🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

نشر آثار حضرت علامه مروجی سبزواری شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی

🌠 مرآت ذات 🌠

💠 بسم رب فاطمة 💠
****************
نشر آثار حضرت علامه ذوالفنون
آیت الحق
شیخ عبد الحمید مروجی سبزواری
شاگرد برجسته ی شیخ علی پهلوانی رحمة الله علیه
_____________________
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
وصال مجلس دریادلان میسر نیست
مگر به باره ی خون طی کنیم فاصله را
______________________
در حال حاضر این وبلاگ با هیچ کانالی در پیام رسانها در ارتباط نمی باشد.

طبقه بندی موضوعی

۲۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علامه مروجی سبزواری» ثبت شده است

بسمک یا هادی مَنِ استهداه

*********************

هاجر سالکی بود که با رسیدن به بیابان مکه به این مرحله دست یافت که از اورشلیمِ عالم مقیدات بیرون آمده و ابراهیم و جبرائیل هم او را گذاشته و برگشته بودند؛ زیرا دیگر حضورشان لازم نبود و هاجر به وجود مطلق دست یافته بود و چنین شد که او را حیرت و اضطراب و سرگشتگی درگرفت.

او از طرفی هیچ انسان و حتی هیچ ملکی را همراه خود نمی دید و خود را تنهای تنها می دید؛ و این بود که سرگشته به هرسویی می دوید و گویی گمشده ای دارد که می خواهد او را بیابد و با او آرام شود.

طفل عقلش زائیده شده و به دنیا آمده بود و این طفل آب می خواست تا سیراب شود.

این سرگشتگی و حیرانی و اضطراب روحانی در هاجر، در وضعیت ظاهری او به صورت حیرت و سرگشتگی بین دو کوه صفا و مروه ظهور کرد و طفل عقلش به صورت اسماعیل.

او چندین بار حیران و سرگردان، در طلب آب برای طفل عقلش بین دو کوه، به این طرف و آن طرف می دوید و می خواست از جایی برای این طفل آبی و رمق حیاتی بیابد.

ولی خسته و مأیوس و درمانده خود را به کنار این طفل کشاند که مدتها برای پیدا کردن این طفل در خود فرو رفته و ریاضت ها کشیده بود و مجاهدت ها نموده بود و آن را در خود بارور ساخته و او را به دنیا آورده بود نمی توانست این طفل را سیراب کند.

اما ناگاه اتفاق عجیبی افتاد و آن اینکه در اوج درماندگی و ناامیدی دید که آن آبی که برای طفل عقلش در میان کوه و سنگ دنبال می گشت، اکنون از زیر پای این طفل در حال جوشیدن است و اینجا بود که هاجر دریافت که رسیدن به مقام عقل، یعنی رسیدن به مقام توحید و وحدت، و انسانی که در مقام توحید است دیگر برای حیات خودش و ادامه ی زندگی اش نیاز به هیچ امری غیر خودش و در بیرون وجود خودش ندارد. چرا که رسیدن به مقام توحید یعنی اتحاد با اسماء حسنی و صفات علیا.

یعنی اتحاد با اسم « حیّ »، « علیم »، « قدیر » ، « مرید »، « سمیع » ، « بصیر » و هکذا.

بنابراین، سرچشمه ی آب حیات را در خودش می یابد و در نتیجه آب حیات از خودش می جوشد و سالک از خودش و « من لدن نفسه » عالم می شود ( علم لدنی یعنی علم از پیش خود ). از خودش قدرت می جوشد و سالک از درون خودش قادر می شود. لذا سالک در این مرحله علم را از خودش دارد، حیات را از خودش دارد، قدرت را از خودش دارد و هکذا.

و در نتیجه به علم لدنی، حیات لدنی و قدرت لدنی دست پیدا می کند. البته این که می گوییم از خودش، معلوم است که منظور این نیست که اینها را بطور مستقل از خودش دارد بلکه چون سالکی که در مقام عقل است یا در مقام توحید است، خدا در او تجلی یافته، و محل ظهور اسماء حسنای خدا شده است و خدا تمام زوایای وجودش را پر کرده؛ پس اگر می گوییم حیات و علم را در درون خود می بیند که می جوشد یعنی در واقع از خداست که می جوشد و سالک چنین احساس می کند که دارد از خودش می جوشد...

پس همانطور که اسماعیل، ظهور جسمانی عقلانیت هاجر بود؛ چشمه ی آب نیز ظهور حیاتی بود که در اثر اتصال نفس هاجر با اسم « حیّ » در درون هاجر جوشیدن گرفته بود.

چنین شد که هاجر فهمید که اکنون که به مرتبه ی عقل و مقام توحید رسیده است، دیگر نه حاجت به معلم بشری دارد؛ یعنی ابراهیم، و نه حاجت به معلم ملکوتی یعنی جبرئیل. بلکه اکنون همان عقل کلی که بدان دست یافته برایش کافی است که در واقع به خدا رسیده و خدا برایش کافی است.

ما تا اینجا دو سفر از اسفار اربعه ی هاجر را اشاره کردیم که البته هر سالک برای رسیدن به خدا باید چهار سفر را طی کند.

.... سفر اول هاجر، سفر از اورشلیم تا دروازه ی اورشلیم بود و این سفر در معیت ابراهیم علیه السلام بود.

در سفر دوم مرحله ی اول را که سفر از دروازه ی اورشلیم تا سرزمین مکه بود در معیت جبرئیل و جذب جبرئیلی حرکت کرد؛ اما جبرئیل او را در بیابان مکه رهایش کرد و تنهایش گذاشت و از اینجا به بعد، بقیه ی سفر از آن بیابان تا خود کعبه را با جذب خدا حرکت کرد.

این در حالی بود که هاجر به مرحله ی عقل کامل رسیده بود و هاجر، عقل شده بود و البته از آنجا که انسانهای کامل حالات و مقامات روحانی آنها در خارج نیز ظهور جسمانی دارند، پس ظهور عقلانیت هاجر، اسماعیل بود و اسماعیل، عقل مجسّم و مجسّد هاجر بود.

هاجر پس از طی سفر دوم و سیر از حق به حق ( از اورشلیم به مکه و از مکه به کعبه ) به میان قبیله ی جرهم بازگشت و در میان آنها با اسماعیل ( یا همان مظهر خارجی بالحق بودن هاجر ) می گشت و دین خدا را که توحید باشد در میان مردم تبلیغ می نمود. البته سالک چون در سفر دوم که در عالم حق و در مراتب توحید سیر می کرده و در واقع از مرتبه ی ادنای حق که توحید است به مرحله اعلای حق که وحدت است عروج یافته، و این توحید و وحدت را عالی ترین مقام هایی که در عالم متصور است، یافته؛ لذا در بازگشت به میان خلق همان توحید را در میان مردم تبلیغ می کند؛ منتها توحید را برای عامه ی مردم و وحدت را برای خواص مردم.

اینکه در مورد هاجر می بینیم که خود هاجر با این که سالک اصلی اوست، ولی اسماعیل تبلیغ می کند و جُرهُمیان را به توحید می خواند، در واقع اسماعیل همان هاجر است و در سفر سوم و چهارم این حق است که به جای سالک حرف می زند:

{ وَ ما یَنطِقُ عنِ الهوی * إن هوَ إلا وَحیٌ یوحی }

سالک مادامی که هنوز در طبیعت است از روی هوا و میل نفسانی سخن می گوید و نطقش و سخن گفتنش از روی فرمان قوه ی شهوت است و بعبارت دیگر از روی وسوسه های شیطانی است؛ اما چون از این سفر بازگشت و به میان خلق آمد سخنانش از روی الهامات الهی است و در واقع خداست که دارد از زبان او سخن می گوید...

در مورد هاجر باید گفت که چون حق بودن هاجر، تجسم خارجی یافته بود و اسماعیل همان مرتبه ی حق بودن هاجر است و گفتیم که در سفر چهارم، حق است که تبلیغ می کند، پس همان که اسماعیل تبلیغ می کرد یعنی حق تبلیغ می کرد و یعنی هاجر تبلیغ می کرد.

البته در واقع باید گفت که نبوت و رسالت از آن ِ هاجر بود ولی از آنجا که طبق حدیث قرب نوافل در داستان حضرت مریم علیها سلام خواهیم آورد، حق زبان انسان می شود و چون اسماعیل، مظهر و تجسم یافته ی نفس حقانی هاجر است؛ پس هاجر، رسالتش را در میان مردم از زبان اسماعیل انجام می دهد.

*****************************

برگرفته از کتاب « اسرار حج »

تألیف  آیت الحق، عارف متألّه حضرت علامه مروجی سبزواری،

شاگرد برجسته ی حضرت شیخ علی پهلوانی      

۱ نظر ۰۵ شهریور ۹۷

هو الفیّاض

********

🔑خداوند جامع اسماء کمالیه است مثل رحمان، رحیم و ... تا هزار اسم برای خدا شمرده شده. اما انسان ها هر کدام مظهر یک یا چند اسم از اسماء خدا هستند. لذا یک انسان به خودی خود از خداوند دور است، کسی که هزار کمال دارد کجا و کسی که یک کمال دارد کجا؟


🔑به این نکته توجه شود که هر انسانی تمامی صفات کمالیه الهی را داراست منتهی هر کسی یک یا حداکثر سه صفت کمالی را ظهور می دهد و بقیه در او در حد استعداد باقی می مانند. الا انسان کامل که تمامی صفات را در حد فعلیت بروز می دهد.


فیوضات وجودیه که هر لحظه از خداوند بر موجودات عالم وارد می شوند قسمت بسیار ضعیفی از آن نصیب یک موجود یا یک انسان می شود. حال انسانی که دارای صفت علم است فقط یک فیض از هزار فیض را می گیرد و در نتیجه در علم کامل تر می شود. اگر این شخص بخواهد به طور طبیعی پیش برود، حرکت استکمالی او در علم بسیار ضعیف و کند است.


اما اگر انسان خودش را از این واسطه های ضعیف برهاند و با یک واسطه ی بسیار قوی مرتبط شود که آن واسطه خودش بدون واسطه با خدا اتصال دارد، یا این که خودش را در شرایطی قرار دهد که عنایت خدا در آنجا بسیار است و فیوضات الهی بی حد و مرز وارد می شود. در اینجاست که انسان به طور ناگهانی در معرض تهاجم فیض علم قرار می گیرد و علوم و اسراری بر او باریدن می گیرد و چنین انسانی صاحب علم لدنی می شود.

********************

برگرفته از سلسله دروس : اسرار حج

حضرت علامه مروجی سبزواری

۰ نظر ۱۷ تیر ۹۷

۱ نظر ۱۱ تیر ۹۷

هو المعبود

*********

حضرت علامه مروجی سبزواری در یکی از جلسات شرح توحید شیخ صدوق در مفهوم باطنی عبادت فرمودند:

درحقیقت عبادت عبارت است از حرکت روحی که دارای وجود مقیّد است بسوی وجود مطلق .

حال برای چه یک وجود مقیّد می خواهد به سوی وجود مطلق حرکت کند ؟

برای اینکه وجود مقیّد همان قیدش باعث آزارش می شود ، احساس آزار و ناراحتی و حبس می کند ، می خواهد برود وجودش را به وجود مطلق ملحق کند و از زندان دربیاید ، مثل ماهی داخل تنگ آب ، که می خواهد خودش را درون دریا بیاندازد ، این می شود معنی عبادت....


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 46 ثانیه

فایل تصویری

الله نور السماوات و الأرض

حضرت علامه مروجی سبزواری

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷


دریافت
مدت زمان: 2 دقیقه 5 ثانیه

کلیپ تصویری

حضرت علامه مروجی سبزواری

با عنوان:

یک قدم به درون قرآن