🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علامه مروجی سبزواری» ثبت شده است

ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود.

احتیاج دو معنا دارد:

احتیاج خدا با ما فرق می کند. احتیاج ما؛ احتیاج ناقص به کامل است. اما احتیاجِ کامل به ناقص از باب این است که کامل، ناقص را می خواهد تا کمال خود را اظهار کند.

******************************************************************************* 

پیاده شده از فایل صوتی زبدة الاسرار

علامه حمیدرضا مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۲۴ دی ۹۷

البته این مسئله را هم زیاد شنیده اید که آب، مهریه حضرت زهرا سلام الله علیها است،که اینها کنایه است،کنایه از مقاماتی است که حضرت صاحب آن مقامات بودند، چنانکه آن درخت طوبی که گفتیم مقام انس و محبت کلی است، که از شهود اسم الله ناشی می شود، بنابراین اینها نباید حمل بر ظاهر بشود، که بگوییم این آبها مهریه حضرت زهرا سلام الله علیهاست، یعنی مثلا خود رودخانه را خداوند برای حضرت مهریه قرار داده.

 چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی                   صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

 صورت زیرین اگر با نردبان معرفت                              بر رود بالا همی با اصل خود یکتاستی

 این سخن در رمز دانایان پیشین سفته اند                  پی برد در رمزها آنکس که او داناستی

 در نیابد این سخن را هیچ فهم ظاهری                     گر ابونصر هستی و گر بوعلی سیناستی 

غرض من از این شعر همان یک مصرعش است، که می گوید صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی، تمام حقایقی که در عالم ملکوت هستند، اینها در این عالم طبیعت و این عالم دنیا، دارای یک مظهر هستند، دارای یک صورتی هستند، اصلا به طور کلی، هر موجودی را که در عالم ماده و طبیعت ببینید، این حتما در عالم ملکوت اصلش در آنجاست، سایه اش در اینجاست.

یکی از حقایقی که در عالم ملکوت هست، و در اصل در ذات خداست، آن صفت حیات است، صفت حیات در خداوند جزء صفات است که حی یعنی زنده و دارای حیات، این صفت حیات در این عالم دنیا یک سایه انداخته.

حیات یعنی چه ؟ دو معنی کرده اند، یک معنی اش محدود است و یک معنی فراگیر است، می گوییم حیات آن قوه ای است که در یک موجود است و باعث رشد و نمو او می شود. اما یک معنای دیگر برای حیات است و آن عبارت است از این که حیات قوه ای در موجود است و آن موجود به واسطه آن قوه می تواند اثر از خودش ظهور دهد. آتش اثری دارد که گرما است، نمک دارای اثری است که شوری است. شکر حی است، آب حی است، خورشید زنده است چون از خودش نور ایجاد کند، اینجا دیگر همه ی موجودات عالم حی اند، لذا یک حیات ساری و جاری در همه ی  موجودات عالم وجود دارد. جمادات هم حی اند چون می توانند از خود اثر نشان دهند، معمولا معنایی که برای اسم حی می کنیم همین است، تمامی عالم زنده هستند، همه دارای قوه ای هستند که به واسطه آن قوه می توانند از خودشان اثر بروز دهند.

این قوه ای حیات از ناحیه اسم الحی است، خداوند خودش این صفت حی بودن را دارد، خداوند هم دارای آثاری است، همه ی این عالم آفرینش آثار خداست، پس خداوند هم حی است.

از آنجاییکه، می فرماید آب مهریه ی حضرت زهرا سلام الله علیهاست، از اینجا معلوم می شود که

حضرت زهرا سلام الله علیها، مظهر اتم اسم "الحی" است، و بنابراین تمام موجودات عالم حیات خودشان را از حضرت زهرا سلام الله علیها دارند.

 لذا باز چنان که عرض کردیم اینها علامت مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها ست. این که فرمود آب مهریه حضرت زهراست، یعنی حضرت زهرا سلام الله علیها مظهر اسم الحی است، "معدن اسم الحی" است نه مظهر، یعنی روح حضرت زهرا سلام الله علیها در اثر عروج خودش، و رسیدن به ذات خدا و اتحاد تام با اسم الحی، او شده الان منشاء و ومعدن  همه ی حیات و بنابراین اگر جبرئیل اثری از خودش بروز می دهد یعنی وحی نازل می کند این در اثر این است که دارد حیات خودش را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می گیرد، اگر عزرائیل اثر از خودش بروز می دهد، و می تواند جان بگیرد، این اثر خودش را از حضرت زهرا دارد،  همین طور اگر درخت اثر از خودش بروز می دهد میوه می دهد، برگ می دهد، سایه می دهد، این از حضرت زهرا سلام الله علیها دارد حیات خودش را می گیرد. معدن و سرچشمه حیات در نزد حضرت زهراست، روح او مظهر تام و کامل اسم الحی است، و هر موجودی حیاتی دارد و ما لحظه به لحظه که داریم نفس می کشیم، زندگی می کنیم لحظه به لحظه از ناحیه روح حضرت زهرا سلام الله علیها دارد بر ما حیات وارد می شود.

****************************************************************************************

پیاده شده از فایل صوتی مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها

علامه مروجی سبزواری حفظه الله

۰ نظر ۲۱ دی ۹۷

اگر انسان سر قبر مرده حمد و سوره بخواند چون علاقه اش همان بدن هست دائما دور و بر همان هست. و لذا حتی قبل از مرگ هم این علاقه قطع نمی شود، این محبت قطع نمی شود. دور و بر همان قبر است. علاقه دارد به همان قبر و بدن و لذا می گویند آنجا حمد و سوره بخوانید بهتر به او می رسد. حالا کی از دست اینها خلاص می شود؟ کی قلبش را به طور کلی از اینها پاک می کند؟ این ها البته یک عنایتی می خواهد واقعا. شاید از انسان برنیاید، قطعا هم برنمی آید. چون عرض کردم خیلی از محبت ها هست که ما نمی دانیم.

یک جمله ای دارد حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه که می فرماید: خدایا ببخش آن گناهان مرا که ملک الموت را موکل کرده ای که اینها را بنویسند (حالا من متنش را حفظ نیستم) و گناهانی که آن دو ملکی که کاتب اعمال هستند از آنها خبر ندارند! این جمله اش خیلی برای من سنگین آمد، مهم آمد. و گمان نمی کنم کسانی که این همه دعای کمیل را می خوانند به همین نکته در همین دعا توجه کرده باشند. که می فرماید "خدایا ببخش آن گناهانی را که الّذین وکّلتهم بحفظ ما یکون منّی" خدایا ببخش آن گناهانی را که این دو ملک را موکل کرده ای که این گناهان من را بنویسند و گناهانی که این دو تا ملک خبر ندارند از آنها.

ببینید در لایه های باطن وجود انسان  چه می گذرد که حتی ملائکه خبر ندارند بر آن ها. ملائکه از آنها آگاه نیستند! چه می گذرد در درون انسان؟ در آن باطن ها، در آن اعماق، ملائکه کسانی هستند که به وجود انسان آگاه هستند؛ به قلب انسان اشراف دارند؛ به روح انسان اشراف دارند. «الّذین وکّلتهم بحفظ ما یکون منّی» و دنباله اش همین هست. ملائکه ای که اینها را موکل کرده ای که  حفظ کنند آن چه را که از من صادر می شود. اعمالی که از من صادر می شود و آنهایی را که اینها نمی دانند.

معلوم می شود انسان یک موجود تو در تویی هست. لایه به لایه هست. لایه های عمیق و پنهانی دارد.

این انسان که حتی ملائکه خدا از اینها آگاه نیستند. لذا چه بسیار حب ها، علاقه ها، محبت ها در آن باطن باطن ما نفوذ کرده؛ نمی فهمیم ما. چه بسا این محبتش، ( همین ساعت را مثال می زنم ) این محبتش نفوذ کرده در اعماق وجود انسان که حتی ملائکه هم خبر ندارند؛ چه برسد به خودم. حالا من این همه صحبت می کنم درباره جهاد با نفس؛ از ریاضت، از خلوت. از این که انسان با آن خنجر ریاضت این محبت ها را قطع کند. ولی من چقدر خبر دارم؟

من می دانم به بچه هایم علاقه دارم، به خانه ام علاقه دارم، به کارم علاقه دارم، به پولم، به شغلم. ولی چه بسیار علاقه ها و محبت ها هستند که اینها را حتی خودم خبر ندارم. ملائکه ای که موکل بر اعمال من هستند آنها هم خبر ندارند. آنها را چجوری من پیدا بکنم و قطعشان بکنم؟ اگر بتوانم قطع کنم! اگر! مثل این می ماند که شما فرض کنید یک پشته خاک خیلی زیاد براده های آهن باشند در این پشته خاک. بعد بگویند یک موچین بردار و دانه دانه این براده های آهن را بکش از میان خاک بیرون.

****************************************************************************************

علامه مروجی سبزواری

پیاده شده از فایل صوتی سلسله مباحث مقامات انسان

۱ نظر ۱۲ دی ۹۷


اسماء خداوند کمالات خداوند هستند، و انسان وقتی به شهود اسماء خداوند برسد، یعنی وقتی به مشاهده کمالات خداوند برسد، شهود کمال عشق می آورد و انسان عاشق خداوند می شود، منتها چیزی که هست، اگر انسان با یکی ازاسماء خدا اتصال پیدا کند، عشق و انس و محبت پیدا می کند منتها جزئی، اگر با دو اسم اتصال پیدا کند، محبت و انس او بیشتر می شود منتها جزئی. 

اما اگر انسان با اصل اسم الله اتصال وجودی پیدا کرد اینجاست که برای انسان یک انس و محبت کلی ایجاد می شود؛ از این انس و محبت کلی تعبیر شده به طوبی یعنی رسول خدا وقتی در جریان معراج با اسم الله یعنی از این دو دسته، دو رشته اسماء (جمالی و جلالی) عبور کرد، و به مقام الله رسید اینجا یک عشق و محبت شدید و قوی در قلب خودش نسبت به خداوند پیدا کرد، این عشق و محبت و این انس شدید نسبت به ذات الله، این برایش بصورت یک درخت متمثل شد، که این درخت را گفتند درخت طوبی، 

بنابراین درخت طوبی مظهر یا صورت خیالی ،و متمثل شدۀ آن انس و محبت کلی است که از قرب و شهود اسم الله در انسان پیدا می شود.


**********************************************************************

پیاده شده از سلسله جلسات مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها (قسمت سوم)


۱ نظر ۳۰ آذر ۹۷

بسمک یا حمید

***********

دوازده ظهور در باطن ما پنهان شده. ظهور علوی، ظهور حسنی، ظهور حسینی، ظهور سجادی، ظهور باقری، ظهور صادقی، ظهور کاظمی، ظهور رضوی، ظهور تقوی، ظهور نقوی، ظهور حسنی، ظهور مهدوی.

ما وقتی می خواهیم برگردیم به سوی خدا برویم با کدام ظهور باید برویم و برسیم؟ اینجا دیگر انسانها فرق می کنند. هرکس بر اساس شاکله ی وجودی خودش به یکی از این دوازده نور می رسد.

آنها که می خواهند سیر باطنی و انفسی آغاز کنند به یکی از اینها دست پیدا می کنند.

کسی که بخواهد با صفت حبّ خدا آشنا شود، به یکی از اینها دست پیدا می کند. کسی که بخواهد با صفت « حبّ » خدا آشنا شود و برخورد کند، او همانطور که دارد به باطن خودش می رود، از ناحیه ی منطقه ی حسینی بر او جذب وارد می شود. از ناحیه ی منطقه ی حسینی تجلی صورت می گیرد. امام حسین از باطن این انسان تجلی می کند؛ این را مندکّ می کند؛ وجود ظلمانی اش را مندک می کند و بعد او را فانی می سازد و بعد دوباره « فلمّا أفاق » فانی می کند و دوباره به هوشش می آورد. وقتی به هوش می آید، خودش را حسین می بیند؛ نه آن حسین در مرتبه ی اعلا. الآن دیگر یک شخصیت می بیند. وقتی دارد می رود به سوی آن منطقه ی حسینی خودش، به یک جایی می رسد که نور حسین بن علی علیه السلام او را روشن می کند؛ منتها باز منِ خود را از دست نداده، به خودش که نگاه می کند می بیند حسین است؛ مثل آینه...

وقتی آن حقیقت حسینی به شدت بر این انسان تابش می کند که آن وجود مجازی، منِ مجازی را مندک کند. اینجا دیگر انسان هرچه به خودش نگاه می کند، خودش را حسین می بیند؛ می گوید: أنا الحسین. و این موارد فنا در شهدای کربلا ایجاد شد.

آن زمانی که سر امام حسین علیه السلام از روی نیزه تجلی کرد بر وجود زینبی، « جعَلَهُ دَکّاً »؛ یکمرتبه حضرت زینب بیهوش شد، « فلمّا أفاقَ » وقتی بهوش آمد، آنجا « قال تبتُ إلیک و أنا أوّل المؤمنین » رأس مؤمنین هستم؛ رأس ایمان داران هستم. اینجا دیگر زینب خودش را حسین می بیند.

این است که فنا، وحدت می آورد.

همه ی کسانی که در کربلا حضور پیدا کردند، همه ی آنها بالاخره می شوند حسین. همه به مقام حسینی می رسند. این است که می فرماید:

جان چو در دلبر فنا شد، زان سر است

وقتی که جان انسان، روح انسان در دلبر فانی می شود، این انسان می شود دلبر.

جان عاشق نیست، جان دلبر است

کشتگان کربلا عین حق اند

عین وجود حق هستند. یعنی عین حسین اند.

زانکه غرق عشق هُویِ مطلق اند

البته عشق به حسین، همان عشق به الله است؛ عشق به هُو است. فرقی نمی کند.

زین سببشان در خطاب و در سلام

بأبی أنتم و أمّی گفت امام

آدمی بود که به همه ی اینها گفت: « بأبی أنتم و أمّی »

امام حسین به همه ی آنها گفت پدر و مادر فدای شما بشوند.

و بالاخره معلوم می شود که مقام اینها چه مقام بلندی است.

پدر و مادرم فدای خدا بشوند. چون اینها دیگر به مرتبه ی وحدت با خدا رسیده بودند.

هریکی را قطب و شاهنشاه خواند

از زبان حق، ولیّ الله خواند

این خطاب ار چه به لفظ جمع کرد

قصد از این جمع این که در جمعند فرد

هرچند گفت بأبی أنتم، جانم به فدای شما باد؛ منظور از شما، یعنی یکنفر. همه شان شدند یکی. همه شان شدند حسین. حسین هم که الله است.

آن مقام جمع الجمع است ای ولد

نیست آنجا صحبت از فرق و عدد

اینها به مقام جمع الجمع رسیدند؛ به مقام هویت رسیدند.

جان هفتاد و دو جمله کشتگان کربلا

زان فنا گشتند عین یک بقا

فانی و بعد، باقی شدند. فانی در روح حسین شدند و باقی در روح حسین گشتند. همان حسینی که اینها را در خودش جذب کرد و فرو ریخت. و اینها فانی شدند؛ دوباره عنایت حسینی آنها را به هوش آورد. اینها الآن که زنده شدند خودشان را حسین دیدند؛ دو چیز ندیدند؛ آن چشم احولی اینها بسته شد؛ از بین رفت. و همه شان خودشان را یکی دیدند؛ همه خودشان را حسین دیدند.

شما اگر به حبیب ابن مظاهر هم متوسل شوید واقعاً به امام حسین متوسل شده اید؛ به حضرت زینب هم متوسل شوید، به امام حسین متوسل شده اید؛ به حضرت حر هم که متوسل شوید واقعاً به امام حسین متوسل شده اید. فرقی بین اینها نیست.

 

جان هفتاد و دو نور ای نور عین

واحد است و واحدی عین حسین

جان هفتاد و دو نفر شد حسین. همه یکی شدند.

اولیا کآیات حق و راشدند

خود به معنی هم احد هم واحدند

زانکه در بحر فنا مستغرق اند

فارغ از تمییز عقل و فارق اند

آنکه جانش غرق بحر وحدت است

کی خبر او را ز فرق و کثرت است

گرچه دل نتوان گذشتن زین بیان

زانکه شیرین است حرف دلبران

هِل صفی لیک این بیان را ناتمام

مثنوی یکجاست شرح این کلام

کن جهان را پر شرر از نای عشق

فاش گو ز اشراق دل، اسرار عشق

گر حدیث از نی نوا گویی، رواست

چون محل عشق، دشت نینواست

**********************************

از بیانات عرشی حضرت علامه مروجی سبزواری

محرم سال 93- سبزوار

۱ نظر ۲۵ شهریور ۹۷

بسم الله الرحمن الرحیم

******************

این فایل به علت اعتراض دفتر نشر و تنظیم آثار استاد سعادت پرور حذف شد.

قابل ذکر است که زمان بارگزاری این فایل در این وبلاگ، 

این فایل از اینترنت گرفته شده بود و هیچ ممنوعیتی وجود نداشت.

حال که ممانعت ایجاد شده و هشدار داده اند که پیگیری خواهند کرد،

حذف کردیم.

و اعلام می کنیم این وبلاگ، کاملا شخصی است. و ارتباطی با شخص حضرت علامه مروجی ندارد. 

۵ نظر ۱۹ شهریور ۹۷