🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

معرفت به مقام نورانیت امام

سه شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۱:۰۶ ب.ظ

👇👇👇👇👇👇

بیاناتی عرشی
بسیار مهم
بسیار دقیق
بسیار پایه

در خصوص:
معرفت نورانیت

دوستان عنایت داشته باشند، این مبحث هرچند طولانی است، ولی بخاطر اهمیت آن، و حفظ انسجام آن، یکجا تایپ و ارسال می گردد تا عزیزان اشراف کامل به مفهوم حقیقی و نورانی و روحانی و ملکوتی آن پیدا کنند.

فهم دقیق این مبانی،
ادراک صحیح و عمیق این حقایق
می تواند اسرار بسیاری
را به منظر شهود عارفان وارسته و مهذّب مکشوف سازد.

👇👇👇👇👇👇👇

🌟🌙🌟🌙🌟🌙

دوستان عزیز
هرچند مطلب طولانی است،
ولی بی نهایت مهم و حیاتی است.
توصیه ی حقیر این است که در وقت #بین‌الطلوعین،
در #خلوت و #سکوت و #حضور
این مطالب را مطالعه نموده و در آن تفکر و تأمل نمایید تا اسرار باطنی آن بر قلبتان منکشف گردد و از حظ و بهره ی بی نظیر آن برخوردار و محظوظ گردید

🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟

معرفت نسبت به اولیا دو قسم است:
معرفت‌به‌جسمانیت
معرفت‌به‌روحانیت‌یانورانیت

معرفت به جسمانیت آن است که من بدانم که مثلاً امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف)
نامش مهدی است، و پدرش امام حسن عسکری علیه السلام ایت و مادرش نرجس خاتون سلام الله علیها و از اولاد پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و زادگاهش شهر سامراست و در سال 255 هجری متولد شده است.

اما معرفت به روحانیت، چگونه معرفتی است؟
برای فهم آن باید مقدمه ای ذکر شود:

 از خداوند متعال، یک وجود واحد صادر می شود؛ چنانکه از خورشید، یک نور واحد صادر می شود. این وجود واحد یک وجود لطیف‌ و ملکوتی است و نورانی.

این که می گوییم لطیف و ملکوتی است، برای اینست که مادی نیست، و هرچند در مراتب نازله، خود را در یک بُعد مادی هم ظهور می دهد اما ذاتاً مادی‌ نیست و جنسش‌ مادی‌ نیست.

این که می گوییم نورانی است، برای اینست که همان طور که نور وقتی می تابد، اشیاء را روشن می کند، و آنها را ظاهر می نماید، وجود هم وقتی از خدا صادر می شود، باعث روشن شدن عالم و پدید آمدن موجودات عالم می شود، و باعث خروج موجودات از تاریکی عدم به روشنایی وجود می شود.

خداوند از این وجود واحد، تعابیر مختلفی کرده است. یک جا آن را به « امر » تعبیر می کند:
« و ما أمرُنا إلّا واحدَةٌ » سوره قمر.
( امر ما یک حقیقت‌واحد بیشتر نیست )

یک جا تعبیر به روح می کند:
« قُلِ الرّوحُ مِن أمر رَبّی »
( بگو روح، از امر پروردگار من است)

یعنی آن امر که یک حقیقت واحد بیشتر نیست، روح، همان امر است و همان حقیقت واحد است.

یک جا تعبیر به نور می کند:
« ألله نورُ السّموات و الأرض»
( خداوند، نور آسمانها و زمین است)

خداوند یک‌ حقیقت‌ واحد بیشتر نیست.

و این حقیقت واحد، نور آسمانها و زمین است.

حقیقت‌ واحد همه‌ خداست.
« هُوَ مَعَکُم »
( او با شما ست )

نور همان‌ وجود است و
خدا نور آسمانها و زمین است.

یعنی وجود آسمانها و زمین است.

البته باید دانست:
خدا با آن مرتبه‌ شدید و قوی‌ و واجب و بی نهایت خود، حقیقت واحد موجودات نیست. خداوند با آن مرتبه ی شدید وجودی خودش،
فقط‌ خودش‌ است و
هیچ‌ چیز‌ غیر خودش‌ نیست.

همه عالم آفرینش، یک حقیقت ملکوتی، و یک وجود لطیف، بیشتر نیست و آن موجود واحد لطیف و ملکوتی همان است که در قرآن از او به « امر » یا « روح » یا « نور » تعبیر شده است و تمامی‌ موجودات‌ متکثر عالم،
درواقع مراتب‌ همین‌ وجود واحدند.

 این وجود واحد امری ،
همینطور که از خدا صادر شده‌ و تنزل‌کرده، 

در هر مرتبه‌ای،
موجودی‌ را تشکیل‌ داده،
مثل این که در اولین مرتبه ی خود، عقل‌اول را که قوی ترین مخلوق و موجود عالم است پدید آورده، در مرتبه ی دوم که از خدا یک درجه فاصله گرفته، عقل‌دوم را تشکیل می دهد، و همینطور
به‌ هر درجه‌ای‌ که‌ می‌رسد
وجودی‌ را پدید می‌آورد
تا آنجا که چون به
نهایت‌ دوری‌ خود از خدا و ضعیف ترین حدّ وجودی خود که می رسد، جمادات را پدید آورده و به ظهور می رساند.

