🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روح قدسی» ثبت شده است

... زایش عبارت است از اینکه یک روح یکمرتبه ای از خودش را از خودش صادر میکند، یعنی مثلاً روح پدر یکمرتبه ای از خود این روح را از خودش صادر میکند .
عرض کردم پدر هم میزاید ، زایش یک امر ساری و جاری در عالم هست . به تفصیل گفتم ، مرتبه احدیت میزاید و مرتبه واحدیت متولد میشود ، مرتبه واحدیت که عالم اسماء و صفات هست میزاید و صادر نخستین متولد میشود و ...
الله میزاید ( تجلی میکند ) و اسماء از دل الله متولد میشوند ، اسماء میزاید و صادر نخستین " وجود منبسط " متولد میشود و ...
حمل و زایش یک امر عام هست و منحصر به زن نیست که بگوئیم که فقط زن حامله میشود و میزاید ، خیر ، به طور کلی حاملگی یعنی یک روح شامل مراتبی در وجود خودش است ، زایش یعنی روح یکمرتبه ای از خودش را به بیرون صادر میکند ، برای اینکه مثل خودش را ایجاد بکند ( تولید مثل ) .
بنابراین الله میزاید ، یعنی چی میزاید ؟ الله خودش مجرد است ، میزاید و اسماء الله از او متولد میشوند . بنابراین خود الله مثل اینکه حامله به اسماء است و وقتی که میزاید این اسماء از او صادر میشوند ، منتها دیگر جسمی در آنجا دیگر نیست ، آنجا روحی ارواحی را میزاید ، یعنی اسم الله ، اسماء را میزاید ، سمیع و بصیر و علیم و حَی و ...

۱ نظر ۱۷ تیر ۹۸

دریافت فایل صوتی کوتاه روح اعظم


...انسان زمانی به عشق میرسد، که به نور مهدی در قلب خودش برسد. آن نور آشکار بشود و در وجود انسان بپاشد. آن نور به قدری زیباست که عاشقش میکند.
دیدن امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) هم به دردتان نمی خورد. دنبالش هم نروید. آن نور امام که در قلب و بطن تان هست، آن را پیدایش کنید و ببینید.
ابولهب هم جسم پیغمبر را دید، ابوسفیان هم پیغمبر را دید، ولی فایده ای نداشت.اینها پیغمبر را به نورانیت نمی دیدند.
پیغمبر را به نورانیت بخواهید، در این زمان بعد از ۱۴۰۰ سال هم می توانید ببینید.به قلب خودتان برسید، به نور پیغمبر می رسید.
به خاطر اتحاد روح نبوی با روح واحد حاکم بر عالَم، آن فیض مقدس و منبسط با هم اتحاد پیدا کردند و لذا این دو یک حقیقت شدند و نور الله شدند.
اگر انسان از خواب بیدار بشود می فهمد که باید مسیرش را عوض بکند.
نور در قلب است، به درون خودتان سفری بکنید...

****************************************************************************************

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظه الله

برگرفته از جلسات منازل السائرین

۱ نظر ۲۳ خرداد ۹۸

این همه تبلیغ دین در جامعه هست اما فساد هم هر روز داره گسترده تر می شود. تبلیغ دین کم نیست، بالااخره در صدا و سیما هست، در مجلات در کتاب ها. شما اگر قبل از انقلاب را ملاحظه بفرمایید یک مجله مکتب اسلام بود خب این چاپ می شد، نبود دیگه همین یک مجله مذهبی بود ما هم چشممون به این بود که کی بیاید این مجله، انواع دیگر مجلات بود اما مذهبی همین یک دانه بود، این آخرها یک نسل نو هم شروع شد به چاپ شدن خیلی دیر. ... الحمدالله بعد از انقلاب اسلامی کتاب های دینی مجلات دینی اصلا فوران می زند. اما شما می بینید که با همه ی این تبلیغاتی که می شود اما فساد هم دارد جلوتر می رود دلیلش این هست که این دین به عمق وجود انسان ها نمی رسد، به قلبشان نمی رسد به قلب نمی رسد آقا. من گوینده قدرت این که این دین را به قلب مردم وارد کنم ندارم. یعنی مشکل دو طرفه هست: نه مردم پذیرا هستند که من این را وارد قلب مردم کنم بالااخره مردم باید یک آمادگی داشته باشند، من هم قدرت اینکه دین را به قلب مردم برسانم ندارم. پیام های خدا را به روح انسان ها برسانم ندارم. این سیر بدهم انسان ها را از ظلمات به نور خب خودم باید نور رسیده باشم   

شیخ نورانی ز ره آگه کند               

با سخن هم نور را هم ره کند

جهد کن تا مست و نورانی شوی     

تا حدیثش را بود نورش شوی

این هست دیگر به هر حال خود انسان نورانی شده باشد تا انسان ها را یک سیر دهد از ظلمات به نور. عرض کردم اینها دیگر نفس ولی می خواهد، ولی باید باشد که الله ولی الذین آمنوا خدا ولی ست، چه کار می کند؟ یخرجهم من الظلمات الی النور مردم را از ظلمات به نور هدایت می کند ولی می خواهد که بر جان انسان ها بخورد و  پیام خدا را به روح برساند. اگر به روح رسید این جا ست که پیام آشنا شنید. یک پیامی از خدا شنیده به وجد می آید، یک مرتبه می خواهد منفجر کند این وجود دنیایی را آزاد شود اینجاست که انسان یک چیزی در خودش احساس می کند، احساس می کند از درون در یک حالت اضطرابی هست، از درون یک تکانی دارد می خورد مثل یک زنی که موقع وضع حملش شده احساس می کند این بچه دارد یک تکانی می خورد، می خواهد دیگه زاییده شود و بیاید بیرون، پیام خدا اگر به روح انسان ها برسد، مشکل این هست که من پیام را به گوش شما می رسانم فایده ندارد آقا، پیام خدا باید به قلب برسد. تبلیغ کار ولی هست کار من نیست. منتهی از بد روزگار اولیا رفتند پنهان شدند چهره در هم کشیدند، من باید حرف بزنم. من لایق منبر نیستم، من لایق تبلیغ نیستم، من باید خودم به نور رسیده باشم. وقتی حرف زدم این حرف به روحت رسید این حرف در زیر وجود دنیایی به اهتزاز در بیاید بخواهد فشار وارد کند، درد زاییدن انسان را می گیرد. زایش روح. بعد اینجاست که انسان دنبال یک ماما می گردد.


فایل صوتی زایش روح از سلسله مباحث مقامات انسان

*********************************************************************************************

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

پیاده شده از فایل صوتی مقامات انسان

۰ نظر ۲۱ خرداد ۹۸

از حضرت امام صادق علیه السلام روایت هست که إنَّ الله تبارک و تعالی : که خداوند تبارک و تعالی برای مومن یک چیزی را ضمانت کرده ، اگر کسی اقرار کند به ربوبیت خدا و اقرار کند به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و اقرار کند به امامت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام و آن چیزی را که خدا به او واجب کرده انجام دهد خداوند او را در جوار خودش قرار دهد. 

این مسئله جوار خداوند یعنی چه ؟ اینجا بحثی در عرفان مطرح است به نام مسئله قرب ، قرب را عرفا به دو قسمت تقسیم می کنند ، قرب فرائض و قرب نوافل. اعمالی که ما انجام می دهیم دو قسم است ، یک قسم اعمال مستحب و یک قسم اعمال واجب ،روزه مستحبی یا حج مستحبی می روی، کارهای واجب مثل نمازهای یومیه ،و روزه و حج ،مستحبات یک جور انسان را به خدا می رسانند ،واجبات یک جور دیگر ، آن قربی که از واجبات برای انسان بدست می آید قویتر است از قربی که از مستحبات برای انسان بدست می آید ،یعنی انسان با اعمال مستحب تا یک حدی بالا می رود ولی از آن حد بیشتر نمی تواند ،به واسطه اعمال واجب است که می تواند برود تا ذات خدا برسد ، بنابراین جوار خدا دو جور است ، یک جور قربی است که از مستحبات بدست می آید که می گویند قرب نوافل ، یک جور قرب و نزدیکی است که انسان از واجبات بدست می آورد؛ 

مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ

این عمل صالح یا مستحب است یا واجب ،هر چه روح بالاتر رود اتصالش با خدا قویتر می شود ،اگر صعود کند به سمت خورشید هر چه بالاتر رود با آن انوار نزدیکتر خورشید بیشتر ارتباط برقرار می کند ،روح انسان هرچه برود بالاتر ،خداوند یک وجود ملکوتی است ، روح انسان هم یک موجود ملکوتی است ، خداوند نور است  ،انسان هم روحش نور است ،این روح هرچه بالا برود بیشتر با خداوند اتصال برقرار می کند ،منتها انسان هر عملی که انجام می دهد ،روحش یک درجه قویتر می شود ،مثلا یک چشمه آب می جوشد ،و یک دریا در فاصله صد متری ،این چشمه آب می جوشد تا به دریا برسد ،منتها یک وقت هست این جوشش آب ضعیف است به دریا می رسدولی تا ده متر بیشتر نمی تواند برود ، جوشش این چشمه آنقدر نیست که از ده متر بیشتر برود ، اما یک وقت هست چشمه ای به قدری خروشان است ،وقتی که به دریا میرسد آنقدر می رود که به مرکز دریا می رسد .

روح انسان اینطور است ، اعمال یک وقت هست مستحب است ، روح انسان را به خدا اتصال می دهند منتها در ذات خدا کم پیش می رود این می شود جوار خدا ، همین که روح انسان با خدا متصل شد این می شود جوار ، قرب ، اولین چشمه ای که به دریا متصل شد ،این می شود جوار ، قرب .منتها یک وقت اعمال مستحب است و روح تا چند درجه ای باخدا متصل می شود ،بیشتر نمی تواند برود ،اما واجبات مثل یک چشمه خروشان است ،که وقتی روح با خدا متصل شد آنقدر می رود در ذات خدا سیر می کند که تا همان مراتب عمیق ذات خدا انسان پیش می رود . بنابراین قرب اتصال روح انسان است با ذات خدا ، اما این قرب دو جور است ،یکی قرب نوافل یکی قرب فرائض است ، قرب نوافل  این است که اعمال مستحب که روح را به خدا متصل می کند ،کم در ذات خدا پیش می برد ،انسان الهی و خدایی می شود ولی کم ،اما واجبات نه ، آنقدر انسان را می برد در جوار ذات خدا ، واجبات این قدرت را دارد.

**********************************************************************************************

علامه مروجی سبزواری حفظة الله

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۸

أولی الألباب یعنی کسانی که به باطن آن قوه محاسبه کننده دست پیدا کرده اند و سلطان و فروانروای کشور وجود اینها عقل شده، عقلی که عقل باطنی ست، فطری ست، الهی ست و نفخه خداست در وجود انسان.

یکی از خصوصیات أولی الألباب این است که اینها عبادت با معرفت انجام می دهند یعنی واقعا اگر عبادت می کند می فهمد با تمام وجود درک می کند که این عبادت غذای من هست. نیاز دارم به این عبادت. انسان روح است و این روح تشنه ی خداست و برای اینکه به خدا برسد باید عبادت کند. این ست که مشتاق عبادت می شود. این که ما گرسنه هستیم و با اشتیاق می رویم می نشینیم سر سفره غذا با همین اشتیاق هم انسان می نشیند سر سجاده نمازش. شوق دارد و با این عبادت به سوی خدا حرکت می کند.

خصوصیت دیگر اولی الالباب این است که اولی الالباب در مقام ذکر و فکر هستند. این خصوصیت را از آیات آخر سوره آل عمران خدمتتان عرض می کنیم: إن فی خلق السماوات والأرض واختلاف اللیل والنهار لآیات لأولی الألباب؛ می فرماید در اختلاف شب و روز، اختلاف یعنی آمد و رفت، در جانشین شدن شب و روز، در این آمد و رفت شب و روز لآیات لأولی الألباب، الذین یذکرون الله بعد که می خواهد أولی الألباب را توضیح دهد می فرماید:  الذین یذکرون الله قیاما وقعودا وعلى جنوبهم ویتفکرون فی خلق السماوات والأرض اینها کسانی هستند که متذکر می شوند یادآور می شوند خدا را و تفکر می کنند در خدا. لولی الالباب البته مقام بزرگی هست، همین که انسان بتواند از مقام وهم به مقام عقل برسد اولی پله را سپری کرده است یعنی مادام که انسان در عالم وهم است یعنی در عالم حیوانیت ست. همه رفتارش در دنیاست و به سوی دنیاست. کسب و کار کند، منافع دنیوی به دست بیاورد، پول به دست بیاورد، هر جا که بوی دنیا می شنود این برافروخته می شود می خواهد برود به سوی دنیا. اما همین که انسان به مقام عقل رسید این جا دیگر وضعیتش عوض می شود. اینجا دنیا را دیگر دوست ندارد یعنی تا جایی به سوی دنیا حرکت می کند که بتواند این جسم را نگه دارد تا با آن عبادت خدا را کند تا این روح به خدا برسد. این مهم هست. بنابراین خیلی میل ندارد برود به سوی دنیا.

 اگر انسان به مرحله اولی الالباب رسید اینجا اولی قدم در مرتبه انسانیت را سپری کرده است اما آیا یک انسان کامل هست؟ خیر، خیلی قدم ها می خواهد تا برسد به نهایت انسانیت. چیزی که هست اولی الالباب در مقام شهود ذات خدا نیستند یعنی اینها ذات خدا را نمی توانند مشاهده کنند چنانکه امیرالمومنین می فرمود: من خدایی که نبینم عبادتش نمی کنم البته رویت به معنای رویت قلبی.

 اولی الالباب کسانی هستند که البته اینها در مقام مشاهده ذات خدا به طور مستقیم نیستند بلکه اینها آیات خدا را مشاهده می کنند. إن فی خلق السماوات والأرض واختلاف اللیل والنهار لآیات لأولی الألباب؛ آیات یعنی همین موجودات، درخت، کوه، دریا، انسان، ماه، خورشید، اینها یعنی آیات. اما چرا به اینها می گوید آیت یعنی نشانه یعنی علامت. منتهی چیزی که هست این جهت آیت بودنش را هر کسی نمی بیند، اولی الالباب فقط می بینند، خدا را نمی بینند اما به موجودات که نگاه می کنند این جهت آیت بودن موجودات را می بینند.  به ماه که نگاه می کنند به یاد خدا می افتند، به خورشید که نگاه می کنند به یاد خدا می افتند. این را می گویند ذکر یعنی یادآوری، به هر چی که نگاه می کنند به یاد خدا می افتند. ما یک زمانی در عالم علم خدا بودیم. موجودات خلقت از ازل تا ابد در علم خدا حضور دارند منتهی به نحوه واحد، یعنی همه ی ما در علم خدا بودیم منتهی به یک نحو چون خدا در آنجا تکثر که ندارد. یعنی در آنجا موسی و فرعون یک چیز هستند، در آنجا انسان و درخت یک چیز هست، پیغمبر و ابوجهل یک چیز هست، همه و همه در آنجا یک حقیقت واحد هستند که عرش که می گویند همان هست، علم خداست که در آنجا همه موجودات عالم از ازل تا ابد در آنجا بوده اند و حضور داشته اند، الان هم هستند البته منتهی چیزی که هست همه به یک وجوداند، آب و آتش یک حقیقت هستند. لذا می گوید منبسط بودیم و یک گوهر همه.

موجودات عالم قبل از اینکه دریای علم خدا بخواهد طوفان کند و موج بزند، همه آنها آرام بودند. البته در آنجا همه یک چیز بودند و موجودات خوششان نمی آمد، نه موسی از فرعون خوشش می آید و نه فرعون از موسی. نه پیغمبر از ابوجهل خوشش می آید و نه ابوجهل از پیغمبر. همه ما متمسک شده بودیم به اسم الله که ای الله رحمت کن بر ما و ما را از این وحدت در بیار و به تکثر برسان. این جا بود که به اسم رحمان متمسک شده بودیم که اسم رحمان سلطنت اسم قابض را از ما بردارد، اسم باسط را بر ما مسلط گرداند. و اسم رحمان برای اینکه رحمت است دعای ما را مستجاب کرد و اسم باسط را بر ما غلبه داد و اینجا جدا شدیم. خودمان خواستیم در آنجا. به تنگ بودیم و هر کدام می خواستیم راه خودمان را حرکت کنیم.

ما همه مان همه ی علوم را داریم چون در علم خدا که بودیم همه چیز یک چیز بود. همه چیز من بودم همه چیز تو بودی. نه اینکه من عین خورشید بودم پس علم به خورشید دارم، من عین ماه بودم پس علم به ماه دارم، من عین جبرئیل بودم پس علم به جبرئیل دارم. ما همه مان یک چیز بودیم و ما همه ما در ذات خدا بودیم یعنی اگر جبرئیل را می دیدم خدا را می دیدم. اگر علم به خورشید داشتم یعنی خورشید را خدا می دیدم اما چیزی که هست وقتی به این عالم آمدیم همه را فراموش کردیم. چون این عالم خاصیت فراموشی دارد. مثل عالم خواب، ممکن است خیلی چیزها را در عالم خواب ببینید اما وقتی بیدار می شوید همه را فراموش می کنید چون خاصیت عالم ماده فراموشی ست.

این ست که افلاطون الهی معتقد بود که وقتی دانشمندان تحقیق می کنند به یادشان می آید. منتهی چیزی که هست وقتی که ما یاد می گیریم یادمان می آید اما باز جهت الهی اش را یادمان نمی آید، غفلت خیلی شدید است در عالم ماده.

اولی الالباب کسانی هستند که چون به عقل رسیده اند چون این عقل سرشت الهی دارد وقتی به هر موجودی نگاه می کند آن موجود را الهی می بینید یعنی به یادش می آید که من در عالم علم خدا که بودم این درخت پرتویی از علم خدا بود. این خورشید پرتویی از خدا بود.  سر این مطلب در عوالم قبل است. بنابراین اولی الالباب چون به مقام لب رسیده چون به مقام قوه باطنی رسیده به هر چیز که نگاه می کند خدا را می بیند. البته اولی الالباب خدا را نمی بینند، در مقام مشاهده نیستند، موجودات را می بینند. وقتی موجودات را می بینند به جهت آیت می بینند که نشان از خدا دارند.

 

************************************************************************

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة الله

مقامات انسان-قسمت دوم

۰ نظر ۲۵ فروردين ۹۸

الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ (سوره رعد آیه ۱۴)

 کسانی که غیر خدا را می خوانند ، غیر خدا را می خوانند یعنی مشترکین؛ مثلاً فرض کنید که می گفتند ملائکه رب هستند، مثلا فرض کنید که می‌گفتند این بتها رب هستند، این یک جور، جور دیگر ما ها الذین یدعون من دونه  کسانی که غیر خدا را می خوانند؛ مثلاً ما که مریض می شویم می‌گویم ای دکتر به دادم برس، غیر از تو هیچ کس نمی تواند برای من کار کند، وقتی که مقروض میشویم می‌رویم خانه کسی و می‌گوییم به دادم برس،

 هیچکس را ندارم. کسانی که غیر خدا را می خوانند. 

نمی خواهم بگویم که انسان به اسباب تمسک نکند، به اسباب استقلال  ندهیم، این بد است. اگر این دکتر نباشد من بیچاره ام؛  اگر این بنده خدا  نباشد قرض من را بدهد،  من بیچاره ام. الذین یدعون من دونه  شامل ما هم می شود. مشترکین می گفتند بت ها را به ما هستند،  مثلاً فرض کنید ملائکه رب ما هستند، فرعون رب ماست، چیزهای دیگر رب ماست. ما هم مثل اینها هستیم،  ما هم غیر خدا را می خوانیم، می‌گوییم دکتر،  وقتی مریض می شویم می گویید دکتر اگر تو به داد ما نرسی ما میمیریم. آقا قرض دارم اگر تو به داد من نرسی  و قرض مرا ندهی  می افتم زندان.او هم جزو این کفار و مشترکین  به یک طریقی هستیم. الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ کسانی که غیر خدا را می خوانند، لا یَسْتَجیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ جوابی نمی یابند،  هیچ جوابی نمی یابند. درست است که از نظر ظاهری ممکن است جوابی بیابد،  اما آن جواب نیست. 

قرآن مثال می زند  إِلاّٰ کَبٰاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمٰاءِ لِیَبْلُغَ فٰاهُ وَ مٰا هُوَ بِبٰالِغِهِ می فرماید این ها مثل آدم هایی می مانند که تشنه هستند،  دیدید وقتی آب از آن بالا می ریزد پایین کف می کند، دیدید مثلا آبشار وقتی از آن بالا با فشار آب می ریزد پایین کف می کند. آنها تشنه هستند دستشان را می برند زیر این  کف ها،  فکر می‌کنند آب است. در قبل می فرمود سراب است خیال می کردند آب هست حالا  اینجا می فرماید کف ها را خیال می کردند آب هست. دستشان را می برند زیر کف ها می آورند بالا که بگذارند در دهانشان می بینند که هیچی نیست. مثل همان سراب  آنجا خیال می‌کردند آب است سراب بود. 

خداوند در این رابطه دو تا مثال می زند. اینها در واقع افرادی هستند که متوسل می‌شوند به اسباب دنیا. اینها مثل افرادی می مانند که تشنه هستند، کف ها را می بینند، مشت شان را می برند در زیر این کف ها پر می کنند، پر، خیال می کند آب است تا می آید می برد جلوی دهان خودش، از بین می رود. می فرماید حال این جور آدم ها إِلاّٰ کَبٰاسِطِ کَفَّیْهِ إِلَى الْمٰاءِ کسی که دستش را می برد زیر این کف ها،  لِیَبْلُغَ فٰاهُ برای اینکه برساند به دهانش و سیراب کند خودش را،  مٰا هُوَ بِبٰالِغِهِ   اما نمی‌تواند برساند به دهانش، وَ مٰا دُعٰاءُ الْکٰافِرِینَ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ خواندن کفار جز ضلالت و گمراهی نیست.

کافری که می گوید این بت رب من است و حوایج من را برطرف میکندِ، پزشک رب من است و مرا شفا میدهد، این آقا رب من است و در گرفتاری ها به دادم می رسد قرضم را ادا میکند. اینکه ما دیگران را به جز خدا می خوانیم، مثل این هست که کف برداشته‌ایم ببریم جلوی دهان مان و از آن بخوریم. درست است که ممکن است نزد پزشک برویم و خوب شویم اما این خوب شدن خوب  شدن واقعی نیست از آن طرف روح مان تخریب شده است. روح من چون به غیر از خدا استقلال داده این روح سیاه شده است. این روح شرک ایجاد شده است. یا اگر به مغازه ام استقلال دادم، می گویم اگر این مغازه نباشد از کجا بخورم، من دارم می شوم جزء الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ من دارم غیر از خدا را می خوانم. غیر از خدا را به عنوان سبب قرار دادم،  روح من آلوده می‌شود در اینجا،  روح من گمراه می شود در اینجا. وقتی دارم می گویم اگر من نباشم شما از کجا می‌خواهید زندگی کنید که در واقع من خودم را رب  قرار دادم، در حالی که این مغازه،  این پزشک، این من، این آن،  همه کف هایی هستنددر حالی که یک سبب ساز است. آنی که رزق دهنده است، مغازه نیست الله است. آنی که مرا اداره می کند الله است. بنابراین لا الله الا الله معنی اش یعنی این.

***********************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی توحید شیخ صدوق

علامه حمید رضا مروجی سبزواری حفظة االله

۱ نظر ۱۴ اسفند ۹۷

توضیح خواهیم داد نسبت حضرت زهرا سلام الله علیها که چرا بین حضرت علی علیه السلام و یازده امام یک زن باید واسطه شود، حتما یک زن باید واسطه شود، تا این یازده امام بوجود بیایند، اینها اتفاقی نیست. و این زن می شود اصل این یازده امام، در بهشت، کوثر اصل این یازده نهر می شود. همانطوریکه حضرت علی علیه السلام ساقی کوثر است اینها رمزهایی است. همانطور که یازده امام در دنیا اصل وجودشان را از مادرشان دارند در بهشت هم این یازده رودخانه از کوثر تامین می شوند، این یازده رودخانه مقام هستند، یعنی کسانی که به مقام حکمت رسیده باشند اینها از نهر شیر بهره مند هستند، آنهاییکه به مقام عشق کلی که ناشی از آن ترشح وجود مطلق هست رسیده باشند از رحیق مختوم یا شراب بهره مند هستند.

مرد مظهر عقل است و زن مظهر نفس است، و لذا به خاطر این است که زن در تربیت بچه موثر است، و می تواند تدبیرش کند، یعنی روح زن مظهر آن چهار ملک است، مظهر روح جبرئیلی و میکائیلی و اسرافیلی و عزرائیلی هست، با جنبه جبرئیلی خودش علم می دهد؛تربیتش می کند که چکار بکند یا نکند، با جنبه اسرافیلی خودش به این بچه حیات می دهد، با جنبه میکائیلی خودش رزق می دهد به او، با جنبه عزرائیلی خودش مرتب این بچه را به کمال می رساند، لذا زن مظهر آن چهار ملک است، به طور کلی عالم آفرینش تحت اراده نفس است نه عقل، عقول اصلا حواسشان به این عالم نیست، عالم آفرینش را این نفوس می گردانند و اداره می کنند.

اداره عالم آفرینش بر روح زن است، نه مرد، لذا اینکه فرمود: لولا فاطمه لما خلقتکما، اگر فاطمه نبود علی و پیغمبر را خلق نمی کردم، آنها عقل اند، در واقع اگر زن نباشد فیض به اتمام نمی رسد، به کمال نمی رسد.

زنان بهشتی چهار نفر هستند: خدیجه و مریم و آسیه و حضرت زهرا سلام الله علیها.

اینها مظهر دارند، در زمان ما هم این چهار روح مقدس و بزرگ مظهر دارند، یعنی مسلماً الان در این دنیای ما یک زن هست که مظهر روح مریمی است، یک زن هست که مظهر روح فاطمی است، یک زن هست که مظهر روح آسیه است، یک زن هم هست که مظهر روح خدیجه کبری سلام الله علیها است، الان هم هستند زنانی که از قدرت روحانی فوق العاده ای برخوردارند و اینها می شوند واسطه فیض بین آن چهار زن، که به یک معنا اینها تحت عنایت امام زمان دارند عالم را اداره می کنند، این چهار زن که الان هستند به اذن امام زمان و تحت عنایت ایشان عالم را اداره می کنند، این است که عالم آفرینش بطور کلی تحت اراده زن دارد اداره می شود، مرد نمی تواند عالم را اداره کند،و باید بین امام زمان علیه السلام و عالم آفرینش این زنها واسطه باشند، لذا در آن حدیثی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که فرمود: من از خدا سه چیز را دوست دارم ، زن و عطر و نماز ، زن اول آمده که مونث است.

اصل عالم آفرینش تحت اراده نفس حرکت می کند، و نفس چون مظهرش زن است پس تحت اراده زن هست که عالم اداره می شود و به کمال خودش می رسد.

************************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۲۸ دی ۹۷

اگر انسان سر قبر مرده حمد و سوره بخواند چون علاقه اش همان بدن هست دائما دور و بر همان هست. و لذا حتی قبل از مرگ هم این علاقه قطع نمی شود، این محبت قطع نمی شود. دور و بر همان قبر است. علاقه دارد به همان قبر و بدن و لذا می گویند آنجا حمد و سوره بخوانید بهتر به او می رسد. حالا کی از دست اینها خلاص می شود؟ کی قلبش را به طور کلی از اینها پاک می کند؟ این ها البته یک عنایتی می خواهد واقعا. شاید از انسان برنیاید، قطعا هم برنمی آید. چون عرض کردم خیلی از محبت ها هست که ما نمی دانیم.

یک جمله ای دارد حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه که می فرماید: خدایا ببخش آن گناهان مرا که ملک الموت را موکل کرده ای که اینها را بنویسند (حالا من متنش را حفظ نیستم) و گناهانی که آن دو ملکی که کاتب اعمال هستند از آنها خبر ندارند! این جمله اش خیلی برای من سنگین آمد، مهم آمد. و گمان نمی کنم کسانی که این همه دعای کمیل را می خوانند به همین نکته در همین دعا توجه کرده باشند. که می فرماید "خدایا ببخش آن گناهانی را که الّذین وکّلتهم بحفظ ما یکون منّی" خدایا ببخش آن گناهانی را که این دو ملک را موکل کرده ای که این گناهان من را بنویسند و گناهانی که این دو تا ملک خبر ندارند از آنها.

ببینید در لایه های باطن وجود انسان  چه می گذرد که حتی ملائکه خبر ندارند بر آن ها. ملائکه از آنها آگاه نیستند! چه می گذرد در درون انسان؟ در آن باطن ها، در آن اعماق، ملائکه کسانی هستند که به وجود انسان آگاه هستند؛ به قلب انسان اشراف دارند؛ به روح انسان اشراف دارند. «الّذین وکّلتهم بحفظ ما یکون منّی» و دنباله اش همین هست. ملائکه ای که اینها را موکل کرده ای که  حفظ کنند آن چه را که از من صادر می شود. اعمالی که از من صادر می شود و آنهایی را که اینها نمی دانند.

معلوم می شود انسان یک موجود تو در تویی هست. لایه به لایه هست. لایه های عمیق و پنهانی دارد.

این انسان که حتی ملائکه خدا از اینها آگاه نیستند. لذا چه بسیار حب ها، علاقه ها، محبت ها در آن باطن باطن ما نفوذ کرده؛ نمی فهمیم ما. چه بسا این محبتش، ( همین ساعت را مثال می زنم ) این محبتش نفوذ کرده در اعماق وجود انسان که حتی ملائکه هم خبر ندارند؛ چه برسد به خودم. حالا من این همه صحبت می کنم درباره جهاد با نفس؛ از ریاضت، از خلوت. از این که انسان با آن خنجر ریاضت این محبت ها را قطع کند. ولی من چقدر خبر دارم؟

من می دانم به بچه هایم علاقه دارم، به خانه ام علاقه دارم، به کارم علاقه دارم، به پولم، به شغلم. ولی چه بسیار علاقه ها و محبت ها هستند که اینها را حتی خودم خبر ندارم. ملائکه ای که موکل بر اعمال من هستند آنها هم خبر ندارند. آنها را چجوری من پیدا بکنم و قطعشان بکنم؟ اگر بتوانم قطع کنم! اگر! مثل این می ماند که شما فرض کنید یک پشته خاک خیلی زیاد براده های آهن باشند در این پشته خاک. بعد بگویند یک موچین بردار و دانه دانه این براده های آهن را بکش از میان خاک بیرون.

****************************************************************************************

علامه مروجی سبزواری

پیاده شده از فایل صوتی سلسله مباحث مقامات انسان

۱ نظر ۱۲ دی ۹۷

اینکه در روایات شنیده اید که این درخت طوبی شاخه هایش در خانه های شیعیان امیرالمؤمنین هستند، اینقدر این شاخه هایش پراکنده شده که دیدند در خانه های شیعیان هست.

شاخه های درخت فرعی از درخت هستند، شاخه اصل نیست، تنه اصل است، شاخه ها فروعات هستند، انشعاباتند، آن برای این است، که شیعیان در مقام محبت کلی نیستند، در مقام انس کلی با ذات الله نیستند، اینها هر کدام شان یک محبت جزئی، با یک جهت خاص از اسماء الله اتصال دارند و لذا شیعیان هر کدام صاحب محبت جزئیه هستند .

اینکه در خانه های شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام، است به خاطر اینکه ما با خود اسم الله به طور مستقیم نمی توانیم اتصال پیدا کنیم، ما با مظهر الله می توانیم اتصال پیدا کنیم، مظهر الله روح مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام است. چون روح مقدس حضرت به مقام اسم الله رسیده است، به مقام قرب الله رسیده، و لذا آن انس و محبت کلی در قلب علی علیه السلام ایجاد شده، هر کس بتواند با وجود مقدس علی علیه السلام یک اتصال نورانی و روحانی پیدا کند، این هم از آن محبت و از آن طوبی یک بهره ای دارد، لذا این است که می گویند شاخه هایش در خانۀ شیعیان است.

ما با خود اسم الله نمی توانیم اتصال پیدا کنیم، کار ما نیست، انسان نمی تواند روحش آنقدر قوت و قدرت داشته باشد که با خود اسم الله اتصال پیدا کند، ما با مظهر الله می توانیم اتصال پیدا کنیم، که مظهر الله امیر المؤمنین علی علیه السلام هست، روح ایشان است. هر کسی که بتواند یک اتصال قربی و روحانی با روح علی علیه السلام، برقرار کند این انسان از طوبی بهره ای دارد، یک رشته ای از محبت کلیه را دارد، یک شاخه و یک فرعی از آن انس کلی را دارد. در خانۀ غیر شیعیان نیست، چون عرض کردیم آنها که نمی توانند با الله اتصال پیدا کنند، از روحانیت علی علیه السلام هم بریده هستند، بنابراین آنها از طوبی بهره ای ندارند، از آن محبت کلی بهره ای ندارند، آنها از طوبی بریده هستند.

 

**********************************************************************

پیاده شده از سلسله جلسات مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها (قسمت سوم)

۰ نظر ۰۱ دی ۹۷