🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روح» ثبت شده است

... زایش عبارت است از اینکه یک روح یکمرتبه ای از خودش را از خودش صادر میکند، یعنی مثلاً روح پدر یکمرتبه ای از خود این روح را از خودش صادر میکند .
عرض کردم پدر هم میزاید ، زایش یک امر ساری و جاری در عالم هست . به تفصیل گفتم ، مرتبه احدیت میزاید و مرتبه واحدیت متولد میشود ، مرتبه واحدیت که عالم اسماء و صفات هست میزاید و صادر نخستین متولد میشود و ...
الله میزاید ( تجلی میکند ) و اسماء از دل الله متولد میشوند ، اسماء میزاید و صادر نخستین " وجود منبسط " متولد میشود و ...
حمل و زایش یک امر عام هست و منحصر به زن نیست که بگوئیم که فقط زن حامله میشود و میزاید ، خیر ، به طور کلی حاملگی یعنی یک روح شامل مراتبی در وجود خودش است ، زایش یعنی روح یکمرتبه ای از خودش را به بیرون صادر میکند ، برای اینکه مثل خودش را ایجاد بکند ( تولید مثل ) .
بنابراین الله میزاید ، یعنی چی میزاید ؟ الله خودش مجرد است ، میزاید و اسماء الله از او متولد میشوند . بنابراین خود الله مثل اینکه حامله به اسماء است و وقتی که میزاید این اسماء از او صادر میشوند ، منتها دیگر جسمی در آنجا دیگر نیست ، آنجا روحی ارواحی را میزاید ، یعنی اسم الله ، اسماء را میزاید ، سمیع و بصیر و علیم و حَی و ...

۱ نظر ۱۷ تیر ۹۸

خزاین خدا همان اسماء خدا هستند. لذا خداوند از اسماء خودش این موجودات را تنزل می دهد، این عالم آفرینش پهن می شود. همین موجودات را بر گردان برو به خدا، جمع که می شود می شود خدا. بنابراین فرق عالم با خداوند فرق در جمع و تفریق هست، قبض و بسط هست یعنی وجود در ذات خداوند جمع هست، وقتی که تنزل می کند متکثر می شود.

این مسئله زیاد در آیات قرآن آمده "أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما" آیا ندیدند کفار که آسمان ها و زمین یعنی عالم آفرینش رتق بود، بسته بود، بازش کردیم. کجا رتق بود؟ در ذات خدا؛ در ذات خدا تمام موجودات عالم به یک وجود واحد حضور داشتند بعد تنزل دادیم باز کردیم موجودات را.

یا می فرماند: " أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاکِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا ﴿۴۵﴾ ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَاقَبْضًا یَسِیرًا" می فرماید نمی بینید خورشید را که چطور نور خودش را گسترش می دهد؛ خورشید، خورشید وجود خداوند است که نور را از خودش مد می دهد یعنی گسترش می دهد و عالم آفرینش ایجاد می شود و بعد قبضش می کند.

ببینید در آن آیه تعبیر می کند به رتق و فتق و در این آیه تعبیر می کند به مَد و قبض؛ گسترش دادن و قبض کردن. آیات در این زمینه زیاد هست: "وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّةٍ وَ هُوَ عَلى‌ جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ" از آیات خداوند است که خلق کردن سماوات و ارض را و گسترش داد در آن موجودات را و دوباره جمع شان می کند.

پس بنابراین این است که عالم آفرینش همان باز شده وجود الهی ست. باز می شود و بعد بسته می شود.

رابطه روح انسان با جسم انسان همین هست. جسم انسان تنزل روح انسان هست. روح وقتی که نازل می شود می شود جسم.

روح در اولین تنزل خودش وقتی خودش را از آن ذات مطلق و لایتناها خودش که تنزل می دهد می شود عقل، بیشتر که خودش را تنزل می دهد می شود قلب، بیشتر که تنزل می دهد خودش را می شود وهم، بیشتر که تنزل می دهد می شود خیال، بیشتر که تنزل می دهد می شود شهوت و غضب، باز که تنزل می دهد می شود قوای پنج گانه باصره و سامعه و ...، بیشتر که تنزل می دهد می شود جسم. بنابراین جسم همان تنزل یافته ی روح انسان است.

به عبارت دیگر اگر شما روح را نازلش کنید می شود جسم و اگر برگرداندش به بالا می شود روح. پس به عبارت دیگر می توانیم بگوییم که جسم همان روح جسدانی ست. همان روحی ست که تبدیل به جسم شده یا بگو روح عبارت است از همان جسم روحانی. اصلا روح و جسم یک حقیقت اند. دو حقیقت نیستند که بخواهم بگویم روح توی من هست یا روح سوار بر من هست یا روح در کنار من ایستاده دارد مثلا حرکات من را، سکنات من را می بیند، نه. جسم همان روح است و روح همان جسم. فرق اینها در مرتبه ست. روح مرتبه اعلای وجود انسان ست و جسم مرتبه نازله. یک وجود کش دار است، یک وجود مشکک است، یک وجود داری مراتب هست.