از این مطلب چنین نتیجه می شود که:
همان طور که
عقل‌اول،
روح‌است، و
مرتبه‌ای‌ از روح‌
و آن‌ وجود ملکوتی‌ و نور است،
سنگ‌ و جماد هم‌ روح‌است؛
و مرتبه ای از روح و آن وجود ملکوتی و نوری است.

بنابراین
یک تکه سنگ که
پست‌ترین‌ موجود است و
عقل اول که
عالیترین‌ مخلوق‌ است، در حقیقت‌ وجود خودشان‌ هیچ‌ فرقی‌ ندارند
و هر دو در
اصل‌ وجود بودن‌ و نور بودن فرقی نمی کنند و تنها اختلافشان در شدت و ضعف است .

سنگ‌ وجود ضعیف‌ و نور ضعیف‌ است و
عقل‌ وجود قوی‌ و نور قوی‌ می‌باشد.

وجود الهی
یا همان روح،
وقتی که در سیرنزولی خود همچنان پیش می رود و مراتب اعلای خود را طی کرده و عقول را ظهور می دهد، مراتب‌وسطای خود را هم طی کرده، نفوس (مثل جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل) را پدید می آورد،
چون به مراتب نازل خود یعنی مرتبه‌ انسانی و حیوانی و نباتی و جمادی که می رسد، یک عمل زائدی هم انجام می دهد و آن این که
وقتی به مرتبه انسانی رسید، علاوه بر اینکه این روح، حقیقت انسانیت را پدید آورد، یک‌ جسم‌ هم‌ برای‌ خودش‌ به‌ ظهور می‌رساند.

لذا آن روح‌ اعظم که الآن به مرتبه ی انسانی رسیده، صاحب یک جسم هم می شود،
به عبارت دیگر،
روح وقتی در سیر نزولی خود به مرتبه ای خاص رسید، یعنی مرتبه ی انسانی،
دو جلوه‌ از خود بروز میدهد.
یک جلوه‌ روحانی و
یک جلوه‌ مادی.

آنگاه آن جلوه ی روحانی روح و حقیقت انسان را تشکیل داده که تجلی‌ بالذات‌ و بالإصاله‌ روح بوده و آن جلوه مادی، جسم انسان را تشکیل می دهد که تجلی‌ بالعرض‌ روح است.

باز وقتی که این روح اعظم نازل تر شد و به حد روح‌ حیوانی رسید، در اینجا نیز
یک‌ جسم‌ برای‌ خود انشاء می‌فرماید.
و لذا روح در مرتبه ی حیوانی، صاحب جسم هم می شود.

همچنین روح اعظم در مراتب‌ نبات‌ و جماد که رسید، علاوه بر اینکه
حقیقت‌ روحانیت‌ خود را حفظ‌ می‌کند،
جسمی‌ هم‌ برای‌ خودش‌ ایجاد می‌کند.

اینست که روح اعظم در مراتب عقول و نفوس و ارباب انواع، روحانیت خود را حفظ می کند و خود را آلوده ماده نمی کند و روح در آن سه مرتبه چنانکه باطنش روح است و نور است و ملکوت است، ظاهرش هم روح است و نور است و ملکوت است.

اما وقتی در سیر نزولی خود به چهار مرتبه آخر می رسد، یعنی مراتب انسان و حیوان و نبات و جماد، با ظهور مادی همراه شده و باطنش با ظاهرش فرق می کند.

یعنی روح‌ در مرتبه‌ انسانی،
باطنش‌ نور است‌ و ملکوت‌ است‌ و روح؛
ولی
در ظاهرش‌ ظلمت‌ است‌ و ماده است و جسم.
باطنش‌ حضور است‌ و وحدت؛
ولی
ظاهرش‌ غفلت‌ است‌ و کثرت.

آنگاه
مجموعه‌ این‌ مواد و اجسام
یعنی جسم انسان و جسم حیوان و جسم نبات و جسم جماد،
عالم‌ طبیعت را تشکیل می دهند.

ولی با اینکه این جسم، بُعد عَرَضی و مجازی و سایه روح است و لیکن این جسم، حجابی می شود بر روی روح انسانی، و لذا انسان از حقیقت خودش که روحانیت و نورانیت است محجوب و غافل می شود و چون روح انسان روح الهی و نورانی است، پس انسان از حقیقت خودش که غافل شد یعنی از خدا غافل شده است.
از « هو » که « معکم » است غافل شده است.
از « الله » که « نور السموات و الارض » است و طبیعتاً نور انسان هم هست، غافل شده است و خلاصه غفلت انسان از حقیقت خودش که روحانیت و نورانیت خودش است، چنانکه خداست که نور آسمانها و زمین است.

