🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «الله» ثبت شده است

از حضرت امام صادق علیه السلام روایت هست که إنَّ الله تبارک و تعالی : که خداوند تبارک و تعالی برای مومن یک چیزی را ضمانت کرده ، اگر کسی اقرار کند به ربوبیت خدا و اقرار کند به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و اقرار کند به امامت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام و آن چیزی را که خدا به او واجب کرده انجام دهد خداوند او را در جوار خودش قرار دهد. 

این مسئله جوار خداوند یعنی چه ؟ اینجا بحثی در عرفان مطرح است به نام مسئله قرب ، قرب را عرفا به دو قسمت تقسیم می کنند ، قرب فرائض و قرب نوافل. اعمالی که ما انجام می دهیم دو قسم است ، یک قسم اعمال مستحب و یک قسم اعمال واجب ،روزه مستحبی یا حج مستحبی می روی، کارهای واجب مثل نمازهای یومیه ،و روزه و حج ،مستحبات یک جور انسان را به خدا می رسانند ،واجبات یک جور دیگر ، آن قربی که از واجبات برای انسان بدست می آید قویتر است از قربی که از مستحبات برای انسان بدست می آید ،یعنی انسان با اعمال مستحب تا یک حدی بالا می رود ولی از آن حد بیشتر نمی تواند ،به واسطه اعمال واجب است که می تواند برود تا ذات خدا برسد ، بنابراین جوار خدا دو جور است ، یک جور قربی است که از مستحبات بدست می آید که می گویند قرب نوافل ، یک جور قرب و نزدیکی است که انسان از واجبات بدست می آورد؛ 

مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ

این عمل صالح یا مستحب است یا واجب ،هر چه روح بالاتر رود اتصالش با خدا قویتر می شود ،اگر صعود کند به سمت خورشید هر چه بالاتر رود با آن انوار نزدیکتر خورشید بیشتر ارتباط برقرار می کند ،روح انسان هرچه برود بالاتر ،خداوند یک وجود ملکوتی است ، روح انسان هم یک موجود ملکوتی است ، خداوند نور است  ،انسان هم روحش نور است ،این روح هرچه بالا برود بیشتر با خداوند اتصال برقرار می کند ،منتها انسان هر عملی که انجام می دهد ،روحش یک درجه قویتر می شود ،مثلا یک چشمه آب می جوشد ،و یک دریا در فاصله صد متری ،این چشمه آب می جوشد تا به دریا برسد ،منتها یک وقت هست این جوشش آب ضعیف است به دریا می رسدولی تا ده متر بیشتر نمی تواند برود ، جوشش این چشمه آنقدر نیست که از ده متر بیشتر برود ، اما یک وقت هست چشمه ای به قدری خروشان است ،وقتی که به دریا میرسد آنقدر می رود که به مرکز دریا می رسد .

روح انسان اینطور است ، اعمال یک وقت هست مستحب است ، روح انسان را به خدا اتصال می دهند منتها در ذات خدا کم پیش می رود این می شود جوار خدا ، همین که روح انسان با خدا متصل شد این می شود جوار ، قرب ، اولین چشمه ای که به دریا متصل شد ،این می شود جوار ، قرب .منتها یک وقت اعمال مستحب است و روح تا چند درجه ای باخدا متصل می شود ،بیشتر نمی تواند برود ،اما واجبات مثل یک چشمه خروشان است ،که وقتی روح با خدا متصل شد آنقدر می رود در ذات خدا سیر می کند که تا همان مراتب عمیق ذات خدا انسان پیش می رود . بنابراین قرب اتصال روح انسان است با ذات خدا ، اما این قرب دو جور است ،یکی قرب نوافل یکی قرب فرائض است ، قرب نوافل  این است که اعمال مستحب که روح را به خدا متصل می کند ،کم در ذات خدا پیش می برد ،انسان الهی و خدایی می شود ولی کم ،اما واجبات نه ، آنقدر انسان را می برد در جوار ذات خدا ، واجبات این قدرت را دارد.

**********************************************************************************************

علامه مروجی سبزواری حفظة الله

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۸

 

از شوون دیگر لا اله الا الله توحید محبوبیت است.

یعنی یک محبوب و یک معشوق در عالم وجود دارد. توحید محبوبیت این هم از شاخه های توحید ربوبیت است. چرا؟ چون انسان ربش را دوست دارد یعنی اینکه انسان هر کسی را که یک کمالی به او بدهد او را دوست دارد. یک نقصی را از او برطرف کند او را دوست دارد. یک نیازی، یک حاجتی را از او برطرف کند او را دوست دارد.

مثلا در هوای گرم تابستان از بیرون آمده ایم خیلی گرممان هست یک آب خنک را برداریم بنوشیم این آب را دوست داریم. آب برای ما لذت دارد، محبوب ماست. چرا؟ چون تشنگی ما را برطرف می کند. ما دکتر را دوست داریم، فرض بفرمایید یک مریضی داشته اید، صعب العلاج بوده است این پزشک مریضی ما را برطرف کرده است، در قلبمان بک علاقه ای به این دکتر پیدا می کنیم. چرا؟ چون نقصی از ما را برطرف کرده است. آن مریضی ما را برطرف کرده است لذا پزشک ما را ربوبیت کرده است. یا مثلا فرض کنید که خشکسالی بوده است قحطی بوده است، حالا باران آمده، باران را دوست داریم، چرا؟  چون نقصی از ما را برطرف کرده. این است که انسان همیشه رب خودش را دوست دارد.  یک نفر مقروض است، بدهکار است، یک نفر گفته است که من این قرض تو را می دهم،  در اینجا ما این شخص را دوست داریم.به خاطر اینکه نقصی از ما را برطرف کرده.  این است که انسان رب خودش را دوست دارد. و چون ربی غیر از الله  نیست بنابراین انسان ها همه الله را دوست دارند.

اگر این پزشک را خوب کرد، اثر این پزشک که شفا دهندگی است مال خداست. پس من اگر پزشک را دوست دارم یعنی خدا را دوست دارم. اگر پزشک و را شفا داد و ربوبیت کرد، یعنی خدا را شفا داد و ربوبیت کرد. اگر هوا گرم است و من می آیم خانه و آب خنک را دوست دارم یعنی اثر این آب که سیراب کنندگی است و مال خداوند است یعنی خداوند دارد مرا ربوبیت می کند یعنی خداوند را دوست دارم. پس من که این آب را دوست دارم  یعنی خدا را دوست دارم.

************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی شرح توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۲۴ اسفند ۹۷

یک استفاده دیگر از لا اله الا الله می خواهیم بکنیم که این بحث قوی تر از بحث ربوبیت است و آن اینکه  همانطور که تنها اثر بخش در عالم خداست، تنها وجود بخش هم خداست.

 

این معنا ظریفتر از معنای قبلی است تنها وجود بخش خداست.  یک موجود آثاری دارد، مثلا نمک آثاری که دارد، شور کنندگی هست، سفید هست، یک اثر دیگر هم دارد و آن این است که وجود دارد، همانطور که شوری دارد وجود هم دارد. همانطور که اثر شیرینی دارد وجود هم دارد. همینطور آتش، هم همانطور که آتش گرما دارد وجود هم دارد. پیغمبر هم همانطور که صفت هدایت کنندگی دارد وجود هم دارد، شیطان هم همان طور که صفت گمراه کنندگی دارد وجود هم دارد.

 

همان طور که این لا اله الا الله یعنی همه آثار از آن خداست همینطور هم لا اله الا الله یعنی هیچ  وجود بخشی غیر از خدا در عالم نیست. همه ی موجودات همانطور که اثرشان را از خدا دارند وجودشان را هم از خدا دارند. همانطور که شما در مورد نمک می گویید از اثر شوری نمک از خداست، وقتی که دقت می کنی در نمک می بینید که وجود او مال خداست.

 

۱ نظر ۰۶ اسفند ۹۷

توحید ربوبیت بعد دارد: یکی بعد علمی، یکی بعد عینی یعنی شهودی دیدنی.