لذا نسبت بین جسم انسان و روح انسان همان نسبتی ست که بین خدا و عالم هست. نگوییم انسان روح دارد چون وقتی می گوییم انسان روح دارد یعنی انسان یک چیز هست و روح چیز دیگر. بلکه باید بگوییم انسان روح هست. 

در زمان مرگ آن بعد جسمانی روح از بین می رود، متلاشی می شود، فاسد می شود اما آن مرتبه اعلای وجود انسان باقی می ماند. یعنی هر چند که جسم از تنزلات روح هست اما فساد و متلاشی شدن در این مرتبه پایین صورت می گیرد. مثل عالم آفرینش و خدا که عرض کردیم عالم آفرینش نازل شده ی وجود خداست اما کون و فساد و تباهی در همین مرتبه نازله هست و در ذات خدا نیست. در انسان هم به همین صورت هست.

*********************************************************************************************

علامه مروجی سبزواری حفظة الله

پیاده شده از فایل صوتی معاد

۰ نظر ۰۲ ارديبهشت ۹۸

توحید چیزی است که ساختار وجودی انسان را شکل می دهد، همانطور که ساختار شکل انسان، استخوان بندی انسان هست، و جسم انسان را شکل می دهد، فرض کنید این بنا را که می خواهند درست کنند، آن چیزی که اصل استخوان بندی این بنا هست تیرآهن و پایه ها هست، پایه هرچه مستحکمتر باشد و ستونها و تیر آهن ها قویتر باشد، خانه استحکامش بیشتر خواهد بود، از لحاظ شخصیت روحانی هر چه انسان علمش در توحید قویتر باشد، استخوانبندی و ساختار روح قویتر است و در پیشگاه خداوند انسانها به قدر غور و نفوذی که در توحید انجام دادند، قلب انسان ارزش پیدا می کند، چون بالاخره شما اگر خداوند را حد اعلای عالم آفرینش قرار دهی هر کسی که خدایی تر باشد طبیعی است که به خدا نزدیکتر می شود، و خدایی شدن انسان در گرو این است که انسان بتواند در مرحله اول علم توحید را در خودش پیاده کند، و بعد عملش، عمل توحیدی باشد، کسی که بتواند واقعا ذاتش را توحیدی کند، به او می گویند مخلَص و آن کسی که بتواند عملش را توحیدی کند می گویند مخلِص، مقام مخلَصین خیلی بالاتر است، کسی که بتواند ذاتش را توحیدی بکند، ذاتش را از هر گونه غیرخدایی پاک کند، و غایت حرکتهای عرفانی همین است، عارفان الهی آمدند انسان را در همین مرتبه، مخلَص بودن، یعنی ذاتی باشد که انسان وقتی به کسی نگاه می کند جز خدا در او نبیند، یعنی هر چه انسان نگاه می کند خدا ببیند، اگر  حرف می زند، حرفهای او انسان را به یاد خدا بیندازد، اگر انسان می نشیند، بلند می شود، می خوابد، همه ی حرکاتش انسان را به یاد خدا بیندازد، و در وجودش و قلبش غیر خدا پیدا نشود، در قیامت هم انسان به مقدار توحیدی شدن ارزش پیدا می کند، عمل خوب است منتها بالاتر از عمل، توحیدی شدن انسان است، ذات خالص شود.

***********************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۷

توضیح خواهیم داد نسبت حضرت زهرا سلام الله علیها که چرا بین حضرت علی علیه السلام و یازده امام یک زن باید واسطه شود، حتما یک زن باید واسطه شود، تا این یازده امام بوجود بیایند، اینها اتفاقی نیست. و این زن می شود اصل این یازده امام، در بهشت، کوثر اصل این یازده نهر می شود. همانطوریکه حضرت علی علیه السلام ساقی کوثر است اینها رمزهایی است. همانطور که یازده امام در دنیا اصل وجودشان را از مادرشان دارند در بهشت هم این یازده رودخانه از کوثر تامین می شوند، این یازده رودخانه مقام هستند، یعنی کسانی که به مقام حکمت رسیده باشند اینها از نهر شیر بهره مند هستند، آنهاییکه به مقام عشق کلی که ناشی از آن ترشح وجود مطلق هست رسیده باشند از رحیق مختوم یا شراب بهره مند هستند.

مرد مظهر عقل است و زن مظهر نفس است، و لذا به خاطر این است که زن در تربیت بچه موثر است، و می تواند تدبیرش کند، یعنی روح زن مظهر آن چهار ملک است، مظهر روح جبرئیلی و میکائیلی و اسرافیلی و عزرائیلی هست، با جنبه جبرئیلی خودش علم می دهد؛تربیتش می کند که چکار بکند یا نکند، با جنبه اسرافیلی خودش به این بچه حیات می دهد، با جنبه میکائیلی خودش رزق می دهد به او، با جنبه عزرائیلی خودش مرتب این بچه را به کمال می رساند، لذا زن مظهر آن چهار ملک است، به طور کلی عالم آفرینش تحت اراده نفس است نه عقل، عقول اصلا حواسشان به این عالم نیست، عالم آفرینش را این نفوس می گردانند و اداره می کنند.

اداره عالم آفرینش بر روح زن است، نه مرد، لذا اینکه فرمود: لولا فاطمه لما خلقتکما، اگر فاطمه نبود علی و پیغمبر را خلق نمی کردم، آنها عقل اند، در واقع اگر زن نباشد فیض به اتمام نمی رسد، به کمال نمی رسد.

زنان بهشتی چهار نفر هستند: خدیجه و مریم و آسیه و حضرت زهرا سلام الله علیها.

اینها مظهر دارند، در زمان ما هم این چهار روح مقدس و بزرگ مظهر دارند، یعنی مسلماً الان در این دنیای ما یک زن هست که مظهر روح مریمی است، یک زن هست که مظهر روح فاطمی است، یک زن هست که مظهر روح آسیه است، یک زن هم هست که مظهر روح خدیجه کبری سلام الله علیها است، الان هم هستند زنانی که از قدرت روحانی فوق العاده ای برخوردارند و اینها می شوند واسطه فیض بین آن چهار زن، که به یک معنا اینها تحت عنایت امام زمان دارند عالم را اداره می کنند، این چهار زن که الان هستند به اذن امام زمان و تحت عنایت ایشان عالم را اداره می کنند، این است که عالم آفرینش بطور کلی تحت اراده زن دارد اداره می شود، مرد نمی تواند عالم را اداره کند،و باید بین امام زمان علیه السلام و عالم آفرینش این زنها واسطه باشند، لذا در آن حدیثی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که فرمود: من از خدا سه چیز را دوست دارم ، زن و عطر و نماز ، زن اول آمده که مونث است.

اصل عالم آفرینش تحت اراده نفس حرکت می کند، و نفس چون مظهرش زن است پس تحت اراده زن هست که عالم اداره می شود و به کمال خودش می رسد.

************************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۲۸ دی ۹۷

پی اون شداید مرگ و سکرات موت این است که عزراییل می خواهد قطع تعلق کند.

این نکته در فهم معنای مرگ خیلی مهم هست که مرگ زمانی بر انسان عارض می شود که روح، دیگر نیازی  به آن جسم ندارد. یعنی از این جسم استفاده های خودش را کرده باشد؛ کمالات خودش را بدست آورده باشد. دیگر نیازی به این جسم ندارد. اینجا دیگر این روح، جسم را به عنوان ابزار نمی خواهد. اما آن محبتی که پیدا کرده است، آن، کار را مشکل کرده است . محبت نمی گذارد که روح، جسم را رها کند. ملک الموت این محبت را قطع می کند. وگرنه آن تعلق تدبیری را روح قطع می کند چون دیگر به این، نیاز ندارد .

عرض می کنم پنجاه سال در این خانه نشسته خب محبت پیدا کرده ولو این که الان یک خانه ی دیگر ساخته است؛ این را نیاز ندارد اما ولش نمی کند. یعنی تعلق تدبیری اش را برداشته است اما اصلاحش نمی کند. اگر رطوبت داد؛ اگر جایی از آن خراب شد، درستش نمی کند؛ الان یک خانه جدید دارد. اما آن محبتی که به آن خانه دارد نمی گذارد که آن را رها کند؛ نمی گذارد که این خانه را خرابش کنند و لذا روح این طوری هست که آن جنبه تعلقی و تدبیری اش را بر می دارد. لذا می بینید که از سنین چهل-پنجاه به بعد می بینید که اگر انسان مریض شد دیرتر خوب می شود؛ زخم ها دیرتر جوش می خورند؛ شکستگی ها دیرتر مرمت می شود چون دیگر روح تعلق خودش را برداشته، تدبیر خودش را برداشته خیلی دیگر به حال این جسم تدبیر نمی کند. ولی خب البته آن محبت هست.

جهاد اکبر و کشتن نفس یعنی قطع محبت به این جسم و بالااخره هر چیزی که انسان در دنیا به دست آورده به مقامش علاقه پیدا می کند به هر چیزی که مربوط به جسم می شود. یعنی روح هم تعلق پیدا می کند به جسم و هر چیزی که متعلق به این جسم هست؛ مثل خانه انسان، ماشین انسان، فرش، یخچال، تلویزیون، مقام، پول. هرچی متعلق به جسم هست دیگر. این ها هستند که در زمان مرگ کار انسان را دشوار می کنند.

 

*********************************************************************************** 

علامه مروجی سبزواری 

پیاده شده از فایل صوتی مقامات انسان

۰ نظر ۱۹ دی ۹۷