🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وحدت وجود» ثبت شده است

 

... زلف را هم میتوانید کثرات افعالی بگیرید و هم کثرات اسمائی بگیرید ( هر دوتایش را میشود بگیریم ) هم منظور از زلف موجودات عالم باشد و هم اسماء الهی باشد .
زلف یک چیز کش داری باشد ، از همان اسماء باشد تا افعال .
اما چیزی که هست وجود از آن منطقه مطلق خودش که میاید ، اولین پیچی که میخورد همان الله را از خودش ظهور میدهد که مقام جامعیت اسمائی است که اسماء متضاد در آنجا با هم جمعند .
باز میاد و یک پیچ دیگر میخورد ، یعنی یک تعین دیگر پیدا میکند و افعال در آنجا با هم جمع میشوند ، یعنی تعین بعدی ( تعین ثانی ) .
تعین اولی الله است و تعین ثانی اعیان هستند .
اینها پیچ هایی هستند که وجود میخورد ، گره هایی هستند که وجود میخورد ، لذا میگوید سالک باید این گره ها را باز بکند تا بعد به اصل مطلب ( هُوَ ) برسد .
میفرماید
خم زلف تو دام کفر و دین است
این پیچی که وجود خورده است ( این تعینی که وجود کرده است ) مثل دامی میماند که کفر و دین را با هم در این دام انداخته است .
کفر اسم مضل هست و دین اسم هادی است ،
هر دو را با هم جمعشان کرده است ( هر دو در اینجا با هم جمع هستند ) و بسیاری اضداد دیگر مثل محی و ممیت و یا قابض و باسط و همینطور

خم زلف تو کار کفر و دین است
زکارستان او یک شمه این است


یعنی از کارهای کارستانی که او کرده است ، اینست که آمده ست یک شمه کفر و دین را با هم جمع کرده است ( یکی اش ) اما جمع های دیگری هم کرده است مانند محی و ممیت ، قابض و باسط ، راتق و فاتق و ...
اینست که میگوید یک کاری که کرده است کفر و دین را با هم جمع میکند ، یعنی دو اسم هادی و مضل را با هم جمع میکند ، در کجا ؟ در مرتبه وحدت اسمائی
در مرتبه وحدت افعالی فرعون و موسی را با هم جمع میکند که فرعون کفر است و موسی ایمان است .
میگوید یک شمه این است ، شمه های دیگر هم دارد که عرض کردم قابض و باسط را با هم جمع میکند ، محی و ممیت را با هم جمع میکند ...

************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی تفسیر حافظ

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۰۹ مرداد ۹۸

 

از شوون دیگر لا اله الا الله توحید محبوبیت است.

یعنی یک محبوب و یک معشوق در عالم وجود دارد. توحید محبوبیت این هم از شاخه های توحید ربوبیت است. چرا؟ چون انسان ربش را دوست دارد یعنی اینکه انسان هر کسی را که یک کمالی به او بدهد او را دوست دارد. یک نقصی را از او برطرف کند او را دوست دارد. یک نیازی، یک حاجتی را از او برطرف کند او را دوست دارد.

مثلا در هوای گرم تابستان از بیرون آمده ایم خیلی گرممان هست یک آب خنک را برداریم بنوشیم این آب را دوست داریم. آب برای ما لذت دارد، محبوب ماست. چرا؟ چون تشنگی ما را برطرف می کند. ما دکتر را دوست داریم، فرض بفرمایید یک مریضی داشته اید، صعب العلاج بوده است این پزشک مریضی ما را برطرف کرده است، در قلبمان بک علاقه ای به این دکتر پیدا می کنیم. چرا؟ چون نقصی از ما را برطرف کرده است. آن مریضی ما را برطرف کرده است لذا پزشک ما را ربوبیت کرده است. یا مثلا فرض کنید که خشکسالی بوده است قحطی بوده است، حالا باران آمده، باران را دوست داریم، چرا؟  چون نقصی از ما را برطرف کرده. این است که انسان همیشه رب خودش را دوست دارد.  یک نفر مقروض است، بدهکار است، یک نفر گفته است که من این قرض تو را می دهم،  در اینجا ما این شخص را دوست داریم.به خاطر اینکه نقصی از ما را برطرف کرده.  این است که انسان رب خودش را دوست دارد. و چون ربی غیر از الله  نیست بنابراین انسان ها همه الله را دوست دارند.

اگر این پزشک را خوب کرد، اثر این پزشک که شفا دهندگی است مال خداست. پس من اگر پزشک را دوست دارم یعنی خدا را دوست دارم. اگر پزشک و را شفا داد و ربوبیت کرد، یعنی خدا را شفا داد و ربوبیت کرد. اگر هوا گرم است و من می آیم خانه و آب خنک را دوست دارم یعنی اثر این آب که سیراب کنندگی است و مال خداوند است یعنی خداوند دارد مرا ربوبیت می کند یعنی خداوند را دوست دارم. پس من که این آب را دوست دارم  یعنی خدا را دوست دارم.

************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی شرح توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۲۴ اسفند ۹۷

الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ (سوره رعد آیه ۱۴)

 کسانی که غیر خدا را می خوانند ، غیر خدا را می خوانند یعنی مشترکین؛ مثلاً فرض کنید که می گفتند ملائکه رب هستند، مثلا فرض کنید که می‌گفتند این بتها رب هستند، این یک جور، جور دیگر ما ها الذین یدعون من دونه  کسانی که غیر خدا را می خوانند؛ مثلاً ما که مریض می شویم می‌گویم ای دکتر به دادم برس، غیر از تو هیچ کس نمی تواند برای من کار کند، وقتی که مقروض میشویم می‌رویم خانه کسی و می‌گوییم به دادم برس،

 هیچکس را ندارم. کسانی که غیر خدا را می خوانند. 

نمی خواهم بگویم که انسان به اسباب تمسک نکند، به اسباب استقلال  ندهیم، این بد است. اگر این دکتر نباشد من بیچاره ام؛  اگر این بنده خدا  نباشد قرض من را بدهد،  من بیچاره ام. الذین یدعون من دونه  شامل ما هم می شود. مشترکین می گفتند بت ها را به ما هستند،  مثلاً فرض کنید ملائکه رب ما هستند، فرعون رب ماست، چیزهای دیگر رب ماست. ما هم مثل اینها هستیم،  ما هم غیر خدا را می خوانیم، می‌گوییم دکتر،  وقتی مریض می شویم می گویید دکتر اگر تو به داد ما نرسی ما میمیریم. آقا قرض دارم اگر تو به داد من نرسی  و قرض مرا ندهی  می افتم زندان.او هم جزو این کفار و مشترکین  به یک طریقی هستیم. الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ کسانی که غیر خدا را می خوانند، لا یَسْتَجیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ جوابی نمی یابند،  هیچ جوابی نمی یابند. درست است که از نظر ظاهری ممکن است جوابی بیابد،  اما آن جواب نیست. 

قرآن مثال می زند  إِلاّٰ کَبٰاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمٰاءِ لِیَبْلُغَ فٰاهُ وَ مٰا هُوَ بِبٰالِغِهِ می فرماید این ها مثل آدم هایی می مانند که تشنه هستند،  دیدید وقتی آب از آن بالا می ریزد پایین کف می کند، دیدید مثلا آبشار وقتی از آن بالا با فشار آب می ریزد پایین کف می کند. آنها تشنه هستند دستشان را می برند زیر این  کف ها،  فکر می‌کنند آب است. در قبل می فرمود سراب است خیال می کردند آب هست حالا  اینجا می فرماید کف ها را خیال می کردند آب هست. دستشان را می برند زیر کف ها می آورند بالا که بگذارند در دهانشان می بینند که هیچی نیست. مثل همان سراب  آنجا خیال می‌کردند آب است سراب بود. 

خداوند در این رابطه دو تا مثال می زند. اینها در واقع افرادی هستند که متوسل می‌شوند به اسباب دنیا. اینها مثل افرادی می مانند که تشنه هستند، کف ها را می بینند، مشت شان را می برند در زیر این کف ها پر می کنند، پر، خیال می کند آب است تا می آید می برد جلوی دهان خودش، از بین می رود. می فرماید حال این جور آدم ها إِلاّٰ کَبٰاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمٰاءِ کسی که دستش را می برد زیر این کف ها،  لِیَبْلُغَ فٰاهُ برای اینکه برساند به دهانش و سیراب کند خودش را،  مٰا هُوَ بِبٰالِغِهِ   اما نمی‌تواند برساند به دهانش، وَ مٰا دُعٰاءُ الْکٰافِرِینَ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ خواندن کفار جز ضلالت و گمراهی نیست.

کافری که می گوید این بت رب من است و حوایج من را برطرف میکندِ، پزشک رب من است و مرا شفا میدهد، این آقا رب من است و در گرفتاری ها به دادم می رسد قرضم را ادا میکند. اینکه ما دیگران را به جز خدا می خوانیم، مثل این هست که کف برداشته‌ایم ببریم جلوی دهان مان و از آن بخوریم. درست است که ممکن است نزد پزشک برویم و خوب شویم اما این خوب شدن خوب  شدن واقعی نیست از آن طرف روح مان تخریب شده است. روح من چون به غیر از خدا استقلال داده این روح سیاه شده است. این روح شرک ایجاد شده است. یا اگر به مغازه ام استقلال دادم، می گویم اگر این مغازه نباشد از کجا بخورم، من دارم می شوم جزء الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ من دارم غیر از خدا را می خوانم. غیر از خدا را به عنوان سبب قرار دادم،  روح من آلوده می‌شود در اینجا،  روح من گمراه می شود در اینجا. وقتی دارم می گویم اگر من نباشم شما از کجا می‌خواهید زندگی کنید که در واقع من خودم را رب  قرار دادم، در حالی که این مغازه،  این پزشک، این من، این آن،  همه کف هایی هستنددر حالی که یک سبب ساز است. آنی که رزق دهنده است، مغازه نیست الله است. آنی که مرا اداره می کند الله است. بنابراین لا الله الا الله معنی اش یعنی این.

***********************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة االله

۱ نظر ۱۴ اسفند ۹۷

توحید چیزی است که ساختار وجودی انسان را شکل می دهد، همانطور که ساختار شکل انسان، استخوان بندی انسان هست، و جسم انسان را شکل می دهد، فرض کنید این بنا را که می خواهند درست کنند، آن چیزی که اصل استخوان بندی این بنا هست تیرآهن و پایه ها هست، پایه هرچه مستحکمتر باشد و ستونها و تیر آهن ها قویتر باشد، خانه استحکامش بیشتر خواهد بود، از لحاظ شخصیت روحانی هر چه انسان علمش در توحید قویتر باشد، استخوانبندی و ساختار روح قویتر است و در پیشگاه خداوند انسانها به قدر غور و نفوذی که در توحید انجام دادند، قلب انسان ارزش پیدا می کند، چون بالاخره شما اگر خداوند را حد اعلای عالم آفرینش قرار دهی هر کسی که خدایی تر باشد طبیعی است که به خدا نزدیکتر می شود، و خدایی شدن انسان در گرو این است که انسان بتواند در مرحله اول علم توحید را در خودش پیاده کند، و بعد عملش، عمل توحیدی باشد، کسی که بتواند واقعا ذاتش را توحیدی کند، به او می گویند مخلَص و آن کسی که بتواند عملش را توحیدی کند می گویند مخلِص، مقام مخلَصین خیلی بالاتر است، کسی که بتواند ذاتش را توحیدی بکند، ذاتش را از هر گونه غیرخدایی پاک کند، و غایت حرکتهای عرفانی همین است، عارفان الهی آمدند انسان را در همین مرتبه، مخلَص بودن، یعنی ذاتی باشد که انسان وقتی به کسی نگاه می کند جز خدا در او نبیند، یعنی هر چه انسان نگاه می کند خدا ببیند، اگر  حرف می زند، حرفهای او انسان را به یاد خدا بیندازد، اگر انسان می نشیند، بلند می شود، می خوابد، همه ی حرکاتش انسان را به یاد خدا بیندازد، و در وجودش و قلبش غیر خدا پیدا نشود، در قیامت هم انسان به مقدار توحیدی شدن ارزش پیدا می کند، عمل خوب است منتها بالاتر از عمل، توحیدی شدن انسان است، ذات خالص شود.

***********************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۷

توحید ربوبیت بعد دارد: یکی بعد علمی، یکی بعد عینی یعنی شهودی دیدنی.

یک وقت از انسان می داند،  همانطور که قبلا باز کردیم توحید ربوبیت را یعنی همین طور که انسان  با این حرف ها و صحبت ها بداند که موثری در وجود غیر از خدا نیست هیچ کس غیر از خدا اثری در عالم ندارد،  اثر ها مال خداست. نگاه نکنید که چه کسی چه کار می کند، نمک چه جوری است، شکر چه جوری است. آیات در یک جا اثر را به موجود نسبت میدهد، در جایی دیگر اثر را به خدا نسبت می دهد.

یک وقت دارد می فرماید:  عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى،  جبرئیل قرآن را به پیغمبر یاد داد؛ الرحمن علم القرآن، خدا خودش قرآن را به پیغمبر یاد داد؛ یک جا دارد می فرماید:  یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ؛ عزرائیل جان شما را میگیرد، یکجا می فرماید: الله یتوفی الانفس خدا جان شما را می گیرد؛ خیلی جاها به همین ترتیب است،  یکجا می فرماید: و لقد أضلّ منکم جبلاًّ کثیرًا، شیطان بسیاری از شما را گمراه کرد، گروه های بسیاری از مردم را گمراه کرد. یکجا می فرماید: اضلهم الله، خدا  گمراه می کند. فعل شیطان، اثر شیطان را خدا به خودش نسبت می‌دهد. یکجا می فرماید پیغمبر هدایت می کند، یکجا می فرماید خدا هدایت می کند.

بنابراین در بسیاری از آیات قرآن  به همین ترتیب است. هیچ اثری را به یک موجود، اثر عزرائیل چه است؟ گرفتن جان؛خداوند این اثر را به خودش نسبت می‌دهد، می گوید خدا جان گرفت. اثر جبرئیل چه هست؟ تعلیم قرآن،  خدا همین اثر را به خودش نسبت می‌دهد. می‌گوید الرحمان علم القرآن، اثر شیطان چه هست؟ گمراه کنندگی، خداوند هم این را به خودش نسبت می‌دهد، می گوید خدا گمراه می کند. پیغمبر اثرش چه هست؟  هدایت کنندگی، خداوند همین اثر را به خودش نسبت می‌دهد. این توحید ربوبیت است، که در قرآن آیات بسیاری دارد. حتی افعال اینها خداوند به خودش نسبت می دهد. أانتم تزرعون ام نحن زارعون، شما فکر میکنید این کشاورز است که دارد زراعت می کند،  نه این خدا است که دارد زراعت می کند. ببینید حتی اثر کشاورز را که زراعت کنندگی است و خداوند به خودش نسبت می‌دهند. نحن زارعون. أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ: شما خیال میکنید که ابر باران را می باراند، نه من خدا باران را می بارانم. ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمى، تو نیستی که تیر  می اندازد خداوند است که تیر می اندازد. پس ببینید پیغمبر تیر می اندازد، می‌گوید خداست. ما زراعت می کنیم می گوید خدا زراعت می کند. ابر باران می فرستد می گوید خداوند باران می فرستد.جبرئیل تعلیم قرآن می کند می گوید خدا تعلیم قرآن می کند. عزرائیل جان را میگیرد می گوید خدا جان را می گیرد. شیطان گمراه میکند میگوید خدا گمراه می کند. همه اینها همان لا اله الا الله است.

یعنی عزرائیل یک آینه است، یعنی ممیت بودن خدا، این صفت ممیت بودن خدا در عزرائیل می تابد و و جان مرا میگیرد.  صفت تعلیم دهنده گی خداوند می تاباند در جبرئیل و از جبرئیل به پیامبر. صفت گمراه‌ کنندگی از خداوند می تابد به شیطان و از شیطان می تابد به می تابد به مردم و آنها را گمراهشان می کند. صفت زراعت کنندگی از خداوند می تابد به کشاورز و از کشاورز می تابد به زمین و کشاورزی می کند. همه اینها آینه هایی هستند این لا اله الا الله، این موثر فی وجود الله. این یک مرحله ش؛ این یک مرحله علمی است؛ ما با حرف‌ها و صحبت‌ها پیدا می بریم پی می‌بریم به این مطلب که یک موثر در عالم هست و هیچ  اثری غیر از او نیست.این کار فیلسوفان است فلاسفه از این راه وارد می‌شوند.

اما عارفان الهی از راه شهود وارد میشوند. یعنی آنها جانشان را قوت می دهند و تزکیه وجود می کنند و پرواز میکند و میرود و اصلا خدا را میبیند و می بیند که یک موثر در وجود است و او خداست. این جا است که می گوید الذی هو یطعمنی ویسقین وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ که کلام حضرت ابراهیم است  که به عنوان یک عارف بالله خدا را شهود می کند و می گوید اگر گرسنه شوم خداست که مرا اطعام می کند،  اگر تشنه شوم خداست که مرا سیراب می کند، اگر مریض می‌شوم و شفا پیدا می کنم خداست که مرا شفا میدهد، به همین جور مرا می میراند و مرا زنده می کند. همه این ها را عارف از خدا می بیند و از انسان های دیگر و یا موجودات دیگر نمی بیند. این این توحید ربوبیت مرحله شهودی است. حالا مرحله شهودی اش که واقعا مشکل است برای ما به دست  بیاید. حالا در مرتبه علمی اش حداقل برای ما معلوم باشد.

لا اله الا الله بحث توحید ربوبیت و توحید موثریت را بیان میکند لا موثر فی الوجود لا الله.

**************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۰۶ اسفند ۹۷

ما جلسه قبل خدمت دوستانی که بودند لا اله الا الله را از جهت ربوبیت مورد بررسی قرار دادیم و خلاصه مطالب این شد که اله یعنی موجود موثر یعنی موجود دارای تاثیر، موثر یعنی یک اثری را از خودش نشان می دهد. و مثال زدیم که نمک یک اله هست چون شوری از خودش نشان می دهد. اله یعنی رب، شکر یک اله است یک رب هست چون از خودش اثری را نشان می دهد. آتش یک رب هست چون از خودش اثری را نشان می دهد که گرما ست. همین جور خورشید یک اله هست، ماه یک اله هست. بنابراین اینها می شوند اله و موثر. این چراغ یک اله هست چون یک جا را روشن می کند.

این که می گوید لا اله لا الله یعنی شی صاحب اثری نیست مگر الله. فقط الله است که اثر دارد، موثر هست. بنابراین این سوال پیش می آید که پس شکر اثر ندارد؟ آتش اثر ندارد؟ چراغ اثر ندارد؟ ما از این جا متوجه می شویم که وقتی می گوییم غیر از خدا هیچ صاحب اثری نیست پس بنابراین معلوم می شود که نمک اگر اثری دارد این اثر از خودش نیست. این از الله است. اگر شکر یک اثری دارد این اثر از خودش نیست از الله است. این شیرینی از الله است. اگر کره زمین جاذبه دارد این اثر از خودش نیست از الله است. پس این نمک و آتش و شکر چه کاره هستند؟ این ها مثل آینه می مانند.

شما مثلا فرض بفرمایید که اگر مثلا در بیرون از این مکان، در کوچه مثلا روز باشد، خورشید نور افشانی می کند، یک آینه بگیرند در مقابل خورشید که نورش بتابد درون این خانه. اینجا را روشن کند. الان این روشنایی از کجاست؟ کسی ممکن هست نگاه کند به دور و بر و بگوید از آینه تو کوچه هست. ولی در واقع لا اله لا الله نور بخشی غیر از خورشید نیست. یعنی اگر این جا روشن هست در واقع نور خورشید هست که تابیده در آن آینه و از آینه تابیده است درون، اینجا فقط آینه منعکس کننده اثر خورشید است. با این مثال لا اله الا الله معلوم می شود. آینه فقط منعکس کننده نور خورشید هست درون خانه. این که در مورد موجودات این جوری می شود که نمک یک آینه هست که آن اثر را از خدا منعکس می کند به ما. یا فرض کنید شکر یک آینه هست که اثر را منعکس می کند به ما. این چراغ همین جور، این کره زمین همین جور، این آتش همین جور. اینها فقط و فقط آینه هایی هستند که انعکاس دهنده نور خدا هستند. این مال خودشان نیست.

اصلا این معجزاتی که انبیاء می آوردند یک مقدارش مال این بود که به ما بفهمانند که این اثر مال ما نیست ها. این که آتش بر حضرت ابراهیم سرد می شود: برداً و سلاما. خوب اگر واقعا این گرما، این سوزانندگی و حرارت مال خود این آتش بود نباید از آن جدا شود، چیزی که ذاتی هست که نباید از شی جدا شود. اگر این حرارت و سوزانندگی مال آتش هست، در درون آتش هست، در ذات آتش هست نباید از آن جدا شود. همین که می بینیم این آتش و سوزانندگی جدا می شود از آتش معلوم می شود که مال خودش نیست. از یک جای دیگر است، از یک منبع دیگر است. که آن منبع تا وقتی که حرارت را به آتش می دهد آتش می سوزاند همین که اراده کرد و نداد، دیگر آن آتش حرارت ندارد. بنابراین این معجزاتی که انبیاء آوردند برای همین هست که به ما بفهمانند: هست اسباب و اسبابی دگر.

این جور نیست که واقعا خود آتش همه کاره باشد. این جور نیست که خود این نمک همه کاره باشد. این لا اله الا الله همان است که معادل فلسفی اش می شود لا مؤثر فی الوجود الا الله: هیچ موثری در وجود غیر از خدا نیست.

****************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۲۷ بهمن ۹۷

این سه کار که جبرئیل می کند: اسماءالله را باز می کند، یکی اینکه اینها را نازل شان می کند می آوردشان پایین لذا قرآن می گوید أَنزَلَ لَکُم مِّنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ ما هشت جفت حیوان برای شما نازل کردیم، حیواناتی که مفید هستند مثل گوسفند و گاو و شتر و مرغ وخروس و امثال اینها. می گوید نازل کردیم از کجا نازل شدند؟ از وجود جبرئیلی نازل شدند یا می گوید انزل الحدید: آهن را نازل کردیم برای شما. از کجا نازل می شود؟ اینها از جبرئیل نازل می شوند. جبرئیل باز می کند اسماء را بعد اینها را تنزلشان می دهد می آوردشان پایین و بعد تدبیرشان می کند. خب جبرئیل.

حالا عرض کردیم که عالی ترین موجود عالم، عقل هست که تمامی نور الله را که یک نور واحد هست جذب می کند به درون خودش بعد می تاباند به جبرئیل. جبرئیل را می گویند نفس یا می گویند قلب. قلب یک موجودی ست که آن وحدت را متکثرش می کند. آن حقیقت واحده ای را که از عقل می گیرد، آن نور واحدی را که از عقل می گیرد این را متکثرش می کند، قلب کارش این هست لذا به جبرئیل قلب هم می گوییم نفس هم می گوییم فرقی نمی کند. این مطلب را درباره ی اصل عالم عرض کردیم خدمت شما.

در عالم طبیعت مرد مظهر عقل است و زن مظهر نفس. برای همین هم ست که می بینید نطفه در وجود مرد بسته ست، انسان است اما انسان بسته ست. کتاب مکنون هست  این وقتی که به درون وجود زن می رود باز می شود، باز می شود متکثر می شود زن مظهر جبرئیل هست. بنابراین باز می کند متکثرش می کند لذا مظهر قلب هست. دست و پا و چشم و گوش و عقل و خیال همه این جور چیزها برایش ایجاد می شود لذا نطفه در وجود مرد کتاب مکنون است به وجود زن که می رود می شود کتاب مبین. همان جور که جبرئیل اسماء را باز می کند از هم نازلشان می کند. زن هم در درون خودش این نطفه را بازش می کند، تبدیلش می کند به یک انسان و بعد نازلش می کند به عالم دنیا. این هست که مرد مظهر عقل هست و زن مظهر نفس.

خب مطلبی که هست این هست که آیا اگر نفس وجود نداشته باشد و جبرئیل وجود نداشته باشد آن غرض خدا از این عالم حاصل می شود؟ خداوند می خواست یک انسانی را خلق کند که این انسان مظهر ذات خودش باشد. نه.  به خاطر اینکه اگر عقل وجود می داشت و در عالم طبیعت مرد وجود می داشت دیگر فیض وجود کامل نمی شد اگر در عالم ملائکه فقط عقل وجود می داشت یعنی نور خدا می خورد به آینه عقل همان جا توقف می کرد این فایده نداشت. دیگر عالم طبیعت به وجود نمی آمد، انسان کامل به وجود نمی آمد. این باید یک جبرئیلی باشد عقلی باشد که آن نور را بازش کند و بعد بتاباند به طبیعت و در طبیعت یک انسان درست کند بشود مظهر خدا. بنابراین در عالم طبیعت هم اگر مرد تنها بود و زن تنها نبود. دیگر فایده نداشت که. اگر مرد تنها بود دیگر انسانی نمی توانست بوجود بیاید. باید یک زن باشد که آن نطفه را متکثرش کند و تبدیلش کند به یک پیغمبر، تبدیلش کند به یک انسان کامل و خدا بتواند در آینه انسان کامل خودش را ببیند این است که زن مظهر نفس هست یا مظهر قلب هست. و مرد مظهر عقل هست حالا با توجه به این مطلبی که عرض کردیم. البته اکثر حالا یک زن در عالم آفرینش پیدا شد. ببینید کار جبرئیل چی هست از یک طرف رویش را به سمت عقل کند، نور واحد را از عقل بگیرد از این طرف در درون خودش متکثر کند، رویش را بکند به پایین به عالم طبیعت، همین قلبی هم که در درون سینه ما همین جور هست یک وقت رویش را می کند به عالم بالا از رگهای بالا می گیرد بعد رویش را پایین می کند به رگهای پایین می دهد و بعد به تمام بدن می فرستد. جبرئیل هم این جوری هست رویش را بالا می کند از عقل می گیرد نور واحد را بعد در درون خودش تجزیه می کند بعد رویش را به پایین می کند به عالم طبیعت و دنیا نازلش می کند. جبرئیل را می گویند قلب به خاطر اینکه در انقلاب هست هی رویش را بالا می کند هی رویش را پایین می کند.

خب گفتم در عالم ملائکه یک عقل وجود دارد و یک نفس. که عقل اول هست و جبرئیل هست. در کل عالم طبیعت هم یک عقل وجود دارد یک نفس که عقل مرد است و نفس زن هست. در خود انسان هم عقل وجود دارد و نفس وجود دارد، همه ی ماها هم عقل داریم و قلب، قلب، نه این قلب ها، قلب یک مرتبه ی عقلی و مجرد هست. همه ما هم یک عقل داریم، یک نفس یا قلب فرقی نمی کند. ما در مرتبه عقل خودمان حقایق را به طور واحد داریم.

الان ببینید فرض کنید من الان یک معلم مثلا قبل از این که برود سر کلاس تمام آن معلومات خودش را در عقلش به یک وجود واحد دارد. بعدا از که می آید سر کلاس آن معلوماتش از عقلش به قلبش می تابد و باز می کند بعدا بر زبان جاری می شود می شود کلمات پشت سر هم. متکثر می شود. بنابراین در انسان هم عقل وجود دارد هم قلب وجود دارد.

اگر قرار بود که فقط پیغمبر خلق شود در عالم، پیغمبر مظهر عقل هست بنابراین اسماءالله از خدا می گیرد اما چون آن عقلانیت فوق العاده قوی ست قلب هم دارد اما قلب در تحت شعاع قوی عقل قرار گرفته است. پیغمبرآنقدر بالا رفته  که با همان عقل کل اتحاد برقرار کرده ست البته بله با جبرئیل هم اتحاد دارد منتهی چیزی که هست عقل آن قدر قوی ست که قلب را تحت شعاع قرار داده ست. بنابراین آن نوری را که عقل پیغمبر از خدا می گیرد از الله می گیرد این در همان مرتبه جمع خودش و جامعیت خودش در همان مقدار می ماند نمی تواند این را در مرتبه قلب خودش باز کند و تنزلش دهد و عالم آفرینش را تشکیل دهد و ایجاد کند چون عرض کردم پیغمبر مظهر عقل هست. عقل فوق العاده قوی ست در آن حضرت و قلب را تحت شعاع خودش قرار داده، بنابراین نمی تواند آن نور را که از الله گرفت آن نور را که جامع همه اسماء خداست از الله گرفت نمی توانست در مرتبه قلب خودش تفصیلش دهد بازش کند و موجودات عالم را پدید بیاورد. عقل قوی ست و قلب تحت شعاع قرار دارد.

در اینجا لازم ست یک زن وجود داشته باشد، پای یک زن در میان باشد که این زن از طرفی از لحاظ عقلی آنقدر قدرت داشته باشد که بتواند با عقل پیغمبر یک اتصال تام پیدا کند و آن نور واحد را را از عقل پیغمبر بگیرد و از طرفی خود زن چون مظهر قلب و زن هست قلب در این زن قوت کامل داشته باشد بنابراین آن نوری  که از عقل پیامبر گرفت بتاباند در قلب خودش و در قلب خودش اسماءالله را تجزیه کند وقتی که تجزیه شان کرد حالا عالم آفرینش را ایجاد کند اسماء را یکی یکی اینها را از قلب خودش تنزل دهد از مرتبه جبرئیلی خودش و عالم را ایجاد کند این زن همان حضرت زهرا سلام الله علیها هست که از طرفی در مرتبه ی عقل هست و از طرفی به خاطر زن بودن در مرتبه ی نفس هست در مرتبه ی قلب هست. این چیزی ست که حضرت زهرا دارد و پیغمبر ندارد یعنی حضرت زهرا در مرتبه عقل هست مثل پیغمبر و همچنین در مرتبه قلب هم هست که عرض کردم پیغمبر در مرتبه قلب هم هست نمی خواهیم بگوییم  ندارد چون کسی که به عقل رسیده به قلب هم رسیده ست. پیغمبر سر راه عروجش از عقل اول از جبرئیل هم گذشت دیگر یعنی جبرئیل هم هست یعنی گذشت به عقل رسید. نه اینکه مرد هست عقل در او یک ظهور فوق العاده قوی دارد قلبش را تحت شعاع قرار داده لذا این نور واحد نمی تواند  بر قلبش بتابد و این قلب اسماءالله را تجزیه کند. لذا اگر خداوند فقط پیغمبر را خلقش می کرد اصلا عالم آفرینش به وجود نمی آمد یعنی اگر فقط عقل تنها را خلقش می کرد عالم به وجود نمی آمد. عالم به وجود بیاید باید اسماء خدا متجزی بشود، جدا بشوند از هم و بعد این اسماء تنزل داده شوند در عالم طبیعت و عالم طبیعت به وجود بیاید. آدم ها را به وجود بیاورند، حیوانات را، جمادات را به وجود بیاورند. بنابراین این عقل پیغمبر آنچنان قوی ست که قلب را تحت شعاع قرار داده ست. لذا اسماءالله وقتی به قلب پیامبر می تابند نمی تواند تجزیه شوند. اینجاست که باید یک زن حتما وجود داشته باشد. سر آفرینش حضرت زهرا در این است. باید یک زن وجود داشته باشد باید یک منشور وجود داشته باشد. آن آینه ای که مثال زدم کافی نیست باید یک منشور هم وجود داشته باشد تا نوری که از آینه می تابد را تجزیه اش کند. قلب باید این کار را بکند جبرئیل باید این کار را بکند.

 

لذا همه ما در واقع مخلوقات حضرت زهرا هستیم. از تابش شعاع های اسماء از قلب ایشان به وجود آمدیم. البته عرض کردم باز هم می گویم بحث این نیست که بخواهیم خدا را برداریم اینها را جانشین کنیم. اینها خلفای خدا هستند. اینها همشان به اذن الله کار انجام می دهند. شما فرض کنید این آینه این منشور اگر خورشید نباشد اینها هیچ کاره هستند. اگر خدا نباشد نه عقل هست نه جبرئیل هست نه عالم طبیعت هست. لذا به عنایت به اینکه شما به این مسئله توجه دارید دارم این مسائل را عرض می کنم.  لذا حضرت عیسی می فرماید من برای شما پرنده خلق می کنم به اذن الله. یعنی من مظهر اسم خالق هستم به اذن الله. یعنی به خاطر اسم خالقیت که در من تابیده. این اسم از کجا تابیده ؟ از خدا تابیده.

پس در نتیجه باید یک زن وجود داشته باشد که واسطه باشد بین عقل پیغمبر و موجودات عالم که بتواند با عقل پدرش یک اتحاد تام پیدا کند نور را از پدرش بگیرد و بعد تنزل بدهد این را به مرتبه قلب خودش و بعد این اسماء را باز کند و بعد از این که باز کرد اینها را به مرتبه طبیعت تنزل بدهد و موجودات را بیافریند. لذا عرض کردم که همه ما مخلوقات حضرت زهرا سلام الله علیها هستیم. از قلب حضرت زهرا همه موجودات پدید آمده اند. لذا مادر همه ما همه موجودات حضرت زهرا هست.

 

لذا معلوم می شود که حضرت زهرا فضیلتی دارد که آنها ندارند وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُکُما. باز هم عرض می کنم این طور نیست که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مقامش از پیغمبر بالاتر هست نه این طور نیست. گفتم نه اینکه پیغمبر اکرم مرتبه قلب را نداشته باشد که بگوییم نقص دارد. دارد ولی تحت شعاع نورک عقلش هست لذا قلب نمی تواند خیلی در رسول خدا فعالیت کند. پیغمبر اکرم قرآن را که نازل کرد می فرماید نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِکَ. بر قلب پیغمبر نازل شد ولی قلب پیغمبر خیلی نتوانست قرآن را تفصیلش دهد. آن نور قرآن را که گرفت 6000 تا آیه درست کرد. خب اگر همه دین همین بود پس چرا ائمه بعدی آمدند؟ معلوم می شود که تفصیل پیغمبر آنچنان که باید آنقدر گسترده نبود. قلب پیغمبر که نور قرآن را گرفت همین بوده که توانست 6000 آیه درست کند. لذا می بینیم ائمه دیگر هم باید بیایند به همین نمی شود اکتفا کرد. لذا گفت کتاب الله و عترتی. این دو تا با هم.

****************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه حمید رضا مروجی سبزواری

۰ نظر ۱۸ بهمن ۹۷

الله جامع جمیع صفات هست. یک وقت هست شما خداوند را با صفت شنوا بودن ملاحظه اش می کنی خداوند می شود سمیع. یک وقت است که با صفت بینا بودن ملاحظه اش می کنی خدا می شود بصیر. یک وقت با صفت خلق کنندگی ملاحظه اش می کنی خدا می شود خالق. اما اگر خدا را با همه ی صفاتش ملاحظه کنی خدا می شود الله. لذا وقتی می گوییم الله یعنی خدایی که جامع جمیع صفات هست.

خب این الله یک تابشی دارد، نوری از او ساطع می شود وجودی از او صادر می شود. این وجود در اولین مرتبه ی خودش، در عالی ترین مرتبه ی خودش، عقل اول را تشکیل می دهد. عقل اول همانی هست که در شریعت به او می گویند کتاب مکنون "فی کتاب مکنون و انه  " کتاب مکنون به او می گویند این عالی ترین موجود آفرینش هست و اولین مخلوق خداست. اول ما خلق الله العقل. اولین چیزی که خداوند خلق کرد در روایت هست در اصول کافی عقل است.عقل اول اولین موجود کامل ترین موجود. در مقام قرب الی الله هست. ملکی ست از ملائکه خدا. فلاسفه به آن می گویند عقل کل یا عقل اول، تمام اسماءالله. تمام اسماءالله به عقل اول می تابد. عرض کردم تمام اسماءالله در مرتبه الله جمع هستند همگی.یعنی حی و مرید و سمیع و بصیر و علیم و قدیر و خالق و رازق و سلام و مومن و مهیمن وعزیزو جبار و متکبرهمه اسماءالله همه هزار اسمی که دارد. همه در الله به یک وجود واحد جمع هستند.

مثلا شما دقت بفرمایید نور، نوری که از خورشید ساطع می شود دیگر از هفت رنگ تشکیل شده است: بنفش، نارنجی، آبی، سبز، زرد، نیلی و قرمز. این هفت رنگ هست، همه این هفت رنگ در خود خورشید یک وجود واحد هستند، همه شان به یک وجودند. شما اگر به خورشید نگاه کنید هفت تا رنگ نمی بینید نور سفید می بینید. حالا این نور واحد که جامع همه هزار تا اسم هست، این می تابد به آینه ی عقل اول، در عقل اول هم یک نور تشکیل می شود منتهی آن نور هم یک نور واحد است. باز شما فرض کنید همین نور خورشید هم هفت تا رنگ هست همه شان با هم ترکیب شده اند در خورشید یک نور سفید شما بیشتر در خورشید نمی بینید، فرض کنید او بتابد به یک آینه، خب در همان آینه هم یک نور بیشتر وجود ندارد، یک نور سفید وجود دارد، بعداً در مرتبه دوم از آن نور از آینه می تابد به نفس کل که در شریعت به آن می گویند کتاب مبین یا جبرئیل؛ آن عقل اول را می گویند کتاب مکنون، مکنون یعنی بسته شده یعنی تمام اسماء خدا در او مکنون اند، بسته شده هستند، همه شان به یک وجود واحد هستند اما نفس کل را می گویند کتاب مبین، کتاب باز یا امام مبین. در اینجا اسماء خدا که به جبرئیل برخورد می کنند، به نفس کل برخورد می کنند اینجا در واقع جبرئیل سه کار می کند. یکی این که این نور واحد را بازش می کند.

منشور را دیده اید، منشور یک جسم شیشه ای ست، یک جور خاصی تراش می دهند وقتی نور خورشید به آن می خورد از آن ورش هفت تا رنگ در می آید، تجزیه کننده نور هست. باز یک مثالی بزنم: نور خورشید را درنظر بگیرید، بعد از آن خورشید  شما فرض کنید در آن بالا، بیست متری یک آینه قرار داده اند، در اینجا هم در روی زمین یک منشور قرار داده اند، نور خورشید یک نور واحد بیشتر نیست سفید است، این نور می تابد در آن آینه ای که در آن بالا قرار داده ایم. همه انوار در درون آن آینه می تابند و لذا آینه صاحب یک نور واحد هست، یک نور سفید از آنجا که می تابد به آن منشور، اینجا منشور تجزیه اش می کند به هفت رنگ درش می آورد، این قوس قزح را دیده اید در آسمان؟ رنگین کمان کار همان منشور را می کند. یعنی نور که از آن خورشید می تابد بر ابرها یک حالتی دارند که نور را می شکنندش، تفصیلش می دهند و لذا به هفت رنگ  تبدیلش می کنند. منشور کار همان را می کند. بنابراین ببینید خورشید، آینه، منشور. در خورشید یک نور واحد قرار دارد بعد می تابد در آینه در آینه هم یک نور واحد قرار دارد از آینه می تابد در منشور، منشور جدا می کند، مجزا می کند. و لذا آن نور واحد سفید را به هفت تا رنگ تجزیه می کند.

نور خداوند از مرتبه الله می تابد به آینه ی عقل اول، دست به آن نمی خورد یعنی آن نور همان جور که واحد است همان جور سفید هزار تا اسم در یک نور واحد جمع اند، در اسم نور این را دقت کنید که یکی از اسماء خداوند اسم النور است البته نور همان است که فلاسفه به آن می گویند وجود. منتهی فلاسفه به آن می گویند وجود، در قران به آن می گویند نور. این نور همان وجودی ست که از اسماء خدا می تابد به آینه عقل اول و تمام اسماء الله همه شان در این اسم نور جمع هستند. بنابراین در عقل اول که این می آید این جامعیت خودش را حفظ می کند نور؛ از آنجا که می تابد به جبرئیل، جبرئیل اسماء را بازش می کند یعنی تبدیل به هزار اسم می کند؛ این یک کار. یک کار دیگر هم می کند جبرئیل و آن این که اسماء را تنزل می دهد به عالم طبیعت یعنی مثلا اسم هادی را تنزل می دهد به عالم طبیعت می شود پیغمبر. لذا پیغمبر همان اسم الله هست. اسم هادی هست اما ضعیف شده آمده به این جا، شده پیغمبر.  پیغمبر عبدالهادی هست. یا مثلا علی (ع) مظهر این عدل است لذا علی (ع) می شود مظهر اسم العدل می شود عبد العدل. به هر حال همه موجودات عالم اینها همه شان این جبرئیل وقتی اسماء را باز کرد از امر اینها را تنزلشان می دهد می آورد به عالم پایین عالم ماده، تبدیل شان می کند به وجود مادی؛ این هم یک کار. لذا تمام موجودات عالم اسماءالله هستند. اسماءالله فقط آنها نیستند که در ذات خدا هستند. ماها همه مان اسماءالله هستیم ماها همه مان نازل شده ازاسماء خدا هستیم یکی نازل شده ی اسم رحمان هست، یکی نازل شده ی اسم لطیف هست، یکی نازل شده اسم منتقم هست، یکی نازل شده ی اسم جبار هست. خلاصه همه ی ماها، همه موجودات عالم. مثلا یک برگ گل، این مظهر اسم لطیف هست لطیف وقتی می آید پایین یکجا تبدیل می شود به برگ گل، یک جا تبدیل می شود به آب. این می شود عبداللطیف. به هر حال این هم یک کار که وقتی اسماء را باز می کند از هم این ها را تابش می دهد می آورد به پایین تبدیل شان می کند به موجودات مادی. یک کار سومی هم می کند و آن اینکه باز با همان اسمایی که در درون خودش هست اینها را تدبیرشان می کند چون بالااخره جبرئیل این جور نیست که اسماء را تنزل داد آورد به عالم ماده، خودش خالی شود از اسماء؛ نه! وقتی نور خورشید از خورشید می تابد در آینه درست است که این نور در آینه حضور دارد، خورشید که از نور خالی نشده است که یا اگر آینه می تابد بر آن منشوراین نور از درون آینه خالی نمی شود که این هست در درون آینه همین است وقتی جبرئیل تنزل داد اسماء را آورد پایین خودش از اسماء خالی نمی شود که بعدا دوباره یک کار دیگه ای که می کند  با اسمائی که درون خودش هستند اینها را تدبیرشان می کند، با اسم هادی که در درون خودش هست پیغمبر را تدبیرش می کند،  با اسم لطیف آن برگ گل را تدبیرش می کند. 

 

***************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۰۹ بهمن ۹۷

در بحث مقامات حضرت زهرا این روایت معروفی ست که همه شنیده ایم لولاک لما خلقت الافلاک، ولو لا علی لما خلقتک، و لو لا فاطمه لما خلقتما. اگر تو نبودی خطاب خداوند به رسول خداست. که اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی کردم عالم را خلق نمی کردم و اگر علی نبود تو را خلق نمی کردم و اگر فاطمه نبود هیچ یک از شما دو نفر را خلق نمی کردم.

خب البته در این حدیث یک مطلبی که به وضوح می توان استفاده کرد این است که از ظاهر حدیث برمی آید که مقام حضرت زهرا بالاتر از مقام رسول خدا و علی مرتضی هست. چون می فرماید اگر فاطمه نبود شما دو نفر را خلق نمی کردم. و این چنان که عرض کردم ظاهرش چنین است که مقام ایشان بالاتر از مقام آن دو بزرگوار هست. منتهی تبیین مسئله چگونه هست که حالا براستی که مقام حضرت زهرا مقامی ست که از مقام آن دو بزرگوار بالاتر است کیفیتش چگونه هست البته این که می فرماید لولاک و لما خلقت الافلاک این یک چیز واضحی هست که اگر رسول خدا نبود افلاک را خلق نمی کردم یعنی غرض غایی از خلقت انسان کامل هست. یعنی خداوند عالم را خلق کرد که انسان را بیافریند و در میان انسان ها یک نفر را بیافریند که آن یک نفر جامع جمیع کمالات خودش هست و وقتی که به او نگاه می کند خودش را ببیند. ببینید اینکه اصلا چرا خداوند عالم را خلق کرد البته در صدد بحث در این مطلب نیستیم خودش یک بحث مفصلی ست.

ولی یک مطلبش این است که خودتان هم دیده اید و شاهد هستید که معمولا وقتی کسی کمالی دارد می خواهد این کمال را بروز بدهد. دیگران ببینند، از این که کمالش مخفی باشد معمولا آدم خوشش نمی آید. یک نفر نقاش هست می خواهد دیگران ببینند، نقاشی اش را ببینند و تحسینش کنند. یا یک نفر یک صدای خوبی دارد این دلش می خواهد مردم صدای او را بشنوند و لذا این که کسی که کمالی دارد به داشتن آن کمال راضی نیست. می خواهد یک کاری بکند که دیگران هم این کمال را ببینند. لذا خود حضرت امیر (ع) می فرمود که در این سینه من علم فراوانی جمع است . یک علم کثیری در این سینه من جمع است کسی را پیدا نمی کنم که این علم را به او تحویل بدهم. یعنی حضرت ناراحت بود از این که نمی تواند این علم خودش را عرضه کند وحاملان علم او وجود ندارند. لذا این است که کسی که کمالی دارد دلش می خواهد این کمال را دیگران هم ببینند.

خداوند هم همین طور است می گوید کنت کنزا مخفیا من یک گنج پینهانی بودم و فأحببت أن اُعرف دوست داشتم که شناخته شوم. مثل این که می گوییم دوست دارم که علم من را دیگران هم از آن مطلع شوند. دیگران هم ببینند، صدای من را دیگران هم بشنوند. بنابراین خداوند عالم را فخلقت الخلق، خلق کردم تا شناخته شوم. منتهی چیزی که هست خداوند عالم را که خلق می کند در واقع خلق می کند تا خودش را در آینه این عالم ببیند. اما چیزی که هست این آینه ها خیلی نمی توانند خدا را آن جور که باید و شاید نشان دهند. کوه ها، دریاها، ملائکه. خب اینها آینه های کوچکی هستند نمی توانند خدا را به طور کامل نشان دهند. لذا خداوند خواست موجودی بیافریند که یک آینه قد نما باشد. تمام نما باشد وقتی که نگاه می کند به او خودش را در او ببیند. و او انسان بود. و در میان انسان ها یک انسان، یک انسان که او می تواند این قدر قلبش وسیع است که می تواند تمامی اسماءالله می تواند در او منعکس شود. و خداوند وقتی که در او نگاه می کند، همه ی خودش را در او ببیند. لذا این که ما یک آینه داشته باشیم که فقط چشممان را در او نشان دهد خیلی از این آینه خوشمان نمی آید. یک آینه داشته باشیم که نصف صورتمان را نشان دهد، یک آینه داشته باشیم فقط صورتمان را نشان دهد. اما یک آینه باشد تمام نما، که وقتی می ایستیم تمام بدنمان در این آینه بیافتد؛ از این آینه خوشمان می آید، این همه ما را نشان می دهد. انسان کامل آن موجودی ست که خدا را به تمام و کمال نشان می دهد. 

****************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۰۸ بهمن ۹۷