یک وقت از انسان می داند،  همانطور که قبلا باز کردیم توحید ربوبیت را یعنی همین طور که انسان  با این حرف ها و صحبت ها بداند که موثری در وجود غیر از خدا نیست هیچ کس غیر از خدا اثری در عالم ندارد،  اثر ها مال خداست. نگاه نکنید که چه کسی چه کار می کند، نمک چه جوری است، شکر چه جوری است. آیات در یک جا اثر را به موجود نسبت میدهد، در جایی دیگر اثر را به خدا نسبت می دهد.

یک وقت دارد می فرماید:  عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى،  جبرئیل قرآن را به پیغمبر یاد داد؛ الرحمن علم القرآن، خدا خودش قرآن را به پیغمبر یاد داد؛ یک جا دارد می فرماید:  یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ؛ عزرائیل جان شما را میگیرد، یکجا می فرماید: الله یتوفی الانفس خدا جان شما را می گیرد؛ خیلی جاها به همین ترتیب است،  یکجا می فرماید: و لقد أضلّ منکم جبلاًّ کثیرًا، شیطان بسیاری از شما را گمراه کرد، گروه های بسیاری از مردم را گمراه کرد. یکجا می فرماید: اضلهم الله، خدا  گمراه می کند. فعل شیطان، اثر شیطان را خدا به خودش نسبت می‌دهد. یکجا می فرماید پیغمبر هدایت می کند، یکجا می فرماید خدا هدایت می کند.

بنابراین در بسیاری از آیات قرآن  به همین ترتیب است. هیچ اثری را به یک موجود، اثر عزرائیل چه است؟ گرفتن جان؛خداوند این اثر را به خودش نسبت می‌دهد، می گوید خدا جان گرفت. اثر جبرئیل چه هست؟ تعلیم قرآن،  خدا همین اثر را به خودش نسبت می‌دهد. می‌گوید الرحمان علم القرآن، اثر شیطان چه هست؟ گمراه کنندگی، خداوند هم این را به خودش نسبت می‌دهد، می گوید خدا گمراه می کند. پیغمبر اثرش چه هست؟  هدایت کنندگی، خداوند همین اثر را به خودش نسبت می‌دهد. این توحید ربوبیت است، که در قرآن آیات بسیاری دارد. حتی افعال اینها خداوند به خودش نسبت می دهد. أانتم تزرعون ام نحن زارعون، شما فکر میکنید این کشاورز است که دارد زراعت می کند،  نه این خدا است که دارد زراعت می کند. ببینید حتی اثر کشاورز را که زراعت کنندگی است و خداوند به خودش نسبت می‌دهند. نحن زارعون. أَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ: شما خیال میکنید که ابر باران را می باراند، نه من خدا باران را می بارانم. ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمى، تو نیستی که تیر  می اندازد خداوند است که تیر می اندازد. پس ببینید پیغمبر تیر می اندازد، می‌گوید خداست. ما زراعت می کنیم می گوید خدا زراعت می کند. ابر باران می فرستد می گوید خداوند باران می فرستد.جبرئیل تعلیم قرآن می کند می گوید خدا تعلیم قرآن می کند. عزرائیل جان را میگیرد می گوید خدا جان را می گیرد. شیطان گمراه میکند میگوید خدا گمراه می کند. همه اینها همان لا اله الا الله است.

یعنی عزرائیل یک آینه است، یعنی ممیت بودن خدا، این صفت ممیت بودن خدا در عزرائیل می تابد و و جان مرا میگیرد.  صفت تعلیم دهنده گی خداوند می تاباند در جبرئیل و از جبرئیل به پیامبر. صفت گمراه‌ کنندگی از خداوند می تابد به شیطان و از شیطان می تابد به می تابد به مردم و آنها را گمراهشان می کند. صفت زراعت کنندگی از خداوند می تابد به کشاورز و از کشاورز می تابد به زمین و کشاورزی می کند. همه اینها آینه هایی هستند این لا اله الا الله، این موثر فی وجود الله. این یک مرحله ش؛ این یک مرحله علمی است؛ ما با حرف‌ها و صحبت‌ها پیدا می بریم پی می‌بریم به این مطلب که یک موثر در عالم هست و هیچ  اثری غیر از او نیست.این کار فیلسوفان است فلاسفه از این راه وارد می‌شوند.