به هر حال
چون این نور در انسان یک سایه انداخته، و این سایه همان ماده است و دارای یک پوشش ماده است و انسان در نظر ابتدایی که به خودش نگاه می کند، ماده و جسم و جهت ظلمانی خودش را می بیند، از حقیقت خودش و روح خودش غافل می شود و در نتیجه از خدا غافل می شود.

در اینجاست که اگر انسان بتواند از بعد ظاهری و جسمانی و ظلمانی خود بگذرد و به روح خود برسد، به نورانیت خود رسیده و چون نورانیت انسان همان نورانیت خداست، پس انسان به خدا رسیده و به شهود خدا رسیده و خدا را در باطن وجود مشاهده می کند و به عالی ترین معرفت نسبت به خدا دست پیدا می کند که به این نوع معرفت می گویند معرفت به نورانیت و معرفتی است که از راه انفسی برای انسان حاصل می شود.

لذا انسان برای معرفت خدا لازم نیست که وارد دنیا شده و به این طرف و آن طرف برود. بلکه کافی است که به سفر به‌ درون خودش بپردازد و از ناحیه ی جسم خودش به روح خودش و از منطقه ظلمات وجود خودش به منطقه نور خودش سفر کند، پس به خدا می رسد.

خداوند نور انسان است، پس
اگر انسان‌ به‌ نور خودش یعنی به روح خودش برگردد
به‌ خدا رسیده‌ است
و در اینجاست که خدا را به نورانیت شناخته است

 

پس
روح هر موجودی، مرتبه ای از روح امام است.

در نتیجه:
روح امام « روح السموات و الارض » است.
بعبارت دیگر:
« نور السموات و الارض » است.

پس اگر انسان بتواند از ظاهر و نمود و عرض و ماهیت وجود خود، یک سیر باطنی را بیاغازد و به سوی درون و باطن خود سفر کند و به روح خود برسد، در اینجاست که به امام رسیده است. و با روح‌ امام و نور امام اتصال وجودی پیدا کرده است و نسبت به امام معرفت‌ شهودی یافته است و این می شود معرفت‌به‌ نورانیت.
یا معرفت‌ به‌ روحانیت.
که عالی ترین معرفت های عالم است و معرفتی است فوق معرفت حسی و خیالی و عقلی.

در اینجا انسان امام را در خودش می یابد و اگر تاکنون می گفت:
« أین الحسن أین الحسین»،
کجاست حسن و کجاست حسین؟
هم اکنون آن دو امام بزرگوار را در درون خودش می یابد.

اگر تاکنون می گفت:
« أین بقیة الله »
امام زمان کجاست؟

اکنون امام را در خودش می یابد و می فهمد که:
« هو معکم »

انسانی که به باطن خود راه یافته و چشم باطن بینش باز شده و امام را باطن خودش و روح خودش و حقیقت وجودی خودش یافته، اکنون
به‌ هرموجودی‌ که‌ نگاه‌ می‌کند
امام‌ را در او و قبل‌ از او و بعد از او می‌بیند
و در نتیجه
همه‌ جای‌ عالم‌ را پر از امام‌ می‌بیند.

این نوع معرفت‌ باطنی در جایی برای انسان حاصل می شود که انسان وجود دنیایی خود را خراب کند و تعلقات و رشته هایی که او را به دنیا بسته اند پاره کند و از ظاهر خود به باطن خود و از جسم خود به روح خود سفری را آغاز کند.

و چنانچه این انسان، انسان خوشبخت و کامیاب و انسان بخت یاری بود و توانست همه رشته ها را پاره کند، و همه حجاب ها و علایق و موانع روی روحش را کنار بزند و به روحش برسد،
با توجه به اینکه روحش مرتبه ای از مراتب روح امام است،
پس این انسان به‌ امام‌ رسیده و با امام اتحاد وجودی‌ و روحی
پیدا کرده، و چون امام « نورالسموات و الأرض» است، پس انسان با امام یک اتحاد نوری برقرار کرده و در اینجاست که انسان وقتی مقام روحش بر خودش منکشف می شود، امام را در خودش می بیند و نور را در خود می بیند و در اینجاست که امام را می شناسد و نسبت به امام معرفت به روحانیت و معرفت به نورانیت پیدا می کند و چون چنین انسانی به معدن‌ نور رسیده، از این معدن و منبع نور بر تمامی وجودش نورافشانی می شود و جمیع مراتب وجودش اعم قلبش و
عقلش و
وهمش و
خیالش و
جسمش
نورانی‌ می‌شوند
و چون وجودش نورانی شد، پس اگر بمیرد مرگش هم مرگی نورانی خواهد بود.

*********************************************************************

تایپ شده از متن کتاب « اسرار حج»؛

ذیل مبحث عرفات و چگونگی زیارت حضرت صاحب الامر در وادی عرفات؛

علامه ذوالفنون حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی