، مبدأش عالم خاک است و مقصدش هم عالم خاک. اما آن کاروان روحانی که حامل قلب‌های حجاج است، مبدأش خاک است و مقصدش افلاک.
🔹 همچنانکه در شب معراج، جسم پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) از خانه‌اش در مکّه به سوی بیت‌المقدّس و بنای ظاهری مسجدالاقصی طی‌الارض نمود که یک سفر زمینی بود، اما روحش از مکّه به سوی عالم ملکوت یک سیر عمودی کرد. و قلب مقدّس پیامبر به این سفر آسمانی رفت و به فرمایش قرآن به «رؤیت قلبی» و مشاهده روحانی عوالم ملکوتی پرداخت.
🔸ولی چیزی که هست تشکیل این قافله‌ روحانی تقریباً می‌شود گفت محال یا نزدیک به محال است. زیرا در مرتبه اول، قصد همه خدا نیست، بلکه از همین جا که 

ارز برمی‌دارد برای خرید اجناس، دیگر نیّتش نمی‌تواند خدا باشد. در مرتبه بعد برای مسافران، کندن دل و خالی کردن خود از تعلّقات امکان ندارد و حاجی در طول سفر در فکر این است که فرزندانم چطور هستند، خانه‌ام و ... .
⬅️ کسی را می‌شود گفت که از دنیا قطع علاقه کرده که قبل از حرکت به سوی حج، بنا را بر این بگذارد که من دیگر از این سفر بازگشتی ندارم و در این سفر خواهم مرد. در نتیجه تمامی بدهکاری‌هایی را که به مردم دارد ادا کند و ... . البته این معنا در سفرهای قدیم ممکن بود پیدا شود. زیرا سفرهای حج چنان سخت بود که انسان امید برگشت نداشت.
💢 ضرب المثلی در بین قدیمی‌ها رایج بوده که می‌گفته‌اند انسان واجب‌القتل بشود اما واجب‌الحج نشود. دلیلش این بوده که کسی که قتلش واجب شود در یک لحظه‌ی کوتاهی او را می‌کشند و تمام می‌شود، ولی حج، مرگی است با مشقّت‌های فراوان و سختی‌های بسیار که به تدریج به سراغ آدم می‌آید.
🔹از یکی از پیران قدیم شنیدم که می‌گفت افرادی بودند در قدیم که کاروان به مکّه می‌برده‌اند و در میان مردم معروف بوده که می‌گفته‌اند فلان کس از مثلاً صد نفر که می‌برد، چهل نفر زنده بر می‌گرداند، و فلان کس از هر صد نفر پنجاه نفر زنده بر می‌گرداند.
🔸البته آن مطلب اول هم که گفتیم نیت همه خدا باشد نیز در قدیم بهتر امکان داشت. زیرا شهرهای مکّه و مدینه هیچ مظهر تجمّل و زیبایی ظاهری نداشتند، هیچ گونه بازارهای پر زرق و برق وجود نداشت و ... و حاجی در بدترین شرایط ممکن به سر می‌برد. لذا از وطنش که خارج می‌شد جز خدا نمی‌توانست نیّتی داشته باشد.
🔹اما امروزه قطع تعلّقات نیز نمی‌شود چون سفر حج بسیار آسان و در رفاه و امنیت کامل صورت می‌پذیرد و حاجی مطمئن است که بعد از یک ماه برمی‌گردد و دوباره کس و کارش را می‌بیند و کارهایش را دنبال می‌کند.

❤️ اگر چنین کاروانی از قلب‌های حجاج تشکیل شود و حجاج بتوانند نیت خود را و مقصد و مقصود خود را فقط خدا کنند، و از دنیا و تعلّقات آن یکسره خود را رها نمایند، در اینجا کاروانی معنوی از قلبها تشکیل شده که به آن، کاروانِ «اخوان الصفا» می‌گویند.

***************************

سلسله مباحث « اسرار حج »

حضرت علامه ذوالفنون مروجی سبزواری

۰ نظر ۲۰ مرداد ۹۷

بسم رب الکعبه

************

مراسم حج در همین سرزمین که خاستگاه توحید است قرار داده شد تا شخص حاجی با دیدن آن سرزمین و نقاط مختلف آن به یاد همان وقایع و اتفاقات بیفتد.
🔹غار حرا را ببیند و به یاد بیاورد که نخستین میدان جنگ پیامبر اکرم (ص) همین‌جا بوده است که با شیطان خودش و نفس اماره‌اش وارد جنگ شد. با خود فکر کند که من هم باید مدتی خود را از میان دنیاپرستان و جاهلیت جامعه، به کناری بکشم و با بزرگترین دشمن خودم که نفس اماره‌ام است به جدال برخیزم و بعد از آنکه خود را به کلی از هواهای نفسانی و رذائل اخلاقی همچون حرص و ... رهانیدم، آن‌گاه وارد اصلاح جامعه شوم و در مقابل فرعون‌های جامعه قیام کنم و تا آن‌جا که می‌توانم در استقرار توحید بکوشم.

🔆 حاجی در آن‌جا قبر مطهر پیامبر اکرم (ص) را ببیند و به یاد زحمت‌ها و فداکاری‌های این انسان بزرگوار بیفتد که خود را در رنج‌ها و سختی‌ها افکند که جان انسان‌ها را از ظلمت جهل و نادانی برهاند.
🔹در جامعه‌اش تنها بود و جز گروهی اندک به درستی او را نمی‌شناختند.
🔸در مدینه، خانۀ علی (ع) و فاطمه (س) را ببیند و به یاد آورد که انسان‌های مهذّب ناشده چگونه بر سر مقام دنیا با اهل آن خانه رفتار کردند.
🔹به قبور شهدای اُحد برود و به یاد آورد که چگونه عدّه‌ای برای حمایت از دین خدا و پیامبر خدا جان خود را در کف گذاشتند.
🔸به «شعب ابی طالب» سری بزند و به یاد آورد که چگونه عدّه‌ای مسلمان برای استقرار توحید، سه سال در بدترین وضع و با عدم هر گونه امکاناتی، آن شرایط سخت و توان‌فرسا را تحمل کردند.
✅این است که خداوند متعال مراسم حج را در مکانی قرار داد که تمامی مراحل انقلابی بزرگ در پیش چشم شخص حاجی قرار می گیرد و حاجی می تواند خودش را با وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) و انسان‌های کریم و بزرگواری که در کنار او بودند مقایسه کند و بفهمد که اسلامی که امروز به دست ما رسیده به آسانی نرسیده و خون دل‌های فراوانی خورده شده که امروزه ما در هوای معطر اسلام نفس می‌کشیم و با خود حساب ‌کنیم که اگر آن‌ها برای بر پا نمودن خیمه اسلام، آن کوشش‌ها را نمودند، ما برای استمرار آن چه کردیم؟

**************************

حضرت علامه مروجی سبزواری

سلسله بیانات اسرار حج

۰ نظر ۰۹ مرداد ۹۷