اما عارفان الهی از راه شهود وارد میشوند. یعنی آنها جانشان را قوت می دهند و تزکیه وجود می کنند و پرواز میکند و میرود و اصلا خدا را میبیند و می بیند که یک موثر در وجود است و او خداست. این جا است که می گوید الذی هو یطعمنی ویسقین وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ که کلام حضرت ابراهیم است  که به عنوان یک عارف بالله خدا را شهود می کند و می گوید اگر گرسنه شوم خداست که مرا اطعام می کند،  اگر تشنه شوم خداست که مرا سیراب می کند، اگر مریض می‌شوم و شفا پیدا می کنم خداست که مرا شفا میدهد، به همین جور مرا می میراند و مرا زنده می کند. همه این ها را عارف از خدا می بیند و از انسان های دیگر و یا موجودات دیگر نمی بیند. این این توحید ربوبیت مرحله شهودی است. حالا مرحله شهودی اش که واقعا مشکل است برای ما به دست  بیاید. حالا در مرتبه علمی اش حداقل برای ما معلوم باشد.

لا اله الا الله بحث توحید ربوبیت و توحید موثریت را بیان میکند لا موثر فی الوجود لا الله.

**************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۰۶ اسفند ۹۷

ما جلسه قبل خدمت دوستانی که بودند لا اله الا الله را از جهت ربوبیت مورد بررسی قرار دادیم و خلاصه مطالب این شد که اله یعنی موجود موثر یعنی موجود دارای تاثیر، موثر یعنی یک اثری را از خودش نشان می دهد. و مثال زدیم که نمک یک اله هست چون شوری از خودش نشان می دهد. اله یعنی رب، شکر یک اله است یک رب هست چون از خودش اثری را نشان می دهد. آتش یک رب هست چون از خودش اثری را نشان می دهد که گرما ست. همین جور خورشید یک اله هست، ماه یک اله هست. بنابراین اینها می شوند اله و موثر. این چراغ یک اله هست چون یک جا را روشن می کند.

این که می گوید لا اله لا الله یعنی شی صاحب اثری نیست مگر الله. فقط الله است که اثر دارد، موثر هست. بنابراین این سوال پیش می آید که پس شکر اثر ندارد؟ آتش اثر ندارد؟ چراغ اثر ندارد؟ ما از این جا متوجه می شویم که وقتی می گوییم غیر از خدا هیچ صاحب اثری نیست پس بنابراین معلوم می شود که نمک اگر اثری دارد این اثر از خودش نیست. این از الله است. اگر شکر یک اثری دارد این اثر از خودش نیست از الله است. این شیرینی از الله است. اگر کره زمین جاذبه دارد این اثر از خودش نیست از الله است. پس این نمک و آتش و شکر چه کاره هستند؟ این ها مثل آینه می مانند.

شما مثلا فرض بفرمایید که اگر مثلا در بیرون از این مکان، در کوچه مثلا روز باشد، خورشید نور افشانی می کند، یک آینه بگیرند در مقابل خورشید که نورش بتابد درون این خانه. اینجا را روشن کند. الان این روشنایی از کجاست؟ کسی ممکن هست نگاه کند به دور و بر و بگوید از آینه تو کوچه هست. ولی در واقع لا اله لا الله نور بخشی غیر از خورشید نیست. یعنی اگر این جا روشن هست در واقع نور خورشید هست که تابیده در آن آینه و از آینه تابیده است درون، اینجا فقط آینه منعکس کننده اثر خورشید است. با این مثال لا اله الا الله معلوم می شود. آینه فقط منعکس کننده نور خورشید هست درون خانه. این که در مورد موجودات این جوری می شود که نمک یک آینه هست که آن اثر را از خدا منعکس می کند به ما. یا فرض کنید شکر یک آینه هست که اثر را منعکس می کند به ما. این چراغ همین جور، این کره زمین همین جور، این آتش همین جور. اینها فقط و فقط آینه هایی هستند که انعکاس دهنده نور خدا هستند. این مال خودشان نیست.

اصلا این معجزاتی که انبیاء می آوردند یک مقدارش مال این بود که به ما بفهمانند که این اثر مال ما نیست ها. این که آتش بر حضرت ابراهیم سرد می شود: برداً و سلاما. خوب اگر واقعا این گرما، این سوزانندگی و حرارت مال خود این آتش بود نباید از آن جدا شود، چیزی که ذاتی هست که نباید از شی جدا شود. اگر این حرارت و سوزانندگی مال آتش هست، در درون آتش هست، در ذات آتش هست نباید از آن جدا شود. همین که می بینیم این آتش و سوزانندگی جدا می شود از آتش معلوم می شود که مال خودش نیست. از یک جای دیگر است، از یک منبع دیگر است. که آن منبع تا وقتی که حرارت را به آتش می دهد آتش می سوزاند همین که اراده کرد و نداد، دیگر آن آتش حرارت ندارد. بنابراین این معجزاتی که انبیاء آوردند برای همین هست که به ما بفهمانند: هست اسباب و اسبابی دگر.

این جور نیست که واقعا خود آتش همه کاره باشد. این جور نیست که خود این نمک همه کاره باشد. این لا اله الا الله همان است که معادل فلسفی اش می شود لا مؤثر فی الوجود الا الله: هیچ موثری در وجود غیر از خدا نیست.

****************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۲۷ بهمن ۹۷

الله جامع جمیع صفات هست. یک وقت هست شما خداوند را با صفت شنوا بودن ملاحظه اش می کنی خداوند می شود سمیع. یک وقت است که با صفت بینا بودن ملاحظه اش می کنی خدا می شود بصیر. یک وقت با صفت خلق کنندگی ملاحظه اش می کنی خدا می شود خالق. اما اگر خدا را با همه ی صفاتش ملاحظه کنی خدا می شود الله. لذا وقتی می گوییم الله یعنی خدایی که جامع جمیع صفات هست.

خب این الله یک تابشی دارد، نوری از او ساطع می شود وجودی از او صادر می شود. این وجود در اولین مرتبه ی خودش، در عالی ترین مرتبه ی خودش، عقل اول را تشکیل می دهد. عقل اول همانی هست که در شریعت به او می گویند کتاب مکنون "فی کتاب مکنون و انه  " کتاب مکنون به او می گویند این عالی ترین موجود آفرینش هست و اولین مخلوق خداست. اول ما خلق الله العقل. اولین چیزی که خداوند خلق کرد در روایت هست در اصول کافی عقل است.عقل اول اولین موجود کامل ترین موجود. در مقام قرب الی الله هست. ملکی ست از ملائکه خدا. فلاسفه به آن می گویند عقل کل یا عقل اول، تمام اسماءالله. تمام اسماءالله به عقل اول می تابد. عرض کردم تمام اسماءالله در مرتبه الله جمع هستند همگی.یعنی حی و مرید و سمیع و بصیر و علیم و قدیر و خالق و رازق و سلام و مومن و مهیمن وعزیزو جبار و متکبرهمه اسماءالله همه هزار اسمی که دارد. همه در الله به یک وجود واحد جمع هستند.

مثلا شما دقت بفرمایید نور، نوری که از خورشید ساطع می شود دیگر از هفت رنگ تشکیل شده است: بنفش، نارنجی، آبی، سبز، زرد، نیلی و قرمز. این هفت رنگ هست، همه این هفت رنگ در خود خورشید یک وجود واحد هستند، همه شان به یک وجودند. شما اگر به خورشید نگاه کنید هفت تا رنگ نمی بینید نور سفید می بینید. حالا این نور واحد که جامع همه هزار تا اسم هست، این می تابد به آینه ی عقل اول، در عقل اول هم یک نور تشکیل می شود منتهی آن نور هم یک نور واحد است. باز شما فرض کنید همین نور خورشید هم هفت تا رنگ هست همه شان با هم ترکیب شده اند در خورشید یک نور سفید شما بیشتر در خورشید نمی بینید، فرض کنید او بتابد به یک آینه، خب در همان آینه هم یک نور بیشتر وجود ندارد، یک نور سفید وجود دارد، بعداً در مرتبه دوم از آن نور از آینه می تابد به نفس کل که در شریعت به آن می گویند کتاب مبین یا جبرئیل؛ آن عقل اول را می گویند کتاب مکنون، مکنون یعنی بسته شده یعنی تمام اسماء خدا در او مکنون اند، بسته شده هستند، همه شان به یک وجود واحد هستند اما نفس کل را می گویند کتاب مبین، کتاب باز یا امام مبین. در اینجا اسماء خدا که به جبرئیل برخورد می کنند، به نفس کل برخورد می کنند اینجا در واقع جبرئیل سه کار می کند. یکی این که این نور واحد را بازش می کند.

منشور را دیده اید، منشور یک جسم شیشه ای ست، یک جور خاصی تراش می دهند وقتی نور خورشید به آن می خورد از آن ورش هفت تا رنگ در می آید، تجزیه کننده نور هست. باز یک مثالی بزنم: نور خورشید را درنظر بگیرید، بعد از آن خورشید  شما فرض کنید در آن بالا، بیست متری یک آینه قرار داده اند، در اینجا هم در روی زمین یک منشور قرار داده اند، نور خورشید یک نور واحد بیشتر نیست سفید است، این نور می تابد در آن آینه ای که در آن بالا قرار داده ایم. همه انوار در درون آن آینه می تابند و لذا آینه صاحب یک نور واحد هست، یک نور سفید از آنجا که می تابد به آن منشور، اینجا منشور تجزیه اش می کند به هفت رنگ درش می آورد، این قوس قزح را دیده اید در آسمان؟ رنگین کمان کار همان منشور را می کند. یعنی نور که از آن خورشید می تابد بر ابرها یک حالتی دارند که نور را می شکنندش، تفصیلش می دهند و لذا به هفت رنگ  تبدیلش می کنند. منشور کار همان را می کند. بنابراین ببینید خورشید، آینه، منشور. در خورشید یک نور واحد قرار دارد بعد می تابد در آینه در آینه هم یک نور واحد قرار دارد از آینه می تابد در منشور، منشور جدا می کند، مجزا می کند. و لذا آن نور واحد سفید را به هفت تا رنگ تجزیه می کند.

نور خداوند از مرتبه الله می تابد به آینه ی عقل اول، دست به آن نمی خورد یعنی آن نور همان جور که واحد است همان جور سفید هزار تا اسم در یک نور واحد جمع اند، در اسم نور این را دقت کنید که یکی از اسماء خداوند اسم النور است البته نور همان است که فلاسفه به آن می گویند وجود. منتهی فلاسفه به آن می گویند وجود، در قران به آن می گویند نور. این نور همان وجودی ست که از اسماء خدا می تابد به آینه عقل اول و تمام اسماء الله همه شان در این اسم نور جمع هستند. بنابراین در عقل اول که این می آید این جامعیت خودش را حفظ می کند نور؛ از آنجا که می تابد به جبرئیل، جبرئیل اسماء را بازش می کند یعنی تبدیل به هزار اسم می کند؛ این یک کار. یک کار دیگر هم می کند جبرئیل و آن این که اسماء را تنزل می دهد به عالم طبیعت یعنی مثلا اسم هادی را تنزل می دهد به عالم طبیعت می شود پیغمبر. لذا پیغمبر همان اسم الله هست. اسم هادی هست اما ضعیف شده آمده به این جا، شده پیغمبر.  پیغمبر عبدالهادی هست. یا مثلا علی (ع) مظهر این عدل است لذا علی (ع) می شود مظهر اسم العدل می شود عبد العدل. به هر حال همه موجودات عالم اینها همه شان این جبرئیل وقتی اسماء را باز کرد از امر اینها را تنزلشان می دهد می آورد به عالم پایین عالم ماده، تبدیل شان می کند به وجود مادی؛ این هم یک کار. لذا تمام موجودات عالم اسماءالله هستند. اسماءالله فقط آنها نیستند که در ذات خدا هستند. ماها همه مان اسماءالله هستیم ماها همه مان نازل شده ازاسماء خدا هستیم یکی نازل شده ی اسم رحمان هست، یکی نازل شده ی اسم لطیف هست، یکی نازل شده اسم منتقم هست، یکی نازل شده ی اسم جبار هست. خلاصه همه ی ماها، همه موجودات عالم. مثلا یک برگ گل، این مظهر اسم لطیف هست لطیف وقتی می آید پایین یکجا تبدیل می شود به برگ گل، یک جا تبدیل می شود به آب. این می شود عبداللطیف. به هر حال این هم یک کار که وقتی اسماء را باز می کند از هم این ها را تابش می دهد می آورد به پایین تبدیل شان می کند به موجودات مادی. یک کار سومی هم می کند و آن اینکه باز با همان اسمایی که در درون خودش هست اینها را تدبیرشان می کند چون بالااخره جبرئیل این جور نیست که اسماء را تنزل داد آورد به عالم ماده، خودش خالی شود از اسماء؛ نه! وقتی نور خورشید از خورشید می تابد در آینه درست است که این نور در آینه حضور دارد، خورشید که از نور خالی نشده است که یا اگر آینه می تابد بر آن منشوراین نور از درون آینه خالی نمی شود که این هست در درون آینه همین است وقتی جبرئیل تنزل داد اسماء را آورد پایین خودش از اسماء خالی نمی شود که بعدا دوباره یک کار دیگه ای که می کند  با اسمائی که درون خودش هستند اینها را تدبیرشان می کند، با اسم هادی که در درون خودش هست پیغمبر را تدبیرش می کند،  با اسم لطیف آن برگ گل را تدبیرش می کند. 

 

***************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۰۹ بهمن ۹۷

اینکه در روایات شنیده اید که این درخت طوبی شاخه هایش در خانه های شیعیان امیرالمؤمنین هستند، اینقدر این شاخه هایش پراکنده شده که دیدند در خانه های شیعیان هست.

شاخه های درخت فرعی از درخت هستند، شاخه اصل نیست، تنه اصل است، شاخه ها فروعات هستند، انشعاباتند، آن برای این است، که شیعیان در مقام محبت کلی نیستند، در مقام انس کلی با ذات الله نیستند، اینها هر کدام شان یک محبت جزئی، با یک جهت خاص از اسماء الله اتصال دارند و لذا شیعیان هر کدام صاحب محبت جزئیه هستند .

اینکه در خانه های شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام، است به خاطر اینکه ما با خود اسم الله به طور مستقیم نمی توانیم اتصال پیدا کنیم، ما با مظهر الله می توانیم اتصال پیدا کنیم، مظهر الله روح مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است. چون روح مقدس حضرت به مقام اسم الله رسیده است، به مقام قرب الله رسیده، و لذا آن انس و محبت کلی در قلب علی علیه السلام ایجاد شده، هر کس بتواند با وجود مقدس علی علیه السلام یک اتصال نورانی و روحانی پیدا کند، این هم از آن محبت و از آن طوبی یک بهره ای دارد، لذا این است که می گویند شاخه هایش در خانۀ شیعیان است.

ما با خود اسم الله نمی توانیم اتصال پیدا کنیم، کار ما نیست، انسان نمی تواند روحش آنقدر قوت و قدرت داشته باشد که با خود اسم الله اتصال پیدا کند، ما با مظهر الله می توانیم اتصال پیدا کنیم، که مظهر الله امیر المؤمنین علی علیه السلام هست، روح ایشان است. هر کسی که بتواند یک اتصال قربی و روحانی با روح علی علیه السلام، برقرار کند این انسان از طوبی بهره ای دارد، یک رشته ای از محبت کلیه را دارد، یک شاخه و یک فرعی از آن انس کلی را دارد. در خانۀ غیر شیعیان نیست، چون عرض کردیم آنها که نمی توانند با الله اتصال پیدا کنند، از روحانیت علی علیه السلام هم بریده هستند، بنابراین آنها از طوبی بهره ای ندارند، از آن محبت کلی بهره ای ندارند، آنها از طوبی بریده هستند.

 

**********************************************************************

پیاده شده از سلسله جلسات مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها (قسمت سوم)

۰ نظر ۰۱ دی ۹